روند
انقلابی بلند
مدت
آیا
سودان
والجزایر
مشعل
«بهارعربی» را
شعله ور نگاه
خواهند داشت ؟
Gilbert ACHCAR
برگردان:
بابک دهقان
تفاوت
فاحشی میان
جنبش های
مردمی که
رودروی رژیم
های الجزایر و
سودان
قرارگرفته
اند وعقب نشینی
ضد انقلابی پس
ازسال های
٢٠١٢- ٢٠١١ درجهان
عرب به چشم
میخورد.
درهردومورد،
قدرت بنا شده
حول یک ساختار
نظامی نمی
تواند ادعای
آنرا داشته
باشد که
قادراست
گذاربرای
ازمیان بردن
تسلط آنان بر
دولت ومنابع
آنرا سازمان
دهی کند.
طی چند
ماه گذشته،
تصاویربسیج
خلقی، که یادآورموج
انقلابی سال
٢٠١١ درمنطقه
هستند،
اخبارفضای
عرب زبان را
تحت الشعاع
قرارداده اند.
قیام ها در
سودان ١٩
دسامبر٢٠١٨
ودرالجزایربا
راه پیمائی
بزرگ جمعه ٢٢
فوریه ٢٠١٩
آغاز شدند.
همچون نمایش
حیرت انگیزی
از نظریه
دومینو، این
قیام ها
خاطرات اولین
مرحله تحولات
آرام و گسترده،
که هشت سال
پیش شش کشور
دیگر منطقه :
تونس، مصر،
بحرین، یمن،
لیبی وسوریه
شاهد آن
بودند، را
زنده کردند.
اما
این بار،
مفسران محتاط
ترند
و،همانطورکه
عنوان این
مقاله نشان
میدهد، قضاوت
اکثر آنان با
علامت سئوالی
همراه است.
دلیل این
وضعیت،
سرخوردگی تلخ
پس از سرخوشی
«بهارعربی»
سال ٢٠١١ است.
سرکوب قیام
بحرینی ها چند
هفته پس از
آغاز آن و با
مشارکت
دیگرامیرنشین
های شورای همکاری
خلیج (فارس)،
با توجه به
ماهیت بسیار
ویژه این
باشگاه
دولتی،
میتوانست
استثنائی
باقی بماند.
اما دو سال
بعد، تمامی
منطقه دردام
یک موج پس روی
ضد انقلابی، و یک
واکنش زنجیره
ای درجهت
معکوس،
گرفتارشد.
پس
ازآغازتهاجم
بشارالاسد
دربهارسال
٢٠١٣ با کمک
ایران
ودستیاران
منطقه ای آن،
درمصر، یک
نظام اقتدار
گرای
زیرنظرنظامیان
برپا شد و در
تونس بخشی
ازهمدستان
مرد قدرتمند
رژیم سابق ( بن
علی) به سر
کاربازگشتند.
دراین فاصله
زمانی، جهش انقلابی
اولیه درهر دوی
این کشورها
توسط نیروهای
وابسته به
جنبش اخوان
المسلمین
مصادره شده
بود.
بازماندگان جسورشده
رژیم های قبلی
درلیبی و یمن
ائتلاف های
فرصت طلبانه
ای، با گروه
هائی که
درآخرین لحظه
به انقلاب
پیوسته
وهمانند آنان
دشمن اخوان
المسلمین
بودند، ایجاد کردند
و با کوشش
برای بدست
گرفتن قدرت
ازطریق زور،
این دوکشوررا
به جنگ داخلی
کشاندند.ازآن
پس، بر پهنه
پیشرفت منطقه
ای گروه
تروریست
مستبد به اصطلاح
«دولت
اسلامی»،
دلتنگی آن
چیزی که بعدها
« زمستان عربی»
نام گرفت، جای
شورو ذوق را
گرفت.
گرچه
این آخرین پس
مانده القاعده
سرانجام
درعراق
وسوریه به
زیرکشیده شد
اما دیگرگروه
های بیعت کرده
با آن همچنان
درلیبی و شبه
جزیره سینا و نیز
ماورای فضای
عرب زبان
فعالند و اضافه
بر آن
دیگربازیگران
ضد انقلابی
نیز هنوز در
حال تهاجمند.
طایفه
اسد با کمک
روسیه و ایران
به بازپس گیری
بخش اعظم
مناطق ازدست
رفته ادامه
میدهد. در مصر،
رژیم بیش
ازپیش مستبد
عبدالفتاح ال
سیسی، بدون
نگرانی
ازتاثیر
بالقوه شورش
ها در سودان و الجزایرهمسایه،
قانون اساسی
را آنچنان تغییرداده
است که به
رئیس جمهورش
اجازه میدهد
که تا سال
٢٠٣٠ همچنان
در قدرت باقی
ماند(١).
مقلد
لیبیائی او،
مارشال خلیفه
هفتار، با تشویق
قاهره،
ابوظبی،
ریاض، مسکو و پاریس،
که آقای
دونالد ترامپ
هم سرانجام به
آنان پیوست،
ازاواسط ماه
آوریل دست به
حمله نظامی
درغرب
کشورزده است
تا سلطه خویش
را کامل کند.
