یادداشتی
دربارهیِ
مقالهی «نقدی
فمینیستی بر:
بازتولید و
درکِ ماتریالیستی
از تاریخ»
علیرضا
ثقفی
کانون
مدافعان حقوق
کارگر - اين نوشته
که با موشکافی
و با دقّتنظر
در نوشتههای
طرفدارانِ
ماركس و انگلس
بهعنوانِ
نظريهپردازان
طبقهی كارگر
و طرفداران
حقوق کارگر
بحث خود را بهپيش
برده است، اين
صاحبنظران
را از آن جهت
مورد انتقاد
قرار ميدهد
كه در مورد
حقوق زنان
دقّتنظر
لازم را
نداشتهاند و
بازتوليد
انساني كه
پايهاش بهطور
اساسي بر دوش
زنان است،
مورد غفلت
قرار گرفته
است و از اين
جهت كار خانهگي
در تحليل آنان
جايگاه لازم
را ندارد.
مجموع كلام در
انتهای مقاله
و در نتیجهگیری
آمده است و آن
عبارت از این
است که طرفداران
حقوق کارگر،
تولید کالا را
مشاهده میکنند
و آنرا اصل
قرار میدهند
و بازتولید
گسترده را نیز
مدّنظر قرار میدهند
و همچنین
بازتولید
نیروی کار را
مشاهده میکنند،
آنجا که مربوط
به بازسازی
نیروی ازدسترفته
در جریان
تولید است،
ولی کار خانهگی
که بهوسیلهی
زنان بهطور
عام انجام میشود،
مدّنظر
طرفداران
حقوق کارگر
نیست و برای
آن جایگاهی در
تولید مشاهده
نمیکنند. از
آن جهت دستمزدی
برای آن قائل
نیستند زیرا
که بهوجودآوردن
فرزندان،
تغذیه و بزرگکردن
آنها برای
جایگزینی
نیروی کار بهطور
عمده بر عهدهی
زنان است؛
تمیزکردن
منزل، لباسشویی،
تهیّهی غذا و
ایجاد بستر
گرم بر عهدهی
زنان است،
امّا در تحلیل
نیروی کار
کمتر به آن
پرداخته میشود
و جایگاه
مناسب خود را
در بازتولید
کار ندارد. در
تحلیلهای
طرفداران
حقوق کارگر،
شأن مناسبی
برای آن در
نظر گرفته
نشده است.
امّا در
چند جای مقاله
از قول
طرفداران
حقوق کارگر
آورده میشود
که کار خانهگی
به نظر آنان
توسّط خود
سرمایهداری
به چالش کشیده
میشود و با
کشاندن زنان
بهعنوان
نیروی کارِ
ارزانتر از
مردان، در
جريان پیشرفت
و انکشاف خود
سرمایهداری
کار خانهگی
به تدریج
اهمّیت خود را
از دست میدهد
و بیشتر بقای
فرهنگی آن در
جامعهی
مردسالار
باقی میماند
وآن را بهطور
عمده میتوان
در جوامعی
سراغ گرفت که
هنوز به
اندازهی
کافی زنان به
مدار تولید
کشانده نشدهاند.
حتّی زن و
مردی که هر دو
در چرخهی
تولید مشارکت
دارند و هر یک
سهمی در درآمد
خانواده و
گذران زندگی
دارند، هنگام
بازگشت از كار
روزانه بازهم
كار خانه بر
عهدهی زنان
گذارده ميشود.
زيرا اين
فرهنگ سنّتی
پدرسالاری به
جای مانده از
قبل است كه کارِ
خانه را به
گردن زنان میاندازند،
ولی از نظر
روال اصولی هر
دو، زن و مرد،
در انجام کار
خانهگی بهتدریج
سهم مساوی مییابند
و بزرگکردن
فرزندان، پختوپزِ
غذا و غیره از
خانه به بیرون
منتقل میشود.
