آغاز
دور نا گزیری خروج
از مرکز
بهنام
چنگائی
همینگونه
که دیده می
شود و بعد از البته
دور بلندی از
تخاصمات،
تصادمات و
تنازعات
پوشیده و
آشکار اقلیت
حاکم
اصولگرای رژیم
ولائی، اینک
اما مرحله
حذفی وقطعی
بخشی در برابر
بخش دیگر آغاز
گردیده است؛
که من ترجیحن قاعده
مندی آنرا
تابع قانون
گریز از مرکز
و پرتاب شدن هرکدام
به بیرون از
دستگاه را، همچون
کندن موئی
مزاحم از
دماغ، ناشی از
پشتوانه کمی و
کیفی آنها، صف
بندی های جدید
با جناح های
دیگر و دریافت
وعده های حمایت داخلی و
خارجی هرکدام و
توان تاثیر طرفین
درقوای سه
گانه می دانم،
که این برای
ماندن در
گردونه ی
حکومت با شتاب
و سرعت های
بیشتر کنونی و
ناگهانی آتی در
گردونه سیاسی
فردا، هریک از
آنان نیاز به وزن
بالاتری نسبت
به رقیب دارد
که پیروز آن
مقطع، قطعن
باید این وزن
سنگین را کسب
و داشته باشد
تا در حیات
سیاسی باقی
بماند؛ من این
روند تاکنونی
نظام را در
چشم انداز آتی
چنین بررسی می
کنم.
چگونگی
تحولات
داخلی، منطقه ای
و جهانی به
سرعت این
فرجام واقعی،
که در انتظار
استبداد دینی
و جناحای دور
و نزدیک آن
است اثرجدی
خواهند داشت و
این طبعن و
قهرن سرنوشت
شان را ناگزیر
این سرعت کمی و
به تبع آن، شتاب
به کیفیتی لازم
را دچار خواهدشد
که نتیجه این
دگرگونی،
برای مردم ما
و همه ی
مبارزان راه
آزادی و نان، و
در سطح جهان،
دارای اثرات
بسیار اساسی دانسته
و این خود به
ثمربخشی مبارزات
ضد استبدادی به
ویژه در منطقه
و کشورهای
محروم اسلامی نیروی
شگرف و چراغ روشنی
برای یافتن راه،
با بینائی و هوشیاری
لازم را خواهد
بخشید.
"
تحولات
داخلی"
تعادل
رژیم هرگز تا
این اندازه
ظرف تمام
دوران صدارت
اش مورد هجوم واقعی
نیروهای مخالف
خودی و غیر
خودی (داخل و
خارج) دستگاه قرار
نگرفته است.
از یک طرف: ریزش
و شکست بیش از
پیش قدسانیت وآبروی
دین و
دربار"ولی
فقیه" و از
طرفی دیگر: اختلاس
های متعدد انتخابات
88 و رسوائی غارت
میلیاردی اموال
عمومی امروز و
سرکوب و کشتار
بسیاری از
مردم بی گناه
به خاطر دفاع
از جریان و
مردی که "او"
امروز دشمن
شماره یک اش
به حساب می
آید ـ این جانب
داری آشکار ازتقلب
و نتایج مخرب
آن تصمیم ـ در
دید مردم و تماشای
شمشیربازی
سران و متمردین
دستگاه اسلام
سیاسی، بخوبی
توانست چهره
مزور ساختاردینی
و روند این بی
آبروئی و بی
اعتباری رهبر
خودرای آنرا
در اذهان
عمومی روشن نماید.
امروز
مردم ما به
وضوح متوجه
شده اند که:
هیچگونه
مصلحت مردم
وسرنوشت آتی
آنان از دید
این مرد و یا
آن مردان دیگر
در دستگاه بی
نهایت مخوف،
جنایتکار و
پرخرج و برج دینی،
هرگز مورد تعاملات
و محاسبات
سیاسی بین طرف
های درگیر به
خاطر آنان
نبوده و این
تنازعات
جناحی فقط
برای تحکیم و
تمرکز قدرت
سیاسی و
اقتصادی در میانه
آن مطرح و
زمینه ی نزاع
دیروز و امروز
بوده است؛ همیشه
این رای آقای
ولی فقیه بوده
که تاکنون با
قلدری تمام و
البته فعلن به
پیش رفته و می
رود؛ تا دیروز
مصلحت حفظ
وجود خود و
خلافت اش ایجاب
می کرد با سپر
احمدی نژادها وجناح
اش در برابر
اصلاحطلبان
دوام بیاورد و
امروز او دریافته
است که بدون
وجود این مرد
و جناح مزاحم
او، بهتر و
تنهائی می
تواند به حرم
و هرم هستی بارگاه
اش ثبات بخشد،
و البته اگر
بتواند چنین
نیز خواهد
کرد.
