ملاحظاتی
درباره نکات
مشترک اسلام
سیاسی با
رنسانس
و نوگرائی
اسلامی و
سکولاریسم ضد
چپ ایران
یونس پارسا
بناب
1 –
بینادگرائی
اسلامی (
اسلامیسم =
اسلام گرائی ) که
نگارنده
ترجیح می دهد
آن را تحت نام
" اسلام سیاسی
" مورد بررسی
قرار دهد ،
ماهیتا و حتی
خصلتا با بنیادگرائی
های دیگر دینی
چندان تفاوتی
ندارد . جنبش
های متعلق به
اسلام سیاسی
نیز مثل دیگر
جنبش های
بنیادگرا در
جهان هدف مشخص
سیاسی ( نه
دینی و مذهبی )
دارند و آن چیزی
غیر از تسخیر
قدرت سیاسی
نیست . ملبس
شدن این جنبش
ها به کسوت
اسلامی به
روشنی یک فرصت
طلبی سیاسی
است .
2 –
اندیشه ها و
آزمون های
اسلام سیاسی
توسط شرق شناسان
اروپا محور که
عمدتا
مدافعین
نیروهای
استعمارگر
کهن بویژه
انگلستان
بودند ، تعبیه
و تنظیم گشته
و در اواخر
قرن نوزدهم و
اوایل قرن
بیستم توسط
عبدالوهاب ها
( در شبه جزیره عربستان
) و مودودی ها ( در
شبه قاره هند )
ترویج و گسترش
یافته اند .
اسلام سیاسی
تلاش می کند که
ثابت نماید که
مسلمانان
جهان فقط در
تحت حاکمیت
دولت اسلامی
می توانند
زندگی کنند
زیرا آنها (
مسلمانان )
قادر نیستند
جدائی دولت را
از دین و مذهب
درک کرده و
پذیرا باشند .
اوریانتالیست
های اروپا
محورو حامیان
بومی آنها به
آسانی این واقعیت
تاریخی را
فراموش می
کنند که
مسیحیان ساکن
کشورهای
اروپائی نیز
تا قرن سیزده
میلادی دارای
چنین دید و
اندیشه
درباره
مسیحیت بودند
.
3 –
اسلامی سیاسی
نیز مثل دیگر
بنیادگرائی
ها ( صهیونیسم
، ایونجلیکای
راست مسیحی ،
هندوتوا ،
لامائیسم و... ) "
تسلیم محض " و "
انقطاع از ا
ین عالم و
الحاق به عالم
دیگر " را بین
توده های مردم
تبلیغ کرده و
دشمن هر نوع
اندیشه رهائی
بخش می باشد . اسلام
سیاسی که
عمدتا یک جنبش
( نه مذهبی )
بلکه
صرفا سیاسی
است ، به هیچ
عنوان به مقولات
و انگاشت های
اساسی به
عنوان یک دین
توجه ندارد و
تا حالا هم
هیچ نوع نقد
اجتماعی و
اقتصادی و حتی
تئوئولوژیکی
از اسلام و یا
دیگر ادیان
عرضه نکرده
است . آموزش
های اسلام
سیاسی حتی با
اندیشه های
متعلق به "
الهیات
رهائیبخش " که
در دهه های
اخیر در
کشورهای
آمریکای
لاتین مطرح
بوده اند ،
نیز تفاوت
اساسی دارند .
زیرا اسلام
سیاسی نیز مثل
دیگر
بینادگرائی
های مذهبی و
دینی به پیروی
از شرق شناسان
اروپا مدار " تسلیم
محض " و "
عبودیت " را
رواج داده و
اندیشه ها و
مبارزات
رهائیبخش
طبقاتی ، ملی
و بویژه خواست
آزادی زنان را
" شرک " و " کفر "
محسوب می
دارند . محمود
طه دانشمند و
اسلام شناس
سودانی یکی از
روشنفکران
اسلامی نادر در
قرن نوزدهم
بود که در
مبارزه علیه
اوریانتالیست
ها و مروجین
اسلام سیاسی
تلاش کرد که
به پدیده ای
رهائی در
تعابیر خود از
اسلام تاکید ورزد
. او در اسرع
وقت توسط
مقامات دولتی
سودان و با
حمایت
انگلستان
بخاطر تبلیغ
رهائی ( " شرک و
کفر " ) محکوم
به مرگ گشته و
در شهر خارطوم
پایتخت سودان
( مستعمره
انگلستان در آن
زمان ) به دار
آویخته شد .
