ناسیونالیسم
بلوچ و
ژئوپلیتیک
منابع انرژی در
بلوچستان
پاکستان
تغییر
زمینۀ جدایی
طلبی در
پاکستان
قسمت
دوم
نویسنده:
رابرت جی
ویرسینگ
ترجمه:
نصرالله قاضی
ملی گرائی
بلوچ : اهداف و
پتانسیل آن
جنبش ملی
گرایانۀ بلوچ
جنبش واحدی
نیست، نه در
رهبری ، نه در
تاکتیک ونه در
اهداف . برای
برخی از ملی
گرایان بلوچ ،
افق
ناسیونالیسم
را نمیتوان
فراتر از
مرزهای هویت
قبیله ای
گسترش داد مثل
ایل باگتی و
ایل مارری.
برای
سایرقبایل
این افق شامل
تمام افراد 70
قبیله ایست که
داخل پاکستان
و یا نزدیک
مرزهای این
کشور سکونت
دارند. بعضی
ازملی گرایان
بلوچ، خواهان
استقلال کامل
هستند. اما
اکثراً،
قانون اساسی
سال 1973
را یک مبنای
قابل اجرا
برای بازسازی
و تقویت
فدرالیسم شناخته
و آرمان
خود رابه
خودمختاری داخلی
محدود میکنند.
تاکتیک
انتخابی
بعضی، خشونت
بر علیه دولت
است. اکثریت
بزرگی
ناچاراً، نارضایتی
ها را از طریق
نهادهای
دولتی حل
میکنند. با وجود
این تفاوت ها،
عملا هیچ
شانسی برای
اسلام آباد
وجود ندارد که
در مقابله با
مشکلات ناشی
از تجدید حیات
ناسیونالیسم
بلوچ موفق شود.
میزان
واقعی وسعت
شورش بلوچ ها
را نمیتوان روشن
کرد، نه فقط
بدین خاطر که
نمیدانیم چند
بلوچ مسلح
وجود دارد
بلکه بخاطر
اینکه نمیدانیم
چند قبیله
موافق شورش
هستند، تا چه
حد میتوانند
صدمه ایجاد
کنند، تا چه
حد میتوانند کوره
راههای
استانهای
منطقه را
کنترل کنند. واقعیت
این است که
بخش اعظم
بلوچستان
برای نمایندگان
رسانه ها
ناظرین بیطرف
دور از دسترس
است. این باعث
شده که
اطلاعات قابل
اعتماد و تایید
شده در مورد
درگیریها یا
وجود نداشته باشد
و یا سخت بدست
آید. برای
مثال تفاوت
عظیمی در
برآورد تعداد
نفرات شورشی
وجود دارد.
یکی از ناظرین
ادعا کرده که
ایل باگتی به
تنهائی 10000 مرد
مسلح دارد. یک
روزنامۀ
سرشناس
انگلیسی
زبان
در اسلام
آباد به نام ملت
از قول پرویز
مشرف عنوان
کرده است که
در26 ماه مارس
2005در یک
گردهمآئی به
رهبر حزب
مسلمان پاکستان
گفته است که
روسای قبایل
باگتی، مارری و
منگال هر یک
بترتیب 10000 ، 9000 و 7000
مرد مسلح
دارند . سخنگوی
ارتش پاکستان
دریک مصاحبه
با نویسنده
این مقاله در
اوایل سال 2007 به
این ارقام
خندید و گفت
خطاب کردن
شورش به خشونتهای
پراکنده خود
گمراه کننده
است.