این اجبار
انکشاف
نیروهای
تولید حتّی در
دوران خود
سرمایهداری
است. امروزه
در عصر انکشاف
سرمایهداری
و بهخصوص در
کشورها و
مناطقی از
سرمایهداری
كه نظام آن
استقرار
بیشتری یافته
است، زن و مرد
هر دو نیروی
کار تولیدی يا
خدماتی محسوب
میشوند، هر
چند بهلحاظ
فرهنگ سنّتی
در بخشی از
جوامعی که
انکشاف و
گسترش لازم را
نیافته، همچنان
خرید، تهیّهی
موادِ اوّلیه
بر عهدهی مرد
و تهیّهی غذا
و رُفتوروب
خانه بر عهدهی
زن است. امّا
این تنها
فرهنگ به جای
مانده از سنّت
است و ممکن
است بهلحاظ
اصولی هر زمان
یک وظیفه
جایگزین
وظیفهی دیگر
شود. یعنی
ضرورتاً و
منطقاً نباید
آن زني كه در
چرخهی توليد
و تقسيم كار
اجتماعي شركت
دارد، به تهیّه
غذا و مرتّبکردن
منزل بپردازد
و مرد به
تهیّهی مواد
اوّلیه و چهبسا
در بسیاری از
خانوادههای
کارگری جای
این دو تغییر
میکند.
در نتیجه
میتوان گفت
که با گسترش
سرمایهداری
و كشيدهشدنِ
نيروي كار
زنان به مدار توليد
و تقسيم كار
اجتماعي، کار
خانهگی در
حال اضمحلال و
نابودی است.
این مسأله
که برای کار
خانهگی دستمزد
تعیین شود،
تنها به آن
مفهوم است که
کار خانهگی
را به رسمیت
بشناسیم و آنرا
بهعنوان یک
کار که تنها
از عهدهی
زنان بر میآید
بهحساب
آوريم و فرهنگ
سنّتي و جامعهی
مردسالار را
تأیید کنیم.
درحالیکه با
انکشاف و
گسترش سرمایهداری
وظیفهی بزرگکردن
کودکان،
تهیّهی غذا و
... نه بر عهدهی
زنان که بر
عهدهی کل
جامعه است. با
تهیّهی
غذاهای آماده
در دورهی
انکشاف
سرمایهداری
دیگر غذاپختن
و آمادهکردن
موادِّ خام برای
مصرف اهمّیت
خود را از دست
میدهد و با
گسترش
مهدکودکها و
مکانهای
پرورش کودکان
نیز کار خانهگی
اهمّیت سابق
را ندارد.
این مسأله
مدّنظر
طرفداران
طبقهی کارگر
بوده است و در
این مقاله نیز
به آن اشارههای
مختلفی شده
است. در نتیجه
این نوشته كه
در مجموع میتوان
گفت با دقّت
فراوان مسأله
را مورد بررسی
قرار داده، نهتنها
بینش اساسی
طرفداران
طبقهی کارگر
را مردود نمیداند
بلکه تأییدی
بر آن است که
مسألهی اصلی
تولید و
بازتولید
برعهدهی
نیروی کار است
و کار خانهگی
که بخشی از
نیروی کار صرف
آن میشود در
گذشته و اوایل
گسترش سرمایهداری
بیشتر بوده و
به ناروا و بهطور
عمده بر عهدهی
زنان قرار
داشته امّا با
گسترش تولید
سرمایهداری
روز به روز
ضعیفتر شده و
با کشاندهشدن
زنان به مدار
تولید، هر چند
که هدف سرمایهداری
از كار زنان
سود بیشتر
است، امّا خود
زمینهی از
میان بردنِ کار
خانهگی را
فراهم میکند.
