Rahe Kargar
O.R.W.I
Organization of Revolutionary Workers of Iran (Rahe Kargar)
به سايت سازمان کارگران انقلابی ايران (راه کارگر) خوش آمديد.
شنبه ۱۴ مرداد ۱۴۰۲ برابر با  ۰۵ اگوست ۲۰۲۳
 
 برای انتشار مطالب در سايت با آدرس  orwi-info@rahekargar.net  و در موارد ديگر برای تماس با سازمان از;  public@rahekargar.net  استفاده کنید!
 
تاریخ انتشار :شنبه ۱۴ مرداد ۱۴۰۲  برابر با ۰۵ اگوست ۲۰۲۳

سهیل عربی؛ ستاره ی درخشان شب ستیز

 

هرگز از مرگ نهراسیده ام

اگر چه دستانش از ابتذال شکننده تر بود.

هراس من –  باری – همه از مردن در سرزمینی است

که مزد گورکن

           از بهای آزادی آدمی

                              افزون باشد

شاملو

 

یاشار جاوید

 

آزاده مردی گردن فراز در جهنم جمهوری اسلامی هم اکنون با وضعیت بسیار پرمخاطره ای در تبعید برازجان بسر می‌برد که مقاومت تنها دارائی اوست. نام این تبعیدی سربلند سهیل عربی است. وبلاگ نویس و عکاس خبری که به قول شاملو، شاعر بزرگ آزادی، «از خویشتن خویش باروئی پی افکنده» است. همان عدالتخواهی که در سیزده سالگی ناچار شده بود بخاطر از کار افتادگی پدرش که کارگر جوشکار بود مدرسه را رها کند و در یک آتلیه عکاسی به عنوان "پادو" مشغول به کار شود و شب‌ها درس بخواند. مبارزی پاکباخته و به تعبیری دیگر شهیدی زنده که شایسته بالاترین احترام هاست. در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۰ سهیل از اعدام رهیده را پس از تحمل هشت سال حبس ظالمانه بدون حتی یک روز مرخصی (که حق هر زندانیست) مستقیماً از زندان به تبعیدگاه در برازجان فرستادند تا به زعم جباران، ادامه ی حکمش را بگذراند. تبعیدگاهی که در آن سهیل عربی مدت‌ها کارتن خواب بود و ماموران امنیتی و انتظامی رژیم سفاک سفله پرور نیز با شناعت و رذالتی توصیف ناپذیرعلناً او را تهدید جانی می‌کردند (و می کنند). سهیل نوشته است: «برازجان را همچون خانه خود دوست دارم، مردم مهربانش را همچون برادران و خواهران خود می دانم، اما مسئله این است که در آنجا شغل و مسکن ندارم، باید دوباره در پارک روی نیمکت بخوابم، اینهم مشکلی نیست، من مدتی در برازجان کارتن خواب بودم، فرمانده برازجان و عوامل وزارت اطلاعات گفتند حرف سیاسی نزن، گفتم حرف سیاسی کدام است؟ من در پارک می خوابم، مردم سئوال می کنند، من هم جواب می دهم...

خود رئیس سابق اجرای احکام گفت که به تهران برگردم، حالا رئیس جدید می گوید باید به برازجان بروم تا مجازات ادامه پیدا کند و خیالشان راحت شود. البته که زندگی در کنار مردم برازجان برای من افتخار است، همانطور که در زندان و کنار دادخواهان بودن برایم افتخار بوده.»

شنیدن حکایت زندگی و مبارزۀ سهیل عربی طاقت و توان فوق‌العاده‌ای می‌خواهد تا چه رسد به اینکه تمام آن لحظات نبرد نفسگیر و سخت نابرابر در مصاف با حکومتی جنایتکار که شقاوت و بیرحمی اش زائدالوصف است، زندگی کرده باشی. سهیل یک شمه از بازجویی هایش را چنین نوشته است: «ساختمان بازجویی جایی بسیار مخوف است، باید با چشم بند از روی فنسهایی نازک عبور کنم،هیچ جا را نمی بینم، بازجو پاهایش را روی فنسها می کوبد و زیر پایم می لرزد، گمان می کنم هر لحظه ممکن است سقوط کنم. از بس به سرم مشت و لگد زدند که گیج و تقریبا بیهوش شده بودم، صدای سربازجو را شنیدم که بر سر بازجوها فریاد کشید: اینجا نه! اینجا نباید کشته شود، باید در دادگاه اسلامی محاکمه شود و در برابر انظار عمومی به دار آویخته و اعدام شود.» به قول خود سهیل شرح داستان زندگی اش کتابی چندین هزار صفحه‌ای می شود. این مطلب کوتاه اشاره ایست به چند فراز از زندگی این مبارز نستوه که جدا ً ماموران قسی القلب رژیم جهنمی فقاهتی را هم به ستوه آورده است.

