نامهی
سوسیالیستهای
انقلابی مصر
به حامیان خود
ترجمه:
مهرداد امامی
کشتارهای
وحشتناک و
سرکوب خشونتبار،
تشدید بیش از
حد حملات به
مسیحیان و
کلیساهای مصر
و تثبیت حکومت
نظامی سرکوبگرانه
به سرعت ادامه
مییابد. اینها
تحولات سیاسی
خطیری است که
در طول چند
هفتهی گذشته
تجربه کردهایم.
این
تحولات چالشهای
عظیمی برای
انقلاب ایجاد
کردهاند،
اما همچنین
شامل موقعیتهایی
برای شکلدهی
به موجهای
آتی انقلاب میشوند
که سوسیالیستهای
انقلابی میتوانند
آن را به طور
موثری در جهت
ایجاد جنبش به
کار گیرند به
شرط آنکه
تاکتیکهایی
ارائه کنیم که
بتوانند با
شرایط متغیر
سروکار داشته
باشند.
به
منظور ایجاد و
گسترش تاکتیکهای
سیاسیمان،
دفتر سیاسی
جنبش
سوسیالیستهای
انقلابی این
سند را به
رفقا عرضه میکند
تا نسبت به
جنبش موضع
بگیرند،
موضعی که بتوانیم
پیرامون آن از
خلال فرآیند
عمیق، جمعی و
رفیقانهی
گفتوگو متحد
شویم، به طوری
که قادر باشیم
بر مبنای این
موضع، تاکتیکهای
مشخصی برای
دورهی پیش رو
وضع نماییم.
انقلاب
یا کودتای
نظامی؟
پس از
آنکه میلیونها
نفر به خیابانها
ریختند تا
محمد مُرسی را
سرنگون سازند
و ژنرال
السیسی
اعلامیهی
عزل وی از
ریاستجمهوری
را صادر کرد،
مباحث گستردهای
پیرامون
چگونگی توصیف
این وقایع در
گرفته است.
آیا این وقایع
انقلاب تودهها
بوده یا
کودتای نظامی
با هدف عزل
رئیسجمهور
در جهت
برقراری یک
دیکتاتوری
نظامی؟ پاسخ
به سوال
«انقلاب یا
کودتا؟» در
اهمیت آن به منظور
گسترش تاکتیکها
به مدت چند
ماه، و شاید
چند سال پیش
روی انقلاب
مصر قرار دارد.
هر
آنکه مداخلهی
جنبش عظیم
تودهها را که
موج نوینی از
انقلاب مصر را
به وجود آورد،
کتمان کند، از
مواجهه با
تناقضات
درونی آن و
بنابراین از
چالشهای
جدید پیش روی
انقلاب مصر و
موقعیتهایی که
آینده در خود
دارد، میگریزد.
همانطور
که انتظار میرفت،
انقلابیونی
که ارزش
مداخلهی
تودهها را
کتمان میکنند-
یا دستکم
تودهها را
فقط ابژهی
بازی
ضدانقلاب میدانند-
امروز از
ناامیدی
عمیقی در
نتیجهی آنچه
آنان عقبنشینی
یا پایان
انقلاب مصر مینامند،
و انکارشان در
مورد موقعیتهای
در دسترس، رنج
میبرند.
این
انقلابیون در
کتمان مداخلهی
مستقیم تودهها
در براندازی
مُرسی و از
بین رفتن
مشروعیت صندوق
رأی همراه آن،
تنها نیستند.
تقریباً تمامی
نیروهایی که
امروز در
وضعیت سیاسی
مداخله دارند،
از جمله
نیروهای بینالمللی،
نقش تودهها
را نادیده میگیرند.
استثنا
در اینجا نهاد
نظامی است که
پیش از این
آتش جنبش تودهها
دامن آن را
گرفت و از این
رو نتوانست
نقش تودهها
را نادیده
بگیرد یا از
آنها چشمپوشی
کند. در عوض،
دورنماها و
گسترش جنبش
تودهها عامل
اصلی تعیینکنندهی
سیاستها و
مداخلات ارتش
است.
نهاد
نظامی
نمایانگر
هستهی اصلی
طبقه حاکم
یعنی رژیم و
حکومت است.
این نهاد نوک
پیکان
ضد-انقلاب است
که خود را بهمثابهی
عمل انجامشده (fait accompli) به
جنبش تودهها
تحمیل میکند،
آن هم در حالی
که بذر وحشت
را در مورد
امکان گسترش
جنبش تودهها
میپراکند و
به هر وسیلهای
میکوشد تا یا
آن را درون
چهارچوب
مشخصی قرار
دهد که منافع
طبقاتیاش را
تهدید نکند یا
این این کار
را از طریق سرکوب
مستقیم، همانطور
که در گذشته
روی میداد،
پیش برد.