قبول کار خانهگی
بهعنوان یک
کار مشخّص و
بهخصوص با
دستمزد یعنی
قبولِ بردهگی
زنان است و
این امر به
نوعی عقبگرد
به دوران
اوّلیهی
سرمایهداری
است. بلکه
باید به جای
آن خواهان
ایجاد دستمزد
مساوی و شرایط
برابر برای
کار زنان و مردان
بود، چنانچه
در بسیاری از
جوامع سرمایهداری
این امر تا
حدود زیادی
پذیرفته شده
است ... و از همین
جهت است که
بحث کار خانهگی
بیشتر مربوط
به دهههای
قرن گذشته است
و امروز این
امر کمتر مورد
بحث است و
بیشتر بحث
مربوط به
برابری زنان و
مردان در حوزههای
اجتماعی و
اشتغال است.
در نتیجه هر
چند در جامعهی
ما هنوز کار
خانهگی
اهمّیت دارد،
ولی اگر بحث
اصلی را بر
روی اشتغال زن
و برابری حقِّ
اشتغال در همهی
زمینهها
متمرکز کنیم،
کار خانهگی
در دوران
سرمایهداری
به تدریج
اهمّیت خود را
از دست خواهد
داد و در همین
حاکمیت سرمایهداری
هم میتواند
امری مربوط به
گذشته باشد و
با گسترش مهدکودکها
و آشپزخانههای
عمومی و
وادارکردن
جامعه به
مراقبت و نگهداری
از کودکان،
کار خانهگی
از دوش زنان
برداشته میشود
و بر دوش
جامعه قرار میگیرد.
متأسفانه
در این تحلیل
که یک تحلیل
آکادمیک است،
نویسنده
اصولاً به
تغییرات
اساسی و
دگرگونی نظام
سرمایهداری
نمیپردازد،
جامعهی
سرمایهداری
را ازلی و
ابدی میگیرد
و آنرا در
شکل موجود که
در آن کار
خانهگی یکی
از اساسیترین
وجوه این
جامعه بهخصوص
در مناطق عقبماندهترِ
آن است، دائمی
میخواهد، آن
هم نه در شکل
موجود فعلی
بلکه در شکل
موجود قرن
نوزدهمی و
اوایل قرن
بیستم که در آن
زنان به علّت
عدمگسترش و
انکشاف
سرمایهداری
و استفادهی کمتر
از نیروی کار
خانهگی
زنان، کار
خانهگی بهعنوان
رکنی از جامعهی
سرمایهداری
اوّلیه وجود
داشت و هنوز
خانوادههایی
با 5 یا 6 نفر و
بیشتر امری
معمول بود و
طبیعی است که
در چنین
خانوادههای
پرجمعیتی
حتماً بايد یک
نفر به کار
خانهگی
اشتغال داشته
باشد. درحالیکه
با خانوادههایی
که اکثراً
دارای یک یا
دو بچّه
هستند، کار
خانهگی یک
نفر که همان
مادر خانواده
است، بسیار بیشتر
از نگهداری از
یک یا دو بچّه
در طی یک دورهی
کاری مثلاً سه
ساله میشود،
بلکه تنها میتوان
در همان چند
سال اوّلیه و
حداکثر تا
رسیدن به
مهدکودک و
مدرسه چیزی بهعنوان
کار خانهگی
تماموقت
وجود داشته
باشد. در
کشوهایی
مانند چین و یا
ژاپن که اغلب
خانوادهها
دارای یک
فرزند هستند
مسائلی نظیر
مهدکودک یا
نگهداری از
کودکان در
حدِّ پیشرفتهای
وجود دارد که
کار خانهگی
مفهوم خود را
از دست میدهد.
زیرا آنقدر کار
وجود ندارد که
یک نفر مادر
خانواده یا
پدر بهطور
تمام وقت
بخواهد به کار
خانهگی
بپردازد.
علاوه بر آن
با پُرشدن
بازارها از
غذاهای آمادهمصرف
و با گسترش
خدمات ماشینی
در کار خانهگی
همانند ماشین
لباسشویی
ظرفشویی و
رختشویی ...