سهیل عربی به رغم تحمل تمام سختی‌ها و رنج و مرارت‌های فراوان زندان و تبعیدگاه (که همچنان ادامه دارد)، اعتقاداتش را بی پروا چنین بیان می‌کند: «من آنارشیست هستم و تعریف من از آنارشیسم این است: ضد هر ارباب بودن، ضد هر ستمگر بودن، ضد هر شکل از بیدادگری (ظلم، نابرابری، تبعیض و خفقان و سرکوب بودن) و هوادار خودسامانی مردم بودن، هوادار دموکراسی راستین بودن، هوادار توزیع عادلانه ثروتها و امکانات بودن، بی مرز و بی ارباب و بی خدا و رها از هر زندان فکری بودن. آنارشیسم علیه زورگویی و تبعیض است، آنارشیسم علیه نابرابری است و بنابراین آنارشیست موظف است که صدای بی صدایشان باشد و نه بوقچی سلبریتی ها!

من حامی ناظم بریهی و حمزه سواری و مطلب احمدیان و زینب جلالیان، حسن صادقی، مریم اکبری منفرد  ، سیامک مقیمی، ابوالفضل مقصودی و… چنین مبارزانی هستم که چند دهه تحت شکنجه هستند و هنوز ایستاده اند اما پشتیبانی در خور ندارند.» سهیل با سربلندی بر اعتقادات خویش پایبند و وفادار مانده و در پراتیک اجتماعی نیز آن را به اثبات رسانده است. هر چند که او خود گفته است: «ﺍﮔﺮﭼﻪ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﻢ ﻭ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﺴﺘﻢ ﮐﻪ ﺭﺍﻩ ﺩﺷﻮﺍﺭﯼ ﺑﺮﺍﯼ ﺭﺳﯿﺪﻥ ﺑﻪ ﺁﺭﺯﻭﻫﺎﯾﻢ ﺩﺭ ﭘﯿﺶ ﺍﺳﺖ

سهیل عربی، متولد مرداد ۱۳۶۴، در آبان ۱۳۹۲ به اتهام «اهانت به مقدسات اسلامی»، «سب‌النبی» و «توهین به رهبر و مقام‌های جمهوری اسلامی» توسط نیروهای قرارگاه ثارالله سپاه پاسداران دستگیر شد. در شهریور۱۳۹۳، در حالی‌ که حدود یک‌ سال از بازداشت سهیل می‌گذشت، او را به اعدام محکوم کردند. این حکم در آذرماه همان سال در دیوان عالی جمهوری اسلامی نیز تایید شد. اما به خاطر اعتراضات گسترده در شبکه های اجتماعی (خصوصا ً توئیتر)، سهیل در ”دادگاه تجدیدنظر” از حکم اعدام رهایی یافت ولی به ۹۰ ماه زندان و دو سال تحقیقات مذهبی محکوم شد. اما این پایان ماجرا نبود. سهیل را با اینکه در حال تحمل دوران محکومیت هفت سال و شش‌ماهه خود در زندان تهران بزرگ بود، بابت دو پرونده‌ جدید که در زندان علیه او گشوده بودند، بار دیگر به حبس، تبعید و جزای نقدی محکوم کردند. به گزارش خبرگزاری هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر، سهیل در پرونده نخست بابت اتهام‌های «توهین به مقدسات دینی» و «فعالیت تبلیغی علیه نظام و توهین به رهبری» به پنج سال حبس و برای پرونده دیگرش به اتهام «نشر اکاذیب به‌قصد تشویق اذهان عمومی و تبلیغ علیه نظام» به دو سال حبس، دو سال تبعید به برازجان و چهار میلیون تومان جزای نقدی و به اتهام «تخریب اموال دولتی» به یک سال و هشت ماه حبس تعزیری محکوم شد. تا سرانجام سهیل پس از تحمل هشت سال حبس ظالمانه از زندان رجایی‌شهر کرج «آزاد»* و از همانجا به تبعیدگاه فرستاده شد. سهیل گفته است:«ما توسط قضاتی محاکمه شده ایم که فاسد ترین انسان های روزگاراند».

