انقلاب
و ضدانقلاب
در مصر
سامح
نجیب
مترجم:
مرتضی سامانپور
===========
سامح
نجیب ازجمله
سوسیالیستهایی
است که طی دو
سال اخیر
فعالانه و بهطور
مداوم در صحنۀ
سیاسی مصر
مشارکت کرده
است. او در
مقالۀ حاضر،
که در 27 جولای
نوشته شده، یعنی
سه روز پیش از
آن تظاهرات
عظیم
میلیونی، چشماندازی
کلی از نیروهای
درگیر در
نبرد فعلی و
بدینترتیب
چشماندازی
از خود وضعیت
ترسیم میکند.
بهبیاندیگر،
نویسنده تلاش
میکند تا
نیروهای
انقلابی و ضدانقلابی
را از یکدیگر
تفکیک کند، آن
هم در متن
شرایطی که
آنها بواسطۀ
یک هدف مشترک
ــ برکناری
مرسی و اِخوانالمسلمین
ــ با یکدیگر
متحد شده و بهظاهر
در یک جبهه
قرار گرفته
بودند.
م.س.
============
30 ژوئن
را میتوان
نقطۀ عطف
دیگری در
انقلاب مصر
دانست. مخالفانِ
رئیسجمهور
محمد مرسی از
اِخوانالمسلمین
در اولین
سالگرد
نخستین روزِ
سرکارآمدنِ
او به خیابانها
میروند تا
رسماً از او
درخواستِ
استعفا کنند.
بسیجسازیهای
30 ژوئنْ نقطهاوج
کمپین عریضهنویسیِ
“تمرّد” است.
سازماندهندگان
میگویند درحمایت
از تقاضای
استعفا از
مرسی بیش از 15
میلیون امضا
جمع کرده اند
ــ یعنی چیزی
بیش از رقمی
که مرسی در
انتخابات
ریاستجمهوری
سال گذشته رأی
آورده بود. هردو
طرف انتظار
دارند که
تظاهرات 30
ژوئن به بزرگی
همۀ تظاهراتهای
باشد که از
زمان انقلاب 2011
دیکتاتور
حسنی مبارک را
سرنگون کرد.
بسیاری از
اکتیویستها
از این امر
هراس دارند که
مرسی و اِخوانالمسلمین
کار را به
خشونت
بکشانند.
بحران
حکومت اِخوانالمسلمین
اِخوانالمسلمین
در شرایط
تاریخیای به
قدرت رسیدند
که معنای این
شرایط را نفهمیدند.
زیرا آنها
تصور میکردند
که دموکراسیِ
مبتنیبر
صندوق رأی
همان هدفی است
که انقلاب
برای آن صورت
گرفته است.
آنها محتوای
اساساً دموکراتیک
و اجتماعیِ
این انقلاب
تاریخی عظیم
را نمیفهمیدند.
قطبنمای
آنها نه درجهت
تودههای
انقلابی،
بلکه درجهت
افراد ذینفع
و دارای منافع
شخصی تنظیم
شده بود: تجار
مصر، دولت
آمریکا و
پادشاهان
خلیج. آنها
توانستند این
گروهها را
متقاعد سازند
که میتوانند
از همان
منافعی
محافظت کنند
که توسط رژیم
مبارک برآورده
میشد و درعینحال
مردم مصر را
با ترکیبی از
وعدههای
کاذب و شعارهای
دینی توخالی
راضی نگه
دارند.
بنابراین
آنها در پی
تهیساختن
محتوای
انقلاب بودند
تا منافع
افرادی را
تضمین کنند که
از انقلاب
وحشت داشتند. اما
فوراً متوجه
شدند مردمی که
به شکل میلیونی
شورش کردهاند،
و فردی که در
رأس قدرت است
را ازمیان
برداشتهاند،
این ادغام و
ازآنخودساختن
را نمیپذیرند.
وعدههای
کاذبشان جز
افزایش
عصبانیت
عمومی و آگاهی
نسبتبه فرصتطلبیِ
اِخوان و
خصومتشان با
انقلابْ کار دیگری
نکرد.
دو
گزینه پیشروی
اِخوان قرار
داشت، که هردو
ناخوشایند
بود. اولیْ بهتوافقرسیدن
با بازماندههای
رژیم سابق و
شبهـاپوزیسیونها
درمیان
لیبرالها
بود. دومین
گزینه اتحادی
نزدیک با گروههای
سَلَفی بود،
ازجمله گروههایی
که در منطقۀ
صعید (مصر
علیا) و درمیان
محلههای
زاغهنشین
نفوذ اندکی
دارند.
اِخوان
از همان ابتدا
تا به حال، با
اعطای امتیازهای
بیسابقه به
ارتش و نهادهای
امنیتی، یعنی
قلب رژیم
پیشین، درجهت
اولین گزینه
گامهای
بلندی
برداشته است.
