مدیریت
بحران با مدیران
بحران زده؟
ارژنگ
بامشاد
وضعیت
سیاسی و
اقتصادی در
ایران، نیازی
به توصیف
ندارد. بحران
اقتصادی همه
جانبه شده
است. ارزش پول
ملی سقوط کرده
و بازار ارز و
سکَّه، سکّه ی
سکّه است. نرخ رشد
اقتصادی
پائین آمده؛
تعطیلی
کارخانه ها،
روالی روزانه
یافته و
بیکاری
گسترده تر از
پیش شده است. در
این گیرودارِ
بحران
اقتصادی و
سقوط ارزش پول
ملی، مجلسیان دولت
را متهم به
کارشکنی می کنند.
"کیهان"
نماینده ی
رهبر می نویسد
که دارودسته ی
احمدی نژاد در
همسوئی با
آمریکا بحران
ارز را دامن
می زند. سایت
های نزدیک به
دولت احمدی
نژاد می
نویسند که
برادران
قاچاقچی سپاه،
با هدف
پولشوئی،
فشار آورده
اند تا نرخ
سود بانکی
بالا رود.
وزیر اقتصاد،
نهادها و
شهرداری
تهران را متهم
به خرید بی رویه
سکّه می کند. وقتی
هم که وزیران
اقتصاد، صنعت
و رئیس بانک مرکزی
پس از گذشت
یکماه از
دریافت
دعوتنامه
مجلس، با ناز
و اکراه به
دیدار
مجلسیان می
روند، حرف های
تکراری خود را
تحویل شان می
دهند. جالب
است که هم
مجلسیان و هم
دولت و هم
دیگر قدرتمداران،
منکر تاثیر
تحریم ها بر
اقتصاد کشور
می شوند و خود
را به کری و
کوری می زنند.
در
عرصه سیاسی
وضع بهتر از اوضاع
اقتصادی نیست.
تحریم
های همه
جانبه، ایران
را در انزوای
جهانی گرفتار آورده
و تحریم نفتی
اروپا، حکومت
را سراسیمه
کرده است.
مجلس جلسه فوق
العاده تشکیل
داده است تا
شیرهای نفت را
قبل از آغاز
تحریم نفتی
اروپا ببندد.
برخی هم از
بستن تنگه
هرمز سخن می
گویند. فرمانده
نیروی دریائی
ارتش در زمان
انجام رزمآیش
دریائی به
آمریکائی ها
گفت ناوگان
خود را دیگر
به خلیج فارس
بازنگردانید
و تهدید کرد
که ایران یک
حرف را دوبار
تکرار نمی کند.
یک هفته پس از
این تهدید
توخالی و
مسخره، پنج
ناو جنگی
آمریکا به همراه
ناوهای جنگی
انگلیس و
فرانسه وارد
خلیج فارس
شدند و
فرمانده نیروی
دریائی ارتش
هم به روی
مبارک نیاورد
که چه تهدیداتی
کرده بود. این
تنها شاهکار
آن ها در
برخورد به
تحولات سیاسی
نیست. پیش از
آن نیز
مزدورانشان
را فرستادند
تا سفارت
انگلیس را
اشغال کنند و
بعدأ خودشان
گفتند که در
زمین دشمن
بازی کرده
اند. معلوم
نیست که چرا
مدام از دشمن
بازی می
خورند.
همانطور که
بحران ارز را
نیز بازی در
زمین دشمن می
نامند.
تهدیدات
مسخره و
توخالی سران
حکومت، نشان
می دهد که در
شرایط بشدت
بحرانی و حساس
کنونی، حاکمان
جمهوری
اسلامی بیش از
آن بحران زده
و نگران هستند
که شرایط
کنونی را درک
کنند. در
شرایطی که
ابرهای سیاه
جنگی بر فراز
کشور جمع می
شوند و صدای
طبل جنگ از هر
سو شنیده می
شود، سران
حکومت در بحث
های حجره های
قم و نجف
گرفتار آمده
اند که در
شرایط شِعب
ابی طالب هستند
یا در شرایط
بدر و خیبر.
گویا شرایط امروز
ایران با
شرایط هزار و
چهارصد سال
پیش عربستان
شباهت دارد.
این سیستم
حکومتی فقط در
این شرایط
دچار چنین
بیماری مهلکی
نشده است.