سهیل در سال‌های متمادی شکنج و رنج در زندان های اوین، رجائی شهر، تهران بزرگ (فشافویه) نیز سکوت نکرد. بارها به اعتصاب غذا دست زد و با انتشار فایل‌های صوتی از درون زندان به وضعیت بسیار ناگوار زندان و شکنجه زندانیان اعتراض کرد. او از زندان اوین نوشته بود: «اینجا بیان حقیقت ممنوع است اما من یک آنارشیست هستم و برای من ممنوعیت ممنوع است. نمیتوانم ساکت باشم وقتی شکنجه شدن افرادی را که جرمی مرتکب نشده اند در اینجا می بینم، اینجا زندان اوین است جایی که آزاد اندیشان را مجازات میکنند. نگویید خاموش باش که در این گاه سکوت بزرگترین خیانت است. فریاد من فقط برای نجات خودم نیست، اعتصاب غذا کرده ام بلکه صدای مظلومیتمان را بشنوید میخواهم صدای تمام آزاد اندیشان محبوس باشم.»

همین افشاگری های سهیل از وضعیت زندان موجب شد که مورد خشم و غضب مسئولان زندان قراربگیرد و برای قتل او در زندان توطئه چینی کنند. سهیل نوشته است: « در موارد زیادی هم بوده که یک زندانی سیاسی در زندان دست از دادخواهی برنداشته، برای اینکه از شر او و افشاگری و اعتراض هایش خلاص شوند به او قرص روانگردان خورانده اند و سپس او را به امین آباد فرستاده اند. خودم وقتی در زندان تهران بزرگ بودم، بارها درباره اوضاع زندان و زندانیان اطلاع رسانی کردم و همین باعث خشم روسای زندان شد. هدایت الله فرزادی رئیس وقت زندان به من گفت اگر "زندان" را دوست نداری، گزینه بعدی "امین آباد" هست.» امین آباد در پوشش بیمارستان روانپزشکی همان شکنجه گاه مخوف زندانیان سیاسی وعقیدتی است که بهنام محجوبی، درویش شهید، را آنجا به فجیع ترین شکل شکنجه کردند و سرانجام به قتل رساندند. بهنام پیش از مرگ در مورد امین آباد گفته بود: "من را به شکل صلیب به تخت بستند و آمپول و قرص میدادند. روی من ادرار می‌کردند و کارهای خلافی که رویم ... من در امین آباد افول انسانیت را دیدم." اخیراً هم سامان یاسین (صیدی)، هنرمند و رپر معترض، را به امین آباد برده بودند که با اعتراضاتی که صورت گرفت چهار روز بعد مجبور به بازگردان وی به زندان رجائی شهر – که اکنون تخلیه و تعطیل کردند – شدند. سهیل در ادامه ماجرا می‌نویسد: «چند روز بعد مرا به بهداری زندان بردند، پزشک پس از چند سئوال و جواب و البته توهین های زیاد عصبانی ام کرد، من هم جوابش را دادمچند قرص تحت نظری برایم تجویز کرد، که طبق قانون زندان مجبور شوم هر شب آنها را در حضور بهیار بهداری بخورم، من از خوردن قرصها خود داری کردم، چند زندانی شرارتی را مامور کردند که به زور قرصها را در حلقم بریزند. گردن کلفتهای زندان به زور دست و پایم را می گرفتند و با یک قیف قرصها را به حلقم می ریختند. حالم خیلی بد شده بود. تا مدت زیادی آدمها را به شکل حیوان می دیدم، پائین تنه انسان، صورت شبیه گرگ و کفتار... کابوس می دیدم. در آن دوران مرا در سوئیت بند یازده، تیپ یک زندان تهران بزرگ محبوس کرده بودند. سوئیت محل تشدید تنبیه علیه زندانیان است. بعد برای تشدید تنبیه دو قاتل که بارها گفته بودند می خواهند یک نفر را بکشند تا به زندان گوهر دشت برگردند را به سلول من آوردند. یکی از آن‌ها یک شب عذاب وجدان گرفت و گفت بعد از اینکه چند بار تلاش کردیم تو را بکشیم و موفق نشدیم، به دستور "عباس زلالی" مواد شیشه (مخدر صنعتی) در بتری آب ریختیم و به خوردت دادیم، تو پرخاشگر و بی خواب شده بودی و دائم به دیوار مشت می کوبیدی و اینها از همین فیلم‌های مشت کوبیدنت به دیوار علیه ات استفاده کردند...»

