به
جنارهها
بنگریم!
امین
حصوری
ارتش
مصر از کشتههای
طرفدارن
اخوانالمسلمین
پشته میسازد
تا کار انقلاب
مصر را یکسره
کند؛ و یکسره
کرده است.
سویهی
تراژیک این
جنایت صرفا آن
نیست که
سرنوشت جنبش
تودهای تحولخواهانهی
مردم مصر
پیشاپیش در
کانالهایی
قرار گرفته
که طی دوران
بلند استبداد
(تحت حمایتهای
بیدریغ
امپریالیسم)
همچون خراشهایی
عظیم بر پیکر
جامعهی مصر
کنده شدند، تا
قدرت مهیب و
کارکردهای دیرپایشان
پس از سقوط
«مبارک» رخ
بنماید (نظیر
هیرارشی
ساختار قدرت و
جایگاه
فرادستانهی
ارتش در آن،
یا رشد نفوذ
سیاسی نیروهای
ارتجاعی و از
جمله گسترش
پایگاه اجتماعی
اخوان
المسلمین)؛
بلکه بخش مهمی
از این تراژدی
مربوط به آن
است که از
چندی پیش (و در
آینده) این
جنایتها به
نام انقلاب
مصر و به
نمایندگی از
خواست انقلابی
مردم انجام میشوند
(خواهند شد).
ماه
گذشته، زمانی
که ارتش مصر
برای مدیریت
خیزش
نارضایتیهای
مردم نسبت به
دولت اخوانالمسلمین
(شریک پیشین
ارتش برای
مهار انقلاب ۲۰۱۱)
بار دیگر با
اقتدار وارد
صحنه شد و
موفق شد برای
برکناری
فرادستانهی
«مرسی»،
همراهی طیفهای
وسیعی از
نیروهای
سکولار را جلب
کند، نه تنها
گام مهمی برای
مصادرهی
انقلاب مصر به
نفع خود
برداشت، بلکه
در عین حال
شکافی عمیق را
بر اپوزیسیون
مصر تحمیل کرد:
بخش
وسیعی از
اپوزیسیون با
درکی کمابیش
عملگرایانه
(نظیر ضرورت
«دفع افسد به
کمک فاسد») از این
اقدام ارتش
حمایت کردند و
مسیر پیشروی
فرادستانهی
آن به ساحت
دخالتگری مردمی
را گشودند
(ادغام
نارضایتی
انقلابی مردم
در قدرت
ارتش)؛ برخی
از آنان حتی
از امکان تحول
درونی ارتش و
ضرورت و
امکانِ «مردمی
سازی» ارتش (به
مثابه ارتش
ملی) سخن
راندند؛ اما
بخش دیگر (و
محدودتر)
اپوزیسیون،
با ارجاع به
سوابق دور و
نزدیک و
جایگاه کنونی
ارتش، بر
سازوکارهای
هژمونییابی
ارتش تاکید
کردند و این
واقعه را به
رغم پشتوانهی
وسیع حمایتهای
مردمیِ آن،
چیزی کمتر از
کودتا
ندانستند[۱].در
ساحت سیاست،
واقعیت
تاریخی اغلب
صریحتر از آن
است که جای
چندانی برای
هم ارزسازی
پلورالیستیِ
رویکردها
باقی بگذارد؛
حتی اگر در
ساحت باورها،
چیزی مانند
نسبیگراییِ
سیاسی قابل
فهم باشد، در
حوزهی کنشگری
سیاسی، هر
انتخاب و عملِ
معین، با
دلالتهای
سیاسی و
پیامدهای
انضمامی بی
واسطهی خود
همبسته است
[در این
زمینه، تجربهی
ایران بعد از
انقلاب ۵۷
مثال تاریخی
دیگری است که
پیامدهای آن
هنوز نفس میکشند]:
باری،
زمان زیادی
لازم نبود تا
دلالتها و
پیامدهای
سیاسی اقدام
اخیر ارتش
(کودتای مردمی؟!)
آشکار شود، تا
همزمان،
ادامهی آن
منطق سیاسی
مردد نسبت به
ارتش را نیز
آشکار سازد.
اینک انبوه
جنازهها به
صریحترین
زبان، مسیر
واقعی تحولات
سیاسی/تاریخی
مصر را روایت
میکنند.درسهای
بیشماری که
انقلاب
ناتمام (یا
شکست خوردهی)
مصر برای ما
دارد، جدا از
همین پیچها و
گرهگاههای
تصمیمگیری
برای تعیین
جهت و رویکرد
سیاسی نیست. و
دور از انتظار
نیست که نحوهی
داوری ما نسبت
به آنچه در
مصر میگذرد،
جدا از شیوههایی
که رویدادها و
روندهای پهنهی
سیاسی ایران
را ارزیابی میکنیم
و جدا از سمت و
سوی کنشگری ما
در این حوزه نبوده
باشد (و نیست) [۲].
از این نظر،
نه فقط پهنهی
سیاسی کنونی
ایرانِ بعد از
انتخابات،
بلکه واقعیتهای
جاری در مصر
هم فرصتی برای
تامل و
بازنگری در
چارچوبهای
نظری/سیاسی ما
فراهم میکنند.و
پایان کلام
اینکه: اگر
دربارهی
ماهیت نفوذ
ناپذیر
ساختارهای
غیر مردمیِ قدرت
تردید داریم،
به جنارهها
بنگریم!
پینوشت:
[۱] «بیانیه
سوسیالیست
های انقلابی
مصر: نه به نام ما!»
| ترجمه: مهدی
رحمانی
http://praxies.org/?p=2532
«دو بیانیهی
مهم در رابطه
با کشتارهای
اخیر ارتش
مصر» | ترجمه:
مهرداد امامی
http://praxies.org/?p=2665
در
همین مورد
تحلیل زیر هم
خواندنی است:
«ارتش مصر
برای مهار
انقلاب اقدام
کرده است نه برای
هدایت آن» |
نویسنده: جان
ریز | ترجمه:
امین حصوری
http://praxies.org/?p=2394
[۲] «نظم
فراقانونی در
مصر: نکاتی
دربارهی
مردم و ارتش» |
کمونیا
https://www.facebook.com/permalink.php?story_fbid=529885460393110&id=464376186944038
* کمونیا
اندکی بعد با
انتشار یک
ترجمه و یک
متن، دیدگاه
خوشبینانهی
آغازین خود
نسبت به ماهیت
اقدام اخیر
ارتش مصر را
تصحیح کرد:
«انقلاب و
ضدانقلاب در
مصر» | سامح
نجیب | ترجمه:
کمونیا
https://www.facebook.com/permalink.php?story_fbid=533535600028096&id=464376186944038
«شمردن مصر:
بهبهانهی
فراخوان ارتش
و تمرد» |
کمونیا
https://www.facebook.com/permalink.php?story_fbid=537964552918534&id=464376186944038