«موازیکاری
و ضدیت با
تاریخ»
گاهنامه
چپ کوک
این
روزها شاهد
کوششهایی
هستیم برای
خنثیسازی
مبارزات
کارگران،
معلمان و
دانشجویان،
از طریق
موازیکاریهایی
که شناختن
ماهیت و هدف
آن برای
مبارزان هر یک
از این سپهرها
بسیار
حیاتیست:
خبر
میپیچد که
«سندیکای شرکت
واحد اتوبوسرانی
تهران و حومه»
هفتهی
آینده میخواهد
«مجمع عمومی
برگزار کند» و
ما متوجه میشویم
که
برگزارکنندگانش
نه «سندیکای
شرکت واحد»ی
که میشناسیم
و همین چندی
پیش یکی از
اعضای هیأت
مدیرهاش
(رضا شهابی) در
زندان بود،
بلکه جریانی
که ریشهای
ندارد اما از
نامی شناخته
شده (سندیکای
شرکت واحد)
استفاده میکند.
همینجا
روشن کنیم که
فرضیهای
تحت این عنوان
که آنها
«امنیتی»
هستند را کنار
میگذاریم.
خب در این
صورت چه؟ آیا
ایرادی دارد که
گروهی دیگر از
فعالان
کارگری شرکت
واحد که شاید
با ساز و
کارهای
«سندیکای
شناخته شدهی
شرکت واحد»
مشکل دارند،
بیایند و با
آن نام اعلام
کنند که میخواهند
مجمع عمومیای
برگزار کنند و
«سندیکایی
دیگر» را خلق
کنند؟
آیا
نباید تعجب
کنیم که چطور
در حالی که در
تمامی 10 سال
گذشته از
امکان کنشگری
علنی «سندیکای
شناخته شدهی
شرکت واحد»
جلوگیری شده،
به یکباره
بیهیچ
مانعی بر سر
راه گروهی
دیگر و بیآنکه
ما خبری در
خصوص چند و
چون ارتباطات
این گروه با
بدنهی
کارگری شرکت
واحد داشته
باشیم، آنها
اعلام «مجمع
عمومی»
(مهمترین رُکن
یک تشکیلات
علنی کارگری)
کردند و
احتمالا بدون
کوچکترین
دردسری
برگزارش
خواهند کرد؟
بیشک
این تولد یک
«سندیکای زرد»
است.
سندیکاهای زرد
کارشان کُند
کردن تیغ تیز
اعتراضات
کارگران از
یکسو،
مخدوش کردن
امکان تشخیص
تشکیلات
راستین حافظ
منافع طبقاتی
از ضد آن و در
نهایت کمک به حاکمیت
برای آنکه به
اعتبار این
قبیل نهادهای
بیخاصیت
خود را
دموکراتیک جا
بزند. سندیکای
زرد یا اساسا
به تاریخ
مبارزات
ارجاع نمیدهد
و یا تاریخی
تحریف شده را
به طبقه عرضه
میدارد.
چندی
پیش شاهد
بودیم که همین
اتفاق به نحوی
دیگر سر
«فراخوان به
اعتصاب 16 مهر»
در بدنهی
معلمان افتاد
و با هشیاری
تشکیلات
«کانون صنفی» خنثی
شد.
اینک
اما شاهدیم که
متأسفانه به
گونهای
ناآگاهانه
بخشی از بدنهی
دانشجویی به
شکلی دیگر
گرفتار این
بازی شده است.
