انقلاب
در روژئاوا
نویسنده:
مرديث تکس
مترجم:
شيلان
کُردستاني
از
آگوست گذشته،
زمانيکه
براي نخستينبار
دربارهي جنگ
عليه دولت
اسلامي عراق و
شام در کوباني
شنيدم، در
تعجب بودم که
چرا در آمريکا
تعداد کمي از
مردم دربارهي
کانتونهاي
روژئاوا صحبت
ميکنند.[1]
تصور کنيد،
اين ميتواند
خبر بزرگي
باشد که در
خاورميانه يک
منطقه آزاد
وجود دارد که
توسط نيروهاي
قدرتمند سوسيال
فمينيست
اداره ميشود،
جاييکه مردم
تصميماتشان
را از طريق
شوراهاي محلي
ميگيرند و
زنان 40 درصد از
پستهاي
رهبري در تمام
سطوح را به
عهده دارند. تصور
کنيد، اين حتي
ميتواند خبر
بزرگتري باشد
که جنگجويان
غيرنظامي آنها
قدرت لازم
براي شکست
دادن نيروي
اسلامي را دارند،
تصور کنيد،
تجزيه و تحليل
آنچه که اين
پيروزي را
ممکن ساخت ميتواند
همه مطبوعات
جناح چپ را در
برگيرد.
اما
بسياري از چپهاي
آمريکا هنوز داستان
کانتونهاي
روژئاوا يعني
عفرين، جزيره
و کوباني، در شمال
سوريه يا غرب
کردستان را
نشنيدهاند.
روژئاوا،
معادل کُردي
غرب، شامل سه
استان در
قلمرو تحت
حاکميت داعش
است که بر روي
هم منطقهاي
را ميسازند
که اندکي از
ايالت
کِنتيکِت
کوچکتر است.
در اواسط 2012 نيروهاي
رژيم اسد عقبنشيني
وسيعي را از
منطقه انجام
دادند و نبرد
براي شبهنظاميان
کُرد به جاي
ماند، شبهنظاميان
يگانهاي
مدافع خلق (YPG)
و يگانهاي
مدافع زنان (YPJ)
که جنگجويان
زن خودمختار
هستند. اين
شبهنظاميان
همان نيروهاي
پيشمرگ عراقي
نيستند، اما
مطبوعات
آمريکايي از
همين نام براي
هر دو گروه
استفاده ميکنند.
ي.پ.گ و ي.پ.ژ در
سه سال اخير
روي شکست دادن
جهاديها
تمرکز داشتهاند،
اما همزمان
نيز به ويژه
در شهر حسکه (Hasakah) و اطراف آن
با رژيم اسد
جنگيدهاند.
در27 ژانويه 2015 آنها
با شکستدادن
داعش در
کوباني به
پيروزي عظيمي
دست يافتند و
همچنين
توانستند
شهرهاي
استراتژيک تل
حميس و تل تمر
را در کنارههاي
کانتون جزيره
تصرف کنند،
اما در اواخر
آوريل خود را
براي حملات
مجدد داعش در
منطقه آماده
کردند. در
حاليکه براي
مخالفان
سوريه تلخ است
که YPG و YPJ
همهي انرژي
خود را صرف
جنگ با اسد
نميکنند، چپهاي
سراسر جهان
بايستي به
تماشاي تلاشهاي
قابل توجه
کُردهاي
سوريه و
متحدانشان
در خلق منطقهاي
آزاد
بنشينند،
جاييکه ميتوانند
ايدههايشان
را دربارهي
سوسياليسم،
دموکراسي،
زنان و
ايدئولوژي در
عمل توسعه
بخشند. آنها
از سال 2003 روي
اين ايده کار
کردهاند،
زمانيکه PYD
(حزب اتحاد
دموکراتيک)
توسط پ.ک.ک،
حزبِ کُرد غيرقانونيِ
ترکيه، بنا
شد. در ژانويه 2014
آنها در هر
کانتون يک
سيستم حکومتي
از پايين به بالا
را درست
کردند. سيستمي
که از طريق
شوراهاي محلي
تصميمات
سياسي را
اتخاذ ميکند و
خدمات
اجتماعي و
مسائل حقوقي
توسط جامعه شهروندي
محلي و با
ساختاري زير
چتر جنبش
اجتماعي
دموکراتيک (TEV-DEM)
اداره ميشوند.
جنبش
اجتماعيِ
دموکراتيک
شامل مردماني
از همهي گروههاي
اعتقادي در
کانتونهاست
که هرکدام
توسط بيشتر
از يک حزب
سياسي
نمايندگي ميشوند،
اما بيشتر
اين رهبري
دموکراتيک از PYD
نشات ميگيرد.
پيرو عقيدهي
ژانت بيل، که
بخشي از
نمايندگي
آکادميک کانتون
جزيره را در
دسامبر 2014
برعهده داشت،
کمونِ بخش
ستونِ کل
ساختار است.