اعدام او نه
تنها در رسانه
های گروهی آن
زمان منعکس
نگشت بلکه مورد
اعتراض تشکل
های " رادیکال
" و " معتدل "
اسلام سیاسی (
و حتی مبلغین
رنسانس اسلامی
و نوگرائی )
نیز قرار
نگرفت .
4 –
در حال حاضر
نیز
روشنفکرانی
که رنسانس
اسلامی (
عبدالکریم
سروش به عنوان
نمونه ) و یا
نوگرائی دینی
( مثل محسن
کدیور ) را در
اسلام تبلغ می
کنند ، به هیچ
وجه و عنوانی
از راه ها و
اندیشه های
رهائی انسان
در کشورهای
مسلمان نشین
از رژیم های
مستبد حاکم و
حامی اصلی
آنها ( نظام
جهانی سرمایه
و در راس آن
آمریکا ) صحبتی
نمی کنند .
بطور کلی ،
تمامی نحله
های فکری
متعلق هم به
اسلام سیاسی و
هم به رنساس و
نوگرائی
اسلامی از
قوانین حاکم
بر " بازار
آزاد "
نئولیبرالی
عمدتا حمایت
کرده و یا از
گسترش آنها در
کشورهای
مسلمان نشین
حتی انتقاد هم
نمی کنند . آیا
تا کنون مقاله
و یا صحبتی از
طرف افراد
شاخص چون
عبدالکریم
سروش ، محسن
کدیور ، محمد
خاتمی ، کروبی
، مهاجرانی ،
اکبر گنجی ،
هاشمی
رفسنجانی ،
محمود احمدی
نژاد ، مصباح
یزدی ، جوادی
آملی و... منتشر و
ارائه داده
شده است که در
آن مکانیزم
های حاکم بر
بازار آزاد
مثل پروسه
خصوصی سازی و
پی آمدهای
فلاکت بار آن (
مرگ ومیر از
گرسنگی ، بیکاری
مزمن ، بی
خانمانی
فراگیر
ازدیاد
کودکان خیابانی
، تن فروشی
جهانی و... ) که
جهان و تمدن
بشری را بسوی
سبعیت و "
بشریت تهی از
انسانیت " سوق
می دهند ،
محکوم گشته و
یا حداقل مورد
نقد قرار
گرفته باشند.
5 –
شایان ذکر است
که این افراد
شاخص که به
نحله های
مختلف اسلام
سیاسی معتدل و
رادیکال و
رنسانس و
نوگرائی
اسلامی تعلق
دارند ، با
سکولاریست
های ضد چپ ( که
به طیف های
متنوع جمهوری
خواهان ، تشکل
های متعدد
حقوق بشری ،
دموکراسی
خواهان ،
سلطنت طلبان و
... در داخل و
خارج از ایران
تعلق دارند )
با اینکه
خصلتا و از
نظر شیوه های
برخورد به
اوضاع ایران
دارای تفاوت
های قابل
ملاحظه ای
هستند ولی
ماهیتا و از
نظر کیفی در
برخورد به
مکانیزم های
بازار آزاد و
مقررات
نئولیبرالی
بانک جهانی و
صندوق بین
المللی
کوچکترین
تفاوتی با
همدیگر نداشته
و جملگی از
پروسه های
دردناک خصوصی
سازی ، ملی
زدائی و لغو
مقررات دولتی
حمایت می کنند
. بر این اساس ،
آیا آنها می
توانند طبق ادعایشان
حامیان واقعی
استقرار و
گسترش دموکراسی
پیگیر و سپس
عدالت
اجتماعی در
ایران باشند؟
یک نگاه
اجمالی به
اندیشه ها و
آموزه های
اسلام سیاسی
از یک سو و پروژه
های
سکولاریست ها
از سوی دیگر
می توانند در
تهیه یک پاسخ
مناسب به این
پرسش کمک کند .
