Rahe Kargar
O.R.W.I
Organization of Revolutionary Workers of Iran (Rahe Kargar)
به سايت سازمان کارگران انقلابی ايران (راه کارگر) خوش آمديد.
شنبه ۱۱ اسفند ۱۴۰۳ برابر با  ۰۱ مارس ۲۰۲۵
 
 برای انتشار مطالب در سايت با آدرس  orwi-info@rahekargar.net  و در موارد ديگر برای تماس با سازمان از;  public@rahekargar.net  استفاده کنید!
 
تاریخ انتشار :شنبه ۱۱ اسفند ۱۴۰۳  برابر با ۰۱ مارس ۲۰۲۵

 

روایت سفرهای متعدد در بلوچستان، افغانستان، پنجاب و کلات

چارلز ماسون  

بررسی: از هوشنگ نورائی (ایوب حسین بر)

بخش ۱

(این بررسی در ۵ بخش خواهد آمد)

چارلز ماسون (Charles Masson) (ماسُن، مَسُّن، میسون  هم تلفظ شده باشد)  که روایت سفر هایش را در ۳ جلد نوشته بود، ضمیمه و یا جلد چهارم کتابش در مورد سفر به کلات راکه درسال ۱۸۴۰ انجام گرفته بود، در سال ۱۸۴۴ در لندن منتشر کرد. او قبل از این هم درسال ۱۸۳۱ از این منطقه عبور کرده بود   و درسال ۱۸۲۸ هم همراه با یک قافله ازطریق شکار پور  به قندها رفته بود. از این جهت  اسم ماسون هنوز در ذهن بسیاری از افراد  باقی مانده بود.

کتاب ماسون  دارای  مقدمه جدید و جالبی است که لمبریک  در سال ۱۹۷۷ نوشته است. بدون سر   صفحه ای و ۸ صفحه فهرست محتوا  دارای ۴۶۳ صفحه و یک نقشه بزرگ تاشده  از مسیر ها ی سفر و مناطقی از بلوچستان تحت حاکمیت کلات را نشان می دهد.

بخش اول این کتاب در ۹ فصل  و در  ۲۷۸ صفحه به تجربیات او در این سفر بویژه دوران بسیار متشنج بعد از کشتن مهراب خان در اواخر سال ۱۸۳۹ می پردازد   و تمام  دوران چند ماهه ای را  پوشش می دهد که  شهنواز خان بر سر قدرت بود و در نیمه سال ۱۸۴۰هم از کلات رانده می شود.  در بخش بعدی کتاب تمام صفحات دیگر در فصل هائی با عناوین   ۱-جغرافیا، ۲- قبایل، ۳- حکومت و تاریخ، ۴- آثار قدیم و دیالکت ها، ۵-نیروهای نظامی در آمد، تجارت، کشاورزی،   ۶- رفتار و عادات، ۷- تاریخ طبیعی  می پردازد.  همه آنها بصورت منظم  تنظیم شده  و بسیار خواندنی اند.

ماسون  هدف اساسی خود را تحقیقات باستانشناسی در افغانستان بیان می کند و بنا بگفته لمبریک نوشتجات او در افغانستان  اساس کاوشات مهم باستانشناسی بعدی در افغانستان بود.    کتاب او در مورد کلات از جهت متفاوتی ارزشمند است  چون یکی از اولین کتاب هائی  است که در مورد این منطقه نوشته شده است  و تجربیات ماسون را  حدود ۲۰-۳۰ سال بعد از سفرنامه پاتینجر منعکس می کند.  البته سفرنامه ماسون  به بخش شرقی   بلوچستان و عمدتا منطقه مرکزی کلات محدود است ولی از نظر محتوا و توجه به جزئیات در مورد این منطقه از جهاتی فراتر از پاتینجر می رود هرچند پاتینجر به بخش غربی  بلوچستان نیز سفر کرد و اولین سفرنامه مفصل را در مورد بلوچستان نوشت و منتشر کرد و کمتر می توان تردید کرد که تا حالا اولین سند مهم و مفصل نوشتاری در مورد بلوچستان است.  در زمانی که ماسون این یادداشت ها را نوشت و منتشر کرد  پاتینجر بعنوان سِر پاتینجرمعروف و تازه جای  خود  را در سند  جائی که نماینده فرماندار کل هند  در سند بود، به اوترام داده بود.  ماسون با احترام از پاتینجر یاد می کند.