به نام یک
«ضرورت» در هر
جنبش و حرکتی،
یعنی
«خود-انتقادی»
به شکلی آشکار
و در زمانی
نامناسب
(سنگینی سایهی
احکام
دانشجویی و در
اختیار بسیج و
انجمن بودن بخش
قابل توجهی از
شوراهای
صنفی)، تاریخ
مبارزات صنفی
دانشجویان
مخدوش میشود،
بیدستاورد
خوانده میشود
و بالیدن آن
(با تمامی
نقدها به آن و
کاستیهایش)
ناشی از به
کار بسته شدن
«مکانیزم
سرکوب» معرفی
میشود. قطعا
بخشی از
نقدهای این
گروه پا در
واقعیت دارد و
آنان خود
دغدغههای
صنفی-دانشجویی
دارند، اما
آنان برای بیان
انتقادشان
متوسل به شیوه
و ابزاری شدند
که متکی بر
زمینهای که
در حوزهی
کارگری شرحاش
رفت، آدمی را
قانع میکند
که «بازی در
زمین
امنیتی»ست. به
عبارت دیگر
آنان متوجه نیستند
که پیش بردن
انتقادشان در
شکل و شمایل کنونی
چقدر به نفع
«دشمن مشترک»
است.
باری
ما همیشه «در
وضعیت
استثنایی»
(همان «شرایط
حساس کنونی»
خودمان) هستیم
و همیشه هم
«دشمن مشترک»ی
هست اما هیچ
کدام از اینها
دلیلی بر مهر
سکوت زدن بر
دهانهایی
که قصد
«انتقاد» از
وضعیت مبارزه
و مبارزان را
دارند نیست،
آنچه اما همپای
این نکته باید
درنظر گرفته
شود شکل و
شیوهی بیان
انتقاد است که
اگر درست و
حساب شده نباشد،
مویی با «تیشه
به ریشه» زدن
فاصله نخواهد
داشت. تنها
مکانیزم بیمه کنندهی
تداوم و هرچه
رادیکالتر
شدن مبارزه
عبارت است از
رجوع مدام به
تاریخ و هنگام
روایتِ
انتقادی آن
مرزگذاری با
«حاکمان».
این
مسئله در
ایران مسبوق
به سابق است:
در
دههی 1320 دولت
براى خنثى
كردن اقدامات
«شوراى متحدهی
کارگران» ، كه
مورد استقبال
كارگران قرار
گرفته بود (و
حزب توده در
شکلگیری آن
نقش قابل
توجهی داشت)،
«اتحاديهى
كارگران و
برزگران» را
در تهران
تشكيل داد و شعبههايى
از آن را در
خوزستان و
مازندران
سرهم بندى
كرد. چندى بعد
نيز اتحاديهى
ديگرى به نام
«اتحاديهى
زحمت كشان» در
تهران سرهم
بندى شد كه
فعاليت آن بيشتر
در كارخانهى
سيمان متمركز
شده بود و
بالاخره براى
رويارويى با
مسائل كارگرى
در 1325 وزارت كار
به وجود آمد.
مخالفان
شوراى متحدهى
مركزى در 1325،
«اتحاديهى
سنديكاهاى
كارگران و
كشاورزان
ايران»، (اسكى)
را تشكيل
دادند كه به
كنفدراسيون
سنديكاهاى
آزاد جهان
وابسته شد. به
زودى در
سنديكاهاى
نامبرده
اختلاف بروز
كرد و «اتحاديهى
مركزى
كارگران و
كشاورزان
ايران»،
(امكا)، از آن
انشعاب كرد.
در 1327، بار ديگر
در تشكيلات
اسكى اختلاف
بروز كرد و
كارگران راهآهن
پس از جدايى
از آن اتحاديهاى
به نام «شوراى
مركزى
كارگران و
پيشهوران و
كشاورزان
ايران» را
تشكيل دادند.
سرانجام در 1330
به ابتكار و
كوشش وزارت
كار، سه
تشكيلات
كارگرى دولتى
در كنگرهى
اتحاديهى
كارگران
ايران،
وابسته به
كنفدراسيون
سنديكاهاى
آزاد جهان،
ادغام شدند.
اين كنگره فاقد
هر نوع پايگاهى
در ميان
كارگران بود
(نک به:
سوداگر، «رشد
روابط
سرمایهداری
در ایران:
مرحلهی
گسترش»، 1369: 756).