اما این نهادها
به چانهزنی
رضایت دادند
آن هم براساس
ارزیابی
اشتباه از
توانایی
اِخوانالمسلمین
در جذبوادغامکردن
مردم و تخلیۀ
عصبانیت
انقلابی
بواسطۀ تقلب
در انتخابات.
اما
وقتی آنها به
بیکفایتی
اِخوان، به
دگرگونی
سریعِ آگاهی
ملی علیه
اِخوان، به
فروپاشی
سریعِ اقتصاد
بهخاطر
دنبالهای از
اشتباههای
فجیعِ رهبران
اِخوان، پی
بردند درمورد
چانهزنیشان
شروع به تجدیدنظر
کردند. این
مسئله در
تزلزل،
تناقضات و نگرانی
نهفتهدر
اظهارات
فرماندهان
ارتش ظاهر شد.
بدینترتیب
اتحاد بازماندههای
رژیم سابق با
سازمانهای
لیبرالی درتقابل
با اِخوان
قرار گرفت.
وضعیتی که در
آن اِخوان
محاصره شده و
هرروزه با آن
مواجه بود،
منجر به تلاشهایی
درجهت آشتی
با گروههای
سلفی و
استفاده از
زبان فرقهگرایانهای
شد که روزبهروز
شدت میگرفت،
چه درقبال
قِبطیها چه
درقبال شیعهها،یا
چه در کافر
خواندنِ همۀ
کسانی که
مخالف اِخوان
بودند.
بحران
اقتصادی
از
زمانی که محمد
مرسی و اِخوان
به قدرت رسیدند،
آنها همان
برنامۀ
اقتصادیای
را پیاده
کردند که جمال
مبارک و کمیتۀ
سیاستگذاریِ
پیش از انقلاب
پیاده کرده
بود: برنامهای
نئولیبرال با
محوریت آزادساختن
بازار و همگونوسازگارشدنِ
فزاینده با
اقتصاد سرمایهداری
جهانی. اینها
همان سیاستهایی
است که نقش
محوریای در
روشنساختنِ
شعلههای
انقلاب مصر
ایفا کرد.
زیرا
این سیاستها
صرفاً حملههای
خشونتآمیز
به منافع و
سطح زندگی تهیدستان
نیست، بلکه
پای سود
اِخوانالمسلمین،
میلیاردرهای
باقیمانده
[الفلول] از
نظام سابق و
فرماندههای
ارتش نیز درکار
است. این
سیاستها
همان
مطالباتِ
نهادهای
جهانی مالی و
پادشاهان
خلیج فارس را
بازنمایی میکند
که مصر با
پذیرش پیادهساختن
آنها به فقیرترشدنِ
فقرا و ثروتمندترشدن
ثروتمندان
کمک میکند.
ظاهراً
مرسی، شطیر و
اِخوان از سه واقعیتای
غافل اند که
هیچ شخص عاقلی
نمیتواند به
آنها بیتوجه
باشد.
واقعیت
نخست اینکه
انقلاب در مصر
ازدل امیدها
و آرزوهای
میلیونها
تهیدست، کارگر
و کشاورز برای
عدالت
اجتماعی
راستین، برای
بازتوزیع
ثروت از شرکتهای
عظیم به مردم،
و نه برعکس،
سربرآورده
است.
واقعیت
دوم اینکه
جهان سرمایهداری
از خشونت
بحرانهایش
از همان دهۀ 1930
بهخاطر همان
سیاستهای
کاپیتالیستیِ
سبعانۀ رنج میبرد،
این سیاستها
به بُتی بدل
شده است که
رهبران
اِخوان چنان
درخدمت آن
اند که گویی
متنی از قرآن
است.
واقعیت
سوم اینکه
سرمایهداری
جهانی، چه ازسمت
خلیج فارس چه
ازسمت غرب،
در باتلاقی
چون اقتصاد
مصر سرمایهگذاری
نخواهد کرد و
خطر چنین کاری
را در کشوری
که وجودش
همچنان از
انقلاب میلرزد
نمیپذیرد،
انقلابی که سرتاسر
جهان را،
همانطور که
اخیراً در
ترکیه و یونان
شاهد بودیم،
به لرزه درآورد.
سرمایهداری
جهانی، تحت
رهبری
امپریالیسم
آمریکا و متحدانش
در خلیج فارس،
میخواهد
انتقامش را از
مردم مصر بهخاطر
انقلاب عظیمشان
بگیرد،
انقلابی که به
تهیدستان
جهان الهام
داده است و به
الهامدادن
ادامه میدهد.
همین انقلاب
بود که قرن 21ام
را بهمثابه
قرنِ گورکنانِ
استبداد و
چپاول سرمایهداریْ
تثبیت ساخته
است. کارگزارانِ
آنها در این
انتقامْ
اِخوانالمسلمین
و نمایندۀ
شکستخوردهاش
محمد مرسی است.
