پیام
های صوتی حمید
گمشادزهی:
بیانگر
فعالیت شبکه
های مافیایی
خطرناک
و
بهم تنیده
دستگاه های
امنیتی
و
سرطایفه ای در
استان سیستان
و بلوچستان
هوشنگ
نورائی (ایوب
حسین بر)
پیام
های صوتی حمید
گمشادزهی،
بعنوان سردار
و سرطایفه
گمشادزهی، که
اخیرا در
رسانه ها دست
بدست شد اهمیت
ویژه ای در
شناخت روابط
بهم تنیده
باندهای مافیائی
و دستگاهای
امنیتی در این
استان بشدت
حساس دارد.
حمیدخان
گمشادزهی،
در ۲۹
ژانویه امسال ۲۰۲۵:
بعد از
صحبت هائی
انتقادی
در مورد کشته
شدن
برادرزاده اش
عبدالجلیل به
مدت ۳
روز بازداشت
شد ( هرچند بعضی
از افراد
منطقه
معتقدند که نیروهای
انتظامی
فراجا و
اطلاعات او را
بازداشت
کردند ولی
اطلاعات سپاه
او را از دست
آنها خارج به
خانه امنی
منتقل وسپس
آزاد کرده
بود). خبر دستگیری
او را حال وش
داده بود و
سپس شبکه
جهانی کلمه
(شبکه بنیادگرای
سنی با دیدی
عمدتا توحیدی
-سلفی) از او
بعنوان
"سردار حمیدخان
گمشادزهی یکی
از شاخص ترین
چهره های
استان سیستان
و بلوچستان و یکی
از مهمترین ریش
سفیدان و سرداران
بلوچستان" در
سرخط گزارشات
با تمجید و
ستایش یاد
کرد.
در پیام
صوتی اخیر با
آنکه کاملا
روشن نیست که
در چه تاریخی
و به چه کسی این
پیام/پیام ها
فرستاده شده
ولی روشن است
که او در ز مانی
نه چندان دور (
بهرحال بعد از
واقعه گونیچ)
به تعدادی
سوال پاسخ می
دهد. احتمالا
سوال ها از
جانب یک مامور
اطلاعاتی ( احتمالا
اطلاعات سپاه)
مطرح است که
او هم به زبان
فارسی جواب می
دهد. هرچند
بعد از افشای
این پیام ها
حمید گمشادزهی
منکر دادن چنین
پیام / پیام
هائی نیست ولی
او منکر این می
شود که با
ماموران اطلاعاتی
سخن می گوید و
می گوید این پیام
ها قطع و وصل
شده و ترکیب شده
اند ولی خود
او به ارائه
اصل پیام ها
هم نمی پردازد
.
سوالها
احتمالا در
مورد چرائی
ادامه فعالیت
های رسانه ای
انتقادی رضا
گمشادزهی،
رسانه ای شدن
واقعه جدیدی
در اده (نام یک
ناحیه مرزی) و
دخالت زنان ـ
مسئله یاسین
و کشاندن
ماموران بوسیله
مخبران رقیب
برای دستگیری
او هستند.
سخنان حمید
گمشادزهی
واقعیت های
ارزشمندی از
روابط و شیوه
های کار
باندهای بهم
تنیده و در عین
حال رقابتی
اطلاعاتی (
اطلاعات سپاه
و اداره
اطلاعات) و
مافیای سرطایفه
ای را در
بلوچستان
نشان می دهد. این
صوت ها عملا
نشان می دهند
که چگونه لایه
های متفاوت نا
امنی، همراه با
فساد و سرکوب
و ترورهای
گسترده، در این
منطقه بصورت پیچیده
ای همپوشانی می
کنند . این
سخنان نشان می
دهند که مرزهای
بین نیروهای
اطلاعاتی- امنیتی
و باندهای
تبهکار قاچاق
از میان رفته
و یا بشدت
نازک شده است
بطوری که
آنها بصورت
شبکه های مافیایی
خوفناکی در
منطقه عمل می
کنند که حتی
از ترور و
نابود کردن
نزدیکترین خویشاوندان
خود هم ابائی
ندارند. با
استناد به ابن
صوتها و البته
شواهد دیگر به
خصوصیات کلی
شرایط استان
را می توان به
صورت زیر
خلاصه کرد:
- دستگاه های
رسمی حاکمیت
مشروعیت خود
را بشدت از
دست داده و
عملکرد عادی
آن ها، حتی
بصورت سنتی و
معیوب، تا
حدود زیادی
مختل شده است.
