دربارهی
«بهشتهای
مالیاتی»
احمد
سیف
سرمایهداری
کازینویی: ۴
در یکی
از درسهایی
که در دانشگاه
میدهم مبحثی
دارم دربارهی
«تروریسم و
جهانیکردن» و
از جمله با
دانشجوها بحث
میکنم که
مؤثرترین
شیوهی
مقابله با این
طاعون مدرن
کدام است. در
این زمینه،
مدتی پیش
اشاره کرده
بودم به این
که در نظام
اقتصادی که بر
جهان حاکم است
«پول» حرف اول
را میزند و
تا زمانی که
ما نظام مؤثری
برای کنترل و مدیریت
بر جریان پول
در اقتصاد بینالملل
پیدا نکنیم
«جنگ با ترور»
هم فقط میتواند
مشکل تروریسم
را عمیقتر و
گستردهتر
کند. از جمله
گفته بودم که
برای این که
بتوانیم
درچنین کاری
توفیق حاصل
کنیم باید به
سراغ «بهشتهای
مالیاتی»
برویم و اگر
با یک توافق
همگانی عمل
کنیم میتوانیم
بساط این
طاعون مدرن را
جمع کنیم. از دانشجویان
دو نوع واکنش
دیدم. یکی
جوان شیطانی که
اگر خطا نکنم
هلندی است و بهشوخی
درجواب من گفت
که چرا میخواهی
کارت را ول
بکنی! من که
اندکی حیرت
کرده بودم
پرسیدم من
رابطهی این
دو را نمیفهمم
و او هم بدون
این که کم
بیاورد گفت
یعنی تو نمیدانی
که تقریباً
پدران همهی
ما که دراین
جا هستیم در
این «بهشتها»
حساب دارند و
اگر کسی حرف تو
را جدی بگیرد
و بساط این
«بهشتها» جمع
شود، خوب وضع
مالی پدران ما
خراب میشود و
وقتی چنین شود
ما هم در این
کلاسها
نخواهیم بود و
در آن صورت به
کار تو هم
نیازی نیست.
همهمان
خندیدیم. بعید
هم نیست تا
حدودی درست
بگوید ولی یک
دانشجوی
کانادایی من
جدیتر
برخورد کرد و
گفت اشتباه میکنی،
چون «بهشتهای
مالیاتی»
حداقل چهار
فایدهی
اساسی دارد و
به همین دلیل
هم نه فقط
نباید محدود
شود که باید
گسترش بیشتری
داشته باشد.
این چهار
فایده را
فهرستوار
ارائه میکنم
و بعد خلاصهای
از جوابی را
که به
دانشجویان
دادم بازگو خواهم
کرد.
1-
«بهشتهای
مالیاتی» از
مردم عادی و
شکننده در
برابر قوانین
غیرعادلانهی
حکومتهای
خودکامه و
سرکوبگر
حمایت میکند.
گفتم
من هم با این
مباحث تا
حدودی آشنا
هستم ولی
شواهد تاریخی
در دفاع از
این ادعا
نداریم. این
که ادعا میشود
«بهشت
مالیاتی»
سوییس در زمان
جنگ دوم جهانی
از یهودیان در
برابر هیتلر
دفاع کرد ـ
الان میدانیم
که یکی از
بزرگترین
دروغهای
تاریخی است.
نظام
بانکداری
سوییس اموال یهودیان
را غارت کرد،
نه این که
مدافع آنها
بوده باشد. بهعلاوه
اگربه همین
اسناد پاناما
که اخیراً گوشههایی
از آن افشا
شده است نگاه
کنید مشاهده
میکنید که
«بهشت
مالیاتی»
درواقع در
خدمت ثروتمندان
است نه افراد
عادی و بهقول
تو «شکننده».
این که ادعا
میکنی «بهشتهای
مالیاتی» بهخصوص
با دولتهای
مستبد و
خودکامه
مسئله دارد بهراستی
ادعای بیاساسی
است. نه فقط در
اسناد پاناما
خبرداریم که
دیکتاتورها و
رهبران سیاسی
فاسد و سرکوبگر
پول و سرمایه
دارند حتی در
دیگر
کشورهایی که
به صورت «بهشت
مالیاتی» عمل
میکنند همین
روایت است.
موبوتو،
فردیناند
مارکوس، سانی
اباچو ـ
دیکتاتور
نیجریه و چه
بسیار سرکوبگران
دیگر که
مشتریان
پروپاقرص این
«بهشتهای
مالیاتی»
بودند و هستند
برخلاف نظر تو
من معتقدم که
این «بهشتهای
مالیاتی» با
امکاناتی که
در اختیار
سرکوبگران و
رهبران فاسد و
مستبد جهانی
میگذارند
درواقع هم به
سرکوب تداوم
میبخشند و هم
فساد را بیشتر
میکنند.
