دیدگاه
تاریخنگاری
ایدئولوژیک!
داریوش
ارجمندی
اخیراً
گروهی با
امضای «جمعی
از همبندان
چپ دهه شصت»
اقدام به
انتشار
بیانیهای
تحت عنوان
«به نام
دادگاه، به
کام چپستیزان»
نمودهاند.
نویسندگان
بیانیه
انگیزه خود از
این اقدام
را
مبارزه نظری و
عملی با
اپوزیسیون
راست،
و همچنین
مقابله با
تاریخنگاری
وارونه ایرج مصداقی و
نزدیکان او
اعلام داشتهاند.
این گروه ضمن
اعلام اینکه
تاکنون به
منظور
جلوگیری از به حاشیهراندن
اصل مبارزه و
افشای جمهوری
اسلامی از وارد
شدن به
دعواهای میان
مصداقی
و
مجاهدین با
یکدیگر
خودداری کردهاند،
میگویند که
اکنون بدنبال
اوجگیری چپستیزی
ایرج مصداقی
و نزدیکانش به
بهانه دادگاه
حمید نوری و
توجه
تبلیغاتی
ناشی از نقش
این شخص
در
جریان تشکیل
پرونده
مذکور، خود را
موظف میدانند
که بهعنوان
زندانیان
سیاسی
سوسیالیست
سکوت را شکسته
و به مبارزه
با این موج
جدید چپستیزی
برخیزند!
مروری
بر این بیانیه
ملاحظاتی را
موجب میشود
که در نوشتار
زیر مختصراً
به آن خواهم پرداخت.
نخست
آنکه مقابله و
مبارزه نظری
با راست چپستیز
و تاریخنگاری
وارونه آن،
همچنانکه
نویسندگان
بیانیه
یادآور میشوند
وظیفه هر فرد
و جریان سوسیالیست
و از آن هم
فراتر، وظیفه تمامی
حقیقتجویان
و عدالتطلبان
است. دستیابی
به یک آینده
دمکراتیک، عادلانه
و آزاد برای جامعهای
که تصویری
حقیقی از
تاریخ و گذشته
خود نداشته
باشد ناممکن
خواهد بود و
بهقول
معروف
ناآگاهی از
تاریخ، ما را
ناچار به تکرار
آن خواهد کرد.
پیش از
طرح ملاحظات
خود نسبت به
نوع تاریخنگاری
نویسندگان
بیانیه اما،
ضروریست که
به موضوع
دیگری یعنی
هویت
نویسندگان
اشارهای
داشته باشیم،
هویتی که
نامعلوم است،
نه حقیقیست
و نه حقوقی!
جمعی
از همبندان
دهه شصت،
گروهی از
ایرانیان
فلان شهر، تعدادی
از شهروندان
بهمان کشورو
امثال این نامها،
حتی اگر جمعی
حقیقی را
نمایندگی
کنند، از معرفی
آن جمع برای
مخاطبان
عاجزند.
چنین نامهایی
معرف یک انجمن
و یا حزب و
دسته شناختهشده،
یا بهاصطلاح
حقوقی
آن،
یک «شخصیت
حقوقی» دارای
آدرس نیستند
که بتوان به
آنها مراجعه
نمود و یا
آنها را مورد خطاب قرار
داد. نمیتوان
از چنین جمع
مجهولالهویهای
انتظار
پاسخگویی
داشت و یا از
آن به محکمهای
شکایت برد.
به
بیان ساده،
امضای جمعی و
گروهی از این
یا آن، وجاهت
حقوقی و
قانونی
نداشته،
مخاطب
و
طرف مقابل خود
را از حق
اطلاع داشتن
از اینکه با
چه کسی
روبروست
محروم میکند.
از این
رو، این
خواسته
نامعقولی
نیست که از آنانی
که خواهان نقشآفرینی
و حضور در
صحنه مناظره
و مبارزه نظری
هستند انتظار
داشته باشیم
که با هویتی
معلوم و حقیقی
وارد صحنه
شوند. ایرج
مصداقی و
نزدیکانش،
درست مانند
سازمان
مجاهدین و
سایر
جریاناتی که
بیانیه
از
آنها نام میبرد،
شخصیتهای
حقیقی و حقوقی
هستند با نام
و آدرس سیاسی مشخص.
