Rahe Kargar
O.R.W.I
Organization of Revolutionary Workers of Iran (Rahe Kargar)
به سايت سازمان کارگران انقلابی ايران (راه کارگر) خوش آمديد.
دوشنبه ۱۱۷۳ فروردين ۶۱۷ برابر با  ۰۱ ژانويه ۰۰۰۱
 
 برای انتشار مطالب در سايت با آدرس  orwi-info@rahekargar.net  و در موارد ديگر برای تماس با سازمان از;  public@rahekargar.net  استفاده کنید!
 
تاریخ انتشار :دوشنبه ۱۱۷۳ فروردين ۶۱۷  برابر با ۰۱ ژانويه ۰۰۰۱
کهریزک

شریک دزد و رفیق قافله

سازمان اکثریت، اراده‌ی معطوف به قدرت

برخورد با گذشته یا فرار به جلو؟

 

مهدی اصلانی

 

زنده‌گی هر کوشنده‌ی سیاسی که تنه‌اش به سازمان اکثریت خورده باشد زخمی سیاستی است که رهبری این سازمان به ویژه در سال‌های سیاه 60 پیش گرفت. بی‌تردید فرخ نگهدار از جمله تاًثیر‌گذار‌ترین رهبران فکری در حیات این سازمان بوده و سالیان دراز در کانون تغییرات نظری این سازمان قرار داشته است. سازمان اکثریت به مانند تمامی گروه‌های سیاسی با فاصله گرفتن از نظریات دیروزین خود، امروز خوانشی دیگر از سیاست دارد. اما آن‌چه در این سازمان از سال 60 تا به امروز تغییر نکرده، همانا تغییر فکر و نگاه سیاسی حاکم بر آن است. نگاهی که هم‌واره معطوف به قدرت بوده است. خوانشی که هماره در طی بیش از دو دهه در این سازمان باز‌تعریف شده مبتنی بر دفاع از جناحی از قدرت در مقابل بخش دیگرِ قدرت بوده است. زیر‌ساختِ فکری این جریان با کمترین تغییر نسبت به گذشته هم‌چنان راهنمای عمل این سازمان است. اصل برای سازمان اکثریت همیشه آن بوده است که چون قدرت پیروز خواهد شد، باید جانب آن‌را گرفت. این سازمان در دهه‌ی 60 با گفتمان غالب در جهانِ دیروز، دفاع بی‌قید و شرط از سوسیالیسم واقعاً موجود و خط‌امام و نظریه‌ی راه رشد غیر‌سرمایه‌داری راهنمای عمل سیاسی‌اش بود. حالا که نه از تاک نشان مانده و نه از‌تاک‌نشان، و کانون قدرت به مکانی دیگر انتقال یافته، به ساده‌گی می‌توان صدای مسکو را با هر صدای دیگر جا به جا کرد. زیگنال‌های آسان‌یاب در سازمان اکثریت هر آن‌جا که پتانسیل قدرت ردیابی شده این سازمان را بدان سمت کشانده است. تعدادی از رهبران این سازمان با پذیرش بخشی از مسئولیت و جایگاه خود، به تمامی گذشته این سازمان را با خطای سیاسی توضیح می‌دهند. به باور این دسته از رهبران اکثریت چون همه‌ی نیروهای سیاسی خطا داشته‌اند خطای اکثریتی‌ها هم روی همه. اینان تمامی انتقادات به گذشته‌ی سازمان‌شان را به کنگره‌ی اول این سازمان حواله می‌دهند و می‌گویند: همه چیز را خودمان آن‌جا گفته‌ایم. تنها استثناء در میان رهبران قدیمی اکثریت فرخ نگهدار می‌باشد که به تعریف رفیق هم‌رزمش بهزاد کریمی هنوز "یک کلمه" نگفته ببخشید! کسی که به باور خود هرگز در حیات سیاسی‌اش خطا نکرده بلکه این شرایط بوده که مدام تغییر کرده است. از این مقدمه‌ی ناگزیر پلی می‌زنم به مقالاتی که به تازه‌گی در ارتباط با بررسی عمل‌کرد این جریان در گذشته رسانه‌ای شده است.                                              