در همان
هنگام یک مقام
ارشد اداری
پلیس بطور غیر
رسمی گفت
ظرفیت جنگی
شورشیان بلوچ
بیش از هزار
نفر نیست . به
گفتۀ وی شبه
نظامیان بلوچ
"ساختار یا
سازماندهی
نظامی"
ندارند، سازمان
به اصطلاح
ارتش آزادی
بخش بلوچستان (BLA) و
سازمان
آزادیبخش
بلوچستان (BLF) ، تنها بر
روی کاغذ وجود
دارند. وی
ادعا کرد که فقط
دو قبیلۀ
باگتی و مارری
عامل تمام
خشونتها
هستند و بین
ایندو قبیلۀ
بارری مشکل
اصلی است. او
اضافه کرد که،
سومین قبیله
ای که تاریخاً
مشکل آفرین
بوده است یعنی
منگال افراد
مسلح زیادی
ندارد و بیشتر
بقیه را تشویق
به خشونت میکند.
این به این
معنی است که
شورش، از نظر
این مقام
پلیس، فقط یک
قانون شکنی
ساده است و
تنها در دو
ولایت و 27
ناحیه میباشد
، و تنها
ازارهائی
جزئی در جاهای
دیگر.
برآورد
دولت ازنیروی
انسانی
شورشیان در
اوقات مختلف
بستگی به
دوران و
نیازهای فوری
دولت دارد و
بر آن اساس
شدت قضیه را
بالا و پائین
میبرند. کم
جلوه دادن
تعداد
شورشیان در
حال حاضر
موافق سیاست
اسلام آباد
است زیرا آنها
میخواهند بلوچستان
را برای
سرمایه
گذاران پروژه
های عظیمی که
قبلاً نام
بردم محلی امن
جلوه دهند. اما
این تصویر از
بلوچستان
خیلی
خوشبینانه
است. بسیاری
از افراد مطلع
و صاحب مقامی
که با من صحبت
کرده اند
معتقدند که
پایه های
منطقه ای و قبیله
ای شورشیان
خیلی محکم
نیست اما بیگانگی
شدید دولت
پاکستان
باجوانان تحصیل
کرده و رو به
افزون مناطق
شهری
بلوچستان عامل
مهمتری
میباشد.
چنانچه این
روند معکوس نشود
به نهضت ملی
گرائی
بلوچستان رنگ
تهدید کننده
تری خواهد
داد. با توجه
به مقیاس بزرگ
شورش دهۀ
هفتاد، اسلام
آباد
نمیتواند به
ابعاد محدود
شورشیان
امروز کم
توجهی کند.
ناسیونالیسم
بلوچ دارای
ریشه های
عمیقی در پاکستان
است. در حقیقت
بیگانگی از
دولت اززمان جدائی
پاکستان از
هند درسال 1948 که
ارتش جدیدالتاسیس
پاکستان با
نهضت استقلال
طلبانۀ کلات در
جنوب
بلوچستان
روبرو شد و
این بخش
شاهزاده نشین
را به زور
بخود ضمیمه
کرد دائماً
وجود داشته
است. از
آن هنگام تا
کنون بیگانگی
مردم بومی با
دولت باعث
پیدایش
شورشهای
بسیاری از جمله
شورش وسیع دهۀ
هفتاد شده
است. در
حالیکه این شورشها
نتوانسته
تعداد زیادی
از قبایل بلوچ
ساکن این
استان را در
برگیرد و یا
سراسراستان بلوچستان
را به شورش
بکشاند، عدم
اعتماد به دولت
مرکزی که
پنجابی ها
اکثراً آن را
در دست داشته
اند و
نارضایتی
شدید از سیستم
سیاسی موجود
بین بلوج ها
رواج دارد، و
دلیل کافی
برای خواستهای
ملی گرایانۀ
آنها فراهم
میکند.