- با ریزش
ساختار های
سنتی قبیله ای
درگیری ها و
رقابت های
درونی این قبایل
بسیار رشد
کرده است (در این
مورد درگیری
ها و رقابت های
درونی
گمشادزهی ها
و حتی بین چند
برادر و برادر
زاده بخوبی دیده
می شود)
- دستگاههای
اطلاعاتی و
امنیتی که ،
نه تنها در
شرایط بحرانی
کنونی بلکه از
قبل، بر روی
ساختن و تجهیز
دلالان سر طایفه
ای تکیه داشته
اند هم از این
رقابت ها سود
می برند و به این
درگیری ها
بمثابه یک شیوه
کنترل، بشدت
دامن می زنند
- در این شرایط
بحرانی و بهم
ریخته نیروهای
امنیتی حتی
محافظت از خود
را از طریق این
دلالان محلی، که
هرکدام عده ای
تفنگدار و بسیجی
و خبرچین را
درحول و حوش
خود دارند،
جستجو می کنند
- باندهای
مافیائی
قاچاق و ترور
و نیروهای امنیتی
حتی در انتقام
گیری ها و
رقابت ها بر
علیه همدیگر
بصورت آشکار
و یا پنهان
وارد عمل می
شوند
- البته
افراد مسلح و یا
باندهای
سزمان یافته و
یا غیر سازمان
یافته
تبهکار محلی
بلوچ هم در
مواردی زیادی
بطور مستقل
از دستگاههای
رسمی در کشمکش
های خونینی
با همدیگر
وارد عمل می
شوند و بخاطر
دسترسی به
منابع و
استفاده از
فرهنگ های سنتی
ـ عشیرتی تا
حدودی دارای
نفوذهستند
- تقسیم بندی
های خصمانه بر
حسب محله های
سکونت که بطور
تصنعی و بیسابقه
ای برچسب تیره
و قبیله می
خورند و بوسیله
نهادهی
اطلاعاتی و
امنیتی و سرطایفه
ها و رسانه های
وابسته به
آنها تقویت
شده و بر همین
اساس با هم
مرز کشی می
کنند (در این
مورد تگور و
اده و تیره های
ساکن آن ناحیه
ها را در نظر
بگیریم)
- با چنین
مرزکشی هائی
محله ها همچون
پایگاههای
نظامی و
اطلاعاتی
باندهای
تبهکار مُهر می
خورند که از
آنجا سرکرده
ها و سرطایفه
ها حرکات
روزمره افراد
همدیگر را زیرنظر
گرفته و گزارش
می کنند و یا
بشکلی با پخش
ادبیات مبتذل
رسانه ای از
"اصالت" سازی
برای خود و "بی
اصالتی "برای
همسایه دست به
پاکسازی همدیگر
می زنند.
- در این
فضا، امنیت
تنها بمعنی
حفاظت از
خود، نیروهای
مسلح نظامی و
امنیتی رژیم
ودسته های
مسلح.و
باندهای
مختلف وابسته
به آنها مورد
نظر قرار می گیرد.