ارتش
مطمئناً قصد
دارد مطالبهی
جنبش تودهها
را مبنی بر
سرنگونی
مبارک، درون
مرزها یا گامهایی
قرار دهد که
خودش تعیین یا
محاسبه کرده است.
ارتش میخواهد
جنبش را مهار
کند تا جنبش
نتواند از چهارچوب
سرنگونی
مبارک در جهت
تبدیل شدن به
چالشی عمیقتر
با رژیم در
کلیت آن
بگریزد. هدف
اصلی نظامیان
این بود که
میلیونها
نفری را که
خیابانها را
پر کردند و
تحت کنترل
داشتند در کمترین
زمان ممکن به
خانههایشان
بازگردانند و
جنبش را در
مرز سرنگونی رأس
رژیم و خلاص
شدن از دست وی
متوقف سازند.
این هدف با
تمایلات شدید
نظامیان پس از
شکست مُرسی در
بینتیجه
گذاشتن
انقلاب در
برابر
اغتشاشی که
گریبان طبقه
حاکم را در
مواجهه با
انقلاب در
سرتاسر دورهی
ریاستجمهوری
یکسالهی وی
گرفت، جور در
میآمد.
پس از
قدرتگیری
سال گذشتهی
مُرسی به لطف
آمریکا، نهاد
نظامی و بخش
عظیمی از
نخبگان
اقتصادی، وی
نتوانست
اهداف طبقه حاکم
را در بینتیجه
گذاشتن
انقلاب مصر
برآورده سازد.
مُرسی در
ابتدا گزینهی
بهتری برای
اکثریت طبقه
حاکم بود،
زیرا پروژهی
نولیبرالی را
اتخاذ کرد و
خود را در صف
منافع
اقتصادی قرار
داد.
مُرسی
علاوه بر
اینکه نخستین
رئیسجمهور
برگزیدهی پس
از انقلاب
بود، تردیدی
در همدستی با
آمریکا نداشت
و مراقب بود
تا دولت
صهیونیستی را
نرنجاند. مهمتر
از آن، وی
پایگاهی در
بزرگترین
سازمان تودهای
در مصر داشت،
سازمانی که به
پشتوانهی
هزاران عضور،
سمپات و
هوادار کار میکند.
این نیروها میتوانند
خشم مردم را
جذب کنند و
تودهها را در
مورد پروژهی
نولیبرالی و
برنامههای
ظالمانهی
ریاضت
اقتصادی
ملازم آن
متقاعد سازند
و خطر شورش
تودهها را در
تلاش طبقه
حاکم برای
سروکله زدن با
بحران
اقتصادی- یا
دستکم تعدیل
تأثیرات- به
هزینهی تودهها
دور نگه دارند.
در
برابر، بحران
اقتصادی و
ناکامی مُرسی
در تحقق
مطالبات
انقلاب (یا به
بیان دقیقتر،
چالش آشکار وی
با این اهداف
و مطالبات) منجر
به افول
محبوبیت او و
سازمانش شد تا
جایی که طبقه
حاکم و
نهادهای آن
دیگر
نتوانستند به
اخوان در
مواجهه با
تودهها
اعتماد کنند.
هنگامی
که مشخص شد
خشم مردم به
اندازهی
کافی برای
سرنگونی
مُرسی
برانگیخته
شده، برای
قدرتمندترین
و منسجمترین
نهاد طبقه
حاکم یعنی
نظامیان
ضرورت یافت که
سریعاً در جهت
مسلط شدن بر
خشم تودهها و
تحقق مطالبهی
آنها وارد
عمل شوند.
لازم بود که
از حمایت رأس
رژیم دست کشید
و طبقه حاکم
حول رهبران
جدیدی که به
عنوان
قهرمانان
جلوه میکنند
بازآرایی و
متحد شود،
رهبرانی که
مطالبات مردم
را محقق میسازند
و در «یک دسته»
با مردم یکی
میشوند.
در
واقع دو آتش
دامنگیر
ارتش شد. نخست
آتش جنبش تودهها
و امکان اینکه
بتواند از
موانع آن در
واقعهی
ادامه به کار
مُرسی عبور
کند. دوم آتش
اخوان و اسلامگرایان
در خیابانها
و با ایجاد
جبهههای
پیچیده در
سینا تا حد
بیشتر و در
بعضی از نواحی
شمالی مصر تا
حد کمتر، در
واقعهی
سرنگونی
مُرسی. این
جدای از تفاوتهایی
است که با
مدیریت
آمریکا و
تهدید آنچه که
«گذار
دموکراتیک» مینامند،
گسترش پیدا میکند.
بهرغم
پیامدها،
ارتش انتخاب
کرد که از آتش
جنبش تودهها
اجتناب ورزد.