این تهاجم
نظامی دولت
مصالحه مورد
تائید سازمان
ملل وهمچنین
اخوان
المسلمین،
قطر و ترکیه
را هدف گرفته
است و بدین
ترتیب تیشه به
ریشه میانجی
گری سازمان ملل
برای دست
یافتن به راه
حلی مورد
توافق همگی
میزند.
وسرانجام،
جنگ داخلی
دریمن، با
نتایجی که
بواسطه
مداخله
جنایتکارانه
ائتلاف تحت رهبری
خاندان سعودی
به شدت وخیم
تر میشود،
همچنان ادامه
می یابد. هیچ
امیدی به
برقراری صلحی
پایدارویا
اتحاد مجدد در
این کشور در
آینده ای
نزدیک نیست.
اعتراضاتی
که به ناچار
ادامه خواهند
یافت
شورش
ها در سودان
والجزایر،
درحالیکه این
انحطاط ضد
انقلابی
ادامه می
یابد، به جای
آنکه نوید
دهنده « بهار
عربی» تازه ای
باشند، فعلا
درشرایطی بی ثبات
ومتناقض
منزوی مانده
اند.
همانطورکه احتمال
تشدید وگسترش
آنها وجود
دارد، توقف
ناگهانی آنان
نیزمیسر است.
امروزه،
سرنوشت منطقه
تا حد زیادی
در گرو تحول
جنبش های
مردمی این دو
کشور است.
برعکس،
چیزی که مطلقا
اثبات شده این
واقعیت است که
شورش های سال
٢٠١١ تنها گام
نخست یک روند
انقلابی بلند
مدت میباشند.
ازچنین
دیدگاهی،
عنوان «
بهارعربی»
میتواند به
کارگرفته شود
اما به شرطی
که آنرا نه
همچون مرحله
ای از یک
گذاردموکراتیک
کوتاه مدت و آرام،
که بسیاری در
سال ٢٠١١
امیدوارآن بودند،
بلکه به مثابه
درپی هم جاری
شدن «فصل هائی»
که میتوانند
سال ها و یا
حتی دهه ها
ادامه یابند،
استنباط شود.
درواقع،
ضرورت در جهان
عرب، انطباق
یک سیستم سیاسی
با یک جامعه و یک
ساختار
اقتصادی، که
در روند توسعه
خود بالغ شده
اند، نمی
باشد. به عبارت
دیگر، فرایندی
که درکشورهای
آمریکای
لاتین و یا
آسیای شرقی
شاهد آن
بودیم، که
نوسازی ساختار
سیاسی نقطه
پایانی
نوسازی
اقتصادی-
اجتماعی
محسوب میشد،
دراینجا مطرح
نیست. درجهان
عرب، حذف
ساختار سیاسی
که از سال های
١٩٨٠ به بعد
مانع توسعه
اقتصادی
واجتماعی
میشود اولویت
می یابد.
نشانه بارز
آن، بیکاری
جوانان
میباشد که منطقه
مدت زمان
مدیدی است که
درمیان همگی
مناطق جغرا
سیاسی رکورد
دار آن محسوب
میشود (٢).
براساس
این دیدگاه،
نقطه اوج جنبش
در سال ٢٠١١،
فقط درصورت
تغییربنیادی
جهت گیری های
اقتصادی
میتوانست
منجربه
فرارسیدن
دوره جدیدی ازثبات
بلند مدت شود.
اما چنین
گسستی بدون
دگرگونی ای
سیاسی –
اجتماعی، که
به حیات
ساختارهای دولتی
مسئول به بن
بست رسیدن
جامعه پایان
دهد، غیرقابل
تصوربوده
وهست.
درغیراین
صورت، اعتراضات
به جای پایان
یافتن، ادامه
یافته و حتی
تشدید میشود،
چرا که بی
ثباتی ناشی از
«بهارعربی»
وضعیت
نابسامان
عمومی
اقتصادی را بازهم
بدتر میکرد.
وقایع این
فرضیه را
تائید کردند :
علی رغم تهاجم
ضد انقلاب،
بسیاری از کشورهای
« فضای عرب
زبان» ازسال
٢٠١١ به بعد
شاهد اعتراضات
اجتماعی جدید
وقدرتمندی
بوده اند.
این
مطلب در مورد
تونس، که اغلب
اوقات از آن
بعنوان
پیروزی بزرگ
«بهارعربی»
یاد میشود،
صادق است،
زیرا این کشور
توانست
دستاوردهای
دموکراتیک را
حفظ کند. اما
«استثناء
تونس»، که
ملاحظات خوش
باورانه
عموما آنرا به
یک به اصطلاح
تفاوت فرهنگی
نسبت میدهند-
بویژه بدلیل
تداوم یک
حکومت تونسی
درطی سه قرن
گذشته -،
اساسا به نقش
ایفاء شده
توسط اتحادیه
عمومی
کارگران
تونس، تنها
جنبش کارگری
سازمان یافته
مستقل
وقدرتمند
درجهان عرب
(٣)، وابسته است.