مجموعهای
از مصالحهها،
ازجمله
آزادی دستنشاندههای
رژیم سابق از
زندان، به
سرتاسر
مصیبتِ دمودستگاه
اِخوان رسیده
است. از یک سو،
آنها موارد
مربوطبه
اتحادسیاسیِ
متخاصم سعودیـقطری
را پیاده کردهاند،
که بواسطۀ
افزایش بدهیها
نقش برجستهای
را در حمایت
از ضدانقلاب
در مصر ایفا
کرد. از سوی
دیگر، آنها به
کمک افراد پرقدرتِ
نظام سابق
نیاز داشتند
تا ازعهدۀ
این بحران بربیاند.
سیاستهایی
ازایندست
اقتصاد مصر را
وارد شدیدترین
بحرانهای
خود طی دهههای
اخیر کرد.
کسری بودجه به
14 درصد از
تولید ناخالص
داخلی [GDP] رسید
و کل بدهیْ 80
درصد از GDP است.
ذخیرۀ ارزی
بانک مرکزی از
32 میلیارد
دلار به 13
میلیارد دلار
سقوط کرده است.
و تقریباً نصف
این ذخیرۀ
باقیمانده
شامل شمش طلا
است که
بلافاصله نقد
نمیشود.
سقوط
پوند مصر برخلاف
دلار ادامه
پیدا کرده و
در نیمۀ اول
امسال ارزشش 12
درصد تنزل
یافته است.
همۀ این موارد
موجب فرار
سریع سرمایههای
داخلی و خارجی
و ناتوانی
دولت در محققکردن
تعهداتِ ملی
خود شده است،
و موجب کمبود
شدیدِ کالاهای
اساسی و ضروری
شده است، که
مسلماً با ارزهای
خارجی وارد میشود
ــ ازجمله
اجناس حیاتیای
چون انواع
گوناگونِ
سوخت و گندم.
این امر خطر
جدیای را نه
فقط برای کارگران،
بلکه برای
طبقۀ سرمایهدار
و دولتش برمیسازد.
این
حملههای
سبعانه به سطح
زندگی تهیدستان،
که با تمام
قدرت شروع شده
است، باعث شعلهورشدنِ
جنبش اعتراضی
و کارگریِ بیسابقهای
شده است که
مصادره یا
ضبطِ ثروتِ
تجار، ملیساختن
شرکتهای
بزرگ، هم
داخلی و هم
خارجی، و
امتناع از پرداختنِ
وامهای
خارجی و بهرهاش
را مطرح میکند.
این موارد نمیتواند
به چیزی جز
سرنگونیِ نه
تنها مرسی و
اِخوان او،
بلکه سرنگونی
تمامیتِ دولت
کاپیتالیستی
ختم شود.
تصورکردن
اینکه دولت
مصر و اِخوان
تا چه حد از
واقعیت دور
افتاده اند،
دشوار است.
زیرا دربحبوحۀ
همۀ این بحرانهای
کوبنده، سهم
ارتش در بودجۀ
دولتی در سال
2013-2014 به 31 میلیارد پوند
مصر افزایش
یافته است ــ 3.4
میلیارد پوند بیشتر
از بودجۀ سال
قبل. این مبلغ
بیشتر و فراتر
از کمک نظامی
آمریکا، 1.4
میلیارد دلار
یا تقریباً 15
میلیارد پوند
مصر، است.
جنبش
کارگری
علیرغم
افولِ چندماهه
در فعالیت
سیاسیْ پیشاز
زلزلهای که
توسط کمپین
تمرّد ایجاد
شد و تمهیدات
صورتگرفته
برای تظاهرات
30 ژوئن، جنبش
کارگری تا
حدی اعتصاب،
اشغال و
تظاهرات کرده
است که طی مدتزمان
مارس تا می بهلحاظجهانی
بالاترین
میزان بوده و
هنوز هم هست.
فعالیت فعلی
به جنبش کارگری
انگیزۀ جدیدی
داده که واجد
بیشترین اهمیت
و بالاترین
بالقوگی است.
جنبش
کارگری با
شماری از چالشها
مواجه شده و
در نبردهای
پرشمارش
بهای زیادی
پرداخته است،
که بیشتر خصلت
تدافعی داشته
است تا
تهاجمی.
نخستین چالش
حملۀ خشونتآمیز
سرمایهداری
به جنبش با
بکارگرفتن
یک مشت اراذلواوباش
برای درهمشکستن
اشغالها
بود، و نیز
استفاده از
حربۀ بستن کارخانهها
برای اعمال
فشار به کارگران
ازیکطرف،
درعینحال
که ازطرفدیگر
عمق بحران
اقتصادیْ
فشار مضاعفی
مقرر کرده بود.
