همگام
با 8 مارس
علیه جهل،
ستم و سنتی
برخیزیم که زن
را "نیمه
انسان" می
داند!
بهنام
چنگائی
"فساد
دین و دربار"
چه پیش
از پیدایش جای
پای اسلام در
ایران، و چه
پس از برچیده
شدن بساط فاسد
و فرسوده
ساسانیان
توسط اعراب که
به رسوخ "دینِ
شمشیر"در بین
ما فرا روئید
و سرآخر نیز: همین
مذهب، زمینه شکست
و سرقت انقلاب
57 را فراهم
آورد که به تسلط
مستقیم و مطلق
مافیای شیعه انجامید؛
با این وجود
اما، باید صراحت
داد که کشور پهناور
ایران خود بدلیل
موقعیت حساس جغرافیای
سیاسی،
جاهطلبی ها و
کیش شخصیت شاهان،
رونق گسترده
تکصدائی که به
تعمیق فسادِ دین
و دربارِ
شاهنشاهان
فراروئیده
بود، ایران استعداد
شکنندگی کافی و
لازم را داشته
و بهمین خاطر در
طول تاریخ
گذشته، چندان
ثبات سیاسی،
اجتماعی و
فرهنگی
منسجمی نیافته
است. ضایعات جنگ
های پیگیر
گذشته، عوارض
بدخیم و بسیار
منفی، بر روی تحول
منظم تاریخی و
فرهنگی کشور،
مردم و از همه
ناگوارتر بر جایگاه
زنان و ارزشِ حقوقی
آنان وارد
کرده است.
"شیعه:
"دین شمشیر و
فقه"
در
ایران و در
همه ادوار
گذشته، بر حسب
اینکه ترکیبِ
حکومتی، با چه
زمامداری و چه
مذهب و دینی آمیخته
و اراده سیاسی
کشور را هدایت
کرده باشند، قطعا
نوع و درصد محرومیت
ها، تضییقات،
تبعیضات و بی
حقوقی مردمِ پائینی
و بخصوص نیمی
از شهروندان
ما، زنان را همیشه
و یکراست متاثر
از حاکمیت هنجار
و یا ناهنجار،
پایدار و یا ناپایدار
خود نموده
است. دگرگونی هائی
که اغلب وضعیت
تثبیت شده ی
گذشته جامعه و
سطح توان و تاثیر
گذاری زنان را
در همان
نخستین گام،
سرکوب و دستخوش
امیال جاهطلبانه
سیاسی،
اقتصادی، مذهبی
و یا اهداف مالیخولیائی
خویش ساخته
است؛ دستبردی که
نیروی پیروز، عملا
هر بار، ساختار
فرهنگی گذشته
را بمیل خود نابود
و نظام ایدئولوژیک
و مسلک بیگانه
اش را در
جامعه با زور بنا
کرده است. بنابرین:
«روند
تغییر ساختاری
هرگز بشکل
تدریجی، طبیعی
و آرام بستر
موجودیت اش را
نه که تداوم و
تحول نبخشیده،
بلکه عموما و بیش
تر از پیش در
جازده و اغلب بر
خاستگاه پیشین
و حیات سیاسی
ـ فرهنگی جامعه
نیز پاسخ
نداده است» و
پیش از آن به موقعیت
تاریخی زنان حمله
اهمیتی نداده و
در اکثر موارد،
حرکت مسلط جامعه
بانوان را ـ دچار
ایستائی و تکرار
ـ و یا
همچون استبداد
شیعه، با ستیز
کورِ زن آزاری
و بشکل
ارتجاعی و ناگهانی
در 57 فرهنگ
صحرانشینی
خود را به
جامعه متمدن
زنان ما تحمیل
و پایگاه رشد بلند
اجتماعی و
فرهنگی آنان را
بشکل کاملا بی
سابقه ای، و حتی
بمراتب
وحشیانه تر ار
حمله مغول، هستی
جوامع
رنگارنگ زنان را
ویران و صدمات
عمیق و جبران
ناپذیر را علاوه
بر آنکه به کل
جوامع مستولی ساخت،
بلکه عملا زمان
و مکان زندگی را
همچنین بر
علیه "حقوق برابری
انسانی" و از
همه مهمتر "برابری
زن با مرد" را
انکار و رسما
حیات موجود انسانی
را قهرا قرنها
به واپسگرائی کشاند
و قوانین عصر برده
داری، و سنتِ اسلاِم
خشنِ فقهی را
بشکل ستم
مضاعف بر زنان
متمدن ما اعِمال
نمود.
