سازمان
یابی و مساله
رهبری و
نمایندگی؛
رفع ابهامات
س.
بینا
در
ادامه هم
اندیشی
پیرامون چه
باید کرد {۱}، اخیرا
دو نوشتهٔ
مرتبط با هم
به طرح پرسشهایی
در این زمینه
پرداختهاند
{۲و۳}. همچنین
نوشتهٔ دیگری
با عنوان «چه
باید کرد؟ دو
حفره مهم در
بحث سازمان
یابی» {۴} موضوع
سازمان یابی
را با دقت و
تیزبینی قابل
توجهی مورد
بررسی قرار
داده است. یکی
از موضوعاتی
که در هر سه
نوشته به
اختصار مورد
توجه قرار
گرفته مسالهٔ
سازمان یابی
گروههای اجتماعی
و رهبری،
هدایت و یا
راهنمایی آنها
ست.
به نظر
میرسد
نوشتار اول –
از همین نگارنده-
گذرا به بحث
مهمی در حوزهٔ
سازمان یابی –
یعنی مسالهٔ
رهبری – اشاره
کرده و در
قالب پرسشی
معلق در هوا
این مساله را
به چند گزاره
کلی و غیر
مستند
فروکاسته است.
پرسش مزبور به
این شرح است:
چگونه میتوانیم
هم زمان ویژگیهای
اختصاصی و عام
سازمان یابی
را تحلیل کنیم
و تعیین کنیم؟
زمینهٔ طرح
این پرسش توجه
به این مساله
بوده است که
«ما» – همهٔ
کسانی که به
لزوم تغییر
بنیادین در
وضعیت موجود
باور داریم و
برای تحقق آن
تلاش میکنیم-
در جایگاهی
قرار نگرفتهایم
که الگوی عام
و فراگیری
برای سازمان
یابی ارایه
کنیم. بخشی از
جامعه به هیچ
رو خواستار
رهبر،
نماینده، سخنگو
و یا حتی
راهنمایی
نیست که خطوط
مبارزه و سازمان
یابی را مشخص
کند و بقیه را
به دنباله روی
دعوت کند.
بنابراین ما
تنها میتوانیم
الگویی برای
سازمان یابی
خود ارایه کنیم.
اما شاید
همزمان قادر
باشیم مشخصههای
عام این سازمان
یابی را تحلیل
و تعیین کرده
و آنرا در اختیار
گروههای دیگر
قرار دهیم.
احتمالا اولین
برداشتی که از
این پرسش به
ذهن متبادر میشود
آن است که
نویسنده
اساسا لزوم
وجود هرگونه
رهبری،
نمایندگی و
سخنگویی را رد
میکند بدون
آنکه مشخص کند
در نبود
اینچنین ساختارهایی
سازمان یابی
چگونه ممکن
خواهد بود. در
پاسخ این متن
وبلاگ دیوار
نوشته پاسخ میدهد
که غایت،
اسطوره زدایی
(در معنای
رهبرزدایی) از
جنبش است زیرا
جنبشهای
متکی به رهبری
ذاتا
دیکتاتوری
هستند. اما در
مقابل هدف
اسطورهای
شدن خود جنبشها
از طریق ایفای
نقش همگانی مردم
است. بحث
اسطوره زدایی
از جنبش در
ادامهٔ
نوشتهٔ دیگری
از دیوار
نوشته طرح شده
است که در آن
نگارنده
اهمیت دادن به
وجود رهبر
کاریزماتیک
برای بقای
جنبش را مورد
انتقاد قرار
داده است {۵}. در
واقع نویسنده
با توجه به
این مساله که
یکی از دلایل
سکون و انفعال
جامعه در
مقاطع تاریخی
مختلف،
انتظار برای
ظهور رهبری
کاریزماتیک
بوده است تلاش
دارد توجه را
به نقش مهمتر
مردم به عنوان
سوژههای
اصلی سیاست و
مبارزه جلب
کند و ضعف و
عدم اعتماد به
نفس برای
مداخله در
امور را با
خودباوری و
خودبسندگی
جایگزین سازد.
