«بی.دی.اس.»،
حمایت از
فلسطین، و
«منافعِ» «ما» ؟
مینا
خانلرزاده
مسولیت
اخلاقی در
برابر دیگری
اکتبر
سال ۲۰۱۰، در
بحبوجه ی
کشتار و
دستگیری تظاهرکننده
ها و فعالین
سیاسی در
ایران، احمدی
نژاد به لبنان
سفر کرد وما
با استقبال
مردم لبنان و
حسن نصرالله
از احمدی نژاد
مواجه شدیم [۱].
بسیاری از ما
منتظر بودیم
که گروهی از
فعالین سیاسی
مترقی در
لبنان که
حوادث داخل
ایران را
احتمالا
دنبال کرده اند
در همبستگی با
مبارزه در
ایران بیانیه
ای صادر کنند
و یا با آن
ابراز همدلی
کنند. اما
چنین عکس
العملی از
گروهی دیده
نشد. البته
سفر احمدی
نژاد از نظر
اقتصادی برای
لبنان «منفعت»
آمیز بود به
دلایل
قراردادهای
اقتصادی و
امثال آنها.
شاید عده ای
در دفاع از
عدم همبستگی
مردم لبنان با
مبارزه در
ایران این
چنین بحث کنند:
فعالین
سیاسی ِ مترقی
از لبنان
براساس رویکردی
بومی و «منافع»
شان عکس العمل
نشان داده
بودند و
احتمالا چون
استقبال مردم
لبنان از
احمدی نژاد،
میزان
محبوبیت حکومت
ایران در
منطقه را به
قدرت های
منطقه و جهان
نمایش داد،
باعث شد که
این قدرتها از
خطر حمله به
ایران
بهراسند و
درنتیجه این
عدم اعلام
همبستگی
فعالین سیاسی
لبنانی با
مردم ایران در
نهایت به سود
مردم ایران
شد؛ حال آنکه
اگر عده ای «چپ
ِ چفیه انداز»
از لبنان در
زمان سفر
احمدی نژاد به
لبنان در
حمایت از
سهراب اعرابی
و مجید توکلی
تظاهرات کرده
بودند برای ژست
و هویت سازی
چنین کاری
انجام داده
بودند و در
نهایت کارشان
ترجمه ای از
حمایت
سی.ان.ان از
مردم ایران می
بود و اثری در
دراز مدت
نداشت. (کسی
دقیقا چنین
بحثی نکرده و
این از تخیل
من است در
تشابه سازی با
بحثی که ادعا
کرده بود عدم
حمایت از
بی.دی.اس و
حمایت از سفر
مخملباف در
نهایت به سود
مردم فلسطین
است) پایان.
ابتدا
آنکه این دست
استدلال های
ایگوایست و
خود-محورانه
ضعف اخلاقی
دارند و
دولت-محورانه
هم هستند به
این دلیل که
عکس العمل های
فعالین سیاسی
را براساس
روابط بین دولت
ها می خواهند
تنظیم کنند نه
براساس مسولیت
اخلاقی در
برابر
«دیگری»*،
دیگری که در
اینجا ممکن
است زبان اش
را دقیقا
ندانیم، اسم
تک تک شان را
نشناسیم اما
با داستان
سرکوب و
مبارزه شان
آشنا باشیم.
مسولیت
اخلاقی نمی تواند
تنها محدود به
کسانی بشود که
در نزدیک ترین
فاصله ی
جرافیایی به
ما زندگی می
کنند و با فرهنگ
و زبان شان
همذات پنداری
نزدیکی داریم.