هنوز از
داستان شعیب
ابن صالح و
سیدخراسانی
زیاد دور نشده
ایم. از
دورانی که بیت
رهبری و باند
احمدی نژاد،
ظهور امام
زمان را
برنامه ریزی
می کردند و
حتی شخص ولی
فقیه هم به
حضور "حضرت
امام زمان"
مشرف شده
بودند و خامنه
ای حتی حاضر
نشد این خبر
را که
از قول امام
جمعه قم بیان
شده بود، تکذیب
کند. اما
زمانی که "خروج"
احمدی نژاد
علیه رهبر به
راه افتاد،
بازی ظهور
امام زمان هم
تعطیل شد و
فیلم ظهور هم
توقیف. در
اینجا، این
سئوال پیش می
آید که آیا از
سر اعتقاد به
ظهور امام
زمان، آن همه
بحث و جدل در جریان
بود یا آن
داستان نیز
جزئی از روال
مردم فریبی و
تعمیق دیگران
بود. اگر
اعتقادی به امام
زمان در کار
بود، چرا این
ماجرا در
بحبوحه
"بیداری
اسلامی" در نیمه
راه رها شد؟
چرا دیگر حرفی
از ظهور امام زمان
در میان نیست؟
واقعیت این
است که داستان
امام زمان و
نقش برجسته ی
رمال ها و جن گیر
ها در دولت و در بیت "آقا"، برای
سازماندهی یک
ائتلاف
مافیائی در
راستای تمرکز
بیش از پیش
قدرت و حذف
همه مخالفان
درون حکومتی
بود. اما
زمانی که
معلوم شد که
دعوا میان
شرکا بر سر
سهم شیر بالا
گرفته و احمدی
نژاد دیگر
حاضر نیست
همچون غلام
حلقه به گوش
عمل کند،
ائتلاف باندهای
مافیائی قدرت
شکاف برداشت. اگر چه پس
از آغاز
درگیری های
درونی فتیله
بحث ظهور امام
زمان پائین
کشیده شد و
رمال ها و جن
گیر ها دستگیر
گشتند، اما
تاثیرات این
اقدامات
متحجرانه در
رسانه های جهان
پا برجا ماند. بازتاب
رسانه ای این
ماجرا، حداقل
در رسانه های
جهانی، از
رهبری ایران
چهره
دیوانگانی را ترسیم
کرد که در دنیای
دیگری سیر می
کنند و ممکن
است به بهانه
ظهور امام
زمان دست به
هر حماقتی
بزنند. همین
تبلیغات
جهانی و سنگین
سبب شده است
که افکار
عمومی علیه
دستیابی چنین
دیوانگانی به
بمب اتمی با
حساسیت واکنش
نشان دهند.
این را باید
گذاشت در کنار
اراجیفی که
احمدی نژاد در
انکار جنایت
هولوکاست
بارها بر زبان
رانده بود.
سخنان احمدی
نژاد تنها در
حد حرف باقی
نمانده بود
بلکه دولت
اسلامی با صرف
هزینه های
گزاف،
کنفرانس نفی
هولوکاست را
در تهران
سازمان داد و
از این طریق
چهره دیگری از
جمهوری
اسلامی در
جهان به نمایش
گذاشت. چهره
ای که افکار
عمومی جهان را
نسبت به اهداف
حاکمان اسلامی
بشدت حساس
کرده و همین
نگرانی نیز
مورد بهره
برداری رسانه
های نزدیک به
بنیادگرایان
نژاد پرست
اسرائیلی شده
است. جوهر
تبلیغات
بنیادگرایان
اسرائیلی و نو
محافظه کاران
آمریکائی، از
رهبری ایران،
بنیادگرایان
بی مغزی را به
نمایش می
گذارد که حاضر
است در راستای
اهداف
ایدئولوژیک
خود دست به هر
جنایتی بزند. سران
جمهوری
اسلامی، با
دست و دل بازی
شگفت انگیزی
برای این
تبلیغات
متمرکز و
سازمانیافته،
سوخت کافی
فراهم می
آورند.
وضعیت
کنونی ایران،
انسان را به
یاد آن حادثه تاریخی
می اندازد که
زمانی که در
دوره ی فتحعلی
شاه قاجار،
به فتوای آن
ملای دیوانه،
جنگ با روسیه
آغاز شد و
عباس میرزا در
محاصره
سربازان روس
قرار داشت،
پیکی به دربار
فرستاد که
مهمات کم دارد
و خطر شکست در
پیش است.
زمانی که پیک
عباس میرزا به
دربار فتحعلی
شاه رسید، شاه
قدرقدرت
مشغول بازی
بود، خادمان
دربار اجازه
شرفیابی پیک
را ندادند تا
بازی شاهانه
به پایان برسد.