هرچند رقابت
های درونی
آنها حفاظت
ازخود را هم
تا حدود زیادی
از کار
انداخته است
- فضا ها در
بعضی از مناطق
اساسا در
سلطه مخبران
سرطایفه های
رقیب است و
سرطایفه های
رقیب هم به
عاملان مختلف
در دستگاههای
امنیتی و
اطلاعاتی رقیب
ارتباط دارند
ـ البته
گمراه کننده
خواهد بود که
رقابت بین نیروهای
اطلاعات سپاه
و اداره اطلا
عات و فراجا ( و
بنحوی دفتر
نمایندگی
رهبری) را
چنان بزرگ کرد
که بر اهداف یکسان
و همکاری
آنها در
سرکوبها و
فشارها برای
حفظ اقتدار رژیم
سایه بیفکند
- این هم
روشن است که
در این فضای
فروپاشی
اجتماعی،
اقتصادی و سیاسی
و هرنوع
اقتدار قانونی
امکان رشد هر
چه بیشتر و
گسترده تر نیروهای
تبهکار ماورای
مرزی و یا نیروهای
مسلح جهادی و
غیرجهادی محلی
و بین المللی
، با خطوط
متمایز ویا
نامتمایز سیاست
هویتی، فراهم
است
- در چنین
شرایطی کمتر
جائی برای امنیت
مردم بیدفاع و
آسیب پذیر
همچون کودکان
و زنان،
سوختبران
معمولی و
تاجران خرده
پا باقی مانده
است
ـ به
اینصورت در
بعضی از
مناطق ،
همانطور که از
سخنان حمید
گمشادزهی (و اظهارات
بعضی از
مطلعان دیگر )
میتوان فهممید
یک " جنگ همه
بر علیه همه"
راه افتاده
است و به
عبارت معمول
امروزیآن
مناطق " سومالیزه"
شده اند
اغلب
سرطایفه های
پر نفوذتر با
این تصور وخیال
که تمامی یک
قبیله را نمایندگی
می کنند بصورت
چماق های
بزرگتر سرکوب
و دلال های
چند جانبه،
با کسب سود
سرشار از
منابع مختلف (دستگاههای
امنیتی،
قاچاق کلان
سوخت و مواد
مخدر، و
انسان، باجگیری
و راهزنی) عمل
می کنند. مثلا
اگر اندکی به
رابطه های نزدیک
حمید گمشادزهی
با خلیل آبادی
( معاون امنیتی
کنونی
استانداری و
معاون قبلی
امنیتی
قرارگاه قدس )
و نیز جعفر
بامری، معروف
به مصباح (
فرمانده
اطلاعات سپاه
که جانشین
موسوی شد که
در واقعه خونین
زاهدان کشته
شد) مرزبانی و
"بچه های"
خودمانی
اطلاعات، دقت
کنیم روشن می
شود که او با
دستگاه های
اطلاعاتی،
کار می کند.
ابعاد خطر را
وقتی بیشتر
درک می کنیم
که او حتی
وعده " ترتیب
دادن" افراد
معترضی مثل
رضا گمشادزهی
را که از
اقوام خود
اوست می دهد و
در همان حال بیانیه
تقاضامند فرمالیستی
و بگفته خود
او برای بستن
دهان معترضان
مرزنشین صادر
می کند . علاوه
بر این او چندین
بار خود را
قبلا مدافع
جانباز مولوی
عبدالحمید،
حقوق سنی یان
و رسیدگی به
فاحعه جمعه
خونین معرفی
کرده بود. در این
پیام در جائی
می گوید ابول
مخبری بود بر سر
مواد زده بود
پسر عموی یاسین
را و یاسین
بلند شد ابول
را زد. حالا
مخبران
اطلاعات نزدیک
به ابول، از شیرزهی
ها، بدنبال یاسین
که مهر سیاسی
خورده می
باشند در حالیکه
یاسین به خود
حمید نزدیک
است و اطلاعات
مفیدی به اومیرساند
و آمار
اطلاعاتی از دیگر
دسته ها به او
می رساند و او
لازم می داند
و خواهان بردن
یاسین پیش
عاملان
اطلاعاتی و
وصل کردن مستقیم
او به آنها می
شود ونه اینکه
ماموران بوسیله
مخبران مخالف
و رقیب که همه
را نام میبرد (
احتمالا متصل
به اطلاعات و
نیروهای
انتظامی) به
او بتازند.