میزان کار
خانهگی
تقلیل یافته
است و به یکی
دو روز آخر
هفته که
تعطیلات است
محدود میشود
که این امر از
عهدهی زوجین
شاغل در آخر
هفته بر میآید.
اگر بگوییم که
وظیفهی زن
است که مثلاً
از یک بچّه در
تمام روزها و
در تمام سال
تا رسیدن به
سنِّ قانونی
مراقبت کرده و
تمام وقتش را
برای بزرگکردن
و بهثمررساندن
او صرف کند،
درحقیقت حرفی
غیرمعقول و
ناهماهنگ با
جامعهی
امروز زدهایم.
نتیجهی
کل بحث فوق آن
است که کار
خانهگی در
دورهی
سرمایهداری
در حال زوال
است و نیروهای
پیشرو جامعه میتوانند
با تلاش و
مبارزات در
جهت حقِّ
اشتغال برای
زنان به زوال
آن کمک کنند.
امّا بحث
پرداخت حقوق
براي كار خانهگي
كه در برخي
نوشتهها به
آن پرداخته ميشود
از چند جهت
قابلبررسي
است. ابتدا
بايد فرض
بگيريم كه در
شرایط موجود و
نظام حاكم،
ازميانبردنِ
كار خانهگي
بهراحتی
امكانپذير
نيست، بهخصوص
در جوامعي كه
انكشاف
سرمايهداري
هنوز كامل
نشده و در
حقيقت عقبمانده
هستند، و
بخواهيم براي
كار خانهگي
ارزشي تعيين
كنيم.
براي اين
امر سه گزينه
موجود است:
یک)
پرداخت دستمزد
براي كار خانهگي
توسّط
كارفرما
اين امر
از زمانهاي
دولتهاي
رفاه به صورت
حقِّ عائلهمندي
به كارگران
مستقل و مزدبگيراني
كه داراي همسر
و فرزند بودند
پرداخت ميشد
و در جنبشهاي
حقوقي در
بسياري از
كشورها قابل
مشاهده بود، و
هنوز هم در
جنبشهاي
حقوقي
مزدبگيران در
كشور خودمان
قابل مشاهده
است، امّا
مدّت نزديك به
سي سال است كه
در ميزان آن
هيچ تغييري
صورت نگرفته و
بين 10 تا 15 هزار
تومان است.
اين امر
از آن حيث
دچار چنين
سرنوشتي شده
است كه
كارفرمايان
در صورت حقِّ
عائلهمندي
ترجيح ميدهند
كه كارگران و
كاركنان
مجرّد را
استخدام كنند
زيرا آنان بر
اين عقيدهاند
كه برايشان
كارگر و
كارمند مجرّد
و متأهل
تفاوتي ندارد،
در نتيجه اين
طرح از زمان
دولتهاي
رفاه به بعد
طرحي شكستخورده
بهحساب ميآيد،
علاوه بر آن
با گسترش
روابط
زناشويي از طريق
ازدواجهاي
غيررسمي و
گسترش زندگي
مشترك بدون
ثبت ازدواج،
ديگر براي
دريافت حقِّ
عائلهمندي و
يا ازدواج و
اثبات آن
مشكلات زيادي
وجود دارد ...
دو) اين حق و
حقوق توسّط
خود كارگر از
حقوق دريافتياش
پرداخت شود
اين گزينه
پذيرش بردهگي
زنان است و هم
اكنون به صورت
اجرتالمثل
در قوانين
دورانهاي
گذشته وجود
دارد در اين
طرح مرد را
كارفرما، و زن
را مزد و حقوقبگير
فرض كردهايم،
بهطور مسلّم
يعني آنكه
پذيرفتهايم
كه زن جنس دوم
است و بايد
حقوقبگير
مرد باشد، و
طبيعي است كه
مرد با زن
همانند
كارمند و يا
كارگر تحت امر
خود برخورد
كند؛ در اين
گزينه برتري
مرد بر زن
ابدي و دائمي
ميشود و همان
چيزي است كه
در بسياري از
جوامع سنّتي
عقبمانده بهصورتِ
پرداخت نفقه و
غيره وجود
دارد و در اين
زندگي زن را
اختياري نيست
و ...