دومین
چالش نزاعهای
میان اتحادیهها
بود. علیرغم
موفقیت بیسابقه
در ایجاد بیش
از 1000 اتحادیۀ
کارگریِ
مستقل،
اختلافها و
تفاوتهای
گستردهای در
رهبری و
مبارزۀ این
اتحادیهها
وجود داشته
است. تغییرجهت
ناگهانی بهسمت
بوروکراتیزهکردنِ
اتحادیه،
گرایش به
محافظهکاری،
کار آهسته و
تدریجی، ضدیت
با سیاسیشدن،
و دوپارگی
جنبش به دو
فدراسیونِ درحالرقابت،
این چالش را
وخیمتر کرده
است.
همۀ
این موارد را
به کار مستمر
اِخوان برای
احیای سازمان
اتحادیۀ کارگریِ
سابق تحت
کنترلِ بازماندههای
رژیم سابق،
اضافه کنید که
تلاشی است
برای احاطه و
جذبوادغامِ
اتحادیههای
کارگری
مستقل.
همین
مسئله است که
به جنبش سیاسی
عمومیِ آینده
این فرصت
استثنایی
برای یک تغییر
کیفی در جنبش
کارگری را
داده است.
همۀ
این موارد
رسالتمان را
به ما دیکته
میکند: شکلدادن
کمیتههای
هماهنگکننده
برای کنش کارگری
درراستای
خطوط
جفرافیایی،
صنعتی و ناحیهای؛
پیوندزدن
مطالبات جزئی
و مطالبات
کلی؛ و پیوندزدن
مطالبات
اقتصادی با
مطالبات
سیاسی. این همان
رسالت فوری و
مبرمِ
انقلابیون در
دوران آینده
است.
نهاد
ارتش
موضوع
نهاد ارتش و
رابطۀ آن با
فاجعۀ حکومت
اِخوانالمسلمین
بهعنوان
مبرمترین
موضوع بر صحنۀ
سیاسی مصر طی
چند ماه گذشته
ازنو ظاهر
گشته است.
یکی
از مطالبات
فزایندۀ
مفسران و
رهبران لیبرال،
که گاهی بهشکل
ضمنی و گاهی
پنهانی بیان
میشود،
ضرورت دخالت
ارتش برای
خلاصشدن از
شر حکومت
اِخوان است.
این امر هیچ
معنایی ندارد
جز مطالبۀ
کودتای نظامی.
سیلی از اظهارات
و مقالهها درمورد
میهنپرستی،
مستقلبودن و
بیطرفی نهاد
ارتش وجود
دارد.
این
سیل اززمان
بحران سینا
متوقف نشده
است، با
دزدیدهشدنِ
سربازها،
معجزۀ آزادی
آنها بدون
دخالت ارتش،
بدون هیچ
مذاکرهای با
آدمربایان و
البته بدون
دستگیری
آنها. این
قضیه، با گفتار
ضرورت راهحل
نظامی، بهخاطر
تئاتر سیاسیِ
مربوطبه سد
اتیوپی، و سرانجام
بهخاطر
تصمیم غافلگیرکنندۀ
نخستین دادگاه
قانوناساسی
درمورد
ضرورت اجازهدادن
به افسرها و
سربازهای
نیروهای
مسلح برای رأیدادن
در انتخابات،
ادامه پیدا
کرد. این همان
تصمیمی بود که
اِخوان و
لیبرالها هردو
باهم با آن
مخالفت
کردند، زیرا
این تصمیم نه
فقط ارتش را
درمعرض
سیاسیشدن
بلکه درمعرض
انقسام قرار
میداد.
علیرغم
ادعاهای
فرماندۀ ارتش
مبنیبر
اینکه ارتش
دست به هیچ
کودتایی
نخواهد زد و
به وعدههای
بیطرفی و
میهنپرستیاش
تعهد دارد،
همچنان امید
بسیاری از
نیروهای
لیبرال این
است که ارتش
مداخله کند تا
کشور را از
کابوسی بهنام
اِخوان نجات
دهد، تا
اِخوان را با
درجههای
نظامیان عوض
کند. لیبرالها
چطور به چنین
ارتشی عشق میورزند،
ارتشی که حتی
تا همین یک
سال پیش درحال
شکستن گردن
مردم مصر و بهراهانداختن
ضدانقلاب
بود. ارتش
همچنان همان
دیوار نفوذناپذیری
است که جلوی
راهِ رشدوتحولِ
انقلاب مصر و
دستیافتن به
اهدافش
ایستاده است.
وقتی
این سناریوی
کمیک را درنظر
میگیریم
باید چند
واقعیت را یادآوری
کنیم. اولاً
نهاد ارتش نه
یک نهاد بیطرف،
بلکه قلب
پولادینِ
دولت
کاپیتالیستی
مصر، دولت
مبارک و بازماندههای
آن، دولتِ
متعلقبه
شرکتهای
بزرگ و در پس
آنها
امپریالیسم
آمریکایی، است.
دوماً، ارتشْ
آینۀ جامعه
است و از این
جامعه جدا
نخواهد شد،
زیرا فرماندههانش
جزءِ
بنیادینی از
طبقۀ حاکم مصر
است، چه این
طبقه از جناحهای
اسلامی باشد
چه از جناحهای
سکولار.