در واقع
مسولیت
اخلاقی ما در
برابر بهاییان
و (مثلا) طبقه ی
کارگر در
ایران، فلسطینیان
در مساله ی
اسراییل-فلسطین
و یا مهاجران مسلمان
در اروپا
ابتدا به صورت
قراردادی به ما
داده نمی شود
که پای آن را
امضا کنیم و
بعد «منافع»
شخصی و «منافع»
قبیله ای خود
را لحاظ کنیم،
بلکه در محیط
آشنایی ما با
درد ِ دیگری،
قبل از موافقت
ما، این
مسولیت به ما
اعمال می شود
پیش از آنکه
با آن توافق
کنیم. اخلاقیاتی
که بر قوم،
قبیله و
محدوده ی
جغرافیایی
بنا می شود
انحصاری ست و
عده ی زیادی
را خارج از
حوزه ی مسولیت
اخلاقی خود
قرار می دهد.
اگر مسولیت در
برابر «منافع»
قوم و قبیله و
جمع خودی
مسولیت ما در
برابر دیگری
را از ما سلب
می کند، واقعا
حدود این سلب
مسولیت و برتری
دادن خود بر
دیگری تا کجا
ست؟ از
طرف دیگر
کسانی که ادعا
می کنند
مسولیت در
برابر دیگری
به معنای مسول
نبودن برای
«خود» است، «منافع»
خود را بطرز
رادیکالی در
تضاد با «منافع»
دیگری به غلط
ترسیم می کنند
که استدلالی
برای پشتوانه
ی این ادعا
ندارند.
یکی
از دلایلی که
در لبنان و
باقی کشورهای
عرب زبان به
مبارزات پس از
انتخابات سال
۸۸ در ایران
به دیده ی
تردید نگاه می
کردند همین
خود-محوری ِ
بسیاری از
فعالین سیاسی
معاصر (پس از انقلاب
۵۷ در واکنش
به جمهوری
اسلامی) بود و
نکته ی مهم
این است که
ریشه ی این
«منفعت»-خودی-محوری
اشتباه بزرگی
است که عده ای
فکر می کنند
اگر مشکل
سیاست بین
المللی
جمهوری
اسلامی «منفعت»-خودی-محور
نبوده است پس
فعالین سیاسی
باید «منفعت»-خودی
محور باشند که
ضعف جمهوری
اسلامی را
تکرار نکنند.
این رویکرد
مشکل بزرگش
این است که
مسولیت
اخلاقی در
برابر دیگری
برای فعالین
سیاسی را با
شیوه ی سیاست
ورزی ِ
بحران-محور ِ
جمهوری
اسلامی
اشتباه می
گیرد. چندین
بحث اینجا
مطرح می شود
یکی
سواستفاده ی
جمهوری
اسلامی از
فلسطین برای
تولید بحران
در عرصه ی
سیاست های بین
المللی اش و
این دیدگاه که
چنین
سواستفاده ای
از فلسطین را
با مسولیت
اخلاقی برای
دیگری اشتباه
می گیرد و دیگری
اشتباه گرفتن
مسولیت
اخلاقی فعال
سیاسی با
حکومت و سیاست
سازی بین
المللی
حکومتها ست. رویکرد
ِ«منفعت»-خوری-محور
فعالین سیاسی
از ایران در
راستای خنثی
سازی ِ سیاست
های جمهوری
اسلامی نیست
بلکه واکنشی
ارتجاعی به
سیاست های
جمهوری
اسلامی و
بازتولید
جمهوری
اسلامی در
عرصه ی فعالیت
سیاسی است و
چنین واکنشی
با زبان
همبستگی
مترقی جهانی
بیگانه است و
به همین دلیل
است که
گروههای
مترقی در کشورهای
عربی نسبت به
مبارزه ی
سیاسی در ایران
به دیده ی
تردید نگاه می
کنند.