"تحولات
منطقه"
تردیدی
نباید داشت که
در خاورمیانه
و شمال آفریقا
کوزه ای بوده،
افتاده و شکسته
و آب حیات
دیکتاتورهای
در آن،از
دورترین تا همین
کناردستی مان درسوریه،
بر زمین
ریخته، فرو
رفته وبازیافتنی
نیز نیست.
حالا آیا در
این تحولات،
انقلابی روی
داده و یا نه؟
ـ آیا این
روند در آینده
به تغیرات جدی
انقلابی در
بخش اعظم آنها
فرا خواهند
روئید و یا نه؟
و یا اینکه جنبش
های اعتراضی
شبه انقلابی بوده
اند و یا نه؟ و
یا بنا به
دعاوی
دیگرانی که می
گویند: بخشی ازاین
خیزشها کور، به
نهاد های اسلامی
وابسته و توسط
ناتو کمک شده،
و ارتجاع دینی
و ملی عرب تقویت
شده است و یا
در نتیجه ی
دخالت عوامل
بیرونی و غرب و
یا وابسته به آنان،
این تحولات
بزرگ جابجائی خاورمیانه
و شمال آفریقا
متوقف و یا
منحرف شده است؛
مطالب و مقوله
های بسیار
مهمی هستند که
آینده به آنها
خواهد پرداخت!
تا ببینیم
باقی مانده ی
این سلاطین وحشتزده
و بی رمق، چه
توطئه و دسیسه
ای علیه
آزادیخواهی
مردمان شان
بتوانندکوک
کنند و چقدر دیگر
با بی ثباتی
ترس دوام
بیاورند؟!
اما یک
امر روشن است
که نتایج خیزش
توده ای در هر
جائی رخ داده
باشد، تکرار
تجربه های تلخ
سیاسی گذشته آن
کشورها نخواهند
بود و این خود
یک پیروزی والای
همبستگی انسانی
تهیدستان است در
دنیای عرب، آنهم
در برابر مستبدین
و نوکران سرمایه
داری داخلی و
جهانی که از توده
های ستمدیده شکست
خورده است و
مردم این
کشورها، با
این مبارزات
متحد برتوان و
اراده ی مقتدر
خود، به خوبی پی
برده است! که البته
هرکدام از این
کشورها و مردمان
اش، ممکن است
و می تواند
از"سران و
رهبران" خائن این
قیام و انقلاب
ها در آینده،
همچون جانیان
و کلاشان کشور
ما، فریب
بخورند. تهدید
جامه ی تزویر دینی
و الهی بر تن مبارزات
"جدی" می نماید
که البته آن
بی گمان مشابه
حاکمیت ایران
نخواهد بود و
این فعلن خود
چندین گام به
پیش برای مردم
کار و زحمت در
بند اغلب کشور
های اسلامی ست.
"تحولات
جهانی"
در راس
و سطح بلوک قدرت
غرب و
وابستگان اش اما،
وضع بسیار مغشوش
و اصولن شرایط
ظاهری به نفع بساط
حکومت اسلامی و
نهادهای
غیرمردمی ست.
در این کشورها
تحولات
غیرقابل
باوری در
اعماق جامعه ی
ناراضی از یک
طرف و از سوی
دیگر بحران اعتبار
مالی و صنعتی و
نظام ارزشی در
حال تلاشی آن،
همهی آنان را
از شدت
ناتوانی به
جان هم انداخته
است و بازتاب
وسردرگمی غرب
درآن، به سود
مردم جهان و
از جمله مردم
ایران است! این
هسته مقابله و
مبارزه بر
علیه سرمایه در
مقیاسی بزرگ در
حال رویش است؛
پایه های این
تحولات توسط
خیزش اعتراضی
والستریت" ما
99 درصد هستیم"ریخته
شده و شکل علنی
و عملی در سطح
غرب یافته، پاسفت
کرده و چراغ
راه بشریتی می
تواند باشد که
او زیر سلطه فانوس
های سرمایه جهانخوار
می باشد، این
روشنائی تا
حدودی مردم
جهان را بیدار
کرده و مایه ی دلگرمی
شده وایجاد
امید و باور
به خود را هموار
کرده است. این
یک خوشبینی
صرف نیست که
اگر گفته شود:
امکان ایجاد
یک دنیای دیگر
و بهتر در این
شرایط بیشتر
از همیشه میسرتر
شده است. آری: این
یک واقعیت
انکار ناپذیر
است که این
فاجعه ی زندگی
نابرابر سخت
امروزی، برای
بسیاری در سطح
جهان، دیگر قابل
تحمل و
بردباری نیست
و این وضعیت
نابرابرو
گسترده
تضادها و
تفاوت های طبقاتی،
ملی و جهانی ـ
که همه ی آنها
ریشه در
ساختار
سرمایه داری دارند
برای همگان در
روی زمین
یکسان است، و
این آن انتظار
از زندگی نیست که مردم
زحمت کش جهان
از آن دارند
وآنها نمی
توانند با این
روش موجود تداوم
حیات بیابند!