"مردسالاری"
مردان و
فرهنگ
مردسالاری در هر
دوران تاریخی برای
زنان، الگویِ غلط،
نابرابر،
برتری طلبِی
مرد بر زن و
رگه های مُهمل
و تعصب آلود خویش
را همیشه ترجیح
داده و به میل
خود مدام پیش
برده است؛ بدون
آنکه در طی
قرن ها، زنان
در اداره و اراده
سیاسی و
فرهنگی هر دوره،
فرصتی و نقش اندکی
بیابد، چنین
امکانی حتی
پیش از ورود
اسلام زن ستیز
به ایران برای
زنان وجود
خارجی نداشته
است. هر
دگرگونی ای حتی
موقعیت پیشین آنان
را که محصولی
تاریخی و
اجتماعی بوده،
آنرا پیگیر آسیب
های جدی
رسانده است. بر
اساس منابع
تاریخی "مردسالاری"لااقل
از زمان
پادشاهی مادها
تا دوره انقراض
ساسانیان تنها،
با دو «استثناء
اجتناب
ناپذیر» کم و
بیش "یکسان"
بوده و با
ساختارهای
پیش از خود چندان
متفاوت نبوده است
و نابرابری های
حقوقی زن و
مرد در طول
تاریخ و نظام
ها، همیشه وجود
عینی و پیگیر داشته
است. در ویکی
پدیا می
خوانیم:
با
مرگ خسرو
پرویز، و در پی
آن مرگ شک
برانگیز قباد
(که بسیاری از
برادران خود را کشت)، در
زمانی کمتر از
شش ماه، چرخهای
مرگبار از
کینه توزی،
جاه طلبی
و
خونخواهی
آغاز شد و به
فروپاشی
دستگاه ساسانی
انجامید.
بسیاری از
بزرگان
و
ارتشیان کشته
شدند تا آنجا
که در نبود "مردان
خاندان شاهی" پوراندخت دختر خسرو
پرویز و پس از
او، آزرمیدخت،
خواهر
پوراندخت را
به شاهی
برگزیدند، "دو
پادشاهِی
زنان که هردو با
هم کمتر از 3
سال" حکومت
کردند. اولی
پس از یکسال 4
ماه ناگهان بیمار
شده و می مرد،
و دومی هم پس
از شکست از
رستم فرخ
هرمز، بدست او
و بدادخواهی
از پدر که
توسط
آزرمیدخت
بقتل رسیده
بود کور می
شود.
"
استثناء
پادشاهی
زنان"
با گسترش
بحران سیاسی و
جنگ های پیدرپی
و گزینش بیش از
ده شاهنشاه در
مدت چهار سال،
بسادگی علت
این استثناء
تاریخِی،
یعنی (پادشاهی
زنان) در
پایان دوران حاکمیت
ساسانیان را می
توان کشف کرد
و ناگزیری وقوع
اش را دریافت،
اگر چه باید
اذعان نمود که
در همان شرایط
فرهنگ
ساسانیان،
همین انداره
استعدادِ
اندک برای هضم
کردن شاه شدن
زن، فضای آن
عصر را بمراتب
بهتر و برجسته
تر از حاکمیت
شیعه ای امروزی
نشان داده و
توانائی زن را
در پست های
حساسحکومتی پذیرفته
است. در حالی
که قوانین قضا
اسلامی، شهادت
یک زن را
بعنوان نیم
انسان کافی
نداسته است.
"مرکز
ایدئولوژی
اسلام زن
ستیزی ست"
حالا
در طول تاریخ پرفراز
و نشیب ما و در
پی جنگ های
پرشقاوت، بهتر
می شود به علل
و چگونگی واماندگی
زنان در عرصه
های اجتماعی، سیاسی،
اقتصادی و
فرهنگی پی برد
و همین طور به
زمینه شکل
گیری «سرنوشت تلخ
و طاقتفرسای فعلی
زنان در حکومت
فساد و جنایت
اسلامی»دید
عمیقتری
انداخت، که چرا
این جنون و
بیماری زن
ستیزی، هرچه فجیعتر
و ننگین تر در اعماق
فرهنگ و در
دین رسمی ایران
جایگیر شد و
بدین نحو تهوع
انگیز تحکیم
یافت، چه آسیب
هائی ناباورانه
ای را مذهب
شیعه بر
جایگاه زن، در
جعل و قلب
تاریخ بسود
خود و بر علیه
نوامیس اخلاق
انسانی بکار
برد.