بنابراین
نامعقول و
زیادهخواهی
نیست اگر از
ناقدین این
افراد و گروهها
هم بخواهیم که
با نام و آدرس
حقیقی
خودوارد
میدان بحث
شوند.
حق
وارونهنگاری
تاریخ!
نویسندگان
بیانیه با
توضیحاتی که
پیشتر بیان
شد به شرح خود
از تاریخ چهل
ساله جمهوری اسلامی، و
نقش چپ
انقلابی و
کارگری در
مبارزه با آن
پرداخته و از
این طریق
تاریخ وارونهای که
چپستیزان از
این همه بهتصویر
میکشند را
نقد میکنند.
مروری
بر سطور
نخستین بیانیه
اما، فارغ از
انگیزه نیکخواهانه
نویسندگانش،
روشنگر این حقیقت
دردناک است که
تاریخنگاری
آنجا که با
عینک
ایدئولوژیک و
فرقهای صورت
میگیرد،
ناچاراً
به وارونهانگاری
همان تاریخی
میانجامد که
قرار بود از
منافع حقیر
گروهی پالایشمیشد.
تأکید
میکنم که
ملاحظات من بر
بیانیه مورد
بحث نه به
معنای انکار
حق نویسندگان
آن در بیان
قرائت شان از
تاریخ است و
نه با هدف
مردود دانستن
هرآنچه در این
قرائت خاص از
تاریخ
چهار
دهه گذشته و
نقش چپ
انقلابی در آن
بیان کردهاند
صورت میگیرد.
در یک
کلام مشکل
عمومی در
برخورد با
تاریخنگاری
از دیرباز
تاکنون فقدان
برخورد علمی و
یا به بیان
دیگر مستثنی
کردن تاریخ، و
در شکل عمومیتر
آن علوم
اجتماعی، از
ضرورت
استفاده
ازروش علمی در
نگارش و
برخورد به آن
است.
اما
متأسفانه
بیانیه مورد
بحث بدلیل
همین کاستی،
از انجام این
وظیفه ناتوان
میماند. اینگونه تاریخنگاریها
(از
زاویه منافع
گروهی و
ظبقاتی هر
نگاهی که بیان
شود)، در
بهترین حالت میتوانند
بهعنوان
بخشی از پازل
معمای تاریخ
در تحقیقات علمی
تاریخنویسان
مورد استناد
واستفاده
قرار گیرند.
در
ارتباط با ضعف
نگاه فرقهگرا
به تاریخ میتوان
بهعنوان نمونه
همان
پاراگراف اول
بیانیه
اشاره
داشت یعنی
آنجا که نگاه
فرقهای،
نویسندگان را
حتی از دیدن و
اعتراف به وجود
تاریخی
برخی
از جریانات
غیرخودی
محروم میکند،
آنجا که
نویسندگان
فهرست
جریانات چپ انقلابی را برمیشمارند:
“عمده
نیروهای چپ
انقلابی در
مقطع انقلاب و
همان یکی دو
سال اول که
رژیم پایههای
خود رامحکم میکرد
عبارت بودند
از سازمان
پیکار،
کومله، رزمندگان،
اتحاد
مبارزان
کمونیست(سهند)، سازمان
چریکهای
فدایی خلق و
راهکارگر.”
در
نگاه
نویسندگان چپ
و انقلابی
بیانیه، گویا
جریاناتی
نظیر سازمان
وحدت
کمونیستی و یا اتحادیه
کمونیستها،
و حزب
رنجبران، یا
وجود نداشتهاند،
یا بهاندازه
کافی انقلابی
نبوده، و
یا
شاید وزن و
تعداد اعضا و
هواداران و
شهدای آنها؟!
در حدی نبوده
که حتی در شکل
سه نقطه
هم
که شده به
افتخار حضور
در این فهرست
نائل شوند.