هر کمون 300 عضو و
دو رئيس
اشتراکي
منتخب دارد،
يک مرد و يک زن.
هر هجده کمون
تشکيل يک بخش
را ميدهند و
رياست
اشتراکي همهي
آنها در
شوراهاي
مردمي بخش
انجام ميشود
که اعضاي آن
نيز منتخب
مردماند.
شوراهاي
مردمي بخش، در
مورد مسائل
مديريتي و
اقتصادي
مانند جمعکردن
زباله، توزيع
سيستم
گرمايشي،
مالکيت زمين و
همکاري شرکتها
تصميم گيري ميکنند.
حداقل 40درصد
کمونها و
شوراها را
زنان تشکيل ميدهند،
PYD در راستاي
ايجاد انقلاب
در روابط
جنسيتي سنتي،
بدنههاي
موازي از زنان
خودمختار را
در همهي سطوح
ايجاد کرد.
اين سياستها
در مورد مسائل
و نگرانيهاي
ويژه زنان
مانند ازدواجهاي
اجباري، قتلهاي
ناموسي، چند
همسري، خشونتهاي
جنسي و تبعيض،
مشخصاند. چون
خشونتهاي
خانگي از
مشکلات دائمي
به شمار ميروند
PYD براي
حمايت از زنان
سيستمهاي
پناهگاهي را
تنظيم کرده
است، اگر اينجا
نگراني در
مورد مسائل
زنان رخ دهد
زنان شوراها
اين توانايي
را دارند تا
بر شوراهاي
مختلط مسلط
شوند. به طور
خلاصه بايد
گفت که اين
انقلاب
روژئاوا بود
که رؤياي بهار
عربي را به
انجام رساند و
اگر اين ايدهها
ميتوانند
پايدار باشند
و بر داعش،
ناسيوناليسم
کُردي و خشونتهايي
که بيرون از
کانتونها
وجود دارند
غلبه کنند، پس
اين
روژئاواست که
ميتواند فرصتهاي
موجود در کل
منطقه را تحتتاثير
قرار دهد. با
اين شرايط چرا
روژئاوا حمايتهاي
بينالمللي
بيشتري
دريافت نميکند؟
در ماه
اکتبر داويد
گربر، مقالهاي
در گاردين
نوشت در
مقايسه جنگ
روژئاوا عليه
داعش و جنگ
داخلي
اسپانيا و اين
پرسش را مطرح
کرد که چرا چپهاي
سراسر جهان
اينبار
همبستگي
بسيار اندکي
از خود نشان
دادند؟[2] پاسخ
به اين پرسش
تا حدي در اين
امر نهفته است
که چگونه
همبستگي بينالمللي
تعريف ميشود.
اين روزها به
نظر ميرسد
اين تعريف
تنها به
مخالفت با
هرآنچه
آمريکا انجام
ميدهد محدود
ميشود. در
دسامبر 2014 يک
هيأت فوري با
موضوع: «براي
کوباني چه
بايد کرد»
پرسشي را
دربارهي
مداخله نظامي
آمريکا شکل
داد. ريچارد
فالک به اين
پرسش اينگونه
پاسخ داد:
مخمصهي
کُردها در
کوباني و
شجاعت آنها
در مقاومت
برابر داعش،
مخمصهاي
تراژيک را
تصوير ميکند
که انواع ضد
مداخلهگري را
به چالش ميکشد.
من احساس ميکنم
اين – بهويژه
در خاورميانه
- همه چيز را
توجيه ميکند،
اما براي غلبه
بر فرضياتي که
بر ضد مداخله
نظامي بهويژه
از طريق حملات
هوايي، مطرحاند
به شواهد
بسيار قدرتمندي
نياز داريم […].
مداخله در
برابر داعش بهواقع
بهعنوان راهحليکه
براي مواجهه
با مشکل طراحي
شده باشد، به
نظر نميرسد
و بيشتر شبيه
به پروژهاي
براي قدرتنمايي
آمريکا در
منطقه است.
فالک
به جاي پاسخدادن
به سوالهايي
از قبيل اينکه
کوباني نياز
به کمک دارد
يا درخواست
کمک کرده است
و اينکه چه
نوع کمکهايي
درکنار بمباران
ميتواند در
دسترس باشد،
بيشتر بحث را
به سمت انگيزههاي
آمريکا سوق
داد.
براي
گربر اين روش
شکلدادن به
مسائل به طرز
ناراحتکنندهاي
يک طرفه بود.
نقد ضد
استعماري
بدون انجام کاري
که همبستگي را
به نمايش
بگذارد،
نارسا است. وي
بهعنوان
عضوي از
نمايندگان
آکادميک از
روژئاوا ديدن
کرد و در
بازگشت از
وضعيت
روژئاوا بهمثابهي
«انقلابي
واقعي» ياد
کرد:
اما
اين به نوعي
دقيقاً خود
مشکل است.