تاآنجاکه
به سربازها و
افسرها و
درجههایشان
مربوط میشود،
آنها کشاورز،
کارگر و مردم
فقیر اند. منافعِ
فرماندههان
و ژنرالهای
ارتش در این
نیست که
انقلاب مصر
پیروز شود، نه
صرفاً به این
دلیل که
پیروزی
انقلاب ضرورتاً
متضمن صدور
حکم درمورد
جنایتهای
آنان علیه
انقلاب مصر
است، بلکه،
مهمتر از آن،
منافع و قدرتشان
آنها را وادار
میکند که
بخشی از ضدانقلاب
باشند. تاآنجاکه
به سربازان
عادی مربوط میشود،
آنها منافع بیواسطهای
در پیادهساختنِ
اهداف انقلاب
مصر چه دردرون
ارتش چه در
بیرون از آن
دارند ــ
عدالت اجتماعی،
آزادی و شأنوحیثیت.
سوماً،
این اسطوره که
ارتش از مردم
و کشور محافظت
میکند واجد
هیچ بنیان حقیقیای
نیست. پیوند
این نهاد با
ارتش آمریکا،
منافع و حربههای
آمریکا، همان
چیزی است که
تعهد و
وفاداری فرماندۀ
این نهاد را
حفظ میکند.
هیچ قسمتی از
این وفاداری
نصیب مردم مصر
نمیشود. این
امر ازلحاظمنطقهای
نیز بهمعنای
حفاظت از
منافع ملی
آمریکاییها
و صیهونیستها
است، و نه
امنیت مردم
مصر.
علاوهبراین،
باید به یاد
بیاوریم که
ارتش بههمراه
اِخوانالمسلمین
در حکمرانی
بر مصر سهیم
است. زیرا
چانهزنی
میان آنها از
این قرار بود:
خروج مطمئن، شورای
امنیت ملی،
بودجهای
سرّی بدون هرنوع
نظارت
دموکراتیک و
تداوم کنترل نظامی
بر امپراطوی
اقتصادیاش،
که بخش مهمی
از اقتصاد مصر
را دربرمیگرفت.
این چانهزنی،
تا همین لحظه
به قوت خود
باقی است.
بحرانی
که برای
فرماندۀ ارتش
وجود دارد این
است که اِخوانالمسلمین
قابلیت عملیکردنِ
سهم خود در
این چانهزنی
را، که بهمعنای
نابودی انقلاب
مصر و تسکینِ
تودههاست،
ندارد. حکومت
آمریکا و برخی
از کشورهای
خلیج فارس نیز
در این بحران
سهیم اند.
ورود
تانکهای
ارتش و نفربرهای
زرهی به شبهجزیرۀ
سینا نه برای
این هدف که
جلوی تروریسم
گرفته شود یا
با دشمن
صیهونیستی
مقابله شود، بلکه
برای مقابلهکردن
با مردم سینا
است. آنها
درست همانند
دیگر ستمدیدهها
و مظلومان
علیه بیعدالتی
تاریخیِ
حاکمانِ
قاهره و
دزدیدن اساسیترین
حق شهروندیشان
دست به شورش
زدهاند.
اختلافهای
درگرفته
میان اِخوانالمسلمین
و ارتش به ناتوانی
اِخوان در حل
بحران
اقتصادی و
مهار یا درهمشکستنِ
انقلاب مصر
مربوط میشود.
این اختلافها
به ترس فرماندهان
ارتش از رسیدن
موج و جریان
انقلابی به
درجههای
سربازان و
افسرهایشان،
مربوط میشود.
این
همان چیزی است
که سرانجام رخ
خواهد داد اگر
که انقلاب مصر
قابلیت این را
داشته باشد که
دربرابر ضدانقلاب،
که از اتحادِ
رهبران
اِخوانالمسلمین،
ارتش و بازماندههای
رژیم سابق
تشکیلشده
است، از خود
محافظت کند.
دستنشاندههای
رژیم سابق، با
عزت و افتخار،
اکثراً از زندان
آزاد شده اند،
باوجود این
واقعیت که دستهایشان
به خون شهیدانمان
آلوده است.
جبهۀ
نجاتِ اِخوانالمسلمین
اززمانی
که
اپوزیسیونِ
لیبرالِ
اِخوانالمسلمین
جبهۀ نجات ملی
را تشکیل داد،
نقطهضعف این
اپوزیسیون
فوراً آشکار
شد. این اپوزیسیون،
پیش از هرچیز،
به این مسئله
کمک کرد که
تعارض اصلی به
یک موضوع
هویتی میان
جریانهای
سکولار که
توسط جبهۀ
نجات نمایندگی
میشود و
جریانهای
اسلامی که
توسط اِخوانالمسلمین
و متحدانش درمیان
سلفیها
نمایندگی میشود،
استحاله پیدا
کند. مسلماً
این امر موقعیت
اِخوانالمسلمین
را تقویت کرد.