6 – مطابق
اصول حاکم بر
اسلام سیاسی ،
قوانین دینی (
فقه سیاسی )
چون قادر است
که به تمام
مسائل و
سئوالات پاسخ
دهد در نتیجه
مسلمانان "
امت اسلامی "
احتیاجی به
تعبیه و تدوین
قوانین
اجتماعی و
اقتصادی که
اساس تعریف
دموکراسی است
را ندارند . این
بینش نه تنها
واقعیت های
کنونی بلکه
تاریخ عینی
جوامع
کشورهای
مسلمان را یا
نفی کرده و یا
بطور کلی
ندیده می گیرد
. زیرا در این
جوامع نیز دهه
هاست که
قوانین بطور
ضروری تعبیه و
تدوین می
گردند . ولی در
اکثر موارد
این قوانین
توسط هیئت های
حاکمه با استفاده
از تعبیرها و
تاویل های
اسلامی (که در
انحصار
حاکمین می
باشند ) اعمال
و پیاده می
شوند . در
کشورهای
اسلامی
عربستان
سعودی و
جمهوری اسلامی
ایران که
طبقات حاکمه
اش ادعا می
کنند که با
رعایت قوانین
اسلامی (
مشروع در قرآن
) حکومت می
کنند ، اعضای
اصلی خاندان
سعودی ( در عربستان
) و رهبری
شورای نگهبان
( ولی فقیه ) در
ایران مثل
سلاطین مستبد
گذشته با اعمال
زور و استبداد
حکومت می کنند
.
7 –
اگر اسلام
گرایان تاکید
ورزیده و
اعمال می کنند
که اصول فقه
اسلام سیاسی
بهترین بدیل
دولتی بوده و
بر دموکراسی
ارجحیت دارد ،
سکولاریست
های ضد چپ ( و یا
غیر چپ ) نیز
تاکید می ورزند
و زمانی هم که
به قدرت می
رسند آنها را
اعمال میکنند
که امر
دموکراسی
بدون رعایت
قوانین و
مکانیسم های
حاکم و رایج
بر بازار آزاد
نئولیبرالی (
همراه با رشد
و توسعه طبقه
متوسط در
کشورهای
مسلمان نشین )
نمی تواند
مستقر گردد .
به نظر
نگارنده
دموکراسی
هائی که توسط
حامیان اسلام
سیاسی و یا
تشکل ها و طیف
های گوناگون
سکولاریست
های طرفدار
نظام جهانی سرمایه
برای ایران
تعبیه و تنظیم
می گردند ، دموکراسی
های " دم بریده
" ناپایدار و
نامربوط بوده
و در خدمت
جامعه ملی
ایران ( بویژه
زحمتکشان )
قرار ندارند ، ادامه و
استقرار هر یک
از آنها آینده
سیاسی مردم
ایران را
دوباره به بن
بست خواهد
کشید .
8 –
اسلام سیاسی
مثل دیگر
بنیادگرائی
های دینی و مذهبی
نه از بطن و
متن ویژگی های
جوامع مسلمان
بیرون آمده و
نه منبعث از
عکس العمل
مسلمانان
نسبت به
ناهنجاری های
سکولاریسم با
طلیعه های
مدرنیته (
تجدد طلبی )
است . نگارنده
شکل گیری و
رشد اسلام سیاسی
و دیگر
بنیادگرائی
های دینی و
مذهبی را با "
نگاهی ذات
انگارانه " در
ماهیت آموزه
های درونی
اسلام جستجو
نکرده و در
رویارویی های
ذاتی باورها و
سنن اسلامی با
نگره های
سکولاریسم (
عرفی گری ) و
انگاشت های تجدد
طلبی ردیابی
نمی کند . این
نوع
نگاه ها و
ردیابی ها
برای توضیح و
بررسی کلیت
پدیده پیچیده
و گاها مرموز
بنیادگرائی
ها ( منجمله و
بویژه اسلام
سیاسی ) بسیار
ناکافی و
نارسا و فراتاریخی
است . به نظر
نگارنده عروج
و گسترش اندیشه
ها و
عملکردهای
اسلام سیاسی و
دیگر
بنیادگرائی
های دینی و
مذهبی معلول و
منبعث از فعل
وانفعالات
منطق سریع
حرکت سرمایه (
جهانی تر شدن )
در فاز کنونی
تاریخ تکامل
نظام جهانی
بویژه در سی
سال گذشته می
باشد .
