زنانی
که «تجاوز» را
«سلاح جنگی»
کردند
فرناز
سیفی
در
صد سال گذشته
جهان شاهد
موارد تلخ
متعددی از
تجاوزهای
سازمانیافته
به زنان در
جنگها و
درگیریها
بوده است: از
بیش از ۲۰۰
هزار زنی که
در جنگ بوسنی
به آنها
تجاوز شد، تا
نبردهای
داخلی
بنگلادش برای استقلال
در سال ۱۹۷۱
میلادی، تا
تجاوزهای
سازمانیافته
به زنان ژاپنی
در اشغال
«نانکینگ» در
سال ۱۹۳۷. اما
عبارت «تجاوز
به مثابهی
سلاح جنگی» در
اواسط دههی
۱۹۹۰ میلادی
بود که وارد
ادبیات
سازمان ملل متحد
شد و به عنوان
یکی از ابزار
جنگ، به رسمیت
شناخته شد.
اتفاق مهمی که
به یمن جرات،
جسارت و شجاعت
زنان رواندا
ممکن شد.
سالها
قبل از جنبش «MeToo»
زنان روستایی
در رواندا،
زخمخورده
جرات خود را
جمع کردند و
تصمیم گرفتند
که سکوت دیگر
بس است. جنگ
داخلی و نسلکشی
در رواندا،
فجیع و
دردناک،
پایان گرفته بود
و طی چند ماه
در سال ۱۹۹۴،
نزدیک به ۱
میلیون نفر در
رواندا به
دلیل قومیت
خود به فجیعترین
شکل قتلعام
شده بودند.
سربازان و شبهنظامیان
به دهها هزار
زن تجاوز کرده
بودند. با اینکه
«تجاوز» در
متون سازمان
ملل متحد به
عنوان یک «جرم
جنگی» ثبت شده
بود، تا آن
روز نه تنها
هیچکس بابت
این محاکمه
نشده بود،
بلکه این
مساله صرفا
چیزی روی کاغذ
بود و «جرم» و نه
«سلاح جنگی».
چیزی بود از جنس
هزار حرف دیگر
روی کاغذ و
باور عمومی
این که در جنگ
بالاخره
تجاوز هم رخ
میدهد و این
«واقعیتی» است
«غیرقابل
اجتناب.»
ویکتوریا
موکامباندا،
سیسیل
موکاروگویزا،
سرافینا
موکاکینانی و
گودالیو
موکاساراسی،
چهار زن
روستایی
بودند که در
آن ماههای
وحشت به آنها
تجاوز شد.
وقتی شنیدند
که سازمان ملل
متحد گروهی از
فعالان حقوق
بشر را به
کیگالی فرستاده،
تصمیم مهم و
پر خطری
گرفتند: به
این فرستادههای
سازمان ملل میگوییم
که چه بر ما
گذشت.
فرستادههای
سازمان ملل
بعدها نوشتند
و گفتند که
وسط صحرا اغلب
مگس میپراکندند،
کسی سراغ آنها
نمیآمد و
افراد به دلیل
فشار و
محدودیتهای
قبیله و
فرهنگی، ترس
از انتقامجویی،
بیاعتمادی
به غریبههای
خارجی و ...اصلا
سراغ آنها
نمیآمدند.
چندی
قبل از آن
دولت زامبیا
به فرستادههای
سازمان ملل
گفته بود یکی
از «مجرمان در
راس فهرست» آنها
را بازداشت
کرده است.
فرستادههای
سازمان ملل
حیرت کردند،
آنها اصلا
هنوز فهرستی
نداشتند! فردی
که دولت زامبیا
بازداشت کرده
بود، ژان پل
آکایسو، شهردار
قبیلهی تابا
بود. فردی که
اگرچه در
ابتدای جنگ
سعی کرده بود
جلوی کشتارها
را بگیرد، اما
جایی در میانهی
جنگ نظرش عوض
شد و خود
دستور قتلعام
اهالی گروه
اقلیت «توتسی»
و تجاوز به
زنان و دختران
آنها را صادر
کرد. ظرف چند
روز دوهزار تن
از اقلیتهای
توتسی در
محدودهی
حکمرانی او
کشته شدند.