تراژدی 57 و پیروزی
گروهی وحشی بر
علیه گروه
دیگر جاهطلب و
خود رای، تنها
به تخریب و
تحقیر ارزشها
نائل گشته
اند، و نه
بیشتر. اما با
این وجود هیچگاه
در طول تاریخ پر
حادثه ایران، ارزش
زن و حقوق
انسانی او
چنین که در 34
سال گذشته بر
آنان رفته
است، لطمه غیر
قابل جبرانی
که از(شیعه 12
امامی) خورده بر
زنان وارد،
هرگز سابقه
نداشته و واقع
نگشته است.
شاه به
زنان حق رای
داد و یک پست
وزارت و چند
نماینده مجلس!
اما همین آقا: محمدرضا
پهلوی
در
حضور همسرش فرح
پهلوی در مصاحبهای
با باربارا
والترز،
اظهار داشت که
زنان به هیچ
وجه قابلیت
برابری با
مردان را از
نظر نبوغ و
خلاقیت
نداشتهاند!
در ویکیپدیا،
دانشنامهٔ
آزاد"برابری
جنسی و
جنسیتی" را
چنین بر می
شمارد!
برابری
جنسیتی یا
برابری جنسی
بدان معنا است
که زن
و مرد
حقوق
و وظایف یکسان
دارند، و همه
از فرصت های
مساوی در جامعه
برخوردار
هستند. همچنین
برابری جنسی
مربوط به
عدالت و تقسیم
مسئولیت ها
است، هم در
جامعه و هم در خانواده.
اگر جنسیت
مانع از آن
شود که ما
بتوانیم نقاط
قوت و ضعف فرد
را ببینیم،
این امر می
تواند به تبعیض
و فرصت های
محدود برای
فرد منجر شود.[۱]
همچنین
برابری جنسی
به باوری فمینیستی
گفته میشود
که هدفش
عموماً حذف نابرابریهای
جنسیتی، مردسالاری
و جنسیتگرایی
است. صندوق
جمعیت سازمان
ملل متحد
برابری
جنسیتی را
نخستین حق
انسانی
خوانده است.
برابری
جنسیتی
همچنین به
عنوان یکی از
اهداف برنامهٔ
توسعهٔ
هزارهٔ سازمان
ملل متحد
انتخاب شده
است.
و در ماده 115
قانون اساسی
می خوانیم که:
مقام های بلند
دولتی تنها
شامل رجال،
یعنی مردان
است. قوانین
اسلامی مدافع
رسمی چند
همسری و تنها برای
مردان است. زن
شهروند درجه
دو محسوب می شود.
زن حق ارث
برابر با
مردان را ندارد.
زن حق مسافرت
تنها و بیرون
از کشور را حتی
با سن بالای 40
هم ندارد. حق
پوشش متناسب
به میل خود را
ندارد. از
ورزش و بدن
سازی در محیط
تحصیل بخاطر
دیده شدن نا
محرم محروم می
شود. حق مساوی
صیغه کردن مرد
را ندارد. زن
حق تعدد چند
همسری را
ندارد. زن
اغلب رشته های
تحصیل را بخاطر
زن بودن نمی
تواند داشته
باشد. زن در
برابر کار
برابر حقوق
برابر دریافت
نمی کند. زن حق
تکفل رسمی و
قانونی کودک
خود را ندارد
و همچنین حق
طلاق را. وووو
چه مصیبت های دیگر
و....
زنان برای
رهائی خود از
این جزای بی
گناه که با
نام" قوانین
الهی"به او
تحمیل می شود،
تنها یک راه بیش
دارند و آن
مبارزه خستگی
ناپذیر و
همبسته با نیروهای
دمکرات،
مترقی و چپ
است که
مدافعان راستین
برابری حقوق
زن و و مرد می
باشند. تردیدی
ندارد تا پایان
روزی که حکومت
فاسد، دزد و
جنایتکار
اسلامی در
کشور ما پا بر
جاست ـ حرف از
آزدی زنان بی
جا و بی معناست.
من 8 مارس
را که سمبول
مقاوت، پرچم
مبارزه و
پشتگرمی رهائی
زن از همه ی
قوانین
نابرابرِ و
مردسالار و همچنین
نجات از
ساختارِ
سرمایه داری
ضد بشری و جهانی
است به همه
زنان کشورم و
جهان تبریک می
گویم.
بهنام
چنگائی ـ 16
اسفند 1391