به تازه‌گی در سامانه‌ی اینترنتی "کار آنلاین" مطلبی از فرخ نگهدار به روز شد که تاریخ انتشار آن 7 اسفند ماه سال 88 می‌باشد. (1) با خواندن مطلبِ نگهدار اولین نکته‌ای که ذهن علاقمند به این گونه مطالب درگیر آن می‌شود، ادبیات و کلام آشنای متن و  این سئوال است: آیا من این مطلب را قبلاً نخوانده‌ام؟ از شکل ارائه‌ی مطلب، تا تیتر‌گذاری و کامنت‌های متن، و مهم‌تر از همه تاریخی که بر پیشانی مطلب خود‌نمایی می‌کند، به تمامی این معنا را برای خواننده القاء می‌کند که وی مقاله‌ای جدید را پیش‌ِروی خود دارد. با جستجو و دادن جملاتی از متن به موتور معجزه‌گر و یابنده‌ی گوگل، در می‌یابیم که مقاله‌ی ارائه شده از جانب فرخ نگهدار نه تنها جدید نیست که سه سال از تاریخ انتشارش می‌گذرد. این مطلب پاسخِ دومِ فرخ نگهدار به اکبر شالگونی است که سه سال قبل در تارنمای روشنگری منتشر شد، این‌بار نگهدار با حذفِ مقدمه‌ی مطلب آن‌را به عنوان مقاله‌ای مستقل و نو به روز کرده است. (2) و اگر نبود این دست‌کاری حافظه‌ به خود زحمت این مختصر نمی‌دادم. چرا که پرداختن به نظریاتِ سیاست‌مداری ورشکسته، کم‌ترین پیامد‌ش هدر رفتن انرژی‌ و میدانِ عمل دادن به فردی است که بخشی از هویت‌اش را از نقد دیگران می‌‌گیرد. در سالیان اخیر هر نوشته‌ای از فرخ نگهدار، در صورتی که امکان کامنت‌نویسی برای آن وجود داشته باشد، در رده‌ی پر‌کامنت‌ترین مطالب است. به راستی دلیلِ این حد از اشتیاق! برای اظهار‌نظر در مورد مقالات نگهدار چیست؟ پاسخ هرچه باشد به محبوبیت شخصیت نگهدار مرتبط نیست. علت ‌را در جایی دیگر باید جست. تنفر عمومی در نزد چپ ایران نسبت به وی و شخصیت غیر‌محبوب‌اش. سیاست‌ورزی که دیگر به گونه‌ای تراژیک شهوت طرح شدن به هر بها و بهانه را در خانه‌های متعدد رسانه‌ای‌اش پی می‌گیرد. نگهدار که به گفته‌ی رفیق سازمانی‌‌ی خود بهزاد کریمی، "مصلحت جویی در سیاست" از مشخصات بارز وی می‌باشد، پس از باسکول کردن مطالبش، تصمیم به انتشار آن می‌گیرد. به تقریب بیشترین تراوشات قلمی وی در سامانه‌ی اینترنتی "ایران امروز" که خانه‌ی اصلی وی می‌باشد منتشر، و مطالبی که نگاهش معطوف به ایران و پیام برای آن‌سوی مرز است در تارنماهایی هم‌چون"روز‌آنلاین" و  به تازه‌گی جرس قابل دست‌رسی است. وی اگر بخواهد طیفی از جریانِ موسوم به جناح چپِ سازمانش و غیر‌سازمانی‌های هنوز اکثریتی یا برخی مخالفان فکری‌اش را مورد خطاب قرار دهد مطلبش را به "اخبار روز" می‌سپارد. اما در ماجرای اخیر مطلب وی در تارنمای "کار‌آنلاین" که نشریه‌ای سازمانی و متعلق به فداییان اکثریت است درج شد. نگهدار هرگاه لب به سخن گشوده یک خروار فحش و لعن و نفرین را آوارِ سازمانش کرده، آن‌چنان که دیگر حتا هم‌رزمان سابق و رفقای هنوز کنونی‌اش وی را از سخن گفتنی این‌گونه برحذر داشته‌اند. او اما با پیگیری و با به نمایش گذاشتن خود تصویری از شجاعت!؟ در سازمانی که دیگر می‌توان آن‌را قبیله‌ی اکثریت نام نهاد ارائه داده است. هنوز اوست که می‌گوید. جخ دیگرانی که به گذشته نقد دارند پس از گفتن او پا به میدان گذاشته و پرده می‌کشند و به صحنه وارد می‌شوند. (3)  باز می‌گردم به اصل ماجرا: ابتدا باید بگویم باز‌چاپ و درج مطلب و مقاله‌ای کهنه در یک رسانه‌ی سازمانی حتمآ از منطقی برخوردار است، آن‌چنان که حذف تاریخ انتشار آن. ماجرا بدین قرار است که نگهدار مطلب قدیمی‌اش را برای کار‌آنلاین ارسال و با در‌آوردن بخشی از مقدمه، در واقع نانِ شب‌مانده‌ و بیات را جای نان خشخاشی تازه حتا به رفقای خودش قالب کرده است. دست‌کاری در حافظه و توهین به شعور مخاطب و هالو فرض کردن دیگران حرف اصلی این اقدام زشت و غیر‌اخلاقی است. چرا این را می‌گویم؟ پیش از پاسخ به این سئوال لازم است نگاهی به باز‌انتشارِ مقاله مورد اشاره بیاندازیم. این‌را برای کسانی که در متن ماجرا نیستند می‌گویم. بیش از سه سال قبل فرخ نگهدار در مصاحبه‌ای با پرویز قلیچ‌خانی در آرش شماره 97 و در ارتباط با معرفی زنده‌یاد منصور غبرایی به دادستانی‌ی لاجوردی، به توضیح و توجیه آن اقدام پرداخت. دیگر بر همه‌گان دانسته است که با تصمیمِ رهبری وقت اکثریت منصور غبرایی علی‌رغم میل باطنی‌اش و به عنوان مسئول نشریه‌ی کار؟! ( در آن دوران جمشید طاهری‌پور مسئول نشریه‌ بود) خود را به دادستانی و شخص لاجوردی معرفی کرد. منصور به گاهِ رفتن حلقه ازدواجش را ازدست بدر کرد و رفت. او هرگز بازنگشت و چندی بعد اعدام شد. این مصاحبه از جانب علی‌اکبر شالگونی پاسخی را تحت عنوانِ "جرقه‌ای از دوزخ" دریافت کرد. جوهره‌ی پاسخ و نوشته‌ی شالگونی اشاراتی داشت به مسئولیتِ فردی نگهدار و یار‌کُشی و رفیق فروشی وی. فرخ نگهدار در پاسخ به این مطلب مقاله‌ای را تحت عنوان "علی‌اکبر عزیز جهت اطلاع می‌نویسم" (4) رسانه‌ای کرد. پس از آن پاسخ دوم اکبر شالگونی تحت عنوان "آقای نگهدار توضیحتان روشنگر بود" به نگارش درآمد. فرخ نگهدار پاسخ دومی به این نوشته تحت عنوان "علی‌اکبر عزیز جهت اطلاع می‌نویسم شماره 2." داد. تاریخ پاسخ دوم فرخ  نگهدار 23 اسفند سال 85 است. (همین مطلبی که سه سال بعد و به تازه‌گی در کار‌آنلاین به روز شده). اکبر شالگونی پس از گذشت پنج ماه بخش اول پاسخ سوم خود را تحت عنوان "آقای نگهدار اشتباه می‌کنید شما هیچ نیاموخته‌اید" و بخش دوم آن‌را نیز با گذشت چهارماه از بخش اول منتشر کرد. پرونده‌ی دوئل رسانه‌ای نگهدار- شالگونی، که بازتاب نسبتاً خوبی در تارنمای روشنگری و دیگر سامانه‌های اینترنتی داشت در این‌جا و با آتش‌بس و پاسخ ندادن نگهدار بسته شد. (جالب آن‌که نگهدار به تازه‌گی با هل‌من مبارز طلبیدن، همه‌گان را به مناظره می‌خواند، اما در آن دوران ادامه بحث را به مصلحت ندانسته و بخش پایانی دوئل را وانهاد؟!) همان‌گونه که آمد باز‌انتشار آن مقاله که در یک مجموعه بحث، معنا و مفهوم واقعی داشته، با حذف تاریخ انتشار واقعی و لینک ندادن به اصل آن‌ها  (کاری رایج و مرسوم در عرف ژورنال) با بی‌اخلاقی تمام و با نیت دست‌کاری فکر و مخدوش کردن حافظه‌ی مخاطب، گونه‌ای ناپسند از برخورد با گذشته یک سازمان سیاسی را که به ظاهر و با هدف شفاف‌سازی صورت گرفته به نمایش گذاشت. هرچند به شهادت کارنامه‌ی سیاسی و منشِ رفتاری و مرسوم آقای نگهدار این متد برخورد از ایشان با سلوک سیاسی‌شان هم‌آهنگی کامل دارد. می‌ماند آن دیگرانی که پا به میدان پاسخ‌گویی به مطلبِ نگهدار گذاشته‌اند. به تاریخ 10 اسفند ماه 88 یعنی درست سه روز پس از انتشار آن کهنه‌مقاله، آقای سهراب مبشری پاسخی را بر مطلب نگهدار قلمی کردند. نگهدار در کامنتی که بوی تهدید و گونه‌ای از فضا‌سازی علیه مبشری را با خود داشت، وی را به ظاهر در گوشه‌ی رینگ گیر انداخته و از وی می‌خواهد روشن بگوید که سیاست اکثریت در سال‌های شصت سیاستی مطلوب‌تر و واقعی‌تر از دیگر جریانات از جمله راه‌کارگر بوده است. سهراب مبشری به بهانه‌ی کامنتِ نگهدار بر مطلبش به تاریخ 21 اسفند ماه 88 در پاسخی مجدد تحت عنوان "روایت نادرست تاریخ را نباید تحمل کرد" (5) به ابهامات نگهدار پاسخ گفت. هم‌زمان با مقاله‌ی دوم سهراب مبشری، آقای بهزاد کریمی از رهبران قدیمی اکثریت که در دورانی طولانی مسئول اول این سازمان بوده است، در پاسخ به نگهدار تحت عنوان "یک کلمه" ضمن اظهارِ شرمساری از گذشته‌ی خود و سازمانش، نگهدار را به پررویی سیاسی منتسب کرده و یاد‌آور می‌شود که "بدهی بزرگ ما!" -سازمان اکثریت- تنها با پوزش‌خواهی قابل بحث است: "یک کلمه! پوزش روشن و صریح و بی هیچ اما و اگر از همه آنانیکه از سوی ما در آن دو سال و اندی و در بستر سیاست فاجعه بار "شکوفایی جمهوری اسلامی"، مورد بدترین و نارواترین اتهامات سیاسی قرار گرفتند. اعاده حیثیت از هر فرد و شخصیت و از هر جریان سیاسی که بدهکار اخلاقی‌شان هستیم. همین. اول این، و بعد بحث بر سر مسایل دیگر!" (6)                                                                                               