سه) دولت
موظّف شود تا
به كار خانهگي
دستمزد
بپردازد
اين گزينه
از دو گزينهی
فوق از آن جهت
منطقيتر است
كه كار خانهگي
بهطور عمده
صرف پرورش
كودكان ميشود
و پرورش
كودكان امري
است مربوط به
كل جامعه و
ضرورتاً بايد
از بودجهی
عمومي براي آن
پرداخت شود،
زيرا ديگر
فرزندان
همانند گذشته
خدمتگزار
پدر و مادر و
يا نانآور
خانواده
نيستند و براي
خودشان زندگي
مستقل دارند.
آنان پس از
گذراندن دورهی
آموزش و يا
تحصيل وارد
جامعه شده و
از نيروي خود
در جهت
بارورشدنِ
جامعه
استفاده ميكنند.
حال اين
پرداخت ميتواند
به دو صورت
باشد:
الف: به
صورت نقدي و
حقوق مستقيم؛
در اين صورت اين
ميشود همان
طرح پرداخت
يارانه كه
مورد تأیيد صندوق
بينالمللي
پول و بانك
جهاني است. در
سالهاي اخير
در برابر
برداشتن كمكهاي
دولتي و
امتيازاتي كه
در دولتهاي
رفاه مردم آنها
را گرفته
بودند، اكنون
براي جلوگيري
از اعتراضات و
يا كمكردن
فشار و
برداشتن كمكهاي
دولتي در برخي
جوامع، آنرا
به كمك نقدي
تبديلكرده
كه آن هم در
ظرف چند سال
در اثر افزايش
وحشتناك تورم
و صعود قيمتها
به تدريج به
صفر نزديك ميشود.
اين طرح در
حقيقت از آغاز
شكست خورده
است زيرا زنان
خانهدار بهعنوان
حقوقبگيران
دولت تا زماني
خواهند بود كه
كار خانهگي
انجام دهند، و
باز هم با
همان مشكلي
مواجهايم كه
گويا كار خانهگی
از ازل و ابد
براي زنان
ساخته شده است
و آنان محكوم
به انجام آن
هستند؛
همانند بردهگاني
كه مجبور به
انجام كارهاي
خانهگی
بودند و...
ب: راه
ديگر آن است
كه اساساً كار
خانهگی را از
خانه بيرون
بياوريم و با
گسترش خدمات
عمومي نظير
مهدكودكهاي
مجهز، مراكز
نگهداري
كودكان،
شيرخوارگاهها،
مراكز خدمات
عمومي نظير
آشپزخانههاي
عمومي،
رختشورخانهها
و ارزانيِ
موادِّ غذايي
آماده و
پرداخت حقوق
كار خانهگی
به خدمات
عمومي، در
حقيقت به طرف
محو و نابودي
كار خانهگی و
از آن جهت به
سمت رهايي
زنان و بيرون
آمدن آنان از
محدودهی تنگ
خانه كمك
كنيم. كاري كه
اكنون بسياري
از جوامع تا
حدِّ زيادي آنرا
پيش بردهاند
و در اين
زمينه ميتوان
تجربيات آنان
را گرفت و بر
آن تجربيات افزود
و در جهت
رهائي زنان
گام برداشت، و
از آن پس تنها
ضرورتِ
اشتغال زنان و
برابري آنان
در حقِّ
اشتغال و دستمزد
برابر را
سرلوحهی
فعاليتهاي
زنان قرار داد
...
http://kanoonmodafean1.blogspot.com/2013/03/1.html#more