ارتش تصمیم
گرفت مُرسی را
سرنگون کند در
حالی که تودهها را جذب
خود میکرد و
مانع گسترش
جنبش آنان میشد،
همچنین تصمیم
گرفت با آتش
خشم اخوان
مواجه شود که
کمتر از خشم
تودهها
تهدیدآمیز
بود. با توجه
به مدیریت
آمریکا و
اتحادیهی
اروپا تا حد
کمتر، آنها
مناسبات
راهبردی
بلندمدتی با
نهاد نظامی مصر
دارند که میتوانند
هر نوع تنش
ناشی از
سرنگونی
مُرسی را کاملاً
جذب کنند. از
این رو،
نظامیان در
باب امکان
گسترش جنبش
تودهها و
خارج شدن مهار
آن از دستشان
بیم و وحشت داشتند.
گزینهی دیگر
سرشار از خطر
بود، زیرا اگر
ارتش، مُرسی
را سرنگون نمیکرد
و جنبش به
مسیر رادیکالتر
و عمیقتری
قدم میگذاشت،
اطمینان بخشهای
عظیم تودهها
به ارتش-
اطمینانی که
ناشی از فقدان
بدیل دیگری
بود که بتواند
قاطعانه با
مُرسی برخورد کند-
متزلزل میشد.
این اطمینان
حاملی بود که
توانست جنبش
را از مسیر
خود به در کند.
نظامیان
در جهت تکمیل
تحت کنترل
گرفتن جنبش تودهها،
رئیسجمهوری
موقت و دولتی
جدید به عنوان
وجههای مدنی
تعیین کردند.
هدف اولیهی
این کار
محافظت از
تمامی قدرتها
و امتیازات و
نقش مداخلهجویانهی
نظامیان در
سرکوب خشونتبار
هنگامی که
اقتضا کند،
بود. دومین
هدف تکیمل
پروژهی
ضد-انقلاب هم
در سطح سیاسی
و هم اقتصادی
بود. البته
این به معنای
عقبنشینی
نظامیان از
قدرت نبود،
بلکه عکس آن
معنی میداد.
بهرغم عقبنشینی
نظامیان به
پشت ردای مدنی
دولت جدید، آنها
همچنان همهچیز
را کنترل میکنند،
درست همانطور
که در طول
دورهی یک سال و
نیم شورای
نظامی تحت
رهبری ارتشبد طنطاوی
و ژنرال سامی
عنان چنین بود.
بنابراین
ما شاهد موج
عظیم
اعتراضات در 30
ژوئن و روزهای
پس از آن بودهایم
و دیدهایم که
نظامیان پس از
3 جولای سوار
بر پشت انقلاب
شدهاند تا
راه گسترش
جنبش تودهها
را سد کنند.
جنبش تودهها
میتواند
بیشتر و در
ابعاد
رادیکالتری
گسترش یابد،
مخصوصاً با
آغاز اعتصابهای
جزیی در
سازمان حملونقل
عمومی، خطوط
راهآهن،
المحله و در
بین کارمندان
دولتی در دفاتر
هیئت دولت و
بسیاری دیگر.
ما
همچنین پس از
اخراج اخوان
از دولت، شاهد
بازگشت طبقه
حاکم با
نمادهای
نظامی و
رهبران سیاسیاش
با تمام قوا
بودهایم
بدین منظور که
نظامیان بر
طبقه حاکم و
نیروهای
ضد-انقلاب
حکمرانی کنند
تا آنچه که
مُرسی
نتوانست
انجام دهد به
دست آید. یعنی
به منظور سقط
انقلاب و جنبش
تودهایِ
شدیداً
خاطرجمع که با
این حال سرشار
از تناقضات در
آگاهی و
سازمانیابی
است. بالاجبار
باید با
تناقضات جنبش
سروکله بزنیم
و از امکانهای
درونی آن
استفاده کنیم
تا زمینه برای
موجهای عظیمتر
آتی انقلاب
مصر فراهم شود.
از این
منظر، 11 فوریه
دقیقاً مشابه
3 جولای 2013 نیست و
در واقع در
بسیاری وجوه به
طور کامل
برعکس آن است.
در 11 فوریه،
طبقه حاکم مجبور
شد که از شرّ
رأس حکومت
خلاص شود و در
را به روی
اغتشاش بیشتر
در میان صفوف
خود باز کند.
آن موقع پس از
سرنگونی
وزارت داخلی و
خصومت شدید با
همپالکیهای
مبارک، حکومت
در شرایط ضعیفتری
به نسبت امروز
بود. در 3 جولای
2013، به هر حال طبقه
حاکم از شرّ
رأس رژیم به
منظور متحد
کردن صفوف خود
خلاص شد،
برنامههای
خود را به هم
ریخت و شکافها
را در جهت
آمادهسازی
برای حمله به
تمام جنبشهای
انقلابی ترمیم
کرد. البته
این بدین معنا
نیست که بحران
سیاسی و
اقتصادی طبقه
حاکم پایان
یافته است.
