Rahe Kargar
O.R.W.I
Organization of Revolutionary Workers of Iran (Rahe Kargar)
به سايت سازمان کارگران انقلابی ايران (راه کارگر) خوش آمديد.
سه-شنبه ۱۹ ارديبهشت ۱۳۹۱ برابر با  ۰۸ می ۲۰۱۲
 
 برای انتشار مطالب در سايت با آدرس  orwi-info@rahekargar.net  و در موارد ديگر برای تماس با سازمان از;  public@rahekargar.net  استفاده کنید!
 
تاریخ انتشار :سه-شنبه ۱۹ ارديبهشت ۱۳۹۱  برابر با ۰۸ می ۲۰۱۲
مارکسیسم کلاسیک و بوم‌شناسی (اکولوژی(

 

مارکسیسم کلاسیک و بوم‌شناسی (اکولوژی(

 

جان بلامی فاستر

 

پژوهش‌های انجام شده در دو دهه گذشته نشان می‌دهد که بین مارکسیسم کلاسیک و بوم‌شناسی (۱) ارتباطی مستحکم وجود داشته است. از دیدگاه مارکس دگرگونی رابطه انسان با زمین یکی از شروط اساسی گذار از دوره فئودالیسم به سرمایه‌داری بود و به همین ترتیب باید گفت که او تنظیم منطقی رابطه انسان با طبیعت را یکی از شروط اساسی گذار از سرمایه‌داری به سوسیالیسم می‌دانست.

مارکس و انگلس در خصوص مشکلات زیست محیطی ناشی از سرمایه‌داری و در کل جامعه طبقاتی و نیاز به غلبه بر آنها در زمان استقرار در سوسیالیسم، مطالب مبسوطی را به رشته نگارش درآورده‌اند. از آن جمله مباحثاتی درباره بحران خاک در قرن نوزدهم است که مارکس را بر آن داشت تا تئوری خود را در زمینه گسست ارتباطی طبیعت و جامعه ارائه کند.

وی تحقیقات دانشمند آلمانی "یوستوس فون لیبیگ" را پایه و اساس تجزیه و تحلیل خود قرار داد و در آن به این نکته اشاره کرد که سرمایه‌داران مواد مغذی خاک؛ فسفر،  پتاسیم و نیتروژن را استخراج و این مواد را به شهرهایی صدها و هزاران مایل دورتر منتقل می‌کنند. این مواد مغذی در نهایت موجب آلودگی آب و هوا و لطمه دیدن تندرستی کارگران می‌شوند. این گسست در چرخه ارتباط بین طبیعت و جامعه، مارکس را بر آن داشت که خواستار بازگرداندن پایداری زیست‌محیطی کره زمین جهت بهره‌گیری نسلهای آینده از آن گردد.

بر همین اساس مارکس و انگلس مشکلات اکولوژیک عمده جامعه بشری را به ترتیب زیر برشمردند ( ۲ ): تبعیض بین شهر و روستا، تخریب خاک، آلودگی صنعتی، توسعه نامنظم شهرها ، لطمه دیدن سلامت کارگران و از کار افتادگی آنها،‌ تغذیه نامناسب، سلب حق مالکیت دهقانان بر زمینهای خود، فقر و انزوای روستائیان، تخریب جنگلها، جاری شدن سیل بر اثر فعالیتهای بشری، گسترش بیابانها، کمبود آب، تغییرات اقلیمی منطقه‌ای، اتلاف منابع طبیعی، از جمله زغال سنگ، لزوم حفاظت از منابع انرژی، انحطاط تدریجی و محتوم جامعه، لزوم بازیافت پسماندهای صنعتی، ارتباط متقابل گونه‌ها و محیط زیست آنها، مشکلات ناشی از افزایش بیش از حد جمعیت، عوامل پدید آورنده قحطی و موضوع کاربرد منطقی دانش و فن‌آوری.

شناخت این دو از مشکلات زیست محیطی جامعه انسانی از دیدگاه ماتریالیستی ژرف‌بینانه‌ به طبیعت که بخش مهمی از اندیشه‌های مارکس را تشکیل می‌داد، برخاسته بود. وی چنین می‌نویسد: بشر برای ادامه حیات خود به طبیعت وابسته است. به عبارت دیگر طبیعت حکم بدن او را دارد و آ‌دمی برای بقای خود باید با آ‌ن ارتباطی مداوم داشته باشد. معنای این گفته که حیات جسمانی و ذهنی بشر به طبیعت پیوند خورده، آن است که طبیعت با اجزای درونی خود ارتباط دارد چرا که انسان بخشی از طبیعت است.

مارکس با مخالفت مستقیم با سرمایه‌داری اعلام داشت که زمین در مالکیت هیچ فرد، ملت یا گروه خاصی قرار ندارد و متعلق به نسلهای بعدی است و لذا باید با مدیریتی مناسب از آن محافظت کرد. دیگر مارکسیستهای متقدم نیز با پیروی از او در برخی از تجزیه و تحلیلهای خود به مسائل زیست‌محیطی توجه‌ کردند و با یک دیدگاه ماتریالیستی و دیالکتیکی کلی، به بررسی طبیعت پراختند. ویلیام موریس، اگوست یبل، کارل کائوتسکی، رزا لوکزامبورگ و نیکلای بوخارین همگی از نظراتی که مارکس درباره بوم‌شناسی داشت استفاده کردند. یک سوسیالیست اوکراینی به نام برگئی پودولینسکی در تلاشهای نخستین خود برای تبیین اصول علم اقتصاد بوم‌شناسی، تا حد زیادی از آثار مارکس و انگلس الهام گرفته بود. لنین نیز بر اهمیت بازیافت مواد مغذی خاک تأکید و از حفاظت از طبیعت و اجرای آزمایشهای پیشگامانه‌ای در زمینه بوم‌شناسی اجتماعی، علم مطالعه متقابل جمعیت در یک محیط‌زیست طبیعی خاص، پشتیبانی می‌کرد.