سپس لیبرالها
موهبت دیگری
به اِخوان
اعطا کردند آن
هم بواسطۀ
متحدشدن با
بازماندههای
رژیم مبارک، و
با مطالبات بیوقفهشان
برای دخالت
نظامی.
همۀ
این موارد را
به فرصتطلبی
و چنددستگی
استثنایی
میان رهبران
جبهۀ نجات
اضافه کنید،
که برخی از
آنها با
رهبران
اِخوان دیدار
کردند، درحالیکه
برخی دیگر از
این مسئله
انتقاد میکردند،
فقط به این
خاطر که بعداً
با همان
رهبران
اِخوان در خفا
دیدار کنند. این
همان تازهترین
مضحکهای است
که اپوزیسیون
بورژوای مصر و
طفیلیهایش
درمیان
ناسیونالیستها
و چپگراها
در آن تخصص
پیدا کرده اند.
این
تردید و
تزلزلِ
لیبرالها و
بازماندههای
رژیم سابق در
برابر
اِخوانْ از
این واقعیت
ناشی میشود
که آنها،
همانند
اِخوانالمسلمین،
نمیخواهند
انقلاب تعمیق
شود یا ادامه
پیدا کند. آنها
صرفاً نبردی
را میخواهند
که حول تقسیم
قدرت است، و
نه حول ماهیت
قدرت. آنها
آمادهاند،
بالاخص
بوسیلۀ رسانهها،
تا تودهها را
در تقابل با
اِخوان بسیج
سازند، اما
آنها میترسند
که این بسیجسازی
منجر به
انقلاب جدیدی
شود که همزمان
هم آنها و هم
اِخوان را سرنگون
کند. به همین
دلیل، آنها از
تودهها بهعنوان
اهرمی در
مذاکرات با
اِخوان یا درجهت
تحریک ارتش
برای مداخله
استفاده میکنند.
اما مهمترین
وسواسشانْ
ترس آنها از
ازدستدادن
کنترلِ جنبشی
وسیعتر است.
مهمتر
از این، آنها
هیچ سناریوی
اقتصادیِ
بدیلی را به
اِخوانالمسلمین
ارائه نمیکنند.
این همان
سرمایهداری
است، همان
سیاستهای
بازار، همان
استراتژیهای
تکدیگری از
غرب و خلیجفارس
و اجراکردنِ
منافع آنها.
تمرّد،
30 ژوئن و بدیل
انقلابی
کمپین
تمرّد پس از
دورۀ عزلت و
عقبنشینیِ
جنبش انقلابی
ظاهر گشت تا
فتیلۀ این جنبش
را در سطحی
ملی ،که تا
پیش از این
دیده نشده
بود، روشن
کند. نبوغ نام
و سادگی کمپین
سریعاً آن را
به جنبش ملیای
بدل کرد که
میلیونها
نفر با امضاهایشان
در آن مشارکت
کردند.
حتی
مهمتر از
این، صدها
هزار نفر در
فرایند جمعآوری
امضاها
مشارکت کردند.
برای درصد
زیادی از
آنها، این
اولین بار بود
که آنها در
فرایند انقلابی
مشارکت میکردند،
که این فرایند
وسعت و عمقِ
رادیکالیزهشدنِ
تودههای
انقلابی را
افزایش داده
است. این امر
در تمهیدات
عظیمِ مربوطبه
راهپیمایی 30
ژوئن و
استقرار
کمیتههای
هماهنگکننده
در همۀ استانها
برای آمادگی
در این روزِ
حیاتیْ
بازتاب یافته
است. اینها
آغاز یک نبرد
جدید درمیان
نبردهای
انقلاب مصر
است.
وضعیت
فعلی، نظیر
همۀ بحرانها
و نبردهای
انقلابیِ پیشین،
پیچیده است.
همۀ نیروهایی
که مخالف
اِخوان هستند
در کمپین
تمرّد مشارکت
میکنند و در 30
ژوئن مشارکت
خواهند کرد.
اما این نیروها
در این جنبش
اهداف
متفاوتی
دارند.
بازماندههای
رژیم سابق نیز
در این جنبش
حضور دارند،
که بخش زیادی
از اعتمادبهنفس
و انسجام خود
را ازنو بدست
آوردهاند آن
هم بهخاطر
آزادی مهملِ
اکثرِ دستنشاندههایشان
از زندان
بواسطۀ چند
مشت دلار.
آنها اعتمادبهنفس
بیشتری دارند
زیرا
اپوزیسیون
بورژواـلیبرال
پوشش جدیدی به
آنها داده است
ــ تا بهنحوی
ظاهر شوند که
گویی آنها
شاخهای
قانونی و مشروع
از
اپوزیسیونِ
دموکرات و
سکولار علیه حکومت
اِخوان اند.