2-
«بهشتهای
مالیاتی» رقیب
قدری برای
کشورهایی
هستند که نرخ
مالیات
بالایی دارند
و این رقابتها
باعث میشود
تا نرخ مالیات
کاهش یابد.
گفتم
ممکن است این
گونه بشود ولی
پیآمدهایش
چه میشود؟ در
اقتصاد جهان
امروز واقعیت
این است که سرمایه
تحرک بهمراتب
بیشتری از
نیروی کار
دارد و وقتی
به قول تو
کشورها سعی میکنند
تا با «بهشتهای
مالیاتی»
درحوزهی
مالیات بر
سرمایه و سود
رقابت کنند،
کاری که میکنند
این که مالیات
برسرمایه و
سود را کاهش
میدهند تا
توان رقابتیشان
در جلب سرمایه
بیشتر شود.
از طرفی وقتی
بنگاهها
مالیات کمتری
میپردازند ـ
اگر مالیات بر
دیگران اضافه
نشود ـ درآمد
مالیاتی دولت
کاهش مییابد
و یا باید از
خدمات
اجتماعی
بکاهد و یا این
که کسری بودجه
بیشتری
داشته باشد و
یا درشق آخر
این که حداقل
بخشی از این
مالیات
نپرداخته را
روی دیگران ـ
عمدتاً
کارگران ـ
سرشکن بکند.
نتیجه این میشود
که شاهدیم که
نابرابری در
توزیع و ثروت
در همهی
کشورهای جهان
بهشدت
افزایش یافته
است. از سوی
دیگر فرار
سرمایه به
«بهشتهای
مالیاتی» هم
موجب کاهش
سرمایهگذاری
میشود و هم
این که
امکانات شغلی
درکشورهای
مبداء کمتر
میشود. اما
این نکتهات
مشکل دیگری هم
دارد. تو طوری
صحبت میکنی
که انگار کاستن
از مالیات نه
این که تنها
به نفع ثروتمندان
باشد بلکه به
نفع اقتصاد بهطور
کلی است. خب در
اینجا دادههای
آماری در دفاع
از این نکتهی
تو ـ اگر این
باشد ـ
نداریم. دوتا
مثال می زنم. یکی
این که دو
دورهی 30 ساله
را در نظر
بگیرد. اول 30
سال گذشته را
که در اغلب
کشورهای جهان
مالیات بر
ثروتمندان
روند نزولی
داشته و بعد 30
سال قبلتر را
درنظر داشته
باش که نرخ
مالیات بهمراتب
از نرخی که در
این 30 سال اخیر
بود، بیشتر
بود. درکدام
دوره رشد
اقتصادی در
کشورهای
مختلف جهان
بیشتر بود؟
در کدام دوره
فقر و
نابرابری کمتری
داشتیم؟ در
کدام دورهی 30
ساله بحران
مالی
واقتصادی بیشتری
داشتیم؟ نه
این که تنها
کاستن
ازمالیات را
مسبب همهی
این مصیبتها
بدانم ولی میگویم
ادعایی که میکنی
با دادههای
آماری تأیید
نمیشود. شاهد
بعدی که میآورم
میگویم
کشورهایی چون
سوئد،
دانمارک و
فنلاند درمقایسه
با امریکا و
انگلیس
مالیات بهمراتب
بیشتری
دارند. اگر
رابطه ای که
تو ادعا میکنی
درست باشد
وضعیت در
انگلیس و
امریکا باید از
این کشورها
بهتر باشد و
بهوضوح میدانیم
که اینچنین
نیست. هم رشد
اقتصادی در
این کشورهای
با مالیات
بالا بیشتر
است و هم
نابرابری و
فقر و دیگر
مشکلات اجتماعی
در این کشورها
از انگلیس و
امریکا بهمراتب
کمتر است.
3-
«بهشت
مالیاتی» بودن
باعث میشود
کشور ثروتمند
میشود.