"چشم
انداز"
نه این
حرف خامنه ای در
کرمانشاه در مورد
احمدی نژاد: مبنی
بر اینکه او دولت
را از ساختار حکومت
خود حذف می
کند، تازه است!
و نه احمدی
نژاد در نشست
دولت: با
عنوان کردن
سرنخ غارت
میلیاردی در
بیت رهبریست، برای
جلب و رغبت
شنیدن او دربین
مردم این حرف
ها تازگی دارد؛
دستگاه شناخته
شده و آسیبی
را که نباید
می خورد، دیگر
خورده است! از
دوره ولایت
خمینی هم وضع تهدید
هابه همین
روال بوده است
و تنها
افشاگری های و
واژه های امروزی
اندکی تفاوت
کرده و می
کنند. اینک نیز
این آقا همانند
آن حضرت
تمامیت خواه
می باشند و
ایشان هم مدام
برای تحکیم و
تمرکز هرچه
بیشتر قدرت در
دیتان خود به
قیمت مال و
جان مردم با
مخالفان خود می
رزمند. دلیل تداوم
این نزاع و ادعای
"ولایت مطلق" ناشی
از ساختار
دستگاهی ست که
خود را
نماینده ی خدا
می داند ودر
این سی و سه
سال به کمتراز
آن، که مطلقن
اراده ی و
مقدر خدا
برروی زمین است
(برحسب این
امر مشتبه که
بر روان ریش ایشان
میخکوب شده
است) راضی
نیست. غافل از
اینکه شرایط
به نفع این پریشان
حال و رقبای
اش نیست و تحول
جهان به سمت
دگرگونی های
جدی چرخیده
است و ما می بینیم
که هردوی این
دیوانگان فقط شعارها
و واژه های شان
را عوض کرده
اند، و هستی
مردم ایران و
تمامیت کشور اما،
دچارخطرات
جدی و ناگهانی
هر آن بوده ومی
تواند قرار
گیرد.
جای
تامل دارد!
آیا غرب
ساختار بهتری از
حکومت های
آرام و مطیع اسلامی
برای تامین
منافع اش در منطقه
و جهان طغیان
زده ی امروز
می تواند
بیابد؟ به
گمان من ـ نه ـ
این ساختارهای
مرتجع و
عشیرتی الگوی های
ایده آلی هستند
برای کل جهان
سرمایه و از
جمله خود سرمایه
داران ایران! پس
در این صورت
با تناقضات و
اشتلم بازی
های آن در
ایران، غرب چکار
باید بکند؟
یکی از پاسخ
های اساسی می
تواند: روش
های معمول
قهری غرب به
همت قوای متحد
و مقتدر ناتو
باشد که موجب
اش در آستین
آمریکا و توسط
"اسرائیل" به
آنجام و پایان
حکومت (ولی فقیه)
بیناجامد؟ و
برای
جایگزینی "
اسلام بی ولی
فقیه" ردیف
بزرگی از دست
بوسان غرب به
نوبت نشسته
اند!؟ آیا این
امکان متصور،
طرح ریزی و
نیروهای جانشین
رژیم
سازماندهی
شده اند؟ آیا
در فردای ایران
ویران شده از
بمب باران ها،
ما خود را
خواهیم بخشید
؟ آیا ماهنوز
فرصت داریم که
مانع این
فاجعه گردیم؟
یا اینکه غرب
و ناتو دست به
چنین حماقت و
خطای بزرگی
نخواهد زد؟
یوگسلاوی،
عراق و
افغانستان در
ناباوری
دیروز و امروز
ـ مصرو تونس و
لیبی در پیش
چشم جهانیان
واقعیت تلخ
دیگری را بازگو
می کنند!
مگرنه؟ هشدار!
بهنام
چنگائی
18 آبان 1390