همچنین نویسنده
در همین نوشته
و نوشتههای
بعدی {۶و۷} به
نقش
اپوزیسیون-
یعنی کسانی که
رهبران
بالقوهٔ
مبارزه فرض میشوند-
در مقابل
رخدادهای
سیاسی-اجتماعی
اشاره میکند.
اپوزیسیونی
که در عوض
تبدیل موقعیت
به فرصتی برای
بسط مبارزه،
رخدادها را
به فرصتی برای
ابراز وجود
خود بدل کرده
است و در واقع
تنها در صدد
است بر موج
جنبش سوار شود
و در موقع
مقتضی رهبری
آن را به دست
گیرد. احتمالا
با چنین
استدلالی
نویسنده به
این نتیجه
رسیده که جنبش
متکی به رهبری
نهایتا به دیکتاتوری
خواهد
انجامید. به
همین دلیل در
برابر پرسش
نقش «ما» در
سازمان یابی
نویسنده
اشاره میکند
که ما قرار
نیست کسی را
سازمان بدهیم
بلکه باید
راهکارهای
سازمان یابی
را تحلیل
کنیم. نوشتهٔ
سوم از تحلیل
مفهوم سازمان
یابی آغاز میکند.
یکی از
ویژگیهای مهم
سازمان یابی
تابعیت منعطف
آن از هدف،
تابعیت هدف از
منافع و تابعیت
هردوی اینها
از واقعیتی
است با عنوان
ناهمسازی
منافع طبقات
مختلف
اجتماعی. به
دلیل این مورد
آخر نقطهٔ
شروع سازمان
یابی باید از
تعیین گروه
هدف و منافع مشخص
آنها آغاز
شود. دستیابی
به این منافع
و مطالبات تنها
از طریق کسب
آگاهی تئوریک
میسر نیست
بلکه نیازمند
نوعی آگاهی
منعطف به عمل
است که از
هستی اجتماعی
نیروهایی که
به سازمان
یابی خود میپردازند
نشات میگیرد.
حال ارتباط
این نیروها
با ویژگیهای
مشخص و عینی
زیست
اجتماعیشان با
مسالهٔ رهبری
و نمایندگی
چگونه است؟
نویسنده
معتقد است که
ایرادات وارد
بر شکلهای به
رسمیت شناخته
شدهٔ «نمایندگی»،
«سخنگویی» و
«راهنمایی» در
سپهر حاکمان
نمیتواند
سبب شود که
همهٔ شکلهای
نمایندگی به
کلی کنار
گذاشته شود در
غیر این صورت
با رد تمام
این در بحث
سازمان یابی
نیروهای
اجتماعی به بن
بست خواهیم
رسید. در واقع
متن سوم با
نگاهی دقیقتر
به مسالهٔ
سازمان یابی
اشکالی مهم و
اساسی در
ادعای دو متن
قبلی مبنی بر رد
هر گونه
رهبری،
نمایندگی و
راهنمایی
یافته است.
تذکر آنکه در
اینجا سعی
کردهام
استدلالها و
ادعاهای هر
متن را خلاصه
و تا حدی
پررنگ و اغراق
آمیز نشان دهم
با این هدف که
بحث اصلی یعنی
سازمان یابی و
مسالهٔ رهبری
و نمایندگی
مشخصتر شود.
حالا کنار هم
قرار دادن این
سه نوشته ما
را به چه
سنتزی در مورد
رهبری و
سازمان یابی میرساند؟
چند ادعا یا
تز اصلی که
برخی در نوشتههای
قبلی هم
اندیشی بیان
شدهاند را
طرح میکنم و
با نگاهی به
سه متن فوق
تلاش میکنم
به سنتز اولیهای
دست پیدا کنم.