البته
تظاهر به
مسولیت برای
دیگری به قیمت
صرف نظر از
ظلم در
همسایگی یا در
خانه ی خود در
واقع ایجاد
فضایی امن
برای ادعای
اخلاقی بودن کردن
است: درست مثل
کسانی که برای
انقلاب مصر انتظار
اصلاح
ساختاری عمیق
دارند و به
درستی همزیستی
ِ مردم
اسراییل و فلسطین
را بی اصلاح ساختارهای
نژادپرستانه
و تبعیض آمیز بی معنی
تلقی می کنند ولی در
ایران انتظار
تسامح و تساهل
از فعالین
سیاسی و مردم
عادی با
رفسنجانیست
ها و ظلم های
سیستماتیک
اقتصادی-سیاسی
دارند، یا
ساکنین
اروپای غربی
که دغدغه ی
مهاجرین بی
مدرک و زندگی
سخت آنها را
در اروپا ندارند
اما نگران
وضعیت اسلام
سیاسی در
خاورمیانه
هستند، و … اما
بهرترتیب
مسولیت
اخلاقی، ما را
همزمان در
چندین مکان
قرار می دهد،
بی آنکه
قراردادی را
امضا کرده
باشیم همزمان
در نزدیکی
کسانی زندگی
می کنیم که از
نظر فیزیکی به
آنها نزدیک
نیستیم. اما
مسولیت
اخلاقی، پاسخ
دهندگی را پیش
فرض خود تلقی
می کند. اگر
کسی ادعا می
کند که پاسخ
دهندگی فعال
سیاسی ایرانی
به سرکوب
استعماری و
نژادپرستانه
توسط حکومت
اسراییل برای
او تظاهر و
کپی کردن سفیدپوست
های آمریکای
شمالی و
اروپای غربی
است، و یا
اینکه در فعال
سیاسی ایرانی
پاسخ دهندگی
وجود ندارد و
او آن را جعل
می کند که
تظاهر به
داشتن مسولیت
اخلاقی بکند،
باید توضیح
بدهد که در
مردم از یک
محدوده ی خاص
جغرافیایی چه خاصیت
ِ دسته جمعی
را مشاهده
کرده است که
پاسخ دهندگی
اخلاقی را در
آنها مرده
دریافته است و
آنها را صرفا
توانای جعل
مسول اخلاقی
بودن تلقی می
کند.
بی.دی.اس.
مبارزه ای از
درون جامعه ی
مدنی فلسطین
یا تخیل مردان
سفیدپوست
کسانی
که در
بی.دی.اس.[۲]
فعال اند و
کارشان آرشیوسازی
از صورت های
مختلفی که بی.دی.اس
در جاهای
مختلف دنیا
اتفاق می افتد
است اغلب ادعا
می کنند که
توانایی ثبت
صورت های مختلفی
از آن را که به
تعدد اتفاق می
افتد را ندارند.
در نتیجه جنبش
بی.دی.اس. در یک
فرم یا در یک
منطقه ی خاص
جغرافیایی
اتفاق نمی
افتد که ما آن
را به اشتباه
ملک شخصی برخی
از
اندیشمندان
مرد آمریکایی
(نورمن
فینکلستین و
نوام چامسکی)
تلقی کنیم.
بی.دی.اس در
پاسخ به
دیوارکشی
حکومت
اسراییل توسط
فعالین مدنی فلسطین
در سال ۲۰۰۵
بنیانگذاری
شده است و هر تحلیلی
از بی.دی.اس که
صرفا خود را
بر نمایندگی تام
ِ روایت های
متفکرین
انتخابی ِ غیرفلسطینی
بنا کند ضد
مردم فلسطین
است: سوژگی آنها
را در بررسی
خود اعمال نمی
کند و سعی نمی
کند دست کم
صدای آنها را
هم بازتاب
بدهد.
هدف از
بی.دی.اس.
چیست؟
بایکوت
علیه اسراییل
( بی .دی.اس.)
اولین بایکوت مدنی
علیه سیاست
های
استعماری،
نژادپرستانه
و .. نیست: به عنوان
مثال از
بایکوت توسط
سیاهان
آمریکا در قرن
نوزده و بیست،
بایکوت یهودی
ها علیه نازی
های آلمان،
بایکوت
کالاهای
انگلیسی توسط
هندی ها در
جنبش ضد
استعماری شان
می توان نام
برد. هدف بی
.دی.اس. مقاومت
در برابر عادی
سازی کردن و
عادی شدن ِ
سرکوب
استعماری و
نژادپرستی [۳]
ست. بی.دی.اس.