اخوانالمسلمین
و متحدان
اسلامگرایشان
در مواجهه با
سرنگونی
مُرسی کوشیدند
اعتراضات خود
را مبنی بر
تظاهرات
نشسته و تظاهرات
خیابانی به
منظور
بازگرداندن
«مشروعیتی» که
به واسطهی
تودهها
همراه با پروژهی
ناموفق
خصومتشان با
اهداف انقلاب
از بین رفته
بود، افزایش دهند.
در این فرآیند
اخوانیها
جنایتهای
شنیعی مرتکب
شدهاند که در
بسیاری از
نواحی و استانها
فراموشناشدنی
است، همچنین
از طریق خالی
کردن خشمشان
بر سر مسیحیان
و کلیساهای آنها
به گفتاری
فرقهگرایانه
و تحریککننده
علیه مسیحیان
شکل دادند. ما
به عنوان سوسیالیستهای
انقلابی باید
شدیداً علیه
این پرخاشگری
و هر نوع حمله
به مسیحیان
مصر بایستیم:
این موضعگیری
جزو اصول ماست.
ما
کاملاً
آگاهیم که این
وضعیت برای
اخوان مبارزه
بر سر حیات
است و آنها
به سادگی
تسلیم
نخواهند شد.
به موازات
حملات و جنایات
اخوان آنها
خودشان با
سرکوب خشونتبار
به دست
نظامیان و
وزارت داخلی
مواجه شدند که
با کشتار در
ستاد
فرماندهی
ارتش آغاز و
با انحلال
وحشیانهی
کمپهای
اعتراضی در
میدان النهضه
و رابعه عدویه
پایان یافت،
اینها سوای کشتار
سه نفر از
اعضای زن
اخوانیها در
منصوره بود و
البته این
کشتارها به
همینجا ختم
نشد.
جنایات
اخوان منجر
شده که اغلب
احزاب چپ موضع
به شدت فرصتطلبانهای
جهت متحد کردن
خودشان با
نظامیان و
حمایت از دولت
سرکوبگر
اتخاذ کنند و
حتی همان دروغهای
بورژوازی و رسانههای
فلول [وابسته
به مقامات
رژیم قبلی] را
تکرار کنند و
تماماً موضع
انقلابی یا
طبقاتی را از
یاد ببرند.
این
دیدگاه بر
مبنای تحلیلی
فاجعهبار
شکل گرفته که
اخوان و
متحدشان را
بزرگترین
خطر برای
انقلاب مصر
تلقی میکند،
در حالی که در
واقعیت، اگر
اخوان تا حدی
خطر محسوب میشود،
نهادهای
حکومت که
انحصار
ابزارهای خشونت
در اختیار آنهاست
نمایانگر خطر
عظیمتری
برای انقلاب
هستند. این
خطر در شکل
بازگشت حکومت
سرکوبگر با
تمام سبعیتاش
در اعلامیهی
قانون اساسی
دیکتاتوری در
انتصابهای
فرمانداران
محلی از ژنرالهای
نظامی و پلیس
و افراد
وابسته به
حکومت گذشته و
حمله به
اعتصابکنندگان
صنایع فولاد
سوئز و غیره
تجلی یافته است.
علاوه
بر موضع فرصتطلبانه
و خائنانهی
آن بهاصطلاح
لیبرالها و
چپها در
حمایت از
نظامیان (به
رهبری کسانی
که در دولت
السیسی
مشارکت
داشتند)،
افراد بسیاری
وجود دارند که
مبارزه بین
اخوان و رژیم
جدید/قدیم را
به عنوان مبارزهی
در نظر میگیرند
که ربطی به
انقلاب ندارد
و در نتیجهی
آن انقلاب هیچ
صدمهای نمیبیند.
از این منظر،
انقلابیون
باید موضعی بیطرف
بگیرند، تو
گویی دو حزب
طرف مخاصمه به
یک میزان قدرت
دارند و هر دوشان
بیانگر خطری
یکسان برای
انقلابند.
این
نگرشها
شدیداً ناشی
از کوتهنظریاند.
اینها معنای
حقیقی اَعمال
کنونی رژیم را
درک نمیکنند
و لبخند بر لب
نظامیان در
برابر اسلامگراها
را به هنگام
برهمزدن
خشونتآمیز
تظاهرات
نشستهی آنها
در رابعه
عدویه و
النهضه نمیبینند.
این کشتارها
نمایشی جهت
تخریب انقلاب مصر
است و فردا
علیه تمام
نیروهای
مخالف اصیل که
در صحنه ظاهر
شوند، بهویژه
جنبش کارگری،
تکرار خواهند
شد. این چیزی است
که با نگاه
مختصر به حمله
بر اعتصاب
فولاد سوئز آن
را در مییابیم.