اهمیت سیاسی  کتاب ماسون در این است که  در دوران  متشنج و  شورش ها و درگیری های  بعد از کشتن مهراب خان و تا حدود زیادی پیرامون  حوادث همان زمان نوشته شده  است. او خود در همین شورش که بر علیه نیروهای انگلیسی و  شهنواز خان   صورت گرفت  بوسیله شورشیان براهوئی در کلات دستگیر و  زندانی می شود ولی بعدا  وقتی نیروهای نصیرخان دوم بسوی مستونگ می رفتند در آنجا  آزاد می شود ولی  ستوان لودی (لاودی) نماینده سیاسی  انگلیس در کلات، در زمان شهنوازخان،   که همزمان با او  در زندان بود  بوسیله حامل اش که او را با غل و زنجیر با خود   می برد در منطقه دادر   کشته می شود.   او هم پس از آزاد شدن مدتی بوسیله کاپیتان بین در کویته زندانی می شود.   بعد هم کویته را به سند و کراچی و سپس بمبئی و بعد لندن ترک می کند.

او بیش از هرکسی در مورد علل حمله و کشته شدن مهراب خان سخن گفته است و با مشاهدات و اطلاعاتی که داشت مهراب خان را بیگناه و کشتن  او  را یک عمل  جنایتکارانه  می خواند.

ماسون این سفر خود را در اوایل سال ۱۸۴۰ از کراچی شروع می کند و سپس با این قصد که برای تحقیقات خود از طریق کلات  به افغانستان  برود  در ابتدا از کراچی به سونمیانی می رود. سونمیانی بعد از کراچی  دومین و مهمترین بندری بود که تجار از کلات، سند و افغانستان از آن استفاده می کردند.  سونمیانی ازاین جهت اهمیت سیاسی و اقتصادی زیادی داشت که منبع مهم  در آمد برای جام های بیله و نیز خان  های کلات ، درصورت کنترل خان ها بر آن،  بود.  درسونمیانی ماسون از ابتدا با کنجکاوی دوستان سابق اش را که در این منطقه در مسافرت ۱۸۳۱ داشت پیدا می کند و به گرفتن اطلاعات در مورد اوضاع منطقه و موقعیت سرداران و خانها و راهها  می شود. او تجربیات روزه مره خود را همراه با خبر های مختلفی که می رسد، با آگاهی از اینکه اخبار ممکن بود شایعه و انحرافی باشند یادداشت می کند.

خالقداد از کسانی که او را از قبل می شناخت و او را همراهی کرده بود،  توصیف نسبتا دقیقی از شرایط  دوران بعد از کشتن مهراب خان ارائه می کند. خالقداد مطرح کرد " که قبایل بلوچ و براهوئی، در حالی که منفعل اند، در حالت اندوه  و تحریک آمیزی قرار داشتند، بویژه بیشتر در مورد  انضمام کچ گنداوا  به تصرفات شاه شجاع الملک" (ص ۳.) این شرایط موجب فراری شدن بسیاری از خانها و سرداران نزدیک به محراب خان مثلا اعظم خان برادر مهراب خان می شود که با تعداد زیادی از بردگانش به بیله پناه برده بود  وبا یک جیره ناچیزی از جانب جام زندگی سختی می گذراند.  یک بیوه مهراب خان و  رحیم خان از سرداران مینگل  ود که پدرش ولی محمد خان   را هنگام حمله به  کلات از دست داده بود هم به بیله آمده بودند.  رحیم خان با خواهر کوچکتر جام ازدواج کرده بود و در  در بار در سمت راست جام می نشست. جام در آنوقت ۱۵-۱۶ سال عمر داشت و پدرش وفات کرده بود ولی او در یافت که ماسون قبلا با پدرش ملاقات کرده بود و حتی به او هم که در آنزمان کوچک بود هدیه ای داده بود، واز این جهت او بسیار مشتاق دیدار با ماسون می شود.