مانند جبهه
های همبستگی
دیگر ِ مشابه
خود از
دیدگاههای
سیاسی متفاوت
و گاهی حتی
محدوده های
متفاوت
مبارزه و
خواسته های
متفاوت تشکیل
شده است مثلا
عده ای تنها
کمپانی ها و
دانشگاههایی
که در مناطق
اشغالی ساخته
شده اند را
بایکوت می
کنند، عده ای
هدف از
بی.دی.اس. را
صرفا بازگشت
اسراییل به مرزهای
۱۹۶۷ در نظر
می گیرند و
امثال آن. اما
گروه بزرگی در
میان فعالین
سیاسی طرفدار
بی.دی.اس. و
همینطور
سیاست رسمی
بنیانگذاران
بی.دی.اس. هدف
از بی.دی.اس. را
به اتمام
رسانیدن
اشغال فلسطین
(بازگشت
اسراییل به
مرز ۱۹۶۷)، از
بین بردن
دیوار، شکل
گیری یک جامعه
از شهروندان ِ
برابر از
ادیان مختلف
در اسراییل (حقوق
شهروندی
برابر برای
فلسطینیان
ساکن اسراییل)
وبه رسمیت
شناختن حق
بازگشت
فلسطینیان بی
دولت (که
درنتیجه
هیچگونه حقوق
شهروندی ندارند)
است.
آیا
بی.دی.اس. ضد
اسراییل است؟
عده ای
مطرح کرده اند
که جنبش
بی.دی.اس. ضد
اسراییل و
طرفدار
فلسطینیان
است، در
حالیکه در واقعیت
همانطور که
بسیاری گفته
اند، جنبش
بی.دی.اس.
طرفدار عدالت
است، آیا
مبارزه برای
حقوق برابر
داشتن مردم
فلسطین ساکن
اسراییل و شهروند
شدن
فلسطینیانی
که در
اردوگاههای
پناهندگی بسر
می برند و
خاتمه ی اشغال
نظامی غزه و … ضد
اسراییل است؟
آیا مبارزه
برای جامعه ای
که در آن
شرایط برای
یهودیان ساکن
اسراییل
عادلانه
باشد، و برای
فلسطینان
عادلانه باشد،
ضد اسراییل
است؟ چنین
استدلالی در
واقع نشان دهنده
ی این است که
چنین استدلال
هایی اسراییل
را اصالتا با
طبیعتی ظالم
در نظر می
گیرد بر این
مبنا که
اسراییل بر
ظلم کردن به
فلسطینیان
بنا شده و
مبارزه با این
ظلم بنیان آن
را از بین می
برد و چنین
نگرشی حتی
پتانسیل تغییر
و جامعه ای
برابر را برای
اسراییل در
نظر نمی گیرد.
یکی از نگرانی
هایی که این
دست تحلیلگران
مطرح می کنند
این است که در
صورتیکه فلسطینیان
پناهنده ی
اردوگاهها حق
بازگشت کسب کنند،
تغییر
دموگرافیک
اسراییل به
نفع شهروندان
غیریهودی
خواهد بود و
این برای
اسراییل خطر
محسوب می شود.
اما در نگرشی
که آینده ای دموکراتیک
با حقوق
شهروندی
برابر، نه
براساس اقلیت
و اکثریت و
دین-محوری، در
نظر می گیرد تغییر
دموگرافیک به
نفع شهروندان
فلسطینی به معنی
اسراییل
ستیزی یا حتی
تمایل به
نابود کردن
اسراییل (به
معنی اخراج
شهروندان
یهودی از
منطقه ی
اسراییل) نیست.
آیا
بی.دی.اس. ضد
یهود است؟
بی.دی.اس.