کشتارها علیه
اسلامگرایان
تنها نخستین
گامها در
نقشهی مسیری
است که به سمت
ضد-انقلاب
منتهی میشود
و ما باید این
را با حملات
تند و اصولی
به آنها افشا
کنیم.
امروز
ما در معرض
حجم عظیم
حملات به
مواضعمان
برای محکوم
کردن خشونت
نهادهای
سرکوب علیه
اسلامگراها
و نیز حملاتمان
به السیسی به
عنوان رهبر
ضد-انقلاب
قرار گرفتهایم.
اما این
فشارها ما را
به سمت تعدیل
مواضعمان بهواسطهی
ایجاد نوعی
«توازن» در
حمله به
نظامیان و
اسلامگرها
به طوری که
گویی هر دوی
آنها به یک
اندازه برای
انقلاب خطر به
حساب میآیند،
نخواهد برد.
ما در فرآیند
یک ضد-انقلاب تمام
و کمال قرار
داریم و حمله
به بستنشینیها
و اعتراضات
اخوانیها
صرفاً نخستین
قدم است.
ما در
موضع مستحکم
خود علیه
نظامیان و سرکوب
وحشیانه از
جانب آنها
متزلزل
نخواهیم شد.
«توازن» میان
هر دو طرف مخاصمه
صرفاً انعکاسدهندهی
تردید و بیتصمیمی
در عوض اتخاذ
موضع صریح و
واضح علیه حکومت
سرکوبگر است.
ما نمیتوانیم
در مورد
کشتارهای
ارتش که دهها
اسلامگرا را
کشتهاند
ساکت بنشینیم
و حامی حکومت
در قلع و قمع
کردن تظاهراتهای
نشسته باشیم.
همچنین نمیتوانیم
جنایتهای
ارتش را
فراموش کنیم و
در مورد وزارت
داخلی هشدار
ندهیم و
خواستار
پیگرد قانونی
جنایتکاران
آنها در هر
موقعیتی
نباشیم. به
همین نحو،
باید نسبت به
بازگشت حکومت
مبارک و
نهادهای
سرکوبگرش با
تمام قوا آگاه
باشیم و حملاتمان
را علیه آن به
کار بندیم.
همچنین
نباید به خاطر
تلاشهای
هواداران
رژیم گذشته و
آدمکشیهایشان
در جهت آزار و
اذیت اسلامگرایان
و کشتار آنها
در خیابان عقب
بنشینیم.
تفاوت عظیمی
بین دفاع از
خود تودهها-
ولو بهواسطهی
ابزارهای
خشونتآمیز-
در برابر
حملات اخوان،
همانطور که
در مانیال و
بینالسیارات
و جیزه چند
هفته پیش
مشاهده
کردیم، و
خشونت
نهادهای
سرکوب و آدمکشیهای
رژیم گذشته
علیه اخوانالمسلمین،
وجود دارد.
حملات
ارتش خشونت در
دفاع از
تظاهراتکنندگان
و انقلاب
نیست، بلکه تلاشی
است در جهت
استقرار امور
در دستان رژیم
جدید بدون
مخالفت از
جانب هیچ
گروهی. ارتش،
پلیس و عناصر
رژیم گذشته در
طول چند هفتهی
گذشته حتی یک
مرتبه هم به
منظور محافظت
از افراد محلی
یا معترضان در
هیچکدام از
درگیریها
مداخله
نکردند. در
همین زمینه
است که جنبش «تمرد»
و چپ که به
پوتین
نظامیان
چسبیدهاند،
خواستار
کمیتههای
مردمی برای
محافظت از
حکومت و
نهادهای سرکوب
هستند و به آنها
در قلع و قمع
اسلامگرایان
کمک مینمایند.
اینها
خواستههایی
فاشیستی است و
ما نمیتوانیم
آن را بپذیریم
یا تکرار کنیم.
ما
باید با دروغهایی
که رسانهها
برای ایجاد
پوششی سیاسی
در جهت
انداختن تقصیر
تمام جنایتهای
ارتش و رژیم
گذشته به گردن
اخوان میگویند،
مقابله کنیم.
باید با گفتار
نفرتانگیزی
چالش کنیم که
میکوشد
انقلاب 25
ژانویه را پاک
و انقلاب 30
ژوئن را جایگزین
کند که در آن
«تمام طبقات» شرکت
کردند اما
خبری از «به
آتش کشیدن
ایستگاههای
پلیس» و «حمله
به نهادها»
نبود. این
گفتار انقلاب
ژانویه را بهمثابهی
توطئهای ناب
از جانب اخوانالمسلمین
در نظر میگیرد
که نیازمند
انقلاب علیه
اخوانیهاست
و نه انقلاب
در برابر طبقه
حاکم و حکومت و
نهادهای سرکوبگرش.
علاوه بر این،
شاهد گفتار
نژادپرستانهی
وقیحی علیه
فلسطینیان و
سوریها
هستیم.