هدف آنها در
این جنبش
بازگشت تاموتمامِ
رژیم سابق
است، حتی اگر
این کار
مستلزم مجموعۀ
جدیدی از دستنشاندهها،
و پیروزی
کاملِ ضدانقلاب
و همچنین
مستلزم
مجازات
خونینِ انقلاب
و همۀ آنهایی
باشد که در آن
مشارکت کردند.
اپوزیسیون
بورژواـلیبرال
نیز در جنبش
حضور دارد
همانطور که در
احزاب جبهۀ
نجات بازتاب
پیدا کرده است
که بازماندههای
رژیم سابق عضو
آن نیستند؛
این
اپوزیسیون مسلماً
اتمام و کاملشدن
انقلاب را نمیخواهد،
بالاخص دررابطه
با هدفِ عدالت
اجتماعی. آنها
فقط میخواهند
قدرتونفوذ
اِخوان و سلفیها
را محدود کنند
تا با آنها در
حکمرانی بر
کشور و در طرحریزی
و صورتبندیِ
آیندۀ آن سهیم
باشند. و طبق
نظر آنها این
جنبش عمومی
است که تنها
راه اعمال
فشار برای
مذاکره و بهنتیجهرساندن
چانهزنیها
است.
ولی درمورد
انقلابیون،
هدف مشارکت
آنها در کمپین
تمرّد و در
نبردهایی که
از 30 ژوئن آغاز
خواهد شد بازپسگرفتن
و نجاتِ
انقلاب از دست
دزدهای
اسلامگراست.
نه به
این خاطر که
آنها اسلامگرا
هستند، بلکه
به این خاطر
که آنها به
انقلاب خیانت
کردهاند،
دولت مبارک را
نجات دادند و
همان سیاستهای
کاپیتالیستیِ
سرکوبگر را
پیاده کردند،
ازجمله سرسپردگی
تاموتمام
به منافع
امپراطوری
آمریکا و به
تجار بانفوذِ
باقیماندهاز
دورۀ مبارک به
قیمت منافع
مردم انقلابی
مصر و خون
شهیدان. آنها
نفوذوقدرت
پلیس و ژنرالهای
ارتش و
آپاراتوسهای
دولتی را با
همان میزان از
فساد و پارتیبازیای
که همواره
الگوی آن بودهاند،
حفظ کردهاند.
هدف آنها
محدود باقی میماند:
سلطهیافتن
بر نهادها و
آپاراتوسهای
دولت، بهیاری
رهبرانشان
که با بازماندههای
رژیم قبلی در
رأس این نهادها
و آپاراتوسها
در حفظ قدرت مشارکت
میکنند، درعینحال
که خصلت سرکوبگر
و فاسدشان
حفظ میشود.
رستگاریونجات
حکومت
اِخوان، بهگفتۀ
انقلابیون،
بهتنهایی و
فینفسه یک
هدف نیست،
بلکه
برداشتنِ
مانعی است که
بر سر راهِ
اتماموتکمیلِ
انقلاب مصر
قرار دارد.
انقلاب بدونِ
دادرسی به
شهیدان و آسیبدیدگانِ
انقلاب مصر ازطریق
قضاوت دادگاههای
انقلابی درمورد
افسرهای
پلیس و ارتش،
تجار مبارک و
اراذلواوباششان
و ازطریق
تخریب دولت
سرکوبگر،
استثمارگر و
غارتگری که
همچنان پابرجاست،
تکمیل نمیشود.
محمد
مرسی و دارودستهاش
درکنار
اسلافشان تا
امروز همچنان
از دولت
محافظت کردند
و میکنند. تازمانیکه
دولت سرکوبگر
با یک ملت
دموکراتیک
جایگزین نشود
انقلاب تکمیل
نمیشود، ملتای
که مستقیماً
ارادۀ تودههای
کارگران،
کشاورزان و
تهیدستان
مصر را بیان
کند و متجلی
سازد و به
اهداف انقلاب
ــ آزادی، شأنوحیثیت،
عدالت
اجتماعی ــ
دست یابد.
بنابراین
پیداست که
آنچه وحدتِ
میان حذبهای
مختلف برسر
هدفِ برکناری
محمد مرسی بهنظر
میرسد،
اختلافوتفاوتهای
عمیقِ نهفتهدر
اهداف و منافع
را پنهان میسازد.
منافع
انقلابیون
این نیست که
نشاندادنِ
این اختلافوتفاوتها
را به تعویق
اندازد یا
پنهان کند یا
مبهم سازد،
بلکه درعوض
در این است که
از همان ابتدا
تمایز میان دشمنان
انقلاب و
آنهایی که
خواستار کاملکردن
انقلاب اند را
تشخیص دهد.
این امر فقط
بهمعنای
استقلال کامل
از فرصتطلبان
و خائنها دردرون
جنبش نیست،
بلکه همچنین
بهمعنای
تلاش درجهت
آشکارساختن
و نشاندادنِ
آنها و مقاصد
حقیقیشان به
مردم است.