این اراذل جانی که در خدمت مقامات زندان بودند و به دستور آنها قصد جان سهیل را کرده بودند که خوشبختانه موفق نشدند نقشه شوم شان را عملی کنند، اما شوربختانه توانستند علیرضا شیرمحمدولی، جوان ۲۰ ساله‌، را به قتل برسانند. سهیل عربی هشت سال در چنین شرایط بسیار فجیع و هولناک زندان مقاومت کرد و بر آرمان عدالتخواهی خود پای فشرد. وی هر جا هم فرصت یافت برای زندانیان کلاس‌های آموزش زبان انگلیسی و فرانسوی گذاشت. و همین امر بیش از پیش موجب خشم مسئولان زندان می شد. تا اینکه سهیل را از زندان به تبعیدگاه فرستادند. تبعید نیز پایان ماجرای زندان و محکومیت سهیل نبود. بلکه در جریان خیزش شکوهمند «زن، زندگی، آزادی» سهیل را در دی ماه۱۴۰۱ دوباره بازداشت کردند که تا آخر اسفند هم در زندان به سر برد. سهیل در مورد این بازداشت اخیرش در مطلبی که به قول خودش می‌توانست عنوان «شانزدهمین پرونده، سومین بازداشت یا فرصت و افتخار همزیستی با رزمندگان انقلاب/فرگشت "زن، زندگی، آزادی"» داشته باشد، نوشته است: «بابت اتهام فعالیت تبلیغی علیه نظام که مصادیق آن تهیه گزارشهایی از اوضاع زندان، انتقاد به اوضاع اقتصاد و معیشتی مردم و باز نشر فیلم های اعتراضات مردم بود، جریمه شدم که جریمه تبدیل به حبس شد و یک ماه هم اضافه در زندان محبوس بودم، که به احتمال زیاد اگر این یک ماه اضافه به من تحمیل نمی شد، پدرم سکته نمی کرد یا دستکم این روزهای آخر کنارش بودم و... در آخر گفتند که باید مجازات تبعید را تحمل کنم یا در خواست عفو بنویسم! گفتم جرمی نکردم که درخواست عفو کنم، انتقاد کردم و انتقاد حق و تکلیف است.» سهیل عربی، این مبارز آرمانخواه «هوادار خودسامانی مردم» و «هوادار دموکراسی راستین»، اکنون در تبعید برازجان در شرایط پرمخاطره ای به سر می برد.