ضدیهود نیست و
در واقع ادعای
اینکه بی.دی.اس.
ضدیهود است،
ضدیهود است:
به این دلیل که
بی.دی.اس. برای
عدالت
اجتماعی
مبارزه می کند
و ادعای اینکه
مبارزه برای
عدالت
اجتماعی ضدیهود
است به این
معنی است که
عدالت
اجتماعی را
این دست
تحلیلگران دیگری
ِ و متضاد با
یهودیت در نظر
می گیرند که این
خود ضدیهود و
از اساس غلط
است و از طرف
دیگر این دست
تحلیلگران
یهودیت را
قابل تقلیل به
کشور اسراییل
و اسراییل را
قابل تقلیل به
ایدیولوژی
های دولتی آن
و غیرقابل
تغییر در نظر
می گیرند.
بسیاری از
کسانی که از
بی.دی.اس.
حمایت می کنند
یهودی های
ضدصهیونیسم
هستند مانند
گروه صدای
یهودی های
طرفدار صلح و
بسیاری دیگر.
شخصی در
استتوس فیس
بوک نوشته بود
که «برای با هم
زیستن مبارزه
کنید نه برای
بایکوت»این
استتوس از آن
گفتارهای
شیرین است که
در ظاهر شیرین
و در باطن
عمیقا خشونت
آمیز اند. در
شرایط کنونی (سرکوب
استعماری،
شهروند نبودن
فلسطینیان ساکن
اردوگاهها،
شهروند درجه
سه بودن
فلسطینیان
ساکن
اسراییل،
نداشتن حق
بازگشت و
غیره) با هم
زیستن مسالمت
آمیز روی
ساختارهای
استعماری و
نژادپرستانه
نه شروع صلح
که شروع عادی
سازی کردن
خشونت است. به
عبارت دیگر به
این معنی است
که از سرکوب
شونده
بخواهید که به
ظلم سرکوبگر
تن بدهد.
آیا
بی.دی.اس. علیه
شهروندان
اسراییل است؟
عده ای
دیگری در فیس
بوک مطرح کرده
اند که بایکوت
اسراییل،
تبعیض علیه
مردم اسراییل
است. بایکوت
علیه اشخاص و
شهروندها
نیست. بایکوت
علیه
انستیتوها،
کمپانی ها،
دانشگاههایی
ست که یا
دولتی اند، یا
در سیاست های
استعماری اسراییل
دخیل اند
(تولید
تجهیزات برای
نابود کردن
خانه های
فلسطینیان می
کنند و امثال
آن) و غیره.
بایکوت در این
حد است که
شخصی مثل استفن
هاوکینگ در
کنفرانسی که
توسط حکومت
اسراییل
تدارک دیده
شده شرکت نکند
اما به این
معنی نیست که
استفن
هاوکینگ در یک
پروژه ی
تحقیقی با
شخصی
اسراییلی،
چنانچه بودجه
ی تحقیق مستقل
از حکومت
باشد، شرکت
نمی کند.
طرفداری
از بی.دی.اس.
توسط ایرانی
ها برای ژست و
هویت سازی
است؟
شخصی
انتقاد کرده
بود که
طرفداری از
بایکوت توسط
ایرانی ها ژست
و هویت سازی
برای خودشان
است. قسمت دوم
این «شبه نقد»
نیت خوانی ست
که از حوصله ی
بحث
اخلاقمندانه
خارج است
(تحلیلگری که
نیت خوانی می
کند، در واقع
خوانش خود از
نیت اشخاص را
به نیت آنها
بسط می دهد و
در نهایت چیزی
جز خوانش خود
از نیت افراد
ارایه نمی
کند؛ آیا می
توان عمل را
به خوانش از
نیت ِ عمل
تقلیل داد و
براساس
آن عمل را
ارزشگذاری
کرد؟ ) و قسمت
اول بحث که
ژست را مطرح
می کند اتفاقا
بخشی از
بایکوت حرکتی
سمبلیک است و
به اصطلاح ژست
آن است که مهم
است. بایکوت
فرهنگی
ضداستعمار
مثل تحریم علیه
بانک های
ایران نیست که
مردم را محتاج
داروی
ویتامین
دوران
بارداری یا
داروی مرض قند
بکند، بیشتر
حرکتی سمبلیک
در اعتراض به
سیاست های
نژادپرستانه
ی اسراییل است
و ابراز بیان
اینکه شرایط
فعلی عادی و
قابل عادی شدن
نیست و مهمتر
از همه ابراز
همبستگی با
جنبش مردم
فلسطین است.