9 – بررسی
تاریخی جنبش
های
بنیادگرائی
نشان می دهد
که نظام جهانی
سرمایه و
بویژه راس آن
آمریکا در
گسترش انواع
واقسام این
جنبش ها و حتی مواقعی
در شکل گیری و
رشد آنها نقش
عمده داشته
اند . اسناد و
مدارک زیادی
نشان می دهند
که کشورهای
مسلط مرکز کمک
های چشمگیری
در زمینه های
مالی و نظامی
و آموزشی به
گروهها و
سازمان های
بنیادگرای
اسلامی نموده
اند که
تاریخچه آنها
به صد سال پیش
می رسد . در
دوره جنگ سرد
، کشورهای
سرمایه داری
غرب به بهانه "
جنگ علیه
کمونیسم "
بطور فراگیر و
سرتاسری به
سازمان های
بنیادگرای
اسلامی ( از اخوان
المسلمین در
مصر و شمال
آفریقا در دهه
های 1930 و 1940 گرفته
تا القاعده ،
مجاهدین
اسلامی و طالبان
در افغانستان
و پاکستان در
دهه های 1970 و 1980 ) کمک
کردند
10 –
واقعیت این
است که رهبران
اسلام سیاسی
هم در نوع معتدل
مانند ترکیه و
هم در نوع
رادیکال آن
مثل ایران ،
زمانی که به
هدف خود (
تسخیر قدرت
سیاسی ) می
رسند
بلافاصله
منطق حرکت
سرمایه را پذیرفته
و با اتخاذ
سیاست های "
خصوصی سازی " و
" ملی زدائی "
جایگزین دولت
های سکولار و
کمپرادور
سابق می گردند
.
اعمال
سیاست های
مرکب از
اقتصاد
نئولیبرالی و
استبداد سیاسی
توسط رهبران و
حامیان اسلام
سیاسی باعث گشته
که احزاب و
سازمان های
متعلق به
اسلام سیاسی
به مطمئن ترین
و بهترین
ابزار در خدمت
سرمایه داری
کمپرادور در
کشورهای
پیرامونی
تبدیل گردند .
این امر نه
تنها در مورد
احزاب اسلامی
مثل حزب "
توسعه و عدالت
" در ترکیه و
اخوان
المسلمین در
مصر ، مراکش و...
که معتدل
محسوب می شوند
، صدق می کند
بلکه در مورد
سازمان های مخفی
و زیر زمینی
گوناگون در
افغانستان ،
پاکستان ، یمن
و.... که به "
تروریسم"
متوسل می شوند
نیز مصداق
پیدا می کند . به
عبارت دیگر ،
احزاب و
سازمان های
سیاسی متعلق
به دو کمپ
معتدل و
رادیکال از
موهبت یک نوع
تقسیم کار بین
خود برخوردار
بوده و مکمل
هم عمل می کنند
: تقسیم کار
بین آنهائی که
به قهر و ترور
متوسل می شوند
و آنهائی که
وظیفه اصلی و
مهم شان نفوذ
و کسب مقام و
موقعیت در نهادهای
دولتی ( مشخصا
در عرصه های
آموزش و پرورش
، رسانه های
گروهی و
امکانا در
ادارات پلیسی
و نیروهای
نظامی ) در
کشورهای
پیرامونی است
. هدف سازمان
ها و احزاب هر
دو کمپ متعلق
به اسلام
سیاسی فقط تسخیر
قدرت سیاسی و
سپس اعمال
تئوکراسی
اسلامی است .
حامیان هر دو
کمپ بعد از
پیروزی و
تسخیر قدرت
برای اینکه
موفق به
استقرار
تئوکراسی خود
گردند با تمام
قوا دست به
سرکوب و
انهدام سیاسی
و فیزیکی تمام
سازمان ها و
احزاب
سکولاری می
زنند که یا به
کمپ سوسیالیست
ها و مارکسیست
ها و یا به کمپ
ملی گرایان و
طرفداران حق
تعیین سرنوشت
ملی تعلق
دارند . تاریخ
جمهوری
اسلامی ایران
از یک سو و
تاریخ دولت
ترکیه تحت
رهبری حزب "توسعه
و عدالت" از
سوی دیگر
بهترین نمونه
هائی در این
مورد محسوب می
گردند .