در واقع
دلائل بسیاری
وجود دارد که
بلوچستان هرگز
نقشی در سیستم
سیاسی
پاکستان
نداشته است. برای
مثال، یک
مطالعۀ
تفکیکی دقیق
نشان داده است
که استان
پنجاب در یک
فاصلۀ 28 ساله
بین سالهای 1972-1973
تا سال 1999-2000 سهم
خود از تولید
ناخالص داخلی (GDP) را میان 4
استان
پاکستان
افزایش داده
است. استان
مرزی شمال غرب ( North West Frontier Province ) تنها
توانسته در
این دوره سهم
تولید ناخالص
داخلی خود را
به سختی حفظ
کند ولی استان
سند و بلوچستان
حدود یک در صد
از سهم GDP خود
را از دست
داده اند،
مثلاً سهم
بلوجستان از 5/4
درصد به 7/3 در صد
تقلیل یافته
است. اگرآمار
را بر حسب
تولید ناخالص
داخلی سرانه
محاسبه کنیم
ملال آورتر
میشوند. در طی
دورۀ مورد
مطالعه GDP سرانۀ
پنجاب سالانه
4/2 در صد افزایش
داشته،
در استان
مرزی شمال غرب
سالانه 2/2 در صد افزایش،
در استان سند
با وجود صنایع
بزرگ کراچی
افزایش
سالانه 7/1 در صد
و افزایش GDP سرانه
در بلوچستان
در این دوره
فقط 5/0 درصد بوده
است. یکی از
نتایج این
تحقیق که توسط
قیصر بنگالی و
مهپاره صداقت
صورت گرفته و
یافتۀ تخقیقات
پیشین را
تائید میکند
مبنی بر این
است که پاکستان
شاهد شکاف
اقتصادی
عمیقی بین
شمال و جنوب
کشور است.
ایندو محقق
همچنین به این
نتیجۀ
مایوسانه
رسیده اند که
بلوچستان در
آینده در
بهترین حالت
بهمین حال
باقی میماند و
در حالت بدتر
به پائین تر
سقوط خواهد کرد.
سال هاست
که رهبران
بلوچ استدلال
میکنند که برای
بهتر شدن
وضعیت،
قوانین مالی
حاکم بین دولت
محلی و مزکزی
باید تغییر
کند، مثلاً
چگونگی تقسیم
بودجۀ حاصله
از مالیات
توسط دولت
مرکزی و
چگونگی تقسیم
آن بین چهار
استان موجود
در بلوچستان.
تقریباً هر
چهار استان
معتقدند که
دولت مرکزی
بجای 5/47 درصد از
مالیات جمع آوری
شده باید 50 در
صد به
بلوچستان
خصیص دهد.
با
اینهمه، هنوز
بین استانهای
داخل
بلوچستان
توافقی برای تقسیم
این درآمد
بوجود نیامده
است. در حال
حاضر در آمد
ها بر اساس
جمعیت بین
دولتهای
داخلی تقسیم
میشود. البته
این روش مورد
موافقت ایالتهای
پنجاب ، سند
وایالت شمال
غربی میباشد.
طبق این روش،
بلوچستان که
کمتر از 5 در صد از
جمعیت
پاکستان را در
خود جای میدهد
سهم کمتری از
کل در آمدها
را بدست
میآورد.
بلوچستان که 6/43
در صد از خاک
پاکستان را
تشکیل میدهد و
شدیداً توسعه
نیافته است با
این روش تقسیم
منابع مالی
مخالف است.
یکی از
روشهای تقسیم
منابع مالی که
توسط محبوب
الحق
اقتصاددان پاکستانی
پیشنهاد شده
است تا مسالۀ
جمعیت را در
تخصیص مالی حل
کند، در عین
پیچیدگی
عوامل زیر را
در نظر
میگیرد: سطح
در آمد هر
استان، اختلاف
در زیربنای
فیزیکی و
خدمات
اجتماعی، اختلاف
در نظام مالی
و برنامه های
مولد در آمد.
روش دیگر،
تراکم معکوس
جمعیت است که
در آن به وسعت
استان ضریب
معینی داده
میشود. در همۀ
این فرمول ها
فرض بر دخالت
معقول مردم در
امور خویش است
ولی هیچکدام
بر اساس
نیازهای مردم
بلوچ شکل
نگرفته اند.
بدیهی است
که تمام
نارضائیهای
بلوچ را نمیتوان
با یک فرمول
تقسیم منابع
مالی حل کرد.
