حمزه
سواری؛ نماد
مقاومت و
ایستادگی
با کشورم
چه رفته است
که زندانها
از شبنم و
شقایق
سرشاراند
سعید
سلطانپور
سپهر سیاسی
سرزمین
استبداد زده ی
ایران پیوسته
پرستاره بوده
است. هم اکنون
در پس ِ
دیوارهای
بلند زندان
های مخوف
حکومت اسلامی
اختر پرفروغی
میدرخشد که در
عین گمنامی
نام آوریست که
به اسطوره
پهلو می زند.
نام این
زندانی مقاوم
حمزه سواری
لفته است.
زندانی سیاسی
عرب محکوم به
حبس ابد؛
برخاسته از
حاشیه ی
فراموش و
لگدمال شده
کوت عبدالله
اهواز در
خوزستان
زرخیز. ستاره
درخشان
مقاومت که سال
هاست نامش قوت
قلب شیردلان
گرفتار در
ظلمت کده ی
حکومت اسلامی
سفاک است.
حمزه ۱۸ سال
است که بدون
یک روز مرخصی،
حتی در زمان
خاکسپاری
مادرش نیز، در
غیرانسانی
ترین شرایط
محبوس زندان
های نظام
خونریز
اسلامی است.
حمزه در این
سال های
طولانی زندان
تحت شدیدترین
شکنجه های
جسمی و روانی
قرار گرفته
است که صدمات
زیانبارش
هرگز از بین نخواهد
رفت. بدتر و
ضدانسانی تر
اینکه مسئولان
رذل زندان و
دستگاههای
امنیتی با
شقاوت و
شناعتی توصیف
ناپذیر حمزه
را از خدمات
پزشکی محروم
کردهاند تا
از بیماری های
متعددی که او
بر اثر شکنجه
ها در زندان
به آنها
مبتلا شده است
برای اعمال
شکنجه بیشتر
علیه اش بهره
ببرند. اما
جانکاه تر و
دردناکتر اینکه
جمهوری
اسلامی
جنایتکار با
اعدام دو برادر
حمزه سواری
(محمدعلی و
جعفر) داغی
جانسوز بر دل
او گذاشته است
که هیچ مرهمی
بر چنین داغی
نیست. حمزه در
باره آخرین
ملاقات با
برادرانش پیش
از اعدام در۲۰
شهریور۱۳۸۶ گفته بود: «لحظات
وداع با
برادرانم،
انگار قلبم
داشت از سینه
بیرون میافتاد.
تمام خاطرات
کودکیام با
محمدعلی و
جعفر که در
فقر در محله
کوت عبدالله
گذشته بود،
جلوی چشمانم
آمد.» با این وجود،
حمزه نزدیک دو
دهه است که
چون یلی گردن
فراز مقاوم و
استوار
ایستاده است.
به قول سهیل
عربی*،
همبندی سابق
حمزه، او از
آن گروه
زندانیانی است
که «با
مقاومتش،
شکنجه گر را
از شکنجه گری
خسته می کند و
به انسانهای
تحت شکنجه
امید می بخشد.»
شرح داستان
مقاومت و ایستادگی
حمزه در چندین
کتاب نمیگنجد
و این مطلب
کوتاه تنها
اشاره ای به
استواری
کوهوار مبارز
بی ادعایست که
مقاومتش ثبت تاریخ
است. باشد که
دیگران نیز از
این الگوهای درخشان
مقاومت و
ایستادگی
بنویسند.
حمزه سواری
در تاریخ ۱۱
شهریورماه ۱۳۸۴ زمانی که
تنها ۱۶ سال (و به
روایتی ۱۸
سال)
داشت به
همراه دو
برادرش،
محمدعلی
سواری و جعفر
سواری که هر
دو معلم
بودند، با
اتهامات
امنیتی بازداشت
شدند. یک سال
بعد، برادران
سواری به اتهام
های نخ نمای
«افساد فی
الارض،
محاربه و اقدام
علیه امنیت
ملی» به اعدام
محکوم شدند. و
یک سال پس از
صدور حکم نیز
دو برادرش را
در اهواز
اعدام کردند.