یک.
پرسش چه باید
کرد و مسالهٔ
سازمان یابی
نیروها
اساسا کسانی
را مخاطب قرار
داده است که
نه تنها مخالف
حاکمیت فعلی
ایران هستند
بلکه مشخصا به
گفتمان مسلط
بر جنبش سبز و
اشکال مختلف
«رهبری» و
«نمایندگی» در
آن، که متکی
بر پایههای
تئوریک این
گفتمان بودهاند
انتقاد دارند
و خواهان گسست
از آن هستند. با
وجود چند
نوشتهٔ مبسوط
در این مورد
شاید نیازی به
طرح مجدد این
مساله وجود
نداشته باشد. به
طور مشخص و در
ارتباط با
سازمان یابی
نیروها و
مسالهٔ گروه
یا طبقهای
اجتماعی هدف،
نوشتار امین
حصوری با
عنوان «سوژهٔ
پرسش از چه
باید کرد
کیست» {۸} مساله
را مشخصتر و
عینیتر بیان
میکند: این
حرکت در واکنش
به روند شکست
تراژیک جنبش
شکل گرفت و به
طبع در گسست
با گفتمان
مسلطی که با
تناقضات
ساختاری خود
این جنبش را
به شکست
کشانید.
بنابراین
بخشی از نگاه
انتقادی من به
رهبری و نمایندگی
و سخنگویی در
نوشتار اول
مشخصا از روی
نارضایتی به
اشکال موجود
رهبری و
نمایندگی در
جنبش سبز بوده
است.
دو.
گسست از روند
آزمودهٔ جنبش
و آغاز رویههای
نو قرار است
به دست «ما»
مردم صورت
گیرد. از این
رو همانطور که
در نوشتهٔ
«رهبر ممنوع»
آمده است قرار
نیست منتظر
رهبری
کاریزما
بمانیم تا از
این وضعیت بیعملی
خارج شویم.
همچنین قرار
نیست
اپوزیسیون سیاسی
موجود در داخل
یا خارج ایران
از طیف اصلاح
طلب تا
براندازان
قسم خوردهٔ
حکومت، پس از سالها
تناقض گویی،
ناتوانی، ضعف
و تشتت افکار
به یک باره
راه حلی طلایی
برای مبارزه و
غلبه بر
دیکتاتوری
پیدا کند. راه
حلهایی که این
طیفها ارایه
خواهند داد با
وجود
تفاوتهای
صوری در یک
امر مشترک
خواهند بود و
آن اینکه به
احتمال قریب
به یقین مردم
و عاملیت
سیاسی آنها
از پیش حذف
شدهاند. در
این سطح،
انتقاد از
مسالهٔ لزوم
رهبری و
نمایندگی به
این معناست که
در وضعیت
موجود نگاهمان
نه میتواند
به پس سر باشد
و نه به
آسمان، بلکه
باید خودمان و
بدون فوت وقت
متشکل شویم.
سه. در
دفاع از لزوم
رهبری و
نمایندگی:
رهبری و نمایندگی
از شکل گرفتن
گروههای
اجتماعی و سازمان
یافتن آنها
مجزا و منفک نیست.
هر شبکهٔ
جدیدی از
فعالان و تشکل
نویی از کنشگران
سیاسی در واقع
خواستهای خود
و گروههای
مشابه را
نمایندگی میکند
و حرکت در
مسیر
مبازراتیِ
پیش رو را
راهبری میکند.
در مسیر
سازمان یابی،
وجود رهبری و
نمایندگی در
سطح جنبشگاه
میتواند
موجب انسجام و
تشکل یافتگی
بیشتر شود. به
خصوص در
زمانهایی که
با نیروهای از
پیش متشکل شده
و قدرتمدار
مواجه هستیم.