دو فرض محتمل در برابر پاسخ‌های جدید از طرف اعضاء و رهبران فعلی سازمان اکثریت به مقاله‌ی کهنه‌ی   نگهدار می‌توان به میان کشید: فرض اول آن‌که: بر تمامی کسانی که از در پاسخ‌گویی به مقاله‌ی نگهدار بر‌آمده‌اند، دانسته نبوده که نگهدار سه سال قبل و در یک مجموعه جدل رسانه‌ای آن را منتشر کرده یا به تعبیری دیگر آن‌ها به تمامی آن‌را از یاد برده‌اند. مفهوم این کلام جدا از مخدوش بودن حافظه‌ی ایشان، اول: قبل از هرچیز نشان از قدرت نگهدار در شناخت رفقایش دارد. دوم: نشان از تبحرِ این کهنه‌سیاست‌ورز، و حرکت کردن در سایه و نقاط کور دارد. فرض دوم آن است که تمامی کسانی که از در پاسخ‌گویی به نگهدار بر‌آمده‌اند با علم به کهنه بودن مقاله، از آن‌جا که این بحث و جدل را دعوای خانواده‌گی می‌دانند ترجیح داده اند بر اساس اصل "در دعوا خیرات نمی‌دهند" در جدلی که یک سوی آن یک غیر‌خودی ایستاده وارد نشده و از آن سر بدزدند. شائبه‌ی درست بودنِ این فرض را کم‌تر در "یک کلمه" ی بهزاد کریمی و بیشتر و تنها در ادبیات به‌کار گرفته شده در پاسخ اول آقای سهراب مبشری به فرخ نگهدار می‌توان مشاهده کرد. آقای مبشری در پاسخ حدوداً سه صفحه‌ای‌شان، چهره‌ی همیشه‌رهبرِ اکثریت را به صفاتی منتسب کرده‌اند که اگر نام سهراب مبشری مُهر مقاله نباشد تصور می‌شود یکی از مخالفین یا دشمنانِ فکری نگهدار آن را قلمی کرده است. بخشی از القاب سهراب مبشری که نثار نگهدار شده چنین است: [منطق خفت‌بار ... پشتیبانی ننگین از یک حکومت به شدت سرکوبگر و خونریز، به بهای آبرو و حیثیت چپ در بارگاه ولایت فقیه،... رهنمودهای فاجعه بار... حفظ کادرها از طریق اعلام وفادارای به حکومتی سرکوبگر،... رهبری وقت سازمان -بخوان نگهدار- از اعضاء و هواداران سازمان می‌خواست علیه به اصطلاح "ضدانقلاب" برای حکومت کار اطلاعاتی بکند (رفیق نگهدار از من خواسته است خوددار باشم، پس تعبیر ملایم‌تری به کار می‌برم)] و ...     