قدرتهاي
بزرگ خود را
متعهد به آن
ايدئولوژي ميدانند
که معتقد است
ديگر انقلابهاي
واقعي اتفاق
نميافتد. در
ضمن بسياري از
چپها - حتي چپهاي
راديکال -
هرچند هنوز
هياهويِ سطحي
انقلابي
ايجاد ميکنند
اما بهطور
ضمني موافق
سياستي با
همين مضموناند.
آنها نوعي
ساختار ضد
استعماري
خشکهمقدسانه
به خود گرفتهاند
که تظاهر ميکند
بازيگران
اصلي اين بازي
حکومتها و
سرمايهداران
هستند و
معتقدند مسير
انتخابيشان
تنها بازي
موجود است که
ارزش صحبت
کردن را دارد.[3]
مشکل
ما در اينجا
چيست؟ آيا ما
بهعنوان
مردم آمريکا
نسبت بهدرستي
نوع بشر بدبين
شدهايم؟ آيا
باورمان را
نسبت به رخدادن
چيزهايي جديد
از دست دادهايم؟
آيا ما تنها
قادر به پذيرش
ايدههاي
انقلابي
برآمده از
يونان،
اسپانيا و
آمريکاي
لاتين هستيم و
اگر اين ايدهها
از خاورميانه
بيايند باوري
به آنها
نخواهيم
داشت؟ آيا ما
به قدري به
تبعيض جنسي
باور داريم که
نميتوانيم
ايدههاي
انقلابي
فمينيستي را
پذيرا باشيم؟
يا اين مشکل
تنها از روي
ناآگاهي است؟
اگر چنين
باشد، آگاهي
يافتن از
داستان
روژئاوا ميتواند
به ما کمک کند.
بياييد با
ايزديها
شروع کنيم.
نجات
ايزديها
قبل از
آگوست 2014تعداد
کمي از
آمريکاييها
چيزي از ايزديها
شنيده بودند،
اقليت عراقي
کُردي که به
آييني
باستاني
نزديک به دين
زرتشت باور
دارند. دولت
اسلامي (که همچنين
با عناوين
داعش، دولت
اسلامي عراق و
شام نيز
شناخته ميشود)
وارد سنجار
شدند و ايزديها
که بهوسيله
هر دو گروه
ارتش عراق و
پيشمرگهاي
کُرد عراقي
رها شده بودند
به سمت کوههاي
شمال فرار
کردند. بهزودي
داستان تبديل
به قتلعامي
شد که بهواسطهي
آن کل جمعيت
مردان روستاها
از بين رفتند
و صدها زن و
کودک ايزدي
مورد تجاوز
قرار گرفتند،
به بردگي
گرفته شدند يا
مجبور به
ازدواج با جنگجويان
داعش شدند.
در
6آگوست رويترز
گزارش داد که 50
هزار ايزدي در
کوههاي
سنجار به دام
افتادهاند و
خطر قحطي قريبالوقوع
آنها را
تهديد ميکند.
يک روز پس از
آن اوباما
مجوز حملات
هوايي محدود
عليه داعش در
عراق و رساندن
مواد غذايي و
تجهيزات را به
ايزديها از
طريق هوا صادر
کرد. اما اين
روش براي چارهکردن
فاجعهي
انساني درحال
رشد کافي
نبود. همچنان
آمريکا به وزنکردن
گزينهها
ادامه ميداد،
انگلستان و
آلمان دربارهي
فرستادن کمک
صحبت ميکردند،
پاپ داعش را
محکوم ميکرد
و ايزديها در
دام گرفتار
بودند.
سپس
نجات به طرز
دراماتيکي که
شايسته فيلمهاي
هاليوودي
بود، از راه
رسيد. شبه
نظاميان YPG
و YPJ بدون
اسلحههاي
سنگين يا پوشش
هوايي از سوريه
به سمت
کوهستانهاي
عراق عبور
کردند و
راهرويي براي
خروج ايزديها
ايجاد کردند.
ناگهان
مطبوعات غربي
مملو از عکسهاي
جذاب زنان
جوان با
يونيفورم شد
که چيزي بيشتر
از لمس رؤياي
شرقي در پوشش
غربي زنان جنگجو
بود. اين پوشش
بدون اشاره به
PKK (حزب
کارگران
کردستان) و
ترکيه به سختي
ميتوانست
جلوهگر
سياستهاي
اين زنان جنگجو
باشد.
در اين
زمان ترکيه
نقش رقتانگيزي
را در مخمصهي
کوباني بازي
کرد. مشاهداتي
شامل تحقيقات
ديويد. ال
فيليپس از
مؤسسهي حقوق
بشر دانشگاه
کلمبيا اثبات
کردکه ترکيه
امکانات
نظامي،
لجستيک، مالي
و پزشکي را
براي داعش و
ساير جهاديها
فراهم ميکرد.
سخنگويان
کُرد نيز در
مورد نقش
ترکيه همين
قضايا را
عنوان ميکردند.
رئيس جمهور
اردوغان نيز
با بيان اينکه
براي ما کُردها
و داعش يک
معني را دارند
و تفاوتي ميان
آنها قائل
نيستيم، کمکي
به آرامکردن
وضعيت نکرد.