در چنین
شرایطی
معمولا
نیروهای
پیشرو یا آلترناتیو
– که من
مخاطبین این
نوشته را جزو
آنها یا
همان مای
مفروض در نظر
میگیرم- در
وضعیتی به شدت
نابرابر قرار
گرفتهاند. معنای
این نابرابری
آن است که نه
تنها صدای آنها
در سلسله
مراتب قدرت
مستقر شنیده
نمیشود بلکه
در جریانهای
مختلف
مخالفین هم
تریبونی از آن
آنها نیست.
بنابراین
برای آنکه
صدای مستقل
خودمان را
داشته باشیم و
این صدا باید
تا آنجا که ممکن
است بلند و
قوی باشد.
برای قوت
بخشیدن به این
صدا نه تنها
نیاز داریم که
متشکل شویم
بلکه باید این
تشکلها را تا
آنجا که ممکن
است برای
مداخله در امر
واقعی قوی و
نیرومند
سازیم و در
مواردی نیازمند
آن هستیم که
نقش رهبری و
یا نمایندگی
جریانی را به
عهده بگیریم.
به عنوان
مثال،
استراتژی
مبارزاتی
جنبش سبز را
تاکنون اصلاح
طلبان تعیین
کردهاند و تا
به حال تصمیم
گرفتهاند که
انقلاب بد است
و ممنوع.
افرادی از این
طیف اخیرا به
این نتیجه
رسیدهاند که
گرچه انقلاب
بد است و موجب
کشتار مردم میشود
و نتیجهاش
غیرقابل پیش
بینی است اما
حملهٔ نظامی
به ایران مشکلی
ندارد و
بنابراین باز
هم به
نمایندگی ما مردم
تصمیم گرفتهاند
به دخالت
خارجی چراغ
سبز نشان
دهند. در این
میان خوانشهای
معوج متفاوتی
از ما –
فرهنگمان،
مطالباتمان و
هستی اجتماعی
مان- ارایه میشود
و ما هیچ
ابزاری در دست
نداریم که
صدای خودمان
را بلند کنیم
{۹و۱۰}. منافع
این طیف تا
زمانی که
امکان برگشت در
ساختار قدرت
وجود داشت
همسو بود با
ادامهٔ وضع
موجود –با
تغییرات فرمی-
بود و حال که
این امکان
مسدود شده است
همراستا با
تغییر این
وضعیت حتی
بواسطهٔ جنگ
شده است. گرچه
انتخاب روش مسالمت
آمیز یا آنچه
خشونت کور
نامیده میشد
و عواقب آن به
دست خودمان
بود و در نبود
گزینهای
بهتر مبارزهٔ
مسالمت آمیز
را برگزیدیم –
یا به آن
وادار شدیم-
ولی انتخاب
جنگ و حملهٔ
نظامی به
انتخاب ما
نیست و مهمتر
از آن عواقب
آن در کنترل
هیچ کسی
نخواهد بود.
این امر واقع
و احتمالی که
در برابر ما
قرار گرفته
است نیازمند
یک واکنش جدی
و قوی از طرف
کسانی است که
با دخالتگری
نظامی مخالف
هستند. در این
مورد ما
نیازمند آن
هستیم که نه
تنها جبههٔ
مشترکی از
مخالفان
دخالتگری
خارجی تشکیل
دهیم بلکه
باید آماده
باشیم تا
خواست بخشی از
جامعه را که
مخالف جنگ
هستند و صدایشان
در عرصه ملتهب
سیاست داخل و
خارج ایران گم
شده است
«نمایندگی»
کنیم. این
نمایندگی
برای ورود در
عرصه یک نزاع
گفتمانی
واقعی است:
کسانی که
طرفدار جنگ یا
نوعی
آمریکانیزه
شدن ایران
هستند و راه
یک انقلاب
مردمی را
مسدود میدانند-
یا میکنند- و
در مقابل
کسانی که با
این گفتمان
مخالف هستند و
تنها راه
تغییر وضعیت
موجود را یک
جنبش انقلابی
مردمی میدانند
و با مداخله
خارجی
مخالفند.