سئوال از آقای مبشری و دیگر هم‌فکران ایشان در سازمان اکثریت آن است: مگر می‌توان کسی را با چنین القابی مورد خطاب قرار داد، و بعد آن شخص هنوز رفیق آدم باشد. آقای مبشری، شما در یک مطلب سه صفحه‌ای چهل و پنج بار همین شخص را تنها و تنها با صفتِ "رفیق فرخ نگهدار" مورد خطاب قرار داده‌اید. باور نمی‌فرمایید بروید بشمارید. جدا از نگارش نازیبا، اصرار بی‌منطق بر استفاده از واژه‌ی رفیق در مقاله‌‌ای نه چندان دراز را باید ناشی از واقعیتی انکار‌ناپذیر و پیام برای غیر‌خودی‌ها دانست: کسی دخالت نکند. دعوا، دعوای خانوادگی است. (7) که اگر این‌گونه نبود، در جشن بنیان‌گذاری سازمان اکثریت در سال گذشته -بن- یکی از سخنرانان اصلی فرخ نگهدار نمی‌بود. به راستی رهبران اکثریت از خود پرسیده‌اند چرا جمعیت جشن‌های سنتی سازمان اکثریت به یک چهارم گذشته تقلیل پیدا کرده و روز به روز لاغر‌تر می‌شود.؟ حضور این نام و قدرت دافعه‌ی آن از چنان نقطه‌جوشی برخوردار است که برخی از خودی‌های این سازمان نیز ترجیح می‌دهند در جایی که وی حضور دارد به وی پشت کنند. شرکت نگهدار در دیگر مراسم‌هایی که حضور وی به شدت با مضمون مراسم بیگانه است نیز بیش از هرچیز به سردی و افت این‌گونه مراسم یاری می‌رساند. نمونه دیگر، دعوت به سخنرانی از نگهدار، در برنامه‌ای با عنوان "سیاست و اخلاق" در بزرگداشت بازرگان و منتظری بود. این نوع از دعوت حتا با معیار‌های جوامع غربی نیز نمی‌خواند. آخر با کدام منطق می‌توان در مقوله‌ی اخلاق و سیاست، تریبون به نگهدار سپرد. مهم‌تر از بد‌سلیقگی دعوت کننده، شهامتِ؟! پذیرشِ دعوت از سوی کسی است که به شهادتِ کارنامه‌ی سیاسی‌اش در دهه‌ی شصت‌، سیاست را فاقد اخلاق و وجدان کرد. این امر همان‌قدر می‌تواند دست مایه‌ی طنز‌پردازان غربی شود که مثلاً شرکتِ بیل کلینتون در برنامه‌ای تحت عنوان "اخلاق در خانواده". تا زمانی‌که دربِ نقدِ گذشته‌ی این سازمان بر همان پاشنه‌ی کهن بچرخد این دعوای خانگی آن‌چنان‌که در سالیان اخیر طرح شده نمی‌تواند ناظر بر دست‌آوردی مثبت باشد. آقای مبشری، آقای کریمی، آقای باقرپور و ... نقدِ گذشته و تاریخی سازمان اکثریت تنها با دراز‌کردنِ نگهدار میسر نمی‌شود چه برسد به آن که "شریک دزد و رفیق قافله" هم بود!                          