البته
این را بطور
بسیار مختصر
اضافه کنم که
این قبیله چه
قبل از دوران
پهلوی (درگیری
و کشته شدن خلیل
خان در جنگی
خونین با
ژنرال دایر) و چه
از زمان
انقلاب ۱۳۵۷
با مصیبت های
خوفناکی
روبرو بوده
است و درچند
دهه اخیر چه
در درگیری با
نیروهای امنیتی
رژیم و چه درگیری
با قبایل همسایه
و نزدیک دیگر
(مثل قبیله یارمحمدزهی/شهنوازی)
و یا درگیری
ها درونی بسیاری
از افراد خود
را از دست
داده است.
مثلا خود حمید
گمشادزهی دو
برادرش نادر و
شریف (سردار
قبیله) و سپس
برادرش تاج
محمد (سردار
قبیله) و
اخبرا هم یک
برادر زاده اش
بنام عبدالجلیل
و برادرزاده دیگرش
زکریا را از
دست داده است.
موقعیت
بسیاری از
سرطایفه ها و
دلال های
قدرتمند تقریبا
بهمین صورت
است. مثلا
الله نظر شه
بخش یک میلیاردر
صاحب مجتمع عظیم
و لوکس گردشگری
دشت عماد
زاهدان (عماد
پسر الله نظر
است) است که
بعضی از فعالیت
های مرموز در
آن سخن می گویند.
او دارای
مجموعه ای از
ماشین های
گرانقیمت که
تنها یک ماشین
رولز رویس اش
صدها میلیارد
تومان قیمت
دارد، نیز
هست. او به
دستگاهها امنیتی
و اطلاعاتی
وصل است و در
انتخابات ریاست
جمهوری از قالیباف
حمایت کرد. در
بعضی از محافل
نسبتا آگاه
گفته شده است
که او صاحب لنج
هم هست که به
قاچاق مواد و
نیز سلاح برای
گروه های مسلح
نیابتی رژیم
(بویژه حوثی
ها) دست می
زنند ولی من مستقلا
نمی توانم تایید
کنم . در ضمن او
هم بعنوان
حامیان و تامین
کنندگان مالی
و امکانات امنیتی
و اسکورت
نهاد مکی و
مولوی
عبدالحمید
معروف است و
در مواردی،
مثلا زمان پذیرائی
و حمایت از
قالیباف، از
جانب افرادی
در معرض
انتقاد بود،
از حمایت صریح
مولوی
برخوردار شد.
می بینیم
که سیاست های
بشدت مخرب
دلال سازی های
امنیتی، نا
امنی اقتصادی
و روانی و نیز
نگاه بشدت تبعیض
آمیز قومی و
مذهبی بهم تنیده
اند و منطقه
را به یک جهنم
تبدیل کرده
اند. از آنچه
در بالا آمد
هم پی می بریم
که فساد ونا
امنی گسترده
به شرایط بسیار
اسفناکی در
زندگی مردم
عادی و کارکن
در این استان
منجر شده است.
با آنکه مردم
از رژیم بیزارند
و خاطرات مثبت
و آموزنده ای
از دوران
اعتراضات بعد
از جمعه خونین
زاهدان دارند
ولی بخش هائی
تحت تاثیر
تبلیغات دینی
تسلیم سرنوشت
شده اند و بخشی
هم مایوس و
سرخورده شده و
یا بخاطر ترس
و با توهم به اینکه
راه دیگری برای
محافظت از خود
نیست به گروه های
تبهکار و یا
مسلح سنی جهادی
پیوسته اند.
قشرهای
آگاهتر که
دارای دید
انتقادی
هستند عمدتا
قادر به
انتقاد صریح و
اقدام ملموسی
نیستند و صریحا
می گویند جان
خود و خانواده
اشان از جانب
این باندهای
تبهکار و امنیتی
در خطر جدی
قرار دارد و یا
می گیرد.
درچنین
شرایطی نیاز
به شجاعت و
خود گذشتگی و
نوعی همبستگی
و سازماندهی
های جمعی محله
ای، فارغ از
هر نوع تقسیم
بندی های قومی
و دینی و قبیله
ای، از پایین
هست که با همکاری
با همدیگر به
افشای
تبهکاران
بپردازند، و
خطر حملات چنین
باندهایی را
کاهش بدهند.
هوشنگ
نورائی (ایوب
حسین بر) – لندن ۲۰
اوت ۲۰۲۵