اردوغان همچنين
در ماه اکتبر
پيشبيني کرد
که کوباني
هرلحظه ميتواند
سقوط کند اما
با وجود کمکهاي
ترکيه به داعش
و نبود سلاحهاي
سنگين و
تجهيزات در
جبهه کُردها،
شبه نظاميان YPG
وYPJ عليه تمام
اين نابرابريها
جنگيدند و پس
از ماهها
جدال،
سرانجام در
ژانويه توانستند
داعش را از
کوباني بيرون
برانند. در
طول راه
نيروهاي کُرد
داوطلبان
غربي را نيز
جذب کردند که
تعدادي از آنها
کشته شدند.
در
حاليکه
کُردهاي
سوريه و عراق
از نظر تئوريک
عليه داعش همپيمان
بودند همزمان
کُردهاي عراق
با ترکيه نيز
متحد بودند و اين
قضيه تنشهاي
جدي را ميان
دو حزب کُرد
ايجاد کرد.
تفاوتهاي
سياسي عظيمي
بين اين دو در
مورد مسائلي
از قبيل
حکومت، حقوق
زنان،
اکولوژي و
ناسيوناليسم
وجود داشت.
احزاب سياسي
که رهبري
کُردهاي عراق
را برعهده
دارند، براي
مدتزمان
طولاني و بهواسطهي
فرآيند
بنانهادن
ايالت نفتيِ خودشان
بسيار مورد
علاقه ايالات
متحده قرار گرفتند.
هرچند زنان در
کرکوک ممکن
است وضعيت بهتري
نسبت به ساير
نقاط عراق
داشته باشند
اما همانطور
که هوزان
محمود از
سازمان آزادي
زنان عراق
اشاره کرد:
«زنان عراق همچنان
از مسائلي
مانند قتلهاي
ناموسي،
معيوبسازي
جنسي زنان،
ازدواجهاي
اجباري،
ازدواجهاي
زودهنگام،
سنگسار،
تجاوز،
تجاوزات
زناشويي و بسياري
ديگر از انواع
خشونت رنج ميبرند.»
حکومت
بارزاني
اقدامات
بسيار کمي را
در مواجهه با
اين مشکلات
انجام داده
است. همانطور
که ديلار
ديريک
فمينيست کُرد
در مقالهاي
با عنوان «کدام
نوع کُردستان
براي زنان
مناسب است»
نوشت:
اين
امر جالبي است
که ماهيت
کردستان عراق
بسيار شبيه به
حکومت است و
بسيار متحد با
سيستمهاي
سرمايهداري
و کاملاً
سازگار با
مقررات
اعمالي توسط قدرتهاي
منطقه از قبيل
ترکيه و
ايران. همچنين
سيستمهاي
بينالمللي
حداقل توجه را
به مسئلهي
حقوق زنان و
به چالش کشيدن
مردسالاري
مبذول ميدارند.
ديريک
به «نبود
استقلال
حقيقي،
سازمانهاي
غيرپارتيزاني
زنان و حاکميت
طايفهاي،
سياستهاي
فئودالي و
حمايت از جو
مردسالارانه»
در کُردستان
عراق اشاره
کرد. و اوج طنز
قضيه را در اين
ميديد که
رياست بسياري
از سازمانهاي
زنان در جنوب
کردستان به
عهده مردان
است. او اين را
با فمينيسم
مستقر در
کانتونهاي
روژئاوا
مقايسه کرد
جاييکه
مرداني
باسوابق
خشونت خانگي و
يا چندهمسري
از سازمانها
بيرون
انداخته ميشوند
و خشونت عليه
زنان و ازدواج
کودکان غيرقانوني
و عملي
مجرمانه است.
اين بازتاب
روش سوسيال
فمينيستي
پ.ك.ك است که
نسبت به حزب
مارکسيست-
لنينيستياي
که در دههي 1970
شروع به
فعاليت کرد
بسيار تکامليافتهتر
شده است.
پ.ک.ک
چه کساني
هستند؟
پ.ك.ك
درسال 1978 با
خروج از دل
جنبشهاي
دانشجويي چپگراي
ترکيه بنا
نهاده شد و در
ابتدا
مشترکات
بسياري با ساير
جنبشهاي
راديکال
الهامگرفته
از چين و
ويتنام داشت.
هدف آن تاسيس
ايالت مستقل و
سوسياليستِ
کُردي بهوسيلهي
به راهانداختن
جنگ مردمي
بود. کادر آنها
حول يک جنبش
دهقاني در
حومهْ بسته
شده بود. هدف
اول آنها
مالکان
فئودالي بود
که به مردم
ظلم ميکردند
و براي ارتش
ترکيه نقش
نيروهاي محلي
را ايفا ميکردند.
دو سال پس از
تأسيس پ. ک. ک در
ترکيه کودتايي
نظامي صورت
گرفت که با
سرکوب شديد و
جنگ با کُردها
دنبال شد.