 

                                                                                                                               

 

1- نگاه کنید به فرخ نگهدار "خط مشی سیاسی سازمان فدائیان خلق ایران اکثریت در سال های ۱۳۵۹ تا ۱۳۶۲" هفتم اسفند هشتاد‌وهشت. کار آنلاین

http://www.kar-online.com/wp/?p=11546

  2- نگاه و مقایسه کنید با زیر‌نویس یک. "علی‌اکبر عزیز جهت اطلاع می‌نویسم. قسمت دوم. سامانه‌‌ی اینترنتی روشنگری در لینک زیر.                   

http://www.roshangari.net/as/ds.cgi?art=20070314080518.html

3- نگاه کنید به مقالات اخیرا منتشر شده بهزاد کریمی. دانش باقرپور و سهراب مبشری.

4- نگاه کنید به اکبر شالگونی. "جرقه‌ای از دوزخ" تارنمای روشنگری در لینک زیر

http://www.roshangari.net/as/ds.cgi?art=20061220071954.html

5- نگاه کنید به سهراب مبشری. "روایت نادرست تاریخ را نباید تحمل کرد" لینک زیر.

http://www.kar-online.com/wp/?p=11784

6- نگاه کنید به بهزاد کریمی. "یک کلمه" تارنمای اخبار‌روز. بیست و یکم اسفند هشتاد و هشت در لینک زیر

http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=27962

7- آقای مبشری به شهادت نوشته‌هایشان از جمله دو مکتوب اخیرشان سعی بر کوتاه‌گویی و مشخص‌گویی داشته‌اند. اما این اصرار بی‌منطق در اثبات رفاقتشان با نگهدار نشان از خانوادگی بودن دعوا دارد.

مطلب فوق را میتوانید مستقیم به یکی از شبکه های جتماعی زیر که عضوآنها هستید ارسال کنید:  

تمامی حقوق برای سازمان کارگران انقلابی ايران (راه کارگر) محفوظ است. 2024 ©