با وجود این،
تونس کماکان
درگیراعتراضات
اجتماعی،
محلی ویا ملی،
نظیر آنچه که
درژانویه
٢٠١٦
درکاسرین،
شهری درناحیه
مرکزی تونس،
شاهد آن بودیم
ویا تظاهرات
وسیع ژانویه
٢٠١٨، بوده
است. درمیان
دیگر کشورهای
منطقه که از
سال ٢٠١١ به
بعد جنبش های
اجتماعی
قدرتمندی درآنجا
شکل گرفته اند
باید از
مراکش، بویژه
در منطقه ریف
از اکتبر٢٠١٦
تاکنون، از
اردن، مخصوصا
در بهارسال
٢٠١٨، هراز
چند گاهی درعراق
از سال ٢٠١۵
به بعد، یاد
کرد. درباره
سودان باید
گفت که از سال
٢٠١١ به بعد
دراین کشورچندین
موج اعتراضات
اجتماعی،
ازجمله در سال
٢٠١٣ که به
شدت سرکوب شد،
پدیدارشده
اند.
درهمه
جا، مسئله
کاروهزینه
گران زندگی در
راس خواسته ها
بوده اند. این
مسائل، اغلب
اوقات با
دخالت آشکار
صندوق بین
المللی پول،
که وفاداری
تزلزل
ناپذیرش به
کیش
نئولیبرال را
همواره به
نمایش
میگذارد،
تشدید شده
اند. این نهاد
آنچنان دربند
جزم اندیشی
کاملا
مغایرتجربیات
گذشته است که
اتهامات
وارده به آن،
بعنوان
نماینده
منافع سرمایه
بزرگ تا
عقلانیتی عمل
گرا، تائید
میشوند. برای
این سازمان،
انفجار در
جهان عرب ناشی
از عدم اجرای
دقیق توصیه
های آن بوده
است واین
درحالی که
تمام شواهد
حکایت از آن
دارند که این
ناآرامی ها
نتیجه مستقیم توصیه
های کاملا
نامتناسب این
صندوق با شرایط
منطقه ای
میباشند.
صندوق
بین المللی پول
با
اصراربرکاهش
دخالت دولت در
امورجامعه
وبا ادعای
اینکه بخش
خصوصی
موتورتوسعه
میباشد،
ادعائی که
هیچگاه
نتوانسته است
آنرا اثبات
کند، نقش
برجسته ای
درایجاد بن
بست اقتصادی
درمنطقه بازی
کرده است. از
سال ٢٠١١
تاکنون، این
نهاد فشار خود
بر دولت ها
برای اجرای دقیق
سیاست های
ریاضتی آنرا
افزایش داده
است. نتایج
این عملکرد به
سرعت
نمودارشدند :
اضافه برموارد
پیشین،
اعتراضات
اجتماعی در
ایران، علی
رغم ماهیت خاص
ساختار سیاسی
این کشوردرمقایسه
با همسایگان
عربش، یکبار
دیگرثابت کردند
که از
دسامبر٢٠١٧
تاکنون علت
های مشابه نتایج
یکسانی به بار
میاورند.بدین
ترتیب، درژانویه
سال ٢٠١٨،
زیاده خواهی
های صندوق بین
المللی پول
باعث
اعتراضاتی
شده بود که
همزمان سه کشورمنطقه
را به لرزه
درمیاورد:
ایران، سودان
وتونس.
ازاینرو،
اتفاقی نیست
که تنها دولتی
که توانست همه
درخواست های
صندوق بین
المللی پول
برای ریاضت
اقتصادی را
یکپارچه به
اجرا گذارد،
رژیم
اقتدارگرای
مارشال سیسی
درمصر باشد.
ازاین « درمان
ضربتی» آغاز
شده در نوامبرسال
٢٠١٦، مردم
مصرتاکنون
فقط جنبه
ضربتی آنرا
احساس کرده
اند. اما
مصریان،
برخلاف دیگرملت
های منطقه،
دست به شورش
نزدند. دلایل
این انفعال را
باید از
یکسودرفضای
خفقان آور ایجاد
شده توسط رژیم
و از سوی
دیگردرسرخوردگی
حاصل از این
نتیجه گیری که
سه سال زیرورو
شدن مابین سال
هال ٢٠١٣ و ٢٠١١،
تنها به روی
کار آمدن
رژیمی بدتراز
رژیم حسنی
مبارک
منجرشد،
جستجو کرد(۴).
این سرخوردگی،
نبود راه حل معتبری
برای
تغییروضعیت
را
آشکارترمیسازد.
با
وجود این،
تجربه مصربی
حاصل نبوده
است. خلق های
کشورهای
همسایه
مصرازاین
تجربه درس گرفته
اند : آنها
برعلیه
توهماتی
ازقبیل آنچه
که مصریان به
هنگام وادار
به استعفاء
کردن حسنی مبارک
توسط نیروهای
مسلح در١١
فوریه ٢٠١١ ویا
سرنگون کردن
محمد مرسی،
جانشین او و عضو
اخوان
المسلمین،
درژوئیه
٢٠١٣، داشتند،
واکسینه شده
اند. حالا
برای همه روشن
شده است که
وقتی نظامیان
درواقع
استخوان بندی
قدرت سیاسی را
تشکیل
میدهند، رئیس
جمهور واطرافیان
نزدیکش چیزی
جزنوک کوه یخ
شناورنیستند.