بهعنوان
یک واقعیت این
درست است که
اغلب
کشورهایی که
بهعنوان
«بهشت
مالیاتی» وجود
دارند
کشورهای ثروتمندی
هستند و نظام
سیاسی
باثباتی
دارند. من این
واقعیت را
قبول دارم، آنچه
که با آن مشکل
دارم ایجاد یک
رابطهی علت و
معلولی بین
این دو است. تو
ظاهراً در نظر
نمیگیری
سرمایه برای
این که به
کشوری فرار
کند آن کشور
باید در وضعیت
مطلوبی باشد،
بهعنوان
مثال حاکمیت
سیاسیاش
باثبات باشد
حتی در حوزهی
اقتصاد هم
باید پیشرفته
باشد تا
بتواند سرمایهی
خارجی را «جذب»
کند. این که
حجم فعالیتهای
مالی و
اقتصادی را بر
کل جمعیت
تقسیم کنیم و
به یک رقم
درآمد و یا
«ثروت» سرانه
برسیم درواقع
یک کلک آماری
است نه این که
بهواقع معنیدار
هم باشد. در
نظر نمیگیری
که بخش اساسی
و عمدهی
منفعتی که
ایجاد میشود
به جیب
خارجیانی میرود
که در این
کشورها پول
وسرمایه پارک
کردهاند. در
«بهشتهای
مالیاتی» غولپیکری
چون امریکا و
یا انگلیس
فلان قاچاقچی
مکزیک یا مستبد
خاورمیانهای
میتواند
شرکتهای بی
نام و نشان
ایجاد کند و
مالیات
نپردازد. اگر
فکر میکنی که
این امکانات
نصیب آدمی مثل
من هم میشود
که هم ساکن
این کشورم و
هم در این
کشور کار میکنم،
اشتباه میکنی.
دنیا این گونه
نیست. در «بهشتهای
مالیاتی»
دیگر، برمودا
و باهاماس و
غیره تعداد
اندکی مشاغل
با درآمد
بالادر بخش
مالی ایجاد میشود
ولی آنچه که
اغلب نادیده
گرفته میشود
این است که
همین حقوق
بالا چه
مشکلاتی برای
دیگر بخشهای
اقتصاد در
همین جوامع از
نظر جذب نیروی
کار ماهر ایجاد
میکند.
4-
مؤثرترین راه
برگرداندن
این پولها و
سرمایهها
این است که
نرخ مالیات بر
سود کاهش یابد
و در آن صورت
ملتها میتوانند
با «بهشتهای
مالیاتی»
رقابت کنند.
این
ادعای تو به
نظر درست میآید
ولی متأسفانه
وقتی به
آمارها نگاه
میکنی این
ادعای تو رد میشود.
پیشتر هم
گفتم مثلاً به
مقولهی فرار
سرمایه توجه
کن. در دهههای
1950 و 1960نرخ
مالیات برسود
بنگاهها بهمراتب
از آنچه در
این سالها
هست بیشتر
بود ولی مشکل
فرار سرمایه
اصلاً و ابداً
به شکل کنونیاش
وجود نداشت.
یعنی میخواهم
توجه شما را
به این نکته جلب
کنم که بهتر
است به اساس و
به بنیاد
بپردازیم و از
ظواهر فراتر
برویم.
درشماری از
این «بهشتهای
مالیاتی» با
هزار دوز و
کلک سرمایهی
خارجی اصلاً
مالیاتی نمیپردازد،
اگر در
اقتصادی چون
بریتانیا شما
بخواهید همان
نظام مالیاتی
را در پیوند
با بنگاههای
انگلیسی هم
اجرا بکنی،
یعنی بنگاهها
یا اصلاً
مالیات
نپردازند یا
مالیات بسیار
ناچیزی
بپردازند در
آن صورت بحران
مالی بخش دولتی
را چهگونه
مداوا خواهید
کرد. در
اقتصادپیچیدهای
چون انگلیس
انواع و اقسام
خدمات دولتی
است که برای
عملکرد مفید
نظام اقتصادی
ضروری و لازماند
و نمیشود از
خیرشان گذشت.
خوب اگر کسانی
که از این امکانات
بیشترین
بهرهها را میبرند
سهمشان را در
تأمین مخارجاش
نپردازند از
دو حال خارج
نیست یا نظام
اقتصادی شما
به صورتی که
هست فرومیپاشد
و یا این که
باید مالیات
دیگران بهشدت
افزایش یابد
که نه
معقولانه است
و نه عملی. به
جای کاستن از
مالیات به
صورتی که میگویی
باید این
سوراخهای
حقوقی را که
وجود دارد
بست. باید با
این نظام بهشدت
ناکارآمد ـ
درسطح کلان ـ
نه در سطح فرد
مقابله کرد نه
این که در
برابرش تسلیم
شد. اگر این
ارادهی
سیاسی وجود
داشته باشد،
تردید ندارم
که میتوان
این مشکلات را
از سر راه
اقتصاد جهان
برداشت. ولی
متأسفانه این
ارادهی
سیاسی وجود
ندارد چون دست
بر قضا اغلب
ثروتمندان و
شماری از
سیاستپردازان
بهرهمندان
اصلی این نظام
معیوب
مالیاتی
هستند و به
زیان اکثریت
مردم سرزمین
خود و حتی میگویم
بقیهی جهان،
«درآمد» خود را
«بیشینه» میکنند.
برگرفته
از نقد
اقتصاد سیاسی
https://pecritique.com/