سالهاست که
سران بلوچ
اعلام
میدارند که
آنها در
سرزمین خود
آواره اند وبه
حاشیه رانده
شده اند. در
حالی که تهییه
ارقام قابل
اعتماد برای
ترکیب قومی،
زبانی در
بلوچستان
مشکل است،
شرایط جمعیتی
و روند موجود
دربلوچستان
این واقعیت را
تائید میکند.
در سرشماری
سال 1988 جمعیت
پاکستان 132.3ملیون
نفر برآورد
گردید. از این
رقم تعداد 72/4
ملیون
نفربلوچی
صحبت میکنند (57/3
در صد) اما فقط 59/3
میلیون آنها
در بلوچسنتان
زندگی میکنند
(71/2 در صد). در این
سرشماری
جمعیت استان
بلوچستان 5/6
میلیون نفر
اعلام شده است
(96/4 در صد کل
جمعیت). 7/54 در صد
به زبان بلوچی
(از جمله گویش
براهوئی) ، که
زبان رسمی استان
است و عنوان
زبان مادری را
دارد در این استان
صحبت میکنند.
زبان پشتو،
زبان
بزرگترین گروه
بعد از بلوچی
است و در حدود 6/29
درصد جمعیت بدان
صحبت میکنند.
در
سرشماری سال 1972
اطلاعات
مربوط به زبان
منتشر نشد و
در سرشماری
سال 1981 اطلاعات
مربوط به زبان
به شکل خانوار
منتشر شد و
نشان نمیدهد
چند نفر به هر
زبان صحبت
میکنند لذا
مقایسۀ داده
های زبان را مشکل
مینماید.
اعداد و ارقام
سرشماری سال 1988
را حتی مقامات
رسمی پاکستان
هم جدی
نمیگیرند چه رسد
به محققین.
مثلاً در
گزارشی از سوی
مسئول امور
داخلۀ
بلوچستان به
کمیسیون
پارلمانی
بلوچستان
آمده است که
نسبت قومی در
این استان 45 در
صد بلوچ و 38 در
صد پشتون
میباشد.
در
دموگرافی
بلوچ باید به
دو واقعیت مهم
توجه داشت.
یکی اینکه
بسیاری از
بلوچ ها (9/23 درصد)
بیرون از
بلوچستان و
عمدتاً در
استان سند
زندگی میکنند.
دوم اینکه
بلوچ ها در
بلوچستان در
اقلیت قرار
گرفته اند،
حتی اگر کسی
هم امار رسمی
را بپذیرد
میبیند که
حرکت بسوی در
اقلیت قرار
گرفتن بلوچ ها
در بلوچستان است.
یکی از دلایل
آن، وجود بیش
از 25 سال جنگ در
کشور
افغانستان و
ورود صد ها
هزار پناهندۀ
افغانی
عمدتاً پشتون
به ناحیۀ شمالی
این استان
است. بسیاری
از این
پناهندگان در این
استان باقی
میمانند و
اقلیت
نیرومند پشتون
را قوی تر
میکنند. دلیل
دیگر این است
که با توسعۀ
حتمی بندر
گوادار هجوم
عظیمی حتی تا 5
میلیون نفر به
جنوب این
استان را
بدنبال خواهد
داشت. گیر
کردن بین این
دو نیروی
مهاجرمسلماً
باعث نگرانی
مردم بلوچ
خواهد شد. واقعیت
این است که
مدرنیزاسیون،
جهانی شدن، جمعیت
رو به افزایش
پاکستان ، و
نیروهای عظیم
و عنان گسیختۀ
تغییر و توسعه
اقتصادی،
تهدیدهای جدی
برای
بلوچستان عقب
مانده خواهند
بود. بلوچ ها
جزء فقیرترین
، کم تحصیل
کرده ترین
جمعیت
پاکستان با حد
اقل شهرنشینی
میباشند، لذا
در رقابت های
اجتماعی-اقتصادی
در پاکستان
میتوان به
راحتی از روی
آنها گذشت و
یا آنها را به کناره
راند. البته
در این مورد
یک مشکل
ساختاری هم
وجود دارد چون
این وضعیت
بدون سیاستهای
دولت بوجود
نیامده است.