در سال ۱۳۸۸ حکم اعدام
حمزه سواری به
حبس ابد تقلیل
پیدا کرد.
حمزه بیش از
نیمی از عمر
سی و چند ساله
خود را در
زندان های
مخوف حکومت
اسلامی در
مواجهه
روزانه و
مستمر با رذل
ترین و شقی
ترین گماشته
گان رژیم جبار
گذرانده است.
حمزه سواری
شهریور ۱۴۰۰ از زندان
رجایی شهر کرج
– که چندی پیش
تخلیه و تعطیل
شد – نامهای
در مورد وضعیت
غیرانسانی
زندانهای
کشور نوشت. در
بخشی از این
نامه که
سراسر حقایقی
هولناک را
بیان کرده ،
آمده است: « در
طول ۱۶ سال حبسی که
تاکنون
گذراندهام،
با کسر ۹
ماه انفرادی
در
بازداشتگاههای
اداره
اطلاعات
اهواز و شیراز
و سه ماه حبس
در زندان
شیبان و هفت
سال اخیر حضور
در زندان رجاییشهر،
هشت سالش را
در زندان
کارون سپری
کردهام. این
هشت سال تلخترین
دوران حبسم
بوده است،
دورانی که
برای رهایی از
آن، تبعید
خودخواسته به
رجاییشهر و
دور افتادن از
شهر و خانواده
را به جان خریدم.
در زندان
کارون به
وحشیانهترین
شکل ممکن مورد
شکنجه فیزیکی
قرار گرفتم،
تحقیر شدم،
توهین و ناسزا
شنیدم و به
سلولهای
قرون وسطایی
منتقل شدم.
افراد بسیاری
را دیدم که در
این سرنوشت با
من سهیم بودند
و افراد دیگری
را دیدم که
سرنوشتی
بسیار تلختر
نصیبشان شد و
از زیر شکنجهها
جان سالم به
در نبردند.
افرادی که
پروندۀ پایان
حیاتشان با
توجیه خشک و
کلیشهایِ
مرگِ ناشی از
زیادهروی در
مصرف مواد
مخدر، پیش از
آنکه باز
شود، بسته میشد
و به بایگانی
فراموشی عمدی
سپرده میشد.»
حمزه در بخش
دیگری از نامه
اش در مورد
قصه ی پرغصه ی
زندان کارون و
حکایت های بس
تلخ و ناگوار
بسیارش،
نوشته است: « در طول چند
دهه عمر زندان
کارون،
زندانی که اخیرا
تعطیل شد و به
تاریخ فجایع
تلخ روزمره در
زیر جلد جامعه
پیوست،
صداهای بسیار
برای همیشه
خاموش شد و
افرادی
پرشمار فراتر
از مجازاتهای
سنگین خود
مورد شکنجه،
تحقیر و آزار
قرار گرفتند؛
شکنجههایی
که آثار زیانبارش
قربانیان را
تا پایان عمر
رها نخواهد کرد.
یکی از این
قربانیان
محمد سواری
فرزند مهدی
بود، زندانی
بیماری که به
جای دریافت
دارو، برای تنبیه
زیر آفتاب
سوزان اهواز
با دستبند به
نردهها
مصلوب شد و
همانجا
ایستاده جان
سپرد و چند
روز بعد، گویی
هیچوقت وجود
نداشته است،
فراموش شد. تنها
تأثیر مرگ او
این بود که
دیگر پس از آن
زندانیان را
ایستاده به
نردهها
مصلوب نمیکردند،
بلکه آنها را
به نیمکتی آهنی
دستبند میزدند.
من این هر دو
تجربه را از
سر گذراندم،
اما محمد
سواری به دلیل
ضعف جسمانیِ
ناشی از
بیماری جان
داد و همچون
دیگر موارد نه
پروندهای
برای پیگیری
مرگش باز شد و
نه دادخواستی
به جایی ارائه
شد و نه کسی
محکوم یا حتی
مسئول شناخته
شد. به همین
سادگی.»