حکومت
تقریباً در
حال بسیج
تمامی
نیروهای سیاسی
و انقلابی
(پیشین)، و بخشهای
عظیمی از تودهها
در پشت سر خود
است تا با
اخوان و
متحدان اسلامگرای
آن مقابله
کند. در خلال
چیزی که حکومت
«جنگ علیه
ترور» میخواند،
آنها در حال
برانگیختن یک
جو ملیگرایانهی
منزجرکنندهاند
و ادعا میکنند
که «صدایی
بلندتر از
صدای جنگ» به
منظور فرونشاندن
و تحریف
مطالبات
انقلاب وجود
ندارد.
با
توجه به صحبت
از «طرد» [از
فرآیند سیاسی] و
«مصالحه»،
سوسیالیستهای
انقلابی نمیتوانند
موضع خود را
در این مورد
فارغ از روحیات
تودهها و
گرایشهای آنها-
به رغم
تناقضات
درونی جدی آنها،
بسازند. این
تودهها
مصالحه با
اخوانالمسلمین
را نخواهند
پذیرفت. همانگونه
که در یکی از
بیانیههایمان
گفتیم،
«کوبیدن بر
طبل مصالحه
اشاره بر
برابری میان
قاتل و قربانی
دارد که بدون محاکمهی
عادلانهی
تمامی قاتلان
شهدا، همهی
شهدا، و تحریککنندگان
به خشونت،
کاملاً مردود
است». اگر تودهها
تحت تأثیر
رسانهها و
پروپاگاندای
بورژوایی
بخواهند
اخوانالمسلمین
را طرد کنند،
در حالی که
عناصر رژیم گذشته
و ارتش را
نادیده
بگیرند، ما
نیز باید به
بازگشت
هواداران
رژیم پیشین و
حکومت مبارک
تحت لوای
السیسی حمله
کنیم. تمامی
آنها دشمنان
انقلاب مصر
هستند و چشماندازهای
آتی آنان و
السیسی، با هر
مقیاسی خطرناکتر
از ]رهبر
اخوانالمسلمین[
یعنی محمد
البلتاجی است.
در این
شرایط، ما
باید
مستقیماً،
جسورانه و
آشکارا و بدون
درنگ شعار
«مرگ بر حکومت
نظامیان... دور
باد بازگشت
فلول... دور باد
بازگشت اخوانالمسلمین»
را سر دهیم.
آیا
ما از انزوا
میترسیم؟
شکی
نیست که
تاکتیکهای
سوسیالیسم
انقلابی از
اساس مبتنی بر
تعیین سطح
گسترش آگاهی
واقعی تودهها
و طبقه کارگر
و پیشتازی
آنان از یک
سو، و از سوی
دیگر تشخیص
امکانها و
موقعیتها
برای گسترش و
تعمیق جنبش
تودهها در
طول زمان
انقلاب است.
امروز
جنبش تودهها
از تناقضات
درونی بزرگی
رنج میبرد و
با چالشهای
عظیمی روبهروست
و شاید عظیمترین
آنها مصالحهی
آشکار میان
بخشی از تودهها
با نهادهای
حکومت و بهویژه
ارتش و وزارت
داخلی، یعنی
رأس و قلب ضد-انقلاب
باشد. با این
حال بهرغم
خنثیسازی
گستردهای که
بخشهای بزرگ
از
انقلابیونی
را تحت تأثیر
قرار میدهد
که علیه شورای
نظامی در طول
یک سال و نیم انقلاب
مبارزه
کردند، و نیز
کسانی که
مبارزه در برابر
رژیم مرسی را
ادامه دادند،
راه دیگری برای
ایفای نقش
حیاتی درون
جنبش تودهای،
غیر از سروکله
زدن با آن
همانگونه که
هست و نیز درک
تناقضات فارغ
از نادیده
گرفتن یا بزرگنمایی
بالقوگی
کنونی آنها
وجود ندارد.
همدستی
عناصر رژیم
پیشین و رسانههای
لیبرال با
سرویسهای
امنیتی، ارتش
و وزارت داخلی
تا حد زیادی در
تأثیرگذاری
بر تودهها
موفق بوده، آن
هم بهواسطهی
ارائهی
تصویری
نادرست از بیطرفی
ارتش و وزارت
داخلی که آنها
را به عنوان
متحدان مردم
علیه مُرسی،
اخوان و شرکای
اسلامگرایشان
نشان داده تا
همچنین سعی
کند جنایتهای
حکومت در
کشتار و شکنجه
را از حافظهی
تودهها
بزداید.