همان
سیاستهائی که
هیچوقت بطور
جدی طرحی برای
حل مسائل بلوچستان
نداشته اند.
یکی از
مسائل
امروزین
بلوچستان که
روی پتانسیل
ناسیونالیسم
بلوچ تاثیر
میگذارد فضای
نظامی ایجاد
شده در دورا
دور بلوچستان
است. منظور
عملیات نظامی
است که این منطقه
را به ناامن
ترین نقاط
دنیا کرده
است. در کشور
همسایه، یعنی
افغانستان
یکی از خونین ترین
جنگهائی در
جریان است که
پایان آن
معلوم نیست.
طبیعتاً
دامنه های آن
به بلوچستان
هم میرسد زیرا
بلوچستان
مجبور است به
فراریان از جنگ
افغانستان
پناه بدهد، یا
برای جنگجویان
افغانی مخالف
آمریکا محل
امن و حتی
مراکز تعلیمات
جنگی فراهم
کند. همۀ
اینها هم
اکنون بلوچستان
را به جبهۀ
دوم جنگ تبدیل
کرده است.در 12 اوت
2007 رئیس جمهور
وقت پاکستان
ژنرال پرویز
مشرف در یک
گردهمائی
سران قبائل در
کابل اعتراف کرد
که جنگجویان
افغانی از
داخل خاک
پاکستان
حمایت میشوند.
اغلب گفته
میشود که مرکز
بلوچستان
یعنی کویته
محل اجتماع
سران القاعده
و روسای
طالبان است.
پاکستان
مرتباً
هندوستان را
متهم میکند که
هند از
کنسولگریهای
خود در ایران
و افغانستان
برای فرستادن
ماموران مخفی
به بلوچستان و
تماس با
ناسیونالیست
های بلوچ
استفاده
میکند. حدس و
گمان در مورد "
دست خارجی " که
اقدام به فروش
اسلحه،جاسوسی،خرابکاری
و ترور میکند
کم نیست.
مثلاً در مورد
ترور مهندسین
چینی غیر از
اینکه
مسئولیت آن
ترور را به
شبه نظامیان
بلوچ داده اند
،اقلیت
اویغور
مهاجرپاکستان
،دولتهای
هند، ایران،
افغانستان و
امارات متحدۀ
عربی، روسیه
وآمریکا را هم
مسئول دانسته
اند. یکی از
ناشرین پیرو
تئوری توطئه
حتی داستان
تناقض آمیزی
را عنوان کرد
مبنی براینکه
حامیان بین
المللی
ناسیونالیسم
بلوچ جاسوسان
آمریکا-هند و
روسیه هستند
که منافعشان
در بلوچستان
بهم گره خورده
است.
درحالیکه
این نوع
فعالیتهای
مخفی خارجی را
نمیتوان
بساده گی قبول
کرد باید به
این نوع حرکات
هم توجه کرد.
با توجه به
منافع
بازیگران متعدد
موجود در
بلوچستان
باید دید شورش
ناسیونالیستی
بلوچ به نفع
بازیگران
خارجی خواهد
بود یا به نفع
مردم بلوچ.
*منبع :
http://www.StrategicStudiesInstitute.army.mil/
BALOCH NATIONALISM AND THE
GEOPOLITICS OF ENERGY RESOURCES:
THE CHANGING CONTEXT OF
SEPARATISM
IN PAKISTAN
**ترجمه
آزاد فوق
قستمتهائی از
نوشته 68 صفحه
ای رابرت
ویرسینگ در
باره
بلوچستان
پاکستان است
که در سال 2008
منتشر شده است .
15/05/2012