11 –
رهبران و
حامیان اسلام
سیاسی چه
آنهائی که به
اصطلاح معتدل
هستند و چه
آنهائی که به
اصطلاح رادیکال
محسوب می شوند
بعد از پیروزی
و تسخیر قدرت
سیاسی تا
زمانی که " دگر
اندیشان "
عمدتا چپ های
مارکسیست و
ملی گرایان
سکولار چپ را
به مرحله
نابودی و
انهدام
نکشانده اند
با هم متحدانه
عمل می کنند .
بعد از پیروزی
بر " دگر
اندیشان "
بنیادگرایان
حاکم عمدتا به
خاطر داشتن
ماهیت و حتی
ویژگی های
کمپرادوری در
مقابل هم صف
آرائی کرده و
به شکل جناح
های متخاصم به
جان هم می
افتند . بسته
به شرایط مشخص
کشورها ، شکل
و شمایل این
تلاقی ها از
کشوری به کشور
دیگر تفاوت
های آشکار
دارند . در
الجزایره بعد
از پیروزی و
سرکوب و " اخته
سازی " بقایای
" جنبش
آزادیبخش
الجزایر " و
تلاقی ها و
رویارویئ
اسلامیست ها
شدیدا شکل و
شیوه ای سرکوب
بخود گرفته و
تا سرحد
انهدام
فیزیکی پیش
رفت . در صورتی
که در ایران
بر خلاف
الجزایر، بنیادگرایان
اسلامی در صف
آرائی علیه
همدیگر تا حد "
دیالوگ " و
احتمالا
مماشات و
مصالحه پیش
رفته و تاکنون
( در آستانه سی
و دومین
سالگرد
انقلاب بهمن 1357 )
بطور روشن در
موقعیت " پات کرده
" و بن بست
قرار گرفته
اند .
12 –
گفتمان اسلام
سیاسی نیز مثل
گفتمان های
متعلق به
بینادگرائی
های مسیحی ،
یهودی ، هندوی
، بودائی و... در
تلاقی با سرمایه
داری
نئولیبرالی
جهانی (
گلوبولیزاسیون)
نبوده و بلکه
بطور مرموز و
پیچیده ای در
خدمت آن قرار
می گیرد . دیپلماسی
و استراتژیست
های نیروهای
سه سره نظام سرمایه
( آمریکا ، "
اتحادیه "
اروپا و ژاپن )
عملا از وجود
بنیادگرائی
اسلامی در
سراسر جهان
استفاده کرده
و از ترویج و
گسترش آن در
نیجریه ، کنیا
، مصر و الجزایر
در آفریقا
گرفته تا
پاکستان ،
لبنان ، یمن و...
حمایت می کنند
. در
افغانستان ،
حمایت همه جانبه
دولت آمریکا
از " مجاهدین
آزادیخواه " علیه
" کمونیست های
دیکتاتور " که
حق تحصیل و تدریس
را برای زنان
افغانی مجانی
و اجباری
ساخته بودند ،
در دهه 1980
فراگیر و همه
جانبه بود .
آنهائی که در
رسانه های
گروهی جاری بویژه
در کشورهای جی
3 به اسم "
مجاهدین
آزادیخواه "
معروف گشتند ،
" الوات " و "
داروغه شاگردهائی
بودند که تحت
آموزش و پرورش
سازمان سیا بعد
از تسخیر قدرت
در افغانستان
زنان را از حق
تحصیل و تدریس
و سفر محروم ساخته
و توده های
وسیعی از مردم
افغانستان را
در زندان های "
خانواده بزرگ
توهمات "
اسلام سیاسی
محبوس ساختند
. شایان توجه
است آنهائی که
در روزگاری نه
چندان دور
عنوان "
مجاهدین " و " داوطلبان
آزادیخواه "
کسب کردند ، امروزه
نقش های مهمی
را در عملیات
نظامی –
تروریستی در
اکناف جهان
ایفاء کرده و
با ایجاد و
ترویج جو ترس
و دلهره در دل
مردم ( بویژه
در بین مردمان
ساکن کشورهای
آمریکا و
اروپا ) خدمت
شایانی را به
استراتژی
جهان حامیان
نظام سرمایه
انجام می دهند
که حائز اهمیت
است . تصویری
که از سبعیت و
سنگدلی در
اذهان مردم کشورهای
مسلط مرکز در
مورد مردم "
وحشی " کشورهای
دربند
پیرامونی ( که
اتفاقا خود
اولین قربانیان
ترور اسلام
سیاسی هستند )
شب و روز توسط
رسانه های
گروهی
فرمانبر
ترسیم می گردد
، بدون تردید
به شکل گیری و
رواج پدیده "
اسلامو فوبیا
" ( ترس از
مسلمانان ) در
بین مردم دامن
زده و ایجاد
آپارتاید
جهانی ( که پی
آمد ناگزیر و
منطقی حرکت و
گردش شکاف اندازانه
سرمایه در سطح
جهانی است ) را
به مقدار زیادی
میسر می سازد .
13 –
شایان ذکر ا
ست که ترس از
اسلام تنها
مترسک و لولوخورخوره
ائی نیست که
در تاریخ
معاصر حاکمین
مسلط سرمایه
در کاخ سفید
ودیگر کاخ ها
به آن در جهت
تحمیق و فریب
مردم در سراسر
جهان بویژه در
کشورهای شمال متوسل
شده اند . آیا
توسل حاکمین
نظام جهانی به
ترفند ها و
لولوخورخورهائی
چون "خطر سرخ"
، "خطر زرد" ، ترس
از کرملین و
خطر " فساد
بیطرفی"
رهبران
کنفرانس
باندونگ و
سازمان
کشورهای غیر
متعهد در دوره
62 ساله جنگ سرد
فراموش شده
اند ؟ امروزه
شعار و مترسک "
چاینو فوبیا "
( ترس از چین ) و
لاجرم حمایت
بی قید و شرط
از لامائیسم
بنیادگرائی
بودائی که نوعی
تئوکراسی
برده داری (
تحت رهبری
دالائی لاما )
است را چگونه
باید مورد
ارزیابی قرار
داد ؟
14 –
در تهیه جواب
مناسب به این
سئوالات
نگارنده توضیح
و تجزیه و
تحلیل
مارکسیست های
متعلق به مکتب
نظام جهانی
سرمایه را
بیشتر از
توضیحات دیگران
مناسب و قانع
کننده
ارزیابی می
کند : نظام
جهانی سرمایه
در راس آن
آمریکا ، بیش از پیش
به مرحله
فرتوتی ، پیری
و بی ربطی عمر
خود رسیده است
. این نظام که
در حال حاضر
با بحران عمیق
ساختاری خود و
خرده بحران
های منبعث از
آن – بیکاری
مزمن ، گرسنگی
جهانی ، تخریب
محیط زیست ،
شکاف وسیع بین
فقر و ثروت و..... –
دست و پنجه
نرم می کند ،
محتاج است که
وجود زالو وار
امپریالیستی دسته
جمعی خود را
متعهد به جنگ
های بی پایان "
ساخت آمریکا"
علیه مردم
جهان بویژه در
کشورهای جنوب
سازد.
میلیتاریزه
ساختن پروسه
جهانی سرمایه
تنها وسیله و
ابزاری است که
توسط آن نظام
می تواند دسترسی
خود را به
منابع طبیعی
سیاره زمین در
خدمت
الیگوپولی
های مالی –
انحصاری
فراملی
کشورهای شمال
، تامین سازد . این
نظام فرتوت و
بی ربط در
پرتو بحران
عمیق ساختاری
که دامنش را
گرفته ، نمی
تواند به هدف
خود برسد مگر
اینکه با توسط
به نظامیگری و
اشتعال جنگ های
کاذب " تمدن ها
" و تلاقی های
خونین بین
فرهنگ های در
دام مذاهب
افتاده اسلامی
، مسیحی ،
یهودی ، هندوی
و.... با ایجاد
امپراطوری
آشوب و
استقرار
آپارتایدی در
سطح جهانی ( که
انعکاس رشد و
گسترش بربریت
و بشریتی تهی
از ا نسانیت
خواهد بود ) به
زندگی فرتوت و
زالو وار خود
ادامه دهد .
15 –
بر اساس این
ملاحظات
نگارنده از
استراتژی
سیاسی
نیروهای چپ
ایران ( در راس
آنها
مارکسیست ها ) که
مبارزه علیه
کلان پروژه
آمریکا (
کنترل نظام بر
کره خاکی ) جدا
از مبارزه
علیه خرده
پروژه های
بنیادگرائی
های دینی و
مذهبی از یک
سو و سکولاریست
های ضد چپ از
سوی دیگر نمی
بینند ، حمایت
می کند .