برخی
تصور میکنند
که موضعی نظیر
این در نبرد
علیه مرسی به تضعیف
نیروهای
مخالف او و به
تکهتکه
شدنِ آنها
منجر خواهد
شد. اما عکس
این گزاره درست
است، زیرا هرنوع
نرمش و ملایمت
نسبتبه بازماندهها
یا اپوزیسیون
بورژوا مرسی
را قویتر میسازد
و نه ضعیفتر.
زیرا درمیان
بخشی از
جمعیت،
اِخوانالمسلمین
قادر است
تصویری از این
نبرد ارائه دهد
که گویی این
نبرد میان
اِخوان و بازماندههای
رژیم سابق است.
ازاینرو
دقت، شفافیت
و استقلالْ درارتباطبا
بازماندههای
رژیم سابق و
خائنها شرط
پیروزی بر
مرسی و اِخوان
است. این موارد،
تاجاییکه
به فرصتطلبی
و اتحاد میان
بازماندههای
رژیم سابق و
اپوزیسیونِ
بورژوا مربوط
میشود، منجر
به چیزی جز ازدسترفتن
اعتبارِ
کسانی که
مرتکب این
جنایات شده اند
و تقویت
توانایی
اِخوان برای
ماندن در قدرت
نمیشود.
کمپین
تمرّد و
تظاهرات و
اشغالهای 30
ژوئن میتواند
موجب شکلگرفتن
تدریجیِ
مراحلاولیۀ
دومین انقلاب
مصر شود. اما
این وظیفۀ ماست
که از موجهای
انقلابی
گذشته درس
بگیریم.
اولاً،
ما نیاز به خطمشی
سیاسی و مستقلای
داریم که همۀ
نیروها و
جنبشهای
انقلابی را در
قالبی مستقل
از رژیم سابق
و لیبرالهای
جبهۀ نجات ملی
گردهم
آوریم، بهعنوان
یک بدیل
سیاسیِ روشن
برای این
ائتلافِ حقیر
[رژیم سابق و
لیبرالها].
دوماً،
جنبش کارگری
و جنبشهای
عمومی باید در
قلب این جبهۀ
سیاسی جدید
باشند، زیرا
آنها منافع
مستقیمی نه
فقط در براندازی
مرسی، بلکه در
کاملکردن
انقلاب تا
پایانش دارند.
این بدین
معناست که
جبهۀ
انقلابیِ
بدیل باید از
رقابتِ مذهبیـسکولارِ
میان اِخوانالمسلمین
و جبهۀ نجات
ملی فراتر
رود. جبهۀ
انقلابی بدیل
باید خودش را
برمبنای
اتحادش با کارگران
و تهیدستان و
منافعشان
نشان دهد.
سوماً،
مجازات کسانی
که درمیان
رژیم سابق،
ارتش و اِخوانالمسلمین
شهیدانمان
را کشتهاند
باید در خطمقدم
اولویتها و
مطالباتمان
باشد. زیرا
نمیتوانیم
انقلاب را در
سایۀ آزادی
قاتلان ضدانقلاب
کامل کنیم،
آنها به خود
میبالند و
مفتخراند درحالیکه
همچنان دستهایشان
به خون شهیدان
ما آلوده است.
نکتۀ
چهارم اینکه
ضروی است
برنامهای را
منتشر کنیم که
روشن تعریف
شده باشد و بدیلی
را در سطح
اقتصاد،
جامعه، سیاست
و فرهنگ ارائه
کند. زیرا اگر
مردم به یک
بدیل
انقلابیِ
متقاعدکننده
و روشن دست
پیدا نکنند،
درحالیکه
مسئلۀ برنامه
ازیکطرف ازسوی
اِخوان و سلفیها
و ازطرفدیگر
ازسوی بازماندههای
رژیم سابق و
لیبرالها
مطرح شده است،
نمیتوانیم
ضدانقلاب را
شکست دهیم و
مسیر
انقلابیِ صعبالعبورمان
را کامل کنیم.
مترجم:
مرتضی سامانپور
********************
. مقاله
دراصل به
زبان عربی
نوشته شده است
ــ م.
. . الفلول
به عربی بهمعنای
بازماندهها،
باقیماندهها
یا پسماند
است که معادل
آن را در
انگلیسی remnants میگذارند
و منظور از آن
همان افرادی
باقیمانده
از رژیم گذشته
است که پیش از
انقلاب
ازجمله
حامیان مبارک
بودند و پس از
آن نیز نقش ضدانقلاب
را بازی میکنند.
بعضاً این
کلمه درمتون
انگلیسی
مستقیماً به
شکل عربی آن
یعنی foloul بکار برده
میشود. ــ م.
. اشاره
دارد به
دزدیدهشدن 7
سرباز از شبهجزیرۀ
سینا در ماه
می و درخواست
آدمربایان
برای آزادی
نظامیانی که
دو سال پیش
دستگیر شده
بودند. ــ م.