توده شناوراساسا
مجتمع نظامی-
امنیتی است که
حالا «دولت پنهان»
لقب گرفته وبا
استعاره کوه
یخ شناورهمخوانی
دارد.
ساختارهای
سیاسی « فضای
عرب زبان »
همگی تحت تسلط
باندهائی
هستند که دولت
ها ومنابعشان
را غارت
میکنند. این
ساختارها به
دو دسته تقسیم
میشوند :
خانواده های
سلطنتی
درچارچوبی
پادشاهی و یا
به اصطلاح
جمهوری که
دولت را به
مالکیت خصوصی
خویش تبدیل
کرده اند و
باندهای
نظامی – امنیتی
واداره چی که
اعضای آن
درچارچوب یک
سیستم نوموروثی
دولت را می
دوشند. سرنوشت
متضاد شورش
های سال ٢٠١١
را این تفاوت
رقم زد.
قربانی
کردن رئیس
جمهوران توسط
ارتش
درسال
٢٠١١،
درکشورهای
نوموروثی مثل
تونس ومصر،
دستگاه دولتی
دربرکنارکردن
گروه رهبری،
که دست وپا
گیرشده بود،
درنگ نکرد.
برعکس، درکشورهای
با حکومت
موروثی،
خانواده
سلطنتی
درسرکوب وبه
خون کشیدن
شورشیان توسط
نیروهای ویژه
نظامی تردید
نکرد
وکشوررا، همچون
درلیبی
وسوریه، به
جنگ داخلی
کشاند، درحالیکه
دربحرین،
دخالت نظامی
شیخ نشینان شورای
همکاری خلیج
(فارس) مانع از
آن شد که جنبش
مردمی دست به
اسلحه ببرد.
یمن بین این
دودسته قراردارد
: شورش سال
٢٠١١ منجر به
تقسیم قدرتی شکننده
شد که
بناچاربه جنگ
منتهی میشد.
رژیم
های سودان
والجزایرمثل
مصر ستون
فقراتی نظامی
– امنیتی
دارند. وبا
پیروی
ازتجربه مصر،
نظامیان این
دوکشورسرانجام
تصمیم گرفتند
برای آرام
کردن مردم
معترض، رئیس
جمهوررا قربانی
کنند. آقای
عبدالعزیزبوتفلیکا
زیرفشارفرماندهان
بلند پایه
الجزایر،
روز٢ آوریل
٢٠١٩ مجبور به
استعفاء شد
وآقای
عمرالبشیر١١
آوریل با
دخالت گروهی
ازافسران
ازکار
برکناروزندانی
شد.
دراینجا
درواقع شاهد
دوکودتای
ارتجاعی هستیم،
شبیه آنچه که
نظامیان مصری
درفوریه ٢٠١١ با
اعلام به
اصطلاح
«استعفای»
آقای مبارک به
نمایش
گذاشتند :
کودتاهائی که
هدفشان حذف
نوک کوه یخ
شناوردردسرساز
وحفظ بدنه
شناور ناپیداست.
نظامیان،
درسودان
وهمچنین
الجزایر،
نزدیکان رئیس
جمهورسرنگون
شده و افراد
ونهادهائی که
بیش ازهمه
درزورگوئی وفساد
مالی رژیم
مورد نفرت
مشارکت
داشتند، را به
تظاهرکنندگان
هدیه دادند.
اما نه
درالجزایر و نه
در سودان،
جنبش خلقی، که
تجربه مصررا
درخاطرنگه داشته
است (ودر مورد
سودان
تجربیات محلی
قبلی نسل های
پیشین) به دام
نیفتاد. مردم،
با پشتکاری
قابل تحسین،
خواهان پایان
کنترل قدرت
سیاسی توسط
نظامیان وبه
روی کار آمدن
یک دولت واقعا
غیرنظامی
ومردم سالار
هستند.
نفطه
مشترک این
شورش های
جدید، دامنه
وسیع و چگونگی
عملکرد
پرشورآنهاست
که سنت
شادمانی قیام
های بزرگ
آزادی آور، که
« تخیل در قدرت»
می رساند، را
به یاد
میاورد(۵).
آنها نقطه
مشترک دیگری
نیز دارند وآن
درک روشن این
واقعیت است که
ستون فقرات
رژیم را
نظامیان
تشکیل میدهند
وازاینرو فرماندهان
عالی رتبه
گورکن آن
نخواهند شد.
هم درالجزایر و هم
در سودان
افسران عالی
رتبه ادعا
میکنند که تبدیل
به پیشتازان
تغییرانقلابی
شده اند که مردم
خواستار آن
هستند، درست
مثل افسران
آزاد
مصرزیرفرمان
جمال
عبدالناصردر
سال ١٩۵٢ ویا
جنبش نیروهای
مسلح پرتقال
در سال ١٩٧۴ –
دومورد شورش
افسران جوان
برعلیه سلسله
مراتب خود ؛
اما عده بسیار
کمی فریب می
خورند.
اما
تفاوت بزرگی
میان شورش های
سال ٢٠١٩ و قیام
های پیش از آن
وجود دارد وآن
وجود و یا فقدان
رهبری است.