حمزه سواری
که به گواه همبندیانش
حتی یک روز
دست از آموختن
و آموزش دادن
نکشیده است در
مهرماه سال۱۴۰۰ نیز در نامهای
روشنگر از
زندان
گوهردشت تحت
عنوان «مسیر
غلط اعدام و
تبعات آن!»
نوشته است: «اعدام
همواره یک
مسئله
پرابهام و
سوال برانگیز
بوده است،
سوالاتی مانند
اینکه چه کسی
حق گرفتن جان
انسان را به
حکومت میدهد؟
اما اعدام
سیاسی در
کشوری مثل
ایران داستانی
به مراتب تلختر
و غم انگیزتر
دارد و در
بسیاری از
مواقع بسان
پروسه انتقام
بیپایان میماند.
پروسهای که
اعدام فرد
نقطه آغازین
آن است. لحظه
اعدام سیاسی
ممکن است برای
فرد معدوم
نقظه اوج و
پایان عذاب و
شکنجه روحی و
جسمی باشد،
اما برای
بازماندگان
او نقطه آغاز
غم و غصه بیپایان
و پرسشهای بیپاسخ
خواهد بود.
محروم کردن
بسیاری از
خانوادهها
از دیدن و یا
تشییع جنازه
جگرگوشهشان
و همچنین دفن
عزیزشان در
شهری به دور
از محل سکونت
خانواده و یا
حتی امتناع از
نشان دادن قبر
عزیزشان به آنها
هیچ توجیه
اخلاقی،
انسانی و حتی
قانونی ندارد
و تنها نشانگر
عمق کینه و
نفرت حذف
کنندگان است؛
نفرتی که حتی
فرصت سوگواری
به شکل متعارفش
را از
بازماندگان
میگیرد و
نشانگر این
واقعیت تلخ
است که حکومت
سلطه خود بر
سرنوشت ما را
حتی به دوران
بعد از مرگمان
امتداد میدهد.
در نهایت باید
بگویم، که من
در طول دوران حبس
شاهد
فراخواندن
تعداد زیادی
از دوستان و نزدیکانم
جهت اجرای حکم
اعدام بودهام.
تجربهای که
هرگز به آن
عادت نکردم و
با اضافه شدن
هر فرد به این
جمع نه تنها
تحمل آن برایم
سادهتر نشده
بلکه بسیار
سختتر و
جانکاهتر هم
شده است.
همچنین از دور
یا نزدیک شاهد
رنج پدران و
مادرانی بودم
که داغ از دست
دادن فرزند،
هرگز برای آن
ها کهنه نشده
است. تجربهای
بسیار تلخ که
آرزوی آن را
حتی برای
بدترین دشمنانم
نمیکنم.
اعدام بی شک
مصداق بارز
خشونت است و
باید بیدرنگ
در هر نقطه
دنیا متوقف
شود. ضرورت نه
بزرگ به اعدام
هر روز برای
ما آشکارتر می
شود و یکی از
مهمترین
راهکار ساخت
آیندهای
بهتر نهادینه
کردن نه به
اعدام در
تمامی اقشار
جامعه است.
یادمان نرود
که با وجود
اعدام ما افق
روشنی
نخواهیم داشت.
به امید آنکه
برای نسلهای
بعدی آرامش و
طمانینه را به
میراث بگذاریم.»
از تک تک
جملات و حتی
کلمات نقل قول
شده از نامههای
حمزه، پیداست
که چه انسان
فهیم و
فرهیخته ای
است. و دریغا
که چنین انسان
شریفی نزدیک
دو دهه است در
دشوارترین
شرایط اسیر
جباران جبون و
رذل شده است
که با یاس ها
با داس سخن
گفته اند. به
قول سهیل
عربی: «خیلی
شگفت انگیزه!