بسیاری از
نیروهای
سیاسی، بهویژه
جبههی فرصتطلب
رهایی ملی،
جنبش تمرد و
جریان خلق
مصر، نقشهای
کثیف و فرصتطلبانهای
در جهت صیقل
دادن این
تصویر از خلال
فراخوان برای
«پیوستن به
صفوف» ایفا
کردهاند. آنها
نقش ملی ارتش
و نهادهای
حکومتی را در
راستای اجابت
خواستههای
مردم برای
خاتمه دادن به
رژیم اخوان میستایند،
امری که آنها
بزرگترین و
تنها خطر برای
انقلاب مصر
قلمداد میکنند.
با این حال،
این نگرش تنها
نمایانگر
لایهای نازک
پیرامون
آگاهی تودههاست.
هرچند که این
لایهای محکم
است و تقریباً
تمامی احزاب
میکوشند که
آن را مستحکمتر
سازند، اما در
زیر آن، آگاهی
راستین ناشی از
مطالبات
انقلاب و
اهدافِ نان،
آزادی و برابری
اجتماعی
نهفته است.
ما نمیتوانیم
این بینش واقعی
را از دست
بدهیم که در
میان این
تناقضات در آگاهی،
بخشهای
عظیمی از تودهها،
بهرغم همهی
ممانعتها و
مه ناشی از
«جنگ علیه
ترور»، اعتماد
به نفس هنگفتی
دارند. تودهها
خالصانه
خواست خود را
تحمیل کردهاند
و دو رئیسجمهور
و چهار دولت
را پس از شروع
انقلاب سرنگون
نمودهاند.
این اطمینان
که در زیر
لایهی آگاهی
متناقض قرار
دارد، همان
چیزی است که تودهها
را برمیانگیزد
تا در وهلهی
نخست علیه
مُرسی به پا
خیزند. در
همان حین که سیاستهای
اقتصادی و
سیاسی دولت
جدید به صورت
پیشرونده
آشکار میشود
که در برابر
خواست تودهها قرار
دارد، همین
اطمینان است
که میگذارد
برخی به تدریج
مبارزه علیه
این دولت جدید
را تکمیل
نمایند. این
مبارزه به رغم
امید اندک در
میان بعضی از
بخشهای تودههاست
که قکر میکنند
دولت خواستههای
انقلاب را
محقق خواهد
ساخت.
در این
مرحله باید
جویای هر راه
ممکنی باشیم
که به هستهی
اصیل آگاهی
مستمندان و
طبقات کارگر
میرسد، راهی
که در آن
منافع اساسی
آنها تداوم
انقلاب و تحقق
خواستههای
آن است. ما
باید بر تأکید
به تواناییهای
عظیمی که تودهها
در موج 30 ژوئن و
موجهای
پیشین انقلاب
بهواسطهی
بسط خواستههای
راستین انقلاب
مصر و بسیج
برای آنها در
هر استان و
محیط کاری،
نشان دادهاند،
ادامه دهیم.
اما این امر
نمیتواند و
نباید ما را
به سمت مخفی
نگه داشتن و به
تأخیر
انداختن برخی
از سیاستها و
اصولمان در
جهت
برخورداری از
حمایت نزدیک و
موقت تودهها
در پشت گفتار
و
شعارهایمان،
سوق دهد.
در
برابر، پنهان
کردن برخی از
شعارها یا
سیاستهایمان
به منظور دستیابی
به اهداف
کوتاهمدت
سیاسی، صرفاً
ما را به سمت
فرصتطلبی میبرد.
این شیوهی
کار
سوسیالیستهای
انقلابی نیست
و همانگونه
که پروژهی
سازماندهیمان
را در میان
تودهها و
برای پیروزی انقلاب
مصر چیدهایم،
تماماً از
فرصتطلبی
خودداری میورزیم.
برای مثال،
نمیتوانیم
از میزان
حملاتمان به
دروغهایی که
رسانههای
رژیم گذشته و
لیبرالهای
بورژوا میگویند،
بکاهیم یا
حمله به نمایش
ضد-انقلاب را که
ارتش و وزارت
داخلی
اجراکنندهی
آنند، متوقف
سازیم.
ما نمیتوانیم
از به یاد
آوردن تاریخ
جنایتکارانهی
شورای نظامی و
همپالکیهای
مبارک اجتناب
کنیم و
خواستار آنیم
که آنها در
کنار رهبران
اخوان که در
چند هفتهی
گذشته در
تحریک به
خشونت و کشتار
و شروع فرقهگرایی
منزجرکننده
نمونه بودهاند،
محاکمه شوند.
ما بههیچوجه
نمیتوانیم
در انجام
حملات سیاسی
در برابر
عناصر رژیم
گذشته و فرصتطلبان
در دولت
ببلاوی،
گرایشهای
آشکارا
لیبرال این
دولت و تثبیت
حکومت سرکوبگر
از طریق
انتصاب
فرمانداران
ایالتی جدید، کوتاه
بیاییم. ما از
حمله به قدرتهای
کلان و
امتیازهایی
که ارتش با توجه
به قانون
اساسی و کنترل
حدوداً 25
درصدی آن بر
اقتصاد مصر از
آن برخوردار
است، و نیز حمله
به تداوم
معاهدهی
تحقیرآمیز
کمپ دیوید و
غیره، پشیمان
نیستیم. ما
باید با این
موارد به شیوهای
مشخصاً اصولی
برخورد کنیم.