این نکته
بسیاربا
اهمیتی است :
شکست آشکار اکثریت
قیام های سال
٢٠١١ وموفقیت
نسبی تنها یکی
ازآنان که توانست
دستاوردهای
دموکراتیک را
حفظ کند مربوط
به این مسئله
است.
«بهارعربی»،
بدلیل توهمی
عینی که جنبش
را بدون رهبری
می انگاشت،
«پسا مدرن» لقب
گرفت. اما هیچ
جنبش خلقی
درچنین
شرایطی نمی
تواند دوام
آورد : حتی
جنبش هائی که
درآغازخودجوش
هستند، برای
ادامه خویش
محتاج یک
رهبری هستند.
سازشکاری
گروه های
مخالف
تجربه
تونس نشان
میدهد که
اعضای
سندیکای اتحادیه
عمومی کارگران
تونس نقشی
کلیدی
درگسترش قیام
وسرنگونی
دیکتاتور در
ژانویه ٢٠١١
بازی کردند.
درمصر،
مجموعه ای از
سازمان های
سیاسی مخالف
منشاء شکل
گیری قیام
هستند و تا
سقوط مبارک
هدایت جنبش را
دردست دارند.
دربحرین،
اعضای گروه
های سیاسی
مخالف
وسندیکالیست
ها درخط اول
مبارزه هستند.
دریمن، بخشی
از نیروهای
رژیم، برای
بهره برداری
ازوضعیت و به
زیان جوانان
انقلابی که
نقش برجسته ای
درآغاز قیام
داشتند، به
نیروهای
مخالف می
پیوندند.
درلیبی، تحول
سریع وضعیت به
سوی یک درگیری
مسلحانه،
باعث پیدایش
یک رهبری شد
که درآن مخالفین
قدیمی و جدید،
ازجمله اعضای
رژیم که به
مخالفت با آن
برخاسته
بودند،
درکنارهم
قرارداشتند.
ایجاد کمیته
های هماهنگی
که با استفاده
از شبکه های اجتماعی
فعالیت میکرد
وپیش از اینکه
شورای ملی
سوریه تحت
حمایت ترکیه
وقطردراستانبول
تشکیل شده وبه
خود نقش رهبری
اعطاء کند،
باعث شد که
سوریه طولانی
ترین رهبری
افقی را تجربه
کند، که البته
با نبود رهبری
متفاوت است.
زوج
ترکیه – قطر
موفق شد که
همه قیام های
سال ٢٠١١ به
استثنای
بحرین را تحت
قیمومت خویش
درآورد. حمایت
از اخوان
المسلمین، که
به هیچ وجه نقشی
درآغاز این
شورش ها نداشت
ولی دیری نپائید
که به آنها
پیوست و آنان
را درچنگال
خویش گرفت،
اجرای برنامه
ترکیه – قطر را
امکان
پذیرکرد.
اخوان
المسلمین و گروه
های وابسته به
آن درهمان
زمان سازمان
های قدرتمند
شناخته شده ای
درمصرویمن
دراختیار
داشتند. با
وجود اینکه
اخوان
المسلمین
درلیبی، تونس
وسوریه سازمانی
زیرزمینی به
حساب می آمد
اما شبکه مهم
آن دراین سه
کشور
ونیزشاخه های
قانونی ویا
نیمه قانونی
آن
درسایرکشورها
ازحمایت مالی
وتلویزیونی
(از طریق شبکه
الجزیره) قطر
برخورداربود.
بر پهنه
ضعف عمومی
سازمان های
مخالف لیبرال
( درمفهوم
سیاسی آن) و چپ
در« فضای عرب
زبان» ، که
فاقد حمایت
خارجی و
زیرسرکوب
مداوم بودند،
شبکه اخوان
المسلمین
وگروه های وابسته
به آن، مابین
سال های ٢٠١٢ –
٢٠١١، دراوج نفوذ
منطقه ای خود
بودند. آنها
از برگزاری
سریع
انتخابات
درتونس
ومصرحداکثراستفاده
را بردند و قدرت
را دراین
دوکشوربدست
گرفتند. پادشاهی
مراکش دست پیش
را گرفت و
برای ممانعت
ازگسترش
اعتراضات
مردمی، که ٢٠
فوریه ٢٠١١
آغاز شده بود،
تعدادی
ازاعضای شاخه
محلی اخوان المسلمین
را وارد دولت
کرد.
تنها
نکته شگفت
انگیزشکست
اخوان
المسلمین درانتخابات
مجلس لیبی بود
که در آنجا،
اتحاد نیروهای
ملی، ائتلاف
گروه های
سیاسی
وسازمان های
غیر دولتی با
جهت گیری
لیبرالی با
بدست آوردن
نزدیک به نیمی
ازآرا و پنج
برابر
بیشترازاخوان
المسلمین ( با
شرکت ٦١٫٦
درصد واجدین
شرایط) به شدت
ازآنها پیشی
گرفتند. این
انتخابات پس
از انتخابات
ریاست جمهوری
درمصر، اواسط
ماه مه تا اواسط
ماه ژوئن، بر
گزارمیشد.
