Deprecated: Function utf8_encode() is deprecated in /mnt/web205/e0/39/5274439/htdocs/new/browsf.php on line 66 سايت سازمان کارگران انقلابی ايران (راه کارگر)
Rahe Kargar
O.R.W.I
Organization of Revolutionary Workers of Iran (Rahe Kargar)
به سايت سازمان کارگران انقلابی ايران (راه کارگر) خوش آمديد.
جمعه ۱ فروردين ۱۳۹۹ برابر با  ۲۰ مارس ۲۰۲۰
 
 برای انتشار مطالب در سايت با آدرس  orwi-info@rahekargar.net  و در موارد ديگر برای تماس با سازمان از;  public@rahekargar.net  استفاده کنید!
 
تاریخ انتشار :جمعه ۱ فروردين ۱۳۹۹  برابر با ۲۰ مارس ۲۰۲۰
(ما سوسیالیست‌ها)

(ما سوسیالیست‌ها)

 

پیشکش به خاطره‌ی شریف و ارجمند و بی‌همانند ِ

(دکتر فریبرز رئیس‌دانا) که چونان ستاره‌ای سرخ

در آسمان ِ زندگی‌ام

درخشید و

جَست و

رفت.....

 

چون اشک ِ شمع تا مژه بر یکدِگر زدیم

داغ ِ تو ، از سَر آمد و از پای ما گذشت

 

(صائب)

 

آخرین باری که طبق ِ قرار ِ برقرارمان به دنبال ِ (دکتررئیس‌دانا) جهت شرکت در جلسه‌ی ماهانه‌ی جمع مشورتی کانون نویسندگان ایران (سه‌شنبه۲۹بهمن) رفتم ، پس از سوارشدن و احوال‌پرسی‌های معمول با من و خانم حسن‌پور که بیشترا و غالباً به‌همراه ِ دو-سه رفیق دیگر هم‌رکاب بودیم ، دکتر با آن بیان ِ مُطنطن و شیوا وآن صدای زنگ‌دار و گیرای همیشگی‌اش به نقل خاطره‌ای پرداخت که مبنا و مسبب ِ متن ِ حاضر شد بدین‌مضمون که......

اخیراً یکی از دوستان دیر و دور و خارج‌نشینش پس از سال‌ها به دیدارش آمده و اینطور که از گفته‌هایش برمی‌آمده وضعش روبه‌راه بوده و ثروتی درخور اندوخته و خانه‌ای دنگال و ویلایی دَرَندشت را صاحب و ساکن است و ایضاً فرزندانی بی‌وفا و همسری به‌ترکش گفته ماحصل ِ تلاش ِ معاش و ماتَرَک ِ ازدواجش بوده و قس‌علی‌ذلک......

با اینهمه اما با دل‌‌افگاری و سرخوردگی ، احساس باخت و شکست می‌کرده و تنهایی‌اش می‌آزرده و از ثروتش سودی عاید ِ عواطف و احوالش نشده بوده و ازاین‌دست حروف ِ حریفان.....

بعد از مدتی که مدام رشته‌ی صحبتشان به سبب تماس‌های مکرر ِ رفقای دکتر و دیگر مکالمان و مصاحبان ِ گاه و بی‌گاه ِ ایشان ، قطع شده بوده رو کرده به دکتر و گفته :

فریبرز! تو بُردی! تو حقیقتاً خوشبختی که در جهت آرمان‌ها و آرزوهایت گام برداشتی و کوشیدی و قدم و قلم زدی

من با تمام داشته‌های مادی‌ام ، بازنده‌ی روزگارم....‌..

 

پس از نقل و پایان این خاطره که تقریباً نزدیک مقصد رسیده بودیم ، رو کرد به من و خانم حسن‌پور و گفت

(نقل به مضمون) :

 

.....((سرمایه‌ی ما سوسیالیست‌ها همین رفاقت‌هاست

رفاقت‌های ما پُرگستره و بی‌دریغ و بی‌مرز و محدوده‌اند

اینکه ما باورمندان به آزادی و برابری به هم می‌گوییم (رفیق) ، رشک و غبطه و حسادت تمام ِ خودکامگان و مستبدان و محافظه‌کاران و مزدورانشان ونیز اهالی قدرت و ثروت را برمی‌انگیزد

رفاقت‌های ما فارغ از رنگ و نژاد و سن و سال ؛ جهانی و بی‌مرزند و این بزرگترین سرمایه و ثروت ماست ازاین‌رو ما از همه‌ی آنها سرمایه‌دارتریم چراکه در سایه‌ی رفاقتی آزادمنشانه و برابری‌خواهانه ، پشت به پشت یکدیگر داریم

آری ما سوسیالیست‌ها اینگونه‌ایم.....