با آنکه ماسون  ترس داشت که رحیم خان  برای انتقام خون پدرش  ولی محمد دست به انتقام بزند ولی  ماسون بوسیله خالقداد ورود خود را به رحیم خان خبر می دهد. رحیم خان برای خوش آمد گوئی ماسون همراه با دیوان تیرات که نماینده هندوی جام بود پیش او می روند و  معبد راجا گوپیند چاند ص ۱۱ ( مسلمانان پیر پتر می گفتند) را برای اقامت  او مناسب می بینند  و او را به آنجا راهنمائی می کنند. بعدا جام چهار نفررا پیش ماسون می فرستد و از او دعوت می کند که به دربار پیش او بروند. در دربار رحیم خان در سمت راست جام نشسته بود و جمعیت کثیری نشسته و ایستاده حضور داشتند.  ماسون بمحض  رسیدن به آنجا به منظور احترام و همدردی برای درگذشت پدر  رحیم خان  فاتحه می خواند.  ماسون می  گوید فاتحه خوانی فراتر ازخواندن یک متن از قرآن و یا بلند کردن و پائین آوردن دست و کشیدن دست بر ریش است بلکه بیان رابطه دوستانه و ایجاد ارتباط و احترام است.

او در سونمیانی و بیله اطمینان پیدا می کند که علیرغم نگرانی و خشمی که وجود داشت او هدف انتقام گیری نبود و بخوبی از او پذیرائی می شد. او در آنجا تلاش می کرد  رحیم خان و اعظم خان را که بشدت نگران بودند، تشویق کند که به کراچی رفته و با مقامات انگلیسی که ماسون با آنها رابطه نزدیک و دوستانه ای داشت، دیدار کنند.

این تصویر اولیه در ارتباط  با برخورد با ماسون کافی است و من در قسمت های بعدی بیش از این و تا ان میزان به جزئیات نمی پردازم .در هر حال  با اطمینانی که ماسون پیدا می کند مسافرت را از بیله به کلات شروع می کند ولی این بار با توجه به تصمیم راهنما به خضدار نمی رود. (ادامه دارد)

بخش ۲

کشتن مهراب خان و سقوط کلات

آنطور که ماسون نشان می دهد، مهراب خان قربانی عوامل متعددی بود که با هم جمع  شده بودند و کلات بسوی بحران رفته بود.

گفته شده خان کلات از عبور  انگلیسی ها ازمنطقه خوشحال شده بود و وقتی که می شنود سپاه انگلیسی از آنجا بسوی  قندهار افغانستان عبور می کند می گوید  اگر بال داشت پرواز می کرد و به استقبال آنها می رفت.  شاید او می خواست از این طریق با فشار و قلدری خانها و سرداران  افغان و سندی  مقابله کند  (ص ۹۵). او با انگلیسیان قرار داد امضا کرد ولی بنا به گفته ماسون با توطئه وزیرانش وقایعی   رخ داد که منجر به حمله به کلات و غارت قلعه و کشتن  مهراب خان شد و از آنجا "تخم مصیبت های بعدی کاشته شد " (ص ۸۲) . البته در حالی که خان بشدت ناتوان بود، عوامل دیگری هم وجود داشت که بهانه ای برای حمله به کلات شد .

مهراب خان بسیاری از سران قبایل  و اعضای خانوادگی خود را چه بخاطر انتقام جویی و چه در اثر  توطئه های داخلی سرداران و مشاوران در بار سر به نیست کرده بود (مثلا سرفراز خان  پسر عمویش  و احمد یار خان پدر شهنوازخان را کشته بود و پدرش محمود خان هم گفته شد که بوسیله زنش (مادر مهراب خان) مسموم و کشته شده بود (ص ۳۷۱). همان وزیران و مشاورانش که بسیاری از آنها اعضای فامیل  خود را مقتول خان می دیدند  بشدت در صدد توطئه و انتقام گیری بر علیه خان بودند. سرداران کمی حاضر بودند به او کمک کنند و با وجود دعوت او از کمک خود داری کردند.  توطئه چینی و خیانت مشاوران و وزیران خان همچون  ملا حسن، آخوند محمد صدیق و سید محمد شریف، فرزندان داوود محمد خان غلجائی مقتول نسبت به خان گسترده بود. داوود محمد خان غلجائی وزیر پر نفوذ و مورد اعتماد خان بود و در همانزمان هم  ۲۳ تا ۲۴ تن از افراد شاخص براهوئی کشته شدند و سرانجام خود او  بدستور خان در حال وضو در قلعه بوسیله محمد شریف کشته شد (ص ۳۷۸).

وقتی مهراب خان مردد