موضوع مهم دیگر از زندگی پرفراز سهیل عربی که حتماً می بایست به آن پرداخته شود، آسیب های جبران ناپذیر روحی و عاطفی است که میزان آن با هیچ مقیاسی قابل سنجش نیست. او در زندان بود که پدرش، محمد اسماعیل عربی، را که هنوز به شصت سالگی نرسیده بود، از دست داد. او در زندان بود که مادرش، فرنگیس مظلوم، را بارها احضار، بازداشت و زندانی کردند. سهیل در زندان بود که نتوانست شاهد رشد و بالیدن و مدرسه رفتن دختر دلبندش، روژانو، باشد و از در آغوش گرفتن او محروم ماند. سهیل در خصوص این صدمات و لطمات روحی توصیف ناپذیر کمتر گفته است ولی از اندک گفته‌ها و نوشته‌هایش پیداست که چه رنج و اندوه جانکاهی را تحمل می کند. جمله‌ای که سهیل در مورد پدرش نوشته: «تو مرا سهیل نامیدی و من فرزندم را روژانو، تو ستاره ای درخشان می خواستی که با شب بستیزد، و من روزهای نو» بسیار پرمعنا و قابل تأمل است. نامه سهیل از زندان اوین در مرداد سال ۱۳۹۵ به مناسبت آغاز هشتمین سال زندگی دختر عزیزش نیز تصویر گویائی از شور هستی را به رغم تمام رنج‌هایش ارائه میدهد. او خطاب به دخترش نوشته است: «ﻧﺎﻡ ﺭﻭﮊﺍﻧﻮ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯾﺖ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﮐﺮﺩﯾﻢ. ﺭﻭﮊﺍﻧﻮ ﯾﻌﻨﯽ ﺭﻭﺯ ﻧﻮ. ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺍﻣﯿﺪ ﮐﻪ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﺑﺮﺍﯼ ﻧﺴﻞ ﺗﻮ ﺷﻮﺩ ﻭ ﻧﺴﻞ ﺷﻤﺎ ''ﺩﯾﮕﺮ ﻧﺴﻞ ﺳﻮﺧﺘﻪ ﻧﺒﺎﺷﺪ''. ﺑﺎ ﺑﯽ ﻋﺪﺍﻟﺘﯽ ﻫﺎ ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﺭﺳﯿﺪﻥ ﺑﻪ ﺁﺯﺍﺩﯼ ﻣﺒﺎﺭﺯﻩ ﮐﻨﺪ. ﭘﺎﺳﺦ ﺍﻋﺘﺮﺍﺽ ﺭﺍ ﺑﺎ ﮔﻠﻮﻟﻪ ﻭ ﺑﺎﺗﻮﻡ ﻭ ﮐﻬﺮﯾﺰﮎ ﻧﮕﯿﺮﺩ، ﺑﻪ ﺟﺮﻡ ﻧﻮﺷﺘﻦ ﻭ ﺍﻧﺘﻘﺎﺩ ﺣﺒﺲ ﻭ ﺍﻋﺪﺍﻡ ﻧﺸﻮﺩ». وی در پایان نامه اش تأکید کرده است: «ﺩﺭﺱ ﻫﺎﯾﺖ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﻮﺑﯽ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﺁﻣﻮﺧﺖ ﻭ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮ ﮐﻪ ﺷﺪﯼ ﺑﻪ ﺗﻤﺎﻡ ﻟﺤﻈﻪ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻣﻘﺎﻭﻣﺖ ﮐﺮﺩﯾﻢ ﻭ ﺧﻢ ﻧﺸﺪﯾﻢ ﺍﻓﺘﺨﺎﺭ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﮐﺮﺩ. ﺭﻭﺯﻫﺎﯼ ﻧﻮ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻣﺎ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺗﻮ ﻧﯿﺰ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﻓﻬﻤﯿﺪ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻭﺟﻮﺩ ﺗﻤﺎﻡ ﺯﺟﺮﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﮐﺸﯿﺪﯾﻢ ﻭ ﺩﺭ ﺍﻭﺝ ﺳﺨﺘﯽ ﻫﺎ ﺧﻮﺷﺒﺨﺖ ﺑﻮﺩﯾﻢ، ﭼﺮﺍ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻋﺸﻖ ﺯﯾﺴﺘﯿﻢ. ﺑﺎ ﻋﺸﻖ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻦ ﺩﺧﺘﺮﮐﻢ».

آری! سهیل عربی، این انسان عدالتخواه، که گفته « از همان دوران کودکی و با دیدن ظلمی که به امثال پدرم/ تمام کارگران می شود، تبعیض و بی عدالتی ها به این فکر می کردم که ای کاش بتوان این اوضاع را تغییر داد و به بیدادگری ها پایان داد» در پیکار با بیدادگران و ستمگران هم‌اکنون در تبعید برازجان بسر می برد.

 

یاشار جاوید

شنبه ۱۴ مرداد ۱۴۰۲ برابر با  ۰۵ اگوست ۲۰۲۳ 

….................................

پانویس

*سهیل عربی: «اینکه می گویند آزاد شدی خشمگینم می کند. آزادی من در گرو آزادی مردم از ستمگران است، این فقط تغییر محل شکنجه است

مطلب فوق را میتوانید مستقیم به یکی از شبکه های جتماعی زیر که عضوآنها هستید ارسال کنید:  

تمامی حقوق برای سازمان کارگران انقلابی ايران (راه کارگر) محفوظ است. 2024 ©