جالب توجه است
که دردوراول
انتخابات
ریاست جمهوری
مصر، مجموعه
آرای پراکنده
شده احزاب
لیبرال وچپ به
مراتب بیش از
کل آرای
دوکاندیدای
پیروزمند
مرحله اول (
کاندیدای
اخوان
المسلمین
وکاندیدای رژیم
قبلی) بود
وحتی به بیش
از دوبرابر
آرای محمد
مرسی می رسید.
بدین ترتیب،
نتایج این
انتخابات،
گواه دیگری
برآنست که
مردم منطقه،
برخلاف پیش
داوری ناشی
ازتفکرشرق
شناسی، به
مفهومی که
ادوارد سعید
آنرا به کار
برده است(۶)،
ازنقطه نظر
فرهنگی
ضرورتا
تمایلی، به آن
چیزی که برخی
آنرا «اسلام
سیاسی»
میخوانند،
ندارند.
مسئله
دراصل مسئله
ای سیاسی –
سازمانی است
تا فرهنگی.
دلایل این
وضعیت را در
دو چیزجستجو
باید کرد : از
یکسو ناتوانی
نیروهای
دموکراتیک – از لیبرال
های لائیک
ومسلمان
گرفته تا چپ
بنیادگرا – که
خواست های
جمعی جنبش های
مردمی را اشاعه
داده اند-
برای سازمان
دهی خویش و ایجاد
ائتلاف میان
خود؛ و، از
سوی
دیگرناتوانی
آنان برای
اینکه
بتوانند با هم
همچون گزینه
معتبری
دربرابردو قطب
ارتجاعی رژیم
های سابق و رقیبان
مسلمان افراط
گرای آنها
ظاهرشوند. متاسفانه
درتمام
کشورهائی که
درسال ٢٠١١
درخط مقدم
«بهارعربی»
بودند، گروه
های لیبرال
وچپ مخالف
رژیم، بنا بر
تحلیلی که
هریک ازآنان
ازخطراصلی
آنزمان
داشتند،
مرتکب اشتباه
سازشکاری با
این ویا آن
قطب ارتجاعی
شدند تا
بدینوسیله
دیگری را از
میان بردارند.
ازاینرو،این
گروه ها
درعرصه سیاسی
منزوی شدند.
شورش
های درجریان
در سودان
والجزایرتا
حد زیادی نسبت
به دست گرفتن
این جنبش ها
توسط مسلمانان
افراطی ایمن
شده اند. این
ایمنی به نوبه
خویش مقاومت
آنان در
برابردسیسه
بازی نظامیان
را قوت بخشیده
است : درواقع،
اخوان
المسلمین
دراولین ماه
های سال ٢٠١١
متحد گران
قیمتی برای
نظامیان مصری
به حساب می
آمد. درالجزایر،
آزمون « دهه
سیاه»، درگیری
خونین میان
مجتمع نظامی –
امنیتی
وافراطیان
جبهه اسلامی
رستگاری و
پیروانش پس از
کودتای
ژانویه ١٩٩٢،
بدگمانی
شدیدی نسبت به
هردوی این
بازیگران ایجاد
کرده است.
درمورد شاخه
الجزایری
اخوان المسلمین
نیزباید
یادآوری کرد
که آنها مدت
مدیدی با
نظامیان
همکاری کرده و به ویژه
با مشارکت در
چندین دولت
تحت رهبری
آقای بوتفلیقه
ازاو حمایت
میکردند. بخش
اعظم کسانی که
ازماه فوریه
تاکنون
اعتراضات
درخیابان های
الجزایر را
هدایت
میکنند، نه
تنها هرگونه
ادعای نیروهای
افراطی برای
رهبری جنبش را
رد میکنند بلکه
با انرژی
بازهم بیشتری
دست رد به
سینه ادعای
فرماندهی
عالی نظامی
مبنی برپیش
بردن خواسته
های مردمی
میزنند.
درسودان،
مخالفت مردمی
با هردوقطب
ارتجاعی بازهم
شدید تراست،
چرا که پس
ازکودتای سال
١٩٨٩ آقای
البشیر، آنها
مشترکا زمام
حکومت را دردست
داشتند.
البشیر، رهبریک
دیکتاتوری
نظامی متحد
اخوان
المسلمین (
گرجه با فراز
وفرود)
درحقیقت
ترکیبی ازمحمد
مرسی وسیسی
بود(٧). یکی
ازجنبه های
قیام سودان،
با یک عمق
سیاسی
چشمگیرترازهمه
قیام هائی که
جهان عرب زبان
ازسال ٢٠١١
تاکنون تجربه
کرده است،
مخالفت آشکار
و اعلام شده
آن با قدرت
نظامیان
وهمتایان
اسلام گرای
آنان ونیزخواست
بدون پرده
پوشی یک دولت
غیرنظامی
ولائیک، مردم
سالاروحتی
فمینیست
میباشد.
این
عمق سیاسی، که
به جنبش سودان
برتری خاصی می
بخشد،
درارتباط
نزدیک با یکی
دیگرازمزایای
آنست : رهبری
سیاسی
استثنائی آن.
جنش مردمی الجزایربدلیل
تعدد وهم
ترازبودن
نهاد های
سازمان دهنده
آن دارای
دامنه
محدودتری است.