بی.دی.اس.
برخلاف ادعای
تحلیلگران در
فیس بوک
ناموفق نبوده
و موارد
موفقیت آمیزی
از جمله:
واکنش
کارگران
کشتیرانی
نوروژ، سوید و
کالیفرنیا در
پاسخ به حمله
کردن اسراییل
به کشتی حامل
کمک به غزه،
آگاهی رسانی
جهانی در مورد
شرایط در
روزهای «عادی»
برای فلسطینیان،
واکنش برخی
مراکز
دانشگاهی
دراروپا [۴] به
بی.دی.اس و
غیره. به
عنوان مثال
بسیاری از
فعالین سیاسی
بومی آمریکا
در بی.دی.اس
فعال هستند که
یک نمونه شان
کوانوی [۵] است. به
عنوان مثال
زمانی که
احمدی نژاد و
مشایی
کنفرانسی در
ایران تدارک
دیده بودند و
از ایرانیان
خارج از کشور
دعوت کرده
بودند، عده ی
بسیاری به
مخالفت به
شرکت در این
کنفرانس پرداختند
و اسامی شرکت
کنندگان
منتشر شده بود
و تا به امروز
هم علیه شان
استفاده می
شود این نوعی
بایکوت
جمهوری
اسلامی ست و
یا زمانی که
کنفرانس
فلسفه در
تهران برگزار
شده بود عده ی
بسیاری از
اساتید
ایرانی آن را
بایکوت کردند
و در آن شرکت
نکردند.
آیا
فعال سیاسی
ایرانی باید
ثابت کند که
ضدیهود نیست؟
تحلیلگر
دیگری مطرح
کرده بود که
چون دولت احمدی
نژاد از زبان
ضدیهود (مثلا
انکار
هولوکاست) و
کنفرانس
ضدیهود در
گفتمان سازی
طرفداری از فلسطین
استفاده کرده
بود وظیفه ی
بیانیه نویسان
ایران در
حمایت از
فلسطین این
است که ابتدا
مطرح کنند که
مخالف یهودی
ستیزی هستند و
بعد انتقاد از
حکومت
اسراییل را
مطرح کنند که
بیانیه شان
ضدیهود تلقی
نشود. بیانیه
ای که دلیل
مخالفت خود با
سفر مخملباف
را این بداند
که فلسطینی ها
به دلایل
مختلف (شهروند
نبودن، نیمه
شهروند بودن،
تحت اشغال
بودن و غیره)
حق شرکت در
جشنواره را
ندارند
ضدیهود نیست و
از جامعه ای
برابر و حقوق
شهروندی
یکسان در
اسراییل
حمایت می کند.
این خط
استدلال
دقیقا مشابه
خط استدلال
کسانی ست که
از سیاست های
حکومت
اسراییل برای
ستیزه جویی با
شهروندان اسراییل
سواستفاده می
کنند و
شهروندان را به
حکومت شان
تقلیل می دهند
و تک تک را مقصر
سیاست های
حکومت در نظر
می گیرند مگر
آنها ثابت
کنند که عکس
اش صادق است.
در اینجا هم
سیاستی که
فعالین سیاسی
از ایران را
شریک جرم دولت
احمدی نژاد
روایت می کند
در واقع در پی
بازتولید
گفتمان رسانه
های دست راستی
غربی است.