در
جریان مصاحبههای
فرستادههای
سازمان ملل با
اهالی، دو نفر
از این زنان - ویکتوریا
و سیسیل- تمام
جرات و توان
خود را جمع
کردند، جلو
آمدند و به
اهالی سازمان
ملل گفتند که
آکایسو تنها
دستور قتلعام
صادر نکرد،
دستور داد به
زنان و دختران
نیز تجاوز
شود.
فرستادگان
سازمان ملل
ابتدا مبهوت
ماندند، آنها
اصلا نمیدانستند
که فقط با قتلعام
سروکار
ندارند و جرم
گستردهی
هولناک دیگری
هم رخ داده
است.
رسانههای
محلی مبهوت
سراغ این دو
زن آمدند و با
آنها مصاحبه
کردند. وقتی
مصاحبه از
رادیو پخش شد،
دو زن دیگر در
نقطهی دیگری
از کشور-
سرافینا و
گودالیو- نفس
عمیقی
کشیدند، تمام
جسارت خود را
جمع کردند، با
رادیو تماس
گرفتند و
گفتند که آن
دو زن راست میگویند،
به آنها هم
تجاوز شد و به
چشم خود دیدند
که به صدها زن
دیگر نیز
تجاوز شده
است.
ورق
برگشت، حالا
فقط با یک نسلکشی
مواجه
نبودند، با یک
تجاوز گسترده
علیه زنان و دختران
اقلیت هم
مواجه بودند.
سازمان ملل
متحد که بهتزده
شده بود تصمیم
گرفت در لاهه
دادگاهی برای رسیدگی
به اتهام
تجاوز جنگی در
رواندا هم راهاندازی
کند. اما آیا
کسی از این
زنان حاضر بود
که به لاهه
سفر کند، با
اسم و رسم و
هویت واقعی
خود، در حالی
که دوربینها
روی او زوم
کردهاند،
شهادت دهد که
چه بر سر آنها
آمد؟ این
چهار زن که
پرده از
تجاوزها
برداشتند، تصمیم
گرفتند تمام
توان خود را
جمع کنند،
علیه همهی
سنت و فرهنگ
ریشهدار و
فشار قبیله و
مردان
خانواده
بایستند، به لاهه
بروند و جلوی
صدها دوربین
به همه
جهانیان بگویند
که چه گذشت.
یکی از این
زنان
-ویکتوریا- در
حالی اعلام
آمادگی کرد و
راه طولانی تا
لاهه را طی
کرد که به بیماری
مالاریا هم
مبتلا بود و
تازه بچهی
ناشی از تجاوز
را به دنیا
آورده بود.
ضعیف بود و
رنجور و در تب میسوخت،
اما تصمیم او
قاطع بود:
سکوت بس است.
جلوی چشم همه
فریاد میزنم
و شهادت میدهم
که چطور به تک
تک ما زنان
اقلیت قبیلهمان
تجاوز شد.
وقتی به
لاهه رسید به
زبان محلی خود
جلوی دوربینها
گفت:«شهادت میدهم
تا آبرو و شان
و احترام از
دست رفتهی
خودم و هزاران
زن دیگر مثل
خود را دوباره
به دست آورم.
آنها فقط به
جسم ما تجاوز
نکردند، شان و
ارزش انسانی
ما را هم
لگدکوب کردند.
میدانم اگر
به سکوت ادامه
دهم، از درون
میپوسم و میمیرم.
نمیتوانم در
آینده دوباره
زندگی کنم،
مگر اینکه
صدای خودم را
بلند کنم و
بگویم که چه
بر سر ما آمد.»
شهادت
کلیدی و مهم
این چهار زن
باعث شد که
دادگاه بینالمللی
لاهه به شکل
دائمی مستقر
شود و در متون
بینالمللی
«تجاوز» نه فقط
یک «جرم» بلکه
به عنوان یکی
از ابزار جنگی
شناخته شود.
گودالیو
موکاساراسی
که بعدها
سازمانی کوچکی
راه انداخت تا
از زنانی که
به آنها
تجاوز شد و
بچههای ناشی
از این
تجاوزهای
گسترده حمایت
کند، میگوید
این بچهها
حالا بزرگ
شدند و نه فقط
خود آنها که
این بچهها هم
هنوز با درد و
رنج روانی آن
فاجعهی
هولناک مواجهاند.
او معتقد است
نباید این
مادران و
کودکان را از
هم جدا کرد یا
جدا دید. راه
طولانی بهبود
آنها، باهم و
در کنار هم
هست.
برگرفته
از تلگرام