نیروهای این جنبش
، متشکل از
دانشجویان
درمحل
تحصیلشان، گروه
های سیاسی
لیبرال و چپ
مخالف رژیم و
انجمن های
کارگران
ومشاغل آزاد
که همگی
ازطریق شبکه
های اجتماعی
با یکدیگر در
تماس هستند بی
آنکه هیچ
نهادی بتواند
مدعی رهبری
جنبش باشد. برعکس،
هیچکس نمی
تواند نقش
درجه اول
نیروهای
اعلامیه
آزادی و تغییر
(FDLC) را
درسودان
انکارکند.
دراین
ائتلاف ناشی
از اعلامیه ای
به همین نام که
روز اول
ژانویه ٢٠١٩
به تصویب
رسید، سازمان
کارکنان حرفه
ای سودان نقش
مرکزی دارد.
این سازمان
دراکتبر ٢٠١٦
توسط پزشکان،
روزنامه
نگاران و وکلای
مدافع
مخفیانه
تشکیل شد وسپس
انجمن های
معلمان،
مهندسین،
داروفروشان،
هنرمندان
واخیرا
کارگران،
کارکنان راه
آهن وغیره به
آن پیوستند.
نیروهای
اعلامیه
آزادی و تغییرهمچنین
بخش وسیعی
ازطیف نیروهای
سیاسی مخالف
رژیم، ازحزب
اوما، به
رهبری آقای
صادق المهدی،
دوبارنخست
وزیر بین
سالهای ١٩٦٠
و١٩٨٠،
لیبرال ومرشد
یک فرقه مذهبی
مسلمان صوفی،
گرفته تا حزب
کمونیست
سودان، یکی از
مهمترین
احزاب
کمونیست
هنوزفعال
جهان عرب (حتی
اگرچه از
سالهای ١٩٦٠
به این طرف
بسیارضعیف
شده است)
ونیزجنبش های
منطقه ای نبرد
مسلحانه
برعلیه رژیم
البشیررا در
بر می گیرد.
دراین
ائتلاف،
دوگروه
فمینیستی نیز
حضوردارند : ابتکارعمل
علیه ستم
برزنان و گروه
های فمینیستی
غیرنظامی و سیاسی
که ردپای آن
دربرنامه
ائتلاف به
خوبی آشکاراست.
این تاثیربه عنوان
مثال
دردرخواست یک
سهمیه ۴٠
درصدی برای
زنان درمجلس،
که ائتلاف
تشکیل آنرا
مطالبه میکند،
به چشم
میخورد. انجمن
زنان دموکرات
درتونس نیز
نقش قابل
توجهی
دربرپائی
اعتراضات
وروند نگارش
قانون اساسی
بازی کرد اما
مطالبات فمینیستی
درآنجا کمرنگ
ترهستند.
داوید
پیلینگ، روزنامه
نگار
فاینشنال
تایمز، در
مورد سودان
تفسیری ارائه
میدهد که
احتمالا
میتوانست به
مذاق چپ تندرو
خوشایند باشد
: « گرچه جنبش،
با توجه به
توان سازمان
دهی اسمارت
فون ولغات کلیدی،
بسیارمدیون
فناوری قرن
بیست ویکم است
اما، ارائه
همزمان
مطالبات
لائیک وخواست
های سندیکائی
به آن ماهیتی
انقلابی
میدهد. نمی توان
با اطمینان
خاطر گفت که
روسیه درسال
١٩١٧ به هنگام
سرنگونی تزار
ویا فرانسه در
روزهای پرشوروکوتاه
مدت کمون
پاریس درسال
١٨٧١ به چه چیزی
شباهت داشتند.
اما درهوای
خارتوم آوریل ٢٠١٩
میتوان هوائی
مشابه
استنشاق
کرد(٨).
نیروهای
اعلامیه
آزادی
وتغییربرسردو
مسئله اساسی
با فرماندهی
نظامی درحال
دست وپنجه نرم
کردن هستند :
چه کسی در
دوران
گذارقدرت را دراختیار
خواهد داشت و این
دوران چند وقت
طول خواهد
کشید؟ ائتلاف
تشکیل یک
شورای حق
حاکمیت، که
درآن ائتلاف
دراکثریت ون ظامیان
دراقلیت
خواهند بود،
را مطالبه
میکند در
حالیکه نیروهای
مسلح برکنترل
قدرت خود
مختار اصرار
میورزند.
تقاضای
دیگرائتلاف
برای یک دوران
گذارسه ساله
پیش
ازبرگزاری
انتخابات
عمومی، که نظامیان
خواهان
برگزاری هرچه
سریع ترآن هستند،
ظاهرا متناقض
بنظرمی رسد.
اما نیروهای
اعلامیه
آزادی
وتغییر،
تجربه
برگزاری
انتخابات شتاب
زده قانون
اساسی، ریاست
جمهوری ومجلس
درتونس ومصر،
که به دو قطبی
شدن ارتجاعی
وبه زیان
نیروهای
مترقی تمام
شد، را فراموش
نکرده اند.