نکته ی دیگر
این است که
این دست
استدلال هر
انتقادی از
اسراییل را
(هرچند اگر
رسما ضدیهود
نباشد) دارای
پتانسیل
ضدیهود بودن
می بیند. به
عنوان مثال
حتی اگر
بیانیه رسما
ضدیهود نبوده،
می باید که
ابتدا اعلام
ضدیهود نبودن
می کرده چون
پتانسیل این
را دارد که
توسط رسانه هایی
که زبان
ضدیهود دارند
سواستفاده
بشود یا پتانسیل
این را دارد
که ضدیهود
دریافت بشود.
چون موضوع
پتانسیل ِ
نوشته مطرح می
شود، حوزه ی
عمومی را به
شدت تنگ می
کند و فرصت
هرگونه
انتقادی از
حکومت
اسراییل را از
فعالین سیاسی
و تحلیلگران
سلب می کند و
از طرف دیگر
مکررا مرض
ضدیهود را در
جاهای
نامربوط
تشخیص دادن،
حساسیت جمعی
را در جاهایی
که باید، کم
می کند. حتی
اگر چنین
استدلالی
درست باشد که
خواننده های
بیانیه ی بعضی
از مردم ایران
در دفاع از
بی.دی.اس. ممکن
است که آن را
در ادامه ی سخنرانی
های یهودی
ستیزانه ی
احمدی نژاد
دریافت کنند،
این دریافت
غلط در حوزه ی
عمومی ست که
باید به چالش
کشانیده بشود
و نه حمایت
بخشی از مردم
ایران از
بی.دی.اس. و اعلام
همبستگی شان
با مقاومت
مردم فلسطین.
از طرف دیگر
انتقاد از
حکومت
اسراییل اگر
به معنی انتقاد
از یهودیان
تلقی بشود خود
یهودی ستیزانه
است به این
دلیل که مردم
اسراییل
مانند مردم
باقی کشورهای
دنیا همه از
یک دیدگاه
سیاسی و رویکرد
نسبت به حکومت
شان تشکیل نمی
شوند و همه ی
یهودیان هم
ساکن اسراییل
یا طرفدار حکومت
اسراییل
نیستند.
درنتیجه
اشتباه گرفتن
شهروندان با
حکومت شان
(مثل بسط دادن
جرم حکومت
ایران در قبال
انکار
هولوکاست به
شهروندان
ایران) اشتباه
بدی است.
۲۷ تیر
۱۳۹۲
پینوشت:
پینوشت:
[۱] http://www.youtube.com/watch?v=KftJEmo7UWw&feature=player_embedded
[۲] http://www.bdsmovement.net/bdsintro
[۳] http://www.haaretz.com/news/national/top-rabbis-move-to-forbid-renting-homes-to-arabs-say-racism-originated-in-the-torah-1.329327
[۴] http://www.huffingtonpost.com/david-harris/boycott-israel-norwegian_b_350077.html
[۵] http://jkauanui.faculty.wesleyan.edu
* در دنیای
اینترنت و
اخبار در
تمامی لحظهها
خطر بیش
مسولیتپذیری
هم در جریان
است، به طوریکه
به اندازهای
وقت خود را
برای مسولیت
بین مردم از
نقاط مختلف
تقسیم میکنیم
که دیگر فرصت
عمیق شدن در
هیچ یک از این
مبارزات را
نداریم و به
اندازهای
حوزهی
مسولیت مان
وسیع میشود
که گویا دیگر
مسولیتی
نداریم.
* نقد
دقیق و نکتهبینانهی
پریسا
نصرآبادی به
بیانیهی در
حمایت از
«بی.دی.اس.» را در
این نوشته
مطرح نکردهام.
قصدم در این
نوشته بحثهایی
بوده که از
زاویههایی
که مطرح کردم
به موضوع
پرداختهاند.
برگرفته
از «پراکسیس»
http://praxies.org/?p=2441