و دست ِ مهربانش را بر پایم نهاد و گفت: مثلاً همین‌که من رفقایی مثل شماها دارم و اینهمه از احترام و التفاتتان برخوردارم مگر کم سرمایه‌ای‌ست؟!!......

(البته به گمانم رفقای ارجمند من خانم فاطمه بانو حسن‌پور و آیدا جان عمیدی هم این خاطره را به‌خوبی به‌یاد داشته‌باشند)

 

هرگاه به رسم مرافقت و مودت، آغوش ِ خانه‌ی گرم و گشوده‌‌بابش را که تصاویر عزیزان ِ جان و جهانش بر دیوارش خوش می‌درخشیدند ، چونان همیشه به رویمان می‌گشود و در مشرق ِ پیاله به جَرَنگ ِ جام می‌نشستیم ؛ درمی‌آمد که :

((من دیگر می‌توانم با خاطری آسوده دنیا را ترک کنم چراکه چون شما‌یانی هستند که آرمان ِ رهایی ِ فرودستان و زحمتکشان و محرومان و بی‌چهرگان ِ اعماق را پی بگیرند و کانون عزیزم را در برابر دشمنان ِ مرتجع ِ آزادی اندیشه و بیان پاس بدارند ، ازاین‌رو خیالم راحت است.....))

به‌فراست و تجربه می‌دانم که این سخن را دست‌کم در مورد من از سر لطف‌و مهر و مرافقت برزبان می‌راند، به‌قول‌شاعر:

من که باشم که بر آن خاطر ِ عاطر گذرم؟!!.....

 

تنها نگران ِ آینده‌ی شیره‌ی جان و شادی جهانش (فرداد) ِ پر شور و شر بود که نیک می‌دانم با داشتن پدری چون او ، مرد ِ برومند و برازنده‌ و بلندبالایی خواهد شد ؛ یقین دارم.

 

آری! رفیق ِ دلیر و پیر ِ دبیر ِ ما

به امید ِ جهانی آزاد و برابر و به‌دور از سلطه‌ی ستم و سود و سرمایه زیست و تردید ندارم با همین آرزوی بلند به‌ترک ما گفته‌است....

 

بالشخصه سعی ِ مزید و جهد ِ بلیغ خواهم کرد به‌قدر وسع و بضاعت و دانش و توش و توان ِ اندکم ، رهرو و پیجوی راه ِ پاک و آرمان‌های انسانی و بلند و شریفش باشم....امیدا

 

_ ها !

چه خوب آمد به‌یادم

گریه هم کاری‌ست _

 

کوتاه سخن آنکه دکتر فریبرز رئیس‌دانا؛ به‌حق سوسیالیستی آرمانخواه و مبارز و پادرراه و درمیدان بود و به رهایی ِ نهایی طبقه‌ی کارگر و پیروزی غایی فرودستان و مظلومان ِ ژرفا وایضاً به جهانی‌جزاین سرگین ِ گردان ؛ زیبا و آزاد و برابر ، باوری راستین و راسخ داشت

یاد و نامش در دل‌وجان ِ عزیزان و رفیقانش به‌نیکی روان و

آرزوهای انسانی‌اش روا و

راه ِ رهایی‌بخشش ؛ روشن و پُر رهرو و بردوام.....

چنین باد

 

سیامک میرزاده

چهارشنبه۲۸اسفند۱۳۹۸

 

*تصویر نخست رفقای گرانقدرم از چپ :

علی کاکاوند / کیوان باژن / رضا خندان مهآبادی

روزبه سوهانی / آیدا عمیدی / روزبه صالحی

(دکتر فریبرز رئیس‌دانا)

علیرضا آدینه / خودم / محبوبه همسرم

کبوتر ارشدی / پرسا بانو همسر علیرضاجان

قارن سوادکوهی و افسانه‌بانو همسرش که پشت سر اوست

(روز وصل دوستداران یادباد / یادباد آن روزگاران یادباد)

.................................

برگرفته از فیسبوک نویسنده

مطلب فوق را میتوانید مستقیم به یکی از شبکه های جتماعی زیر که عضوآنها هستید ارسال کنید:  

تمامی حقوق برای سازمان کارگران انقلابی ايران (راه کارگر) محفوظ است. 2024 ©