آنها،
همانطورکه
طرح قانون
اساسی دوران
گذارشان نشان
میدهد،
خواهان زمان
لازم برای ایجاد
نهادهای نوین
برای یک قدرت
غیر نظامی،
دموکراتیک
ولائیک، ترقی
خواه درعرصه
اجتماعی – اقتصادی
ونیزحقوق
زنان هستند.
آنها در عین
حال درپی
داشتن زمان
لازم برای
برپا نهادن یک
نیروی سیاسی
ترقی خواه
هستند تا
بتوانند
رهبری خود را
در چارچوبی
چند حزبی، که
امروزه وجود
ندارد،
استحکام
بخشند.
ازاینرو،
درک اینکه چرا
قیام سودان
درمقایسه با
الجزایر،
هراس بمراتب
بیشتری در
میان نیروهای
ارتجاعی
منطقه دامن
میزند، آسان
میشود.
برادران دشمن
یکدیگر حاضر
در شورای
همکاری خلیج
(فارس)- سعودی
ها واماراتی
ها و نیز قطر-
همگی پیش از
سقوط آقای
البشیر به او
پیشنهاد کمک
کرده بودند.
محور ابوظبی –
ریاض درحمایت
از نظامیان،
که حالا زمام
اموررا در دست
دارند ودر
کنارآنان در
یمن جنگیده
اند، ازهیچ
کوششی دریغ
نکردند. آنها،
با کمک سلفی
های جیره خوار
سعودی ها
واخوان المسلمین
جیره خوار
قطری ها، که
رهبری ائتلاف
را زیرسئوال
میبرند، درپی
متلاشی کردن
ائتلاف هستند
وبرای
اینکارسعی
میکنند که بخش
«میانه روی» آن
وبویژه حزب
اوما را از
راه بدرکنند
وارتش را
ترغیب می کنند
که به عوام
فریبی مذهبی
روی آورد – ارتش
ائتلاف را
متهم میکند که
قصد زدودن
قوانین شرعی
ازقوانین سودان
را دارد.
آیا
این وضعیت،
اگر بخواهیم
مقایسه
روزنامه نگار
فاینشنال
تایمز را مد
نظرقراردهیم،
همچون در
روسیه سال
١٩١٧به
دگرگونی عمیق
انقلابی منجر
خواهد شد ویا
با «هفته ای
خونین» همانند
کمون پاریس
خاتمه خواهد
یافت؟ برگ
برنده اصلی
انقلابیون
سودان
اعتبارعظیم آنان
در میان
سربازان
ودرجه داران
است که برخی
ازآنان
ازاستفاده از
سلاح خویش
برای دفاع از
معترضان
تردید نکردند.
به همین دلیل
بود که فرماندهان
ارتش، وقتی
البشیر
خواهان اعزام نیرو
برای مواجه با
شورشیان بود،
از این کار امتناع
ورزیدند. این
عاملی است که
سرنوشت انقلاب
سودان را
تعیین خواهد
کرد، درست به
همان صورتی که
سرنوشت
انقلاب های
روسی وپاریسی
پیش از آنرا
رقم زد.
١
مراجعه کنید
به « مصر،
کودتای دائمی»
Orient XXI, 15 avril 2019 https://orientxxi.info/magazine/egy... ٢ تحلیل
وداده های این
تحریم را
میتوان در« خلق
خواستارآنست.
تفحصی عمیق در
شورش های جهان
عرب» پیدا کرد Sindbad, Paris, 2013.
٣
درباره
اتحادیه
عمومی
کارگران
تونس، برنده
مشترک جایزه
نوبل سال
٢٠١۵، مراجعه
کنید به « یک
سندیکا در
برابر النهضه»
در « چالش تونس» Manière de voir,
n° 160, août-septembre 2018.
۴
مراجعه کنید
به ميدان
تحرير، هفت
سال پس از «انقلاب»،
لوموند
دیپلوماتیک
فارسی، مارس
۲۰۱۸ https://ir.mondediplo.com/article29...
۵
« تخیل درقدرت
»، مصاحبه ژان
پل سارتر با
دانیل کوهن
بندیت، Le Nouvel Observateur, Paris, 20 mai 1968.
٦
شرق شناسی،
شرق تخیلی غرب،
ادوارد سعید، Seuil, Paris, 1980.
٧
مراجعه کنید
به « سقوط
«مرسیسی»
سودان» Jacobin, 12 mai 2019.
٨
« تظاهرات
سودان همچون
بازگشتی به
روسیه انقلابی
به نظرمیرسد» Financial Times, Londres, 24 avril 2019.
..................................................................
برگرفته
از:«لوموند
دیپلماتیک»
https://ir.mondediplo.com/article3184.html
...................................................................
نويسنده
Gilbert ACHCAR
*استاد
دانشگاه پاريس
٨ ، آخرين
آثار منتشر
شده : شرق
ملتهب ( ٢٠٠٣ ) و
جدال دو توحش (
چاپ مجدد ٢٠٠٤
)
آخرين
مقالات اين
نويسنده:
بن بست
سیاست
راهبردی
عربستان
سعودی در
خاورمیانه
ماجراي
کهنه نشدني
مفتي اعظم بيت
المقدس
آیا
مذهب می تواند
درخدمت
پیشرفت اجتماعی
باشد؟
«کاپیتالیسم
غائی» اخوان
المسلمین