يک جنگ
پارتيزاني
ديگر که بهواسطهي
آن دولت با
نيرويي بيشمار
مواجه شد که
نسبت به کوچکترين
فتنهاي
تحريک شده و
واکنش نشان ميدادند
و روستاييان
بر سر دوراهي
قرار گرفتند که
آنها را
مجبور به
انتخاب ميان
پ.ک.ک و ارتش
ترکيه ميکرد.
طي گزارشي در
سال 1993 که توسط
ديدهبان
هلسينکي
(کميته اصلي
ديدهبان
حقوق بشر)
ارائه شد
جناياتي شامل
ترور بيش از 450
نفر گزارش شد
که در ميان آنها
اسامي
روزنامه
نگاران،
معلمان، دکترها
و فعالان حقوق
بشر به چشم ميخورد
که با استفاده
از جوخه مرگ
به قتل رسيدند.
حکومت ترکيه
هرگز
تحقيقاتي در
رابطه با اين
ترورها صورت
نداد و هميشه
مظنون به همدستي
در اين جنايات
باقي ماند.
ديدهبان
هلسينکي همچنين
به اين نکته
اشاره کرد که
در طول اين
عمليات
نظاميْ ترکيه
سومين دريافتکنندهي
بزرگ کمک از
آمريکا پس از
مصر و اسرائيل
باقي ماند و
جورج بوش پدر
از خشونت عليه
کُردها
حمايت کرد.
پ.ک.ک
نيز مرتکب
اعمال ضد حقوق
بشري شد. آنها
خبرچينها را
به دار
آويختند و
شهروندان
غيرنظامي را به
قتل رساندند:
وقايعي مانند
بمبگذاري
مرکز خريد
استانبول (1991) و
شليک به سمت
نمازگزاران
مسجد دياربکر
(1992)، گروگانگيري
توريستهاي
غربي (که بعدها
آزاد شدند) و
هماهنگي حمله
به سفارتهاي
ترکيه در شش
کشور اروپاي
غربي و ساير
فعاليتهاي
تروريستي. اما
مقياس خشونت
آنها در
مقايسه با حجم
عظيم کشتار
کُردها توسط
حکومت ترکيه
محدودتر است.
پ.ك.ك
از زمان تأسيس
تاکنون توسط
عبدلله اوجالان
رهبري ميشود.
هرچند
منتقدان او
معتقدند تا
سال1999 که اوجالان
دستگير شد
حاضر به
تجديدنظر
دربارهي
استراتژيهايش
در جنگ مردمي
نبود، افراد
نزديکتر
مانند جميل
بايک که از
مؤسسان ديگر
پ.ک.ک است و
هاوين گونسر
مترجم
اوجالان
معتقدند که از
دهه 1990 اوجالان
و ديگران در
فکر يافتن راهحلهاي
سياسيتري در
ازاي گزينههاي
نظامي در
منازعات
بودند. او همچنين
تأکيد بيشتري
بر روي
دموکراسي و
حقوق زنان
داشت، اين بخشي
از بازتاب سير
تکاملي
سازمان بود.
در دههي
هشتاد اعضاي
اصلي حزب را
کُردهاي
روستايي که
روستايشان
مورد حمله
قرارگرفته بود
تشکيل ميداد.
روستايياني
که جذب ايدههاي
اين حزب تازه
در مورد
فئوداليسم و
ناسيوناليسم
شده بودند.
کادر زنان
دريافتند که
حزب به سازمانهاي
زنان
خودمختار
نياز دارد.
طبق گفتههاي
نسلا آسيك
خودِ اوجالان
زمانيکه ديد
«زنان بزرگترين
حاميان وي در
سالهاي
مبارزه،
دستگيري و
دوره بحثبرانگيز
اعلام خط
سياسي جديدش
بودند، تبديل به
شخصي فمينيستتر
از گذشته شد.
ميتوان گفت
در ازاي اين
حمايتها
اوجالان در
ارتقاي موضع
خود نسبت به
آزاديهاي
جنسيتي،
راديکالتر
از گذشته شد و
از زنان حزب
خواست بهواسطهي
جايگاهشان،
حاکميت مردها
را به چالش
بکشند.»
پيدايش
کنفدراليسم
دموکراتيک
اوجالان
از زمانيکه
در عمليات
مشترک يونان،
ترکيه، کنيا و
سيا دستگير
شد، يعني از
سال 1999 تاکنون
که در انزواي کامل
نگه داشته
شده، مطالعات
بسيار زيادي
انجام داد. او
تحتتاثير
ويژهي
افرادي مانند
نظريهپرداز
آنارشيست
موري بوکچين،
تئوريسينهاي
سيستمهاي
جهاني
امانوئل
والرشتاين و
فرنان برودل و
نظريهپرداز
ناسيوناليست
بنديکت
اندرسون قرار
گرفت. او
عموماً عقايد
گذشته خود را
در باب مرکزگرايي
دموکراتيک و
مبارزهي
مسلحانه رد
کرد. در سال 2008
نوشت، يک
ساختار حزبي
سلسلهمراتبي
مشابه دولت،
در تناقض با
اصول دموکراسي،
آزادي و
برابري است.