این سیاستها در دهه ۱۹۲۰ و اوائل دهه ۱۹۳۰ در شوروی به پیدایش نظریاتی در زمینه علم تحولات نیرو در زیست بوم‌ها و دینامیک تغذیه ( پایه و اساس دانش مدرن تجزیه و تحلیل زیست بومها) انجامید، که شاید در آن زمان از پیشرفته‌ترین نظریات ارائه شده در جهان بود. این جو انقلابی و علمی همچنین زمینه را برای پیدایش تئوری زیست کره، از "وی. آی. ورنادسکی"، تئوری منشاء حیات از "ای ای اوپارین"، و کشف منابع ژنی گیاهان زراعی جهان توسط "ان.ای واویلوف" فراهم آورد. در غرب و به ویژه در انگلستان نیز دانشمندان برجسته ای مانند جی.بی.اس هالدین، جی.دی.برنال، هایمن لوی ، لانسلوت هاگبن و جوزن نیدهام که در دهه ۱۹۳۰ تحت تأثیر اندیشه‌های مارکس قرار گرفته بودند، گام‌های نخست را برای کنکاش در اصول دیالکتیک حاکم بر طبیعت، برداشتند. حتی می‌‌توان گفت که دانش بوم‌شناسی کاملاً ریشه در آثار اندیشمندان چپ‌گرا، سوسیالیستها، سوسیال دموکرات‌ها و آنارشیستها، دارد.

البته پیداست که نمی‌توان گفت بوم شناسی در کانون توجه همه شخصیت‌های بنام سوسیالیست یا هر آنچه که در سیر تحول این مکتب فکری رخ داده، بوده است. در شوروی شکل افراطی موج تولیدگرایی، که وجه مشخصه مدرنیته در اوائل قرن بیستم بود، مارکسیستم را در کام خود فرو برد و در نتیجه آن بسیاری از زیست‌بومهای این کشور به نابودی کشانده شد. با ظهور نظام استالینی اکثر طرحهای پیشگامانه بوم‌شناسی شوروی به محاق رفت و برخی از مارکسیستهای متقدم آن مانند بوخارین و واویلوف که به مسائل زیست‌محیطی توجه داشتند کشته شدند.

همزمان با این تحولات، مخالفت شدید مارکسیستهای کشورهای غربی با علوم طبیعی، که ناشی از نفی همه‌جانبه اصول پوزیتیویسم بود، آنان را بر آن داشت که هر گونه تلاش برای تبیین اصول دیالکتیکی حاکم بر طبیعت را کنار بنهند و در نتیجه ارتباط این مکتب فکری با بوم‌شناسی بسیار کمرنگ شد. با این حال مکتب فرانکفورت در انتقادات خود از علم، از غلبه انسان بر طبیعت سخن به میان می‌آورد. اگر امروزه باز هم اعتقاد بر آن است که یک رابطه دیالکتیک متقابل بین سوسیالیسم و بوم‌شناسی وجود دارد، دلیل آن پیدایش تناقضات زیست‌محیطی در سرمایه‌داری و علاوه بر آن نقدهای درونی سوسیالیسم است.

۱ـ  بوم شناسی یا اکولوژی اصطلاحا به " اثرات محیط بر موجودات زنده"، "اثرات موجود زنده بر محیط" و "روابط متقابل بین موجودات زنده" اطلاق می شود. اصطلاح اکولوژی اولین بار توسط "ارنست هکل" زیست شناس آلمانی بکار گرفته شد.

۲ـ  یک بررسی بسیار عمیق درباره انباشت ابتدایی که توسط مارکس انجام گرفت، تنوع زیاد روندها را آشکار می کند. این روندها تجاری شدن و خصوصی سازی زمين و انفجار اجباری جمعیت های روستایی، تبدیل حقوق مختلف مالکیت (مشترک، جمعی، دولتی) به حقوق مالکيت خصوصی انحصاری، لغو حقوق استفاده از زمين های روستایی، تجاری شدن نيروی کار و حذف شکل های تولید و مصرف بديل (بومی)، روندهای تصاحب منابع (از جمله منابع طبیعی) در شکل های استعماری، نواستعماری و امپراتوری، پولی کردن مبادله ها و مالیات (به ويژه بر زمين)، داد و ستد بردگان، ربا، وام ملی و بالاخره سیستم اعتبار را در بر می گيرد. دولت با انحصار قهر و تعريف قانونی بودن خود، هم زمان نقش اساسی در حمايت و توسعه این روندها ايفاء می کند. دلیل های پرشماری که مارکس آن را القاء و برادل آن را تأييد می کند، وجود دارد که طبق آن ها گذار به توسعه سرمایه داری به طور مستقیم به رفتار دولت وابسته بود، چنان که سهم آن در بریتانیا زیاد، در فرانسه خیلی کم و در چين تا دوره اخير بسيار منفی بود. (دیوید هاروی)

 

 

 

مطلب فوق را میتوانید مستقیم به یکی از شبکه های جتماعی زیر که عضوآنها هستید ارسال کنید:  

تمامی حقوق برای سازمان کارگران انقلابی ايران (راه کارگر) محفوظ است. 2024 ©