دستکم
گرفتن بازگشت
حکومت مبارک و
سرکوب نظامی
شدیداً
خطرناک است.
این صحت دارد
که حکومت مبارک
که پس از شروع
انقلاب از
صحنه به در
نشد، امروز با
تمام قوایش،
فارغ از بحرانهای
درونی و با
حمایت بخشهای
عظیمی از تودهها
بازمیگردد.
همین وضعیت
است که ما را
بلادرنگ
مجبور به حمله
به این حکومت
و نمادهایش میکند،
حملهای که
منتظر یورش به
تمامی کسانی
که خواستار
مطالبات
انقلابند،
نخواهد ماند.
موضع
اصولی ما ممکن
است منجر به
انزوای موقتمان
در میان تودهها
شود. بهرغم
تمام تلاشهایی
که در کار و
فعالیتمان
در محیطهای
کاری، پردیسهای
دانشگاهی و
نواحی محلی
خواهیم کرد
اما پیام ما
به طور کلی
پذیرش گستردهای
بین تودهها
نخواهد داشت.
این انزوا در
واقع پیش از 30
ژوئن در نتیجهی
موضع اصولیمان
علیه ارتش،
رژیم پیشین و
اخوانالمسلمین
شروع شده بود.
نباید اجازه
دهیم خودمان
حتی دچار ذرهای
ناامیدی
شویم، زیرا
مادامی که
تناقضات در
آگاهی و ظرفیت
تودهها برای
سازماندهی
خودشان ادامه
دارد، جنبش تودهها
محملی میماند
که میتواند
تحت تأثیر
عناصر متقاطع
زیادی واقع شود
که آن را
مجبور به
پیشروی در
مسیری پیچدرپیچ
میکنند و نه
حرکت دائم در
مسیری مستقیم.
محتوای حقیقی
سرکوبگر
رژیم کنونی
پیش چشمان
تودههایی که
اندک اندک
شروع به
مبارزه علیه
آن خواهند
کرد، آشکار میشود.
این
البته به
معنای انزوای
کامل و جدایی
از تودهها
نیست، زیرا
تودهها
متشکل از
هزاران جوان
انقلابیاند
که به شدت
علیه حکومت
نظامیان در
موجهای
انقلاب مصر
جنگیدهاند و
کسانی هستند
که مبارزه
علیه رژیم
مُرسی را به
پایان بردهاند.
اذهان آنها
همچنان ریشه
در اصول
انقلابی
دارد، آنها
از تناقضات
کمتری در
آگاهیشان
برخوردارند،
و بر روی
نهادهای
حکومت، بهویژه
ارتش، یعنی
ستون فقرات
ضد-انقلاب شرط
نبستهاند.
این جوانان در
پرتو در
غلتیدن کلی نیروهای
سیاسی به سمت
ارتش و دولت
جدیدی که انتصاب
کرده، موضع
اصولی
سوسیالیستهای
انقلابی را در
آینده جذاب
خواهند یافت.
از این منظر،
اوضاع نسبت به
وضعیت پس از 11
فوریه 2011، که به
مدت چند ماه
تنها
سوسیالیستهای
انقلابی و
برخی فعالان
مستقل علیه
شورای نظامی
بیپرده سخن
میگفتند،
بدتر نیست.
در
هفتهها و ماههای
آینده، فرصت
جذب و به دست
آوردن برخی از
انقلابیون را
داریم تا صفوف
خود را تقویت
کنیم و نقش
فعالتر و
مستحکمتری
در امواج آتی
انقلاب ایفا
نماییم. اما
در عین حال،
همچنین باید
کارگران و
مستمندانی را
متحد کنیم که
انقلاب کردند
و در موج اخیر 30
ژوئن به خاطر
اهداف انقلاب
که هرگز تحقق
نیافتند،
مشارکت داشتند.
اکنون
بیشترین
اهمیت درخور
احیای پروژهی
جبههی
انقلابی با
احزاب اصولگرایی
است که به سمت
نیروهای
حکومت و دولت
جدید درنمیغلتند
و همدست
اسلامگراها
در مبارزه علیه
حکومت نمیشوند،
بلکه برنامهی
مطالبات
انقلاب و
اهداف آن را
اتخاذ مینمایند.
15 آگوست
2013
منبع:
http://socialistworker.co.uk/art/34144/Egyptian+Revolutionary+Socialists+letter+to+supporters
برگرفته
از وبلاگ
مترجم
http://anthropos.blogfa.com/post-33.aspx