او همچنان
خود را از
فرهنگ پ.ک.ک
دور کرد،
فرهنگي که در
آن جنگ ادامهدهنده
سياست به روشي
متفاوت بود و
استفاده از رؤياپردازي
ابزاري
استراتژيک.
اوجالان همچنين
ناسيوناليسم
و هدف حکومت
کُردي را مورد
انتقاد قرار
داد و اين بحث
را مطرح کرد
که دولت- ملتها
ذاتا سلسلهمراتبياند
و بايد به سمت
اتحاد کُردها
و ساير مردم
منطقه رفت.
ايدهي او
اين بود که
کُردها
بايستي دست از
تلاش براي
حکومت مطلوب
خود کشيده و
انرژي خود را
حول توسعه
اقتصاد
دموکراتيک و
روشهاي
خودگرداني ضد
سرمايهداري
و ضد حکومتي و
در سازگاري
کامل با محيطزيست
صرف کنند.
اوجالان از
زمان بازداشت
حجم وسيعي از
مقالات را در
زندان نوشته
است. گزيدههايي
از آنها که
تاکنون ترجمه
و منتشر شده
است در قالب جزوههايي
قابل دانلودکردن
است. تازهترين
کارهاي وي به
نامهاي
کنفدراليسم
دموکراتيک (2012) و
زندگي آزاد:
انقلاب زنان (2014)
مستقيماً با
آنچه اکنون
در کانتونهاي
روژئاوا ميگذرد
مرتبط است.
اوجالان
فلسفهي خود
را
کنفدراليسم
دموکراتيک
ناميد. درحاليکه
اين فلسفه
اشتراکاتي با
آنارشيسم،
دموکراسي
اشتراکي و
سوسياليسم
آزاديخواه
دارد قرابتي
با ساير جنبشهاي
عظيم چپ ندارد
البته
احتمالا به
استثناي زاپاتيسم.
در اين فلسفه
آزادي زنان
مستقيما در
مرکز اين
پروژه
انقلابي
قرارگرفته
است. در حقيقت
با وجود
شعارهايي
مانند شعار
مائويي «زنان
نيمي از آسمان
را نگاه داشتهاند»
انقلابهاي
مارکسيستي در
بهترين حالت
به زنان بهعنوان
نيروهاي
پشتيباني يا
يک نوار از
رنگينکمان
نگاهکردهاند
نه بهعنوان
اکثريت
تاريخي تحت
سلطه و مورد
ظلم که آزاديشان
براي همه يک
نياز اساسي
است. جنبشهاي
آزاديبخش
ملي مشابه
بودهاند، در
اين جنبشها
زنان به داشتن
فعاليت سياسي
و حتي خدمتکردن
بهعنوان
سرباز درطول
مبارزات،
تشويق شدهاند.
اما زمانيکه
مبارزه پيروز
شد، اشکال
مردسالاري با
نام مذهب يا
سنتهاي بومي
دوباره ظهور
ميکنند.
درعوض اينجا،
اوجالان در
کتاب «زندگي
آزاد» بيان ميکند
که: «راهحلها
براي همهي
مشکلات
اجتماعي در
خاورميانه
بايستي بر جايگاه
زنان تمرکز
کند. نقشي که
قبلاً جايگاه
کارگران آن را
ايفا ميکرد
اکنون بايستي
به زنان سپرده
شود.» اين بيانيهاي
شگفتانگيز
براي يک چريك
مارکسيست
سابق است
وتنها راديکالترين
فمينيستهاي
غربي جرأت
بيان آن را دارند.
چه
مقدار از اين
واقعي است؟
ماههاست
که من مشغول
مطالعه اين
انقلاب هستم و
متناوباً از
خود اين سوال
را ميپرسم که
چه مقدار از
اين واقعي
است؟ من
بسياري از
مردان چپ را
ميشناسم که
بهخوبي در
رابطه با
آزادي زنان
سخنراني ميکنند
اما متأسفانه
در عمل کوتاهي
ميورزند. من
حتي در اين
مورد که
بروندادهاي
پ.ک.ک کليشهنويسيهاي
حزبي باشند و
چيزي جز
روستاي
پتمکين (غيرواقعي
و اغراقآميز)
وجود نداشته
باشد نگران
بودم. هميشه
در انقلابها
تناقضاتي
وجود دارد.
سبک پ.ک.ک ممکن
است شباهتهايي
به چين در دههي
هفتاد ميلادي داشته
باشد اما
محتواي آنها
متفاوت است.
پيام اصلي
اوجالان براي
زنان اين بود
که زنان بايد
خودشان را
سازماندهي
کنند.