و نتیجه آن
تمرکز شاه
قاچار و نتیجه
آن فتوای شوم
ملای دیوانه
را خوب می
دانیم. امروز
هم سران حکومت
اسلامی، کشور
را در وضعیتی
مشابه گرفتار آورده
اند. وضعیتی
که می تواند
بسیار گران
تمام شود. آن
ها در چنین
شرایطی، خود
را مشغول
سازمان دهی به
اصطلاح
بیداری اسلامی
کرده اند.
هزار و دویست
جوان از ۷۳
کشور جهان را
با هزینه های
گزاف به ایران
آورده اند و
قرار است تا
پایان دهه فجر
هم از آن ها
پذیرائی
کنند، تا
اهداف جهموری
اسلامی را
برایشان
توضیح دهند و
در تحولات
منطقه به رشد
اسلام گرائی
کمک کنند.
اسلام
گرایانی که هم
زمان، سرشان
هم به توبره
عربستان و هم آخور
آمریکا بند
است و معلوم
نیست وقتی که
قدرتشان
تثبیت شود با
شیعیان "رافضی"
چه خواهند
کرد؟ علت
تمرکز این
چنینی روی
"بیداری اسلامی"،
را می توان در
سخنان علی
خامنه ای در
جمع این
جوانان دید.
خامنه ای بر
این باور است که
انقلابات عرب
مقدمه ی
فروپاشی
امپریالیسم
آمریکا و
متحدان غربی
اش است. از این
روست که
دیپلماسی
جمهوری
اسلامی روی
اتکای بیش از
حد به روسیه و
چین استوار
گشته و
تهدیدات
آمریکا و غرب
را کم اهمیت
جلوه می دهد.
نگاهی به نحوه
انعکاس اخبار
جنبش اشغال
وال استریت و
یا اعتصابات
مردمی اروپا
در رسانه های
جمهوری اسلامی
نیز این نگاه
حاکمان
اسلامی را به
شکل برجسته ای
نشان می دهد.
آنها از این
حقیقت غافلند
که اگر قرار
باشد اروپا و
آمریکا از هم
بپاشند،
ایران قبل از
آن به ویرانه
ای تبدیل شده
است.
واقعیت
این است که
سکان کشور
بحران زده ی
ایران در
شرایط حساس
کنونی در
دستان بحران
زده گانی است
که خود نمی
دانند چه باید
بکنند. آن ها
از ترس شورش
مردم، کشور را
بسوی یک فاجعه
ی تمام عیار
سوق می دهند.
وقتی به
اقدامات ضد و
نقیض
حکومیتان و
درگیری باندهای
مافیائی قدرت
نگاه می کنیم،
این حقیقت آشکار
می شود که
تمامی جناح
های حکومتی در
یک چیز با هم
متحد هستند و
آن صف آرائی
محکم و استوار
در برابر مردم
است. اساس
نگرانی
حاکمان
اسلامی از
شورش توده های
گرسنه و جان
به لب رسیده و
آزادیخواه است.
تجدید
آرایش سپاه و
بسیج، راه
اندازی اعدام
ها در ملاء
عام، دستگیری
های گسترده،
افزایش فشار
بر زندانیان،
کنترل شدید و
دیوانه وار
اینترنت و پائین
آوردن سرعت
آن، یورش های
روزانه برای جمع
آوری ماهواره
ها، بستن خانه
سینما، همه و
همه حکایت از
وحشت حکومت
اسلامی از
مردم دارد. ترس
از مردم و
شورش های توده
ای، جوهر
اقدامات ضد و
نقیض حکومت
است. دولت
دینی اسلامی
که از زندگی
عرفی و مدرن و
از مردم جوان
و تحصیل کرده ی
ایران شکست
سختی خورده
است، تمامی
تلاش خود را
بکار می گیرد
تا به شکل های
گوناگون فضای
بحرانی کنونی
را حفظ کرده و
برای سیاست
سرکوبگرانه
اش توجیهاتی
مردم پسند
ارائه دهد.
در چنین
شرایطی اگر
مردم، مستقلأ
وارد صحنه
نشوند و سمت و
سوی حوادث را
رقم نزنند، آینده
ی سیاهی
درانتظار
کشور است. از
این روست که
همه
آزادیخواهان
و همه آنانی که
نگران سرنوشت
کشورند ، باید
علیه تحریم ها
و علیه
جنگ فریاد
اعتراض خود را
بلند کنند و
به شکل دهی به
جبهه ی مردم
ایران علیه
جمهوری
اسلامی و علیه
سلطه جویان
خارجی کمک
کنند. زیرا
بدون چنین
تلاشی اوضاع
می تواند سمت
و سوی خطرناکی
بخود بگیرد.
۱۱
بهمن ۱۳۹۰ـ ۳۱
ژانویه ۲۰۱۲