قاعدتاً
معیار
نویسندگان تعداد
اعضا و یا
شهدای
جریانات
نبوده چرا
که در
آن صورت
میبایست
با یک مقایسه
آماری نشان
داده میشد که
وحدت
کمونیستی و
اتحادیه
کمونیستها و یا حزب
رنجبران به
طور مثال از
جریان رزمندگان
کوچکتر بوده
و به این لحاظ
شایسته
ذکرتاریخی
نبودهاند.
البته
تنگنظری
نویسندگان
بیانیه به سه
جریان یادشده
در بالا محدود
نمیشود. این
تنگنظری
در
برخورد آنها
به سازمان راهکارگر
هم (هرچند در
انتهای فهرست
از آن نام برده
شده) چه بسا به شکل
گویاتری جلوه
میکند.
در
حقیقت بهنظر
میرسد که
انگیزه تنظیمکنندگان
بیانیه از ذکر
نام راهکارگر
بیش از آنکه
ازاعتقاد
آنها به
انقلابی بودن
این جریان
مربوط باشد،
نوعی
رودربایستی
بوده است.
برای
پیبردن به
صحت این ادعا
باید به
دنباله
بیانیه رجوع
کرد. بیانیه
پس از شرح
مفصل مواضع
و مبارزات
انقلابی
سازمان چریکها
و جریانات خط
سه، وقتی که
به راهکارگر
میرسد
ناگهان
دچار خساست
کلام شده و
تنها به ذکر
این جمله
کفایت میکند:
“راهکارگر
نیز که در
سال۵۸ ایجاد
شد، بر اساس
تحلیل خود از
رژیم جمهوری
اسلامی (کاست
حکومتی) آن را
ضدانقلابی ارزیابی
میکرد.”
جمله
بالا از چند
زاویه شایسته
تعمق است.
نخست اشاره
بیانیه به
تاریخ ایجاد
سازمان راهکارگر
در سال ۵۸
توجه کنیم.
اشاره به سال
۵۸، یعنی پس
از سرنگونی
رژیم پهلوی و
روی کار
آمدن رژیم
جمهوری
اسلامی، حتی
اگر سهوی بوده
باشد، بهمعنای
نادیدهگرفتن
سهم بنیانگذاران
این جریان که
تقریباً همگی
از زندانیان
سیاسی رژیم
پهلوی و
مبارزان
شناختهشده دهههای
پیش بودند میباشد
و بهطریق
اولی سازمان
راه کارگر را
بهکلی از
هویت تاریخی
آن و سهمی
که در مبارزات
علیه رژیم شاه
و انقلاب داشت
محروم میکند.
این
نکته بویژه به
این دلیل حائز
اهمیت است که
بیانیه که بیش
از هر چیز با
هدف مبارزه
نظری با
طرفداران رضا
پهلوی تنظیم
شده، سطور
بسیاری را به
شرح مبارزات
سازمان های
دیگر علیه رژیم
پهلوی اختصاص
داده است.
اما در
این میان تو
گویی سازمان
راه کارگر ناگهان
و بدون
برخورداری از
یک پیشنیه
انقلابی شایسته
ذکر، ازسوی
تعدادی آدم
ناشناس تأسیس
شده و بدتر از
آن اینکه گویا
راهکارگر
غائب در
صحنه عملی
مبارزات،
تنها در عرصه
تئوریک حضور
داشته چراکه
“براساس تحلیل
خود ازرژیم جمهوری
اسلامی (کاست
حکومتی) آن را
ضدانقلاب ارزیابی
میکرد”.
از این
معرفی
سخاوتمندانه!
باید چنین
برداشت کرد که
راهکارگریهای
بینام و نشان
تاریخی،عدهای
روشنفکر بودهاند
که براساس یک
تئوری
انتزاعی که
آنهم فقط برای
خودشان قابل
فهم بوده،
به ضدانقلاب
بودن رژیم
باور آورده
بودند!