ده عضو
نمايندگي
آکادميک با
سوالاتي
مشابه به
سوالات من در
ماه دسامبر از
روژئاوا ديدن
کردند. پرسشهايي
از قبيل: «آيا
شيوه آنها
واقعاً شکلدهنده
يک انقلاب
است؟ آيا آنها
آرمانهاي
دموکراتيکشان
را زندگي ميکنند؟
زنان حقيقتاً
چه نقشي را
ايفا ميکنند؟».
پس از بازگشت
هيأت
نمايندگان
آکادميک اين
بيانيهي
عمومي را
منتشر کردند:
در
روژئاوا ما به
ساختار
حقيقتاً
دموکراتيکي
که بنا نهاده
شده باور
داريم. نه تنها
سيستم حکومتي
پاسخگوي
مردم است بلکه
ساختار جديدي
ظهور کرده که دموکراسي
حقيقي را ممکن
ميسازد،
ساختاري با
مجامع وابسته
به تودهي
مردم و
شوراهاي
دموکراتيک.
زنان در همهي
سطوح وضعيت
برابري با
مردان دارند و
همچنين در
شوراهاي
خودمختار،
مجامع و کميتهها
جهت رسيدگي به
دغدغههاي
اساسي خود،
سازمان يافتهاند.
ما باور داريم
روژئاوا نويد
آيندهاي
متفاوت براي
سوريه و
خاورميانه
است، آيندهاي
که درآن مردم
با زمينههاي
اعتقادي و
مذهبي متفاوت
با اتحادي که
ناشي از
بردباري
متقابل و
داشتن
نهادهاي
مشترک است، ميتوانند
در کنار هم
زندگي کنند.
سازمانهاي
کُرد رهبري
اين راه را به
عهده دارند
اما اعراب،
آشوريها و
چچنيها به
طور فزايندهاي
به آنها ميپيوندند
و در سيستم
اشتراکي
خودگردان
کُردها
مشارکت ميکنند
و
خودمختارانه
سازمان مييابند.
من در
سال 1973 يعني
آخرين سالهاي
انقلاب
فرهنگي در سفر
مشابهي به
چين، با وجود
تلاش در
ناديده گرفتن
سوءظنهاي
خود نسبت به
انقلاب،
نتوانستم
دستاوردهايي
را رؤيت کنم
که فعالان حزب
از آن دم ميزدند.
اما حتي اگر
تنها نيمي از
آنچه هيئت
نمايندگان
آکادميک ديدهاند
واقعيت داشته
باشد، اين
روژئاوا است
که تمام قواعد
بازي را تغيير
خواهد داد.
تصور کنيد يک
منطقه آزاد
سکولار با
رويکردي
تساويگرايانه
نسبت به زنان،
حکومت،
اقتصاد، حق استفاده
از منابع و
طرفدار محيط
زيست ميتواند
چه معنايي در
خاورميانه
داشته باشد.
کُردستان در
کشورهاي
ايران،
ترکيه، سوريه
و عراق مرزبندي
شده است. اگر
روژئاوا
همانند امروز
زنده بماند،
مخالفان
درتمام منطقه
جايي براي
فرار از ازدواجهاي
اجباري و
فراگيري
آموزشهاي
سکولار
خواهند داشت.
در خود
روژئاوا با تأسيس
دانشگاه علوم
اجتماعي
مزوپوتاميا
اين فرآيند
آغاز شده
است.
براي
توانايي
داشتن در
تغيير قواعد
بازي،
روژئاوا
بايستي زنده
بماند. کوباني
آزاد شد اما
بافت شهري
نابود شده و
نياز به بازسازي
دارد،
بازسازياي
که پس از پاکسازي
مينهاي
زميني ممکن
است. ي.پ.گ و ي.پ.ژ
هنوز هم در
مناطق
روستايي با
داعش در جنگاند.
اين جنگ در
شرايطي انجام
ميشود که
تحريمهاي
کامل ترکيه
مانع از رسيدن
اسلحه به دست
نيروهاي کُرد
شدهاند.
ترکيه همچنين
تجهيزات و
غذاهاي
ارسالي از
سازمان ملل را
ضبط و مانع از
رسيدن آنها
به دست
پناهندگان ميشود.
پناهندگاني
که شامل ايزديها،
اعراب، ترکمنها
و ساير سوريها
و عراقيهاييست
که براي مثال از
موصل پناهنده
شدهاند. در
تمام منطقه
تنها يک آسياب
وجود دارد و ديگر
غذاي زيادي
باقي نمانده
است. حکومت
اقليم
کُردستان بهخاطر
همپيماني با
ترکيه اجازه
نداد چيز
زيادي از طريق
مرز آنها به
روژئاوا وارد شود.
سازمان ملل
نيز ترکيه و
حکومت اقليم
کردستان را
براي رساندن
تجهيزات يا
انتقال
پناهندگان به
مکاني امن تحت
فشار قرار
نداد. کانتونها
به سبب اقتصاد
کوچکشان
پولي ندارند،
روژئاوا به
اين دليل که
پ.ک.ک در ليست
سازمانهاي
تروريستي
قرار دارد
دسترسي به کمکهاي
بينالمللي
ندارد.