بنابراین در
چنین وضعیتی
رد لزوم وجود
رهبری و
راهنمایی نیروها
در واقع تنها
به معنای
تسلیم در
برابر قدرت
سازمان
یافتهٔ مقابل
ما خواهد بود.
چهار.
در نقد لزوم
رهبری و
نمایندگی: اگر
یک جنبش مردمی
متکی به
پشتوانهٔ قوی
از گروهها و
طبقات مختلف
سازمان یافته
نباشد، اتکا به
رهبری و
نمایندگی یک
گروه خاص- هر
چند پیشرو و
آلترناتیو و
حتی منتقد
قدرتمداری- میتواند
در نهایت
منجر به بروز
دیکتاتوری
شود. در این
ارتباط نه
تنها وجود
گروهها و
گرایشهای
مختلف سازمان
یافته بلکه
مکانیسمهای
شفاف و مشخصی
لازم است که
مشارکت همه
گروههای هدف
را تسهیل کند
و اختیارات
گروههایی که در
مقطعی نقش
رهبری یا
راهنمایی را
داشتهاند
محدود نماید.
علاوه بر آن
شکل گرفتن
گفتمان «وضعیت
اضطراری» یعنی
وضعیتی که
ضرورت و فوریت
مواجهه با آن
اقتضا میکند
که منافع جمعی
تا حدی همسوتر
تعریف شوند و
عدهای به
عنوان
راهبران و
نمایندگان
این منافع در
نظر گرفته
شوند نیز میتواند
قبل و بعد از
برطرف شدن
وضعیت اضطرار
مسیر نوعی
دیکتاتوری
نوین را هموار
نماید. در
واقع با این
صورت بندی
وجود رهبری و
نمایندگی
بالذاته در
تضاد با
سازمان یابی
خودجوش
اجتماعی و
استقلال عمل
آنها ندارد
بلکه تنها در
خلاء ناشی از
نیروهای اجتماعی
سازمان یافته
و قدرتمند –که
خود راهبر خواستههای
خود هستند-،
در نبود
مکانیسمهای
نظارتی شفاف و
دقیق و در
فقدان
جایگزینی
برای هویت
وحدت بخش
(هویتی خارج
از وضعیت
اضطرار) است
که به رسمیت
شناختن رهبری
و نمایندگی یک
فرد یا گروه
هدف خاص میتواند
به بازتولید
تمامیت خواهی
و سلطه منجر شود.
جمع
بندی. صحبت از
رهبری به شکلی
پاره شده و منفک
از بستر
سازمان یابی
اساسا نادرست
است. شرایط
ویژه ی سازمان
یابی و
گروههای دخیل
و مهمتر از
همه مکانیسم
هایی که برای
تسهیل مشارکت
جمعی و محدود
کردن تک صدایی
تعبیه شده
اند، تعیین
کننده
ی مطلوب یا
مردود بودن
وجود رهبری و
نمایندگی برای
یک جنبش مردمی
است.
امیدوارم
به سیاق گذشته
این بحث توسط
سایر دوستان
پی گرفته شود.
1.
https://www.facebook.com/whatistobedone
2. http://blog.youthdialog.net/?p=462
3. http://deevaar.blogspot.com/2011/10/blog-post_20.html
4. http://samane1.blogspot.com/2011/10/blog-post_30.html
5. http://deevaar.blogspot.com/2011/09/blog-post.html
6. http://deevaar.blogspot.com/2011/10/blog-post.html
7. http://deevaar.blogspot.com/2011/10/blog-post_19.html
8.http://blog.youthdialog.net/?p=273
9.http://www.roozonline.com/persian/news/newsitem/archive/2011/november/02/article/-1534ae9b49.html
10.http://www.roozonline.com/persian/opinion/opinion-article/archive/2011/october/30/article/-ae1c371a2a.html