بدین
ترتیب راهکارگریها
در یک جمله
مفید و مختصر،
به گروهی
ریاضیدان
تشبیه میشوند
که پای تخته
سیاه، و نه در
میدان مبارزهای
که دیگران در
آن به
جانفشانی
مشغول بودند، تنها
به ابداع
فرمولهای
انتزاعی میپرداختند.
به
عبارت دیگر
اینکه فرمول
کذائی راهکارگر،
رژیم جمهوری
اسلامی را
مساوی با ضدانقلاب
قرارمیداده،
بهخودی خود
به این معنا
نیست که این
سازمان بواسطه
این کشف،
آستین
انقلابی
بالازده و به
میدان مبارزه
علیه
ضدانقلاب
وارد شده
باشد. دستکم
بیانیه که
بدرستی به شرح یکبهیک
جانفشانیهای
سایر جریانات
میپردازد،
چنین باوری
ندارد و حتی
از ذکر یک کلمه پیرامون
حضور راهکارگر
در این
مبارزات دریغ
میکند.
جلوتر
نیز وقتی همبندان
چپ دهه شصت از
تعداد شهدای
سازمانهای انقلابی
چپ مینویسند،حضور
تاریخی راهکارگریها
را در این
صحنه هم کمرنگ
میکنند آنجا
که آمار میدهند
که با:
“…شروع
سرکوبهای
گسترده رژیم
از سال شصت
هزاران نفر از
فعالین همین
سازمان ها و گروهها
اعدام و قتلعام
شدند. بیش از
هزار نفر از
کومله در
جریان جنگهای
انقلابی و
مردمی کردستان
جان باختند.
حدود پانصد
نفر از فعالین
سازمان پیکار
اعدام شدند،
از سازمان
فداییان اقلیت
بیش از ششصد
نفر اعدام
گردیدند. از
صفوف دیگر
نیروهای چپ
انقلابی مثل
اتحادمبارزان
کمونیست،
رزمندگان ؛
راهکارگر و …
نیز دهها نفر
اعدام
گردیدند.”
البته
که شایان ذکر
است که تعداد
شهدای یک جریان
را هرگز نمیتوان
و نباید
مساوی
مشروعیت
داشتن مواضع و
سیاستهای آن
قلمداد کرد.
در این رابطه
نگاهی به سازمان
مجاهدین به
اندازه کافی
گویاست. موضوع
بحث در اینجا اتفاقاً
تشابه نگاه
نویسندگان
بیانیه با سیاست مجاهدین
است که با
پرهیز از ذکر
این حقیقت تاریخی
که راهکارگر
بیش از دویست
عضو وهوادار
خود را در مبارزه
با جمهوری
اسلامی ازدست
داده است، در
حقیقت نگرانی
خود را
ازارتقای
مقام این
سازمان در
فهرست
جریانات چپ
انقلابی و
مبارز به
نمایش میگذارند.
بگذریم
که این تحریف
تاریخی در
مورد تعداد شهدای
راهکارگری،
اگرچه رتبه
مبارزاتی راهکارگر را
در نگاه همبندان
دهه شصت پائین
میآورد، اما
در بطن خود
(شاید
ناخواسته) بهمعنای
نادیده گرفتن
بخشی از
کارنامه
جنایات رژیم
اسلامی ازسوی
تحریفکنندگان
هم هست!! آنهم
در دورانی که
بهقول
نویسندگان
بیانیه با یک
سرچ ساده در
اینترنت میتوان
به تمام این
اطلاعات دست یافت.
شاید
این طنز تاریخ
است که
نویسندگان
بیانیه که با
انگیزه درخور
ستایش مبارزه
با“تاریخنگاری
وارونه، دل بخواهی
و دروغین
لیبرالها و
سلطنتطلبان”
به شرح خود از
تاریخ اقدام
کردهاند، بهگونهئی
تأسفانگیز،
اسیر در
تنگنای تفکر
فرقهایشان،
از انجام
وظیفه تاریخی خود
عاجز میمانند!
۵
ژانویه ۲۰۲۲
.......................................................................................
به
نام دادگاه،
به کام چپ
ستیزان / جمعی
از هم بندان
چپ دهه شصت
http://www.azadi-b.com/?p=16726
.......................................................................................