من
اخيراً با
فردي از جنبش
زنان کُرد در
روژئاوا صحبت
کردم و از وي
پرسيدم که آنها
به چه چيزي
بيشتر از همه
نياز دارند.
وي در پاسخ به
کمپينهاي
حمايتي بزرگ
بينالمللي
اشاره کرد.
اين حمايت با
آموزشهاي
سياسي در
رابطه با
انقلاب پ.ک.ک و
سياستهاي آن
آغاز ميشود.
سياستهايي
که شامل اصرار
بر حکومت دموکراتيک،
ضديت با قوميتگرايي،
سکولاريسم،
اکولوژي و
آزادي زنان است.
به واقع آنها
به بيشترين
فشار ممکن بر
ترکيه و حکومت
اقليم کُردستان
براي پاياندادن
به تحريم و
صدور مجوز
براي داخل شدن
تجهيزات نياز
دارند. آنها
به حذف پ.ک.ک از
ليست سازمانهاي
تروريستي نياز
دارند تا
بتوانند
مسافرت کنند،
پول به دست بياورند
و سخنرانيهاي
عمومي داشته
باشند.
نمايندگان آنها
بايستي اجازه
ورود به
آمريکا و ساير
کشورهاي غربي
را داشته
باشند. اگرچه
پ.ي.د و ساير
گروهها در
روژئاوا در
ليست سازمانهاي
تروريستي
قرار ندارند،
اما به سبب ارتباط
با پ.ک.ک آنها
نيز طرد شدهاند.
در همين
ژانويه،
ايالات متحده
درخواست ويزاي
صالح مسلم
رئيس مشترک
پ.ي.د را رد کرد.
برخي
با حذف پ.ک.ک از
ليست سازمانهاي
تروريستي به
دليل خشونتها
و زيرپا
گذاشتن حقوق
بشر در گذشته
مخالفت ميورزند.
اگرچه احتياط
شرط عقل است،
اما مردم و
جنبشها
بايستي فضاي
حرکتي براي
رشد و نمو
داشته باشند.
رهبران
بسياري از
جنبشهاي
آزاديخواه
حداقل يکبار
به عنوان
تروريست
شناخته شدهاند،
مانند اولين
رئيسجمهور
کنيا. در
آفريقاي
شمالي نلسون
ماندلا به
عنوان يک
تروريست
زنداني شد و
پس از سالها
زماني که آزاد
شد توانست با
حکومت بوئر
مذاکره کند.
اوجالان نيز
مانند ماندلا
بايستي از زندان
آزاد شود تا
مذاکرات با
ترکيه را
رهبري کند.
من در
سال 1988 مقالهاي
نوشتم درباره
آزادي زنان و
چپها با
عنوان «با يک
دست نميتوان
کف زد» و در آن
چنين نتيجهگيري
کردم که:
جنبشهاي
سوسياليستي
بدون رؤيا و
زبانِ تغيير
نميتوانند
به موفقيت
برسند؛
تغييراتي در
زمينهي کار،
خانواده و همچنين
سياستهاي
بينالمللي.
سوسياليسم به
توانايي رؤياپردازي
نيازمند است،
همانقدر که
آزادي زنان به
تفکرات
استراتژيک
نياز دارد.
تنها با ايجاد
يک فرهنگ
سياسي که بهوسيلهي
تفکرات
جنسيتي به دو
نيم تقسيم
نشده باشد هرکدام
از ما ميتوانيم
به پاسخهاي
لازم براي
تحولبخشيدن
به جهان دست
يابيم.
در اوج
يک جنگ
ويرانگر مردم
در کانتونهاي
روژئاوا سعي
در آفرينش
چنين فرهنگي
دارند. ما
بايستي از آنها
درس گرفته و به
آنان کمک
کنيم.
پانويسها:
[1].
مرديث تکس
نويسنده و
فعال در شهر
نيويورک است و
يکي از مؤسسان
مرکز فضاي
سکولار محسوب
ميشود. کتابهاي
اخير وي
«گرفتاري
مضاعف: حقوق
مسلمانان و آنگلوآمريکاييهاي
چپ» و «حقوق بشر
جهاني» هستند.
[2].
بنگريد به چرا
جهان کُردهاي
انقلابي
سوريه را
ناديده ميگيرد؟،
داويد گربر،
ترجمهي
رحمان بوذري،
سايت «تز
يازدهم».
http://www.thesis11.com/Note.aspx?Id=240
[3].
براي خواندن
ترجمه فارسي
اين مصاحبه
بنگريد به:
نه، اين يک
انقلاب واقعي
است!، ترجمهي
سارا
اميريان،
سايت
«پراکسيس».
http://praxies.org/?p=4786
منبع:
http://www.dissentmagazine.org/online_articles/the-revolution-in-rojava
برگرفته
از:«تزیازدهم»
۳۰ارديبهشت۱۳۹۴
http://www.thesis11.com/Article.aspx?Id=289