نمیدونم کسی
که از شانزده سالگی
تو حبس بوده و
اینهمه شکنجه
شده چطور میتونه
اینقدر محکم و
با انگیزه
باشه. تو سخت
ترین روزا دست
از مطالعه بر
نمی داره، توی
زندون دو تا
زبان یاد
گرفته، به جز
زبان عربی که
زبان مادریشه
و زبان رایج،
دو زبان
فرانسوی و انگلیسی
را هم به خوبی
یاد گرفته و
حتی به جوانهای
بند تدریس می
کنه. با اینکه
اونهمه سختی کشیده
و دو برادرش
هم اعدام شدند
اما خم به ابرو
نمیاره، خیلی
مهربون و
صبور.» و تأکید
میکند: «حمزه
سواری نماد
ایستادگی و
درست زیستن
است. اهل
مطالعه و
ورزش، فداکار
و مهربان».
جای بسی
تأسف است که
از این زندانی
سیاسی آگاه و
فهیم سالهای
مدیدی نه نامش
برده شده و نه
صدایش شنیده شده
است. و چه بسا
پروژه بگیران
«صنعت حقوق
بشر»ی عامدانه
چنین انسانهای
مبارزی را
نادیده گرفته
و نامش را
رسانه ای
نکرده اند.«هیفا
اسدی» از
فعالان عرب با
ابراز تاسف از
اقدامات دیرهنگام
افکار عمومی
در حمایت از
زندانیان
سیاسی اتنیکهای
مختلف میگوید:
«مشکلی که
وجود دارد،
بایکوت شدن
اخبار مرتبط با
زندانیان
سیاسی عرب،
ترک، کرد و
بلوچ است.
حمزه سواری
تنها یکی از
دهها زندانی
سیاسی عرب است
که در سکوت
خبری، نیمی از
عمرش را در
زندان تحت
شکنجه و رنج
گذرانده است.
همه فعالان
اتنیکی به هر
حال با طعم
زندان و حبس و
اعمال
فشارهای روحی
و روانی برای
کوتاه مدت
آشنا هستند؛
اما برخی از
زندانیان
سیاسی با
احکام بلند
مدت بیش از ده
سال در زندان
هستند. آقای
سهیل عربی بعد
از آزادی از
زندان و نوشتن
درباره برخی
زندانیان
سیاسی، مثل
حمزه سواری،
موفق شد تا
حدی توجهها
را به سمت
وضعیت او جلب
کند.»
سعید
اقبالی، زندانی
سیاسی و هم
بندی سابق
حمزه، دو سال
پیش در نامهای
از زندان
گوهردشت تحت
عنوان«صداهایی
از جزیره دور
افتاده
گوهردشت» با
نام بردن از
دو زندانی
سیاسی از «دو
نسل متفاوت»
که «آینه تمام
نمای قریب به
چهار دهه ظلم
و ستم روا
داشته شده
حکومت هستند»،
نوشته است: « اینجا
زندان
گوهردشت یا با
نام امروزیاش
رجایی شهر،
جایی است که
چندصد سال حبس
را در سالن ۱۰
خود دارد.
دیوارهای این
زندان اگر
توان حرف زدن
داشتند به ما
میگفتند که
چه روزهایی
شاهد پرپر شدن
هزاران زن و
مرد بودهاند
ایامی که ما
آن را دهه ۶۰
و مشخصا مرداد
۶۷ مینامیم
که داغ ننگ
این کشتار هیچ
وقت از پیشانی
مسببینش پاک
نخواهد شد.
میان این
دیوارهای
ساکت و شرمسار
دو عزیز تحمل
حبس میکنند،
این حبس نیز
ادامه همان
سیاست سرکوب
دهه ۶۰ است. حمزه
سواری، برادر
عربم که از سن ۱۹
سالگی ۱۶
سال را در
زندان سپری
کرده است. حمزه اهل
استان
خوزستان است
جایی که همیشه
مردمش و به
ویژه اخیرا
مورد تبعیض،
غارت و سرکوب
قرار گرفتهاند!
جایی که وقتی
برادرم از آن
حرف میزند چشمانش
میدرخشد؛
همان خاکی که
چندین روز قبل
جوانانش بر
روی آن جان
دادند و دو
برادر حمزه در
دلش خوابیدهاند.
خواست حمزه و
مردمش چیزی
نبود جز بدیهیترین
حقوق انسانی و
برخورداری از
حداقلیترین
شرایط زندگی!
اما به جای
شنیدن حرفشان
او و برادرانش
را با حکم
اعدام روانه
زندان کردند.
حال حمزه
شانزدهمین
سال از حکم
حبس ابد خود را
در زندان سپری
میکند و
برادرانش با
طناب دار تا
ابد از حق
حیات محروم
شدهاند.
حمزه
بااستعداد و
باهوش که به
سه زبان مسلط
است چند روز
دیگر ۳۵ سالگیاش
تمام میشود!
حمزهای که
اگر در یک
کشور سالم و
دموکراتیک
زندگی میکرد
بی شک از
برجستهترین
و موثرترین
انسانها
میبود. همچون
سعید ماسوری،
که در آستانه
بیست و دومین
سال حبسش است!
او هم مانند
حمزه با حکم
اولیه اعدام و
سپس حبس ابد
مواجه شد.
مردی بی نهایت
شریف و
بااخلاق و
انساندوست
که در تمامی
دستگاه عریض و
طویل حکومت مانندش
را پیدا
نخواهید کرد.
البته نباید
هم باشد! چرا
که آقا سعید
با روحیه و
قوی ما ۲۲
سال است چون
او هم خواهان
حقوق پایمال
شده مردمش
بوده و هست در
زندان بسر میبرد.
۲۲ سالی که خم
به ابرو
نیاورده و با
وجود انفرادیهای
طولانی مدت و
تجربه انواع و
اقسام آزارها و
شکنجهها
همچنان ثابت
قدم ایستاده و
تمامی این سالها
مثل زمانی که
آزاد بوده
عمرش را صرف
جستجو و کسب
بیشتر علم و
دانش و
پایبندی به
هدفش برای
دفاع از مردم
کرده است. این
دو تن از دو
نسل متفاوت اما
با سرنوشتی
یکسان و ماحصل
سیستمی هستند
که هیچگاه
ارزشهای
انسانی و
اراده مردم و
آزادیشان را
به رسمیت
نشناخته و
پاسخ اعتراض
به ناکارآمدی
را با گلوله و
زندان و اعدام
و شلاق داده
است. حمزه و
سعید را میتوان
نماد ایران
دانست!
سرزمینی با
تاریخی سراسر
استبداد!»
و کلام آخر
را نیز از
سهیل عربی که
خود آزاده
مردی گردن
فراز در جهنم
جمهوری
اسلامی است به
عاریه میگیرم
تا بار دیگر
یادآور شوم که
چه قهرمان هایی
داریم که
الگوهای
درخشان
مقاومت هستند.
سهیل با بیان
اینکه « زندان حمزه
را بیتاب و
آشفته نکرد،
بلکه صبور و
آرامتر از
پیش است»، می
گوید: «اما تو
هنوز لبخند بر
چهره ات داری،
اما هنوز ایستاده
ای و برای
ساختن جهانی
عاری از نابرابری
و بیدادگری
تلاش می کنی.
شاید خودت
ندانی اما
الگوی ما
هستی، یک
قهرمان واقعی
که همچون تمام
قهرمانان در
زمانه خویش
غریب مانده.
اما تو همچنان
لبخند می زنی.»
یاشار
جاوید
شنبه ۴
شهريور ۱۴۰۲ برابر با ۲۶
اگوست ۲۰۲۳
…................................................
*
در مورد سهیل
عربی
سايت
سازمان
کارگران
انقلابی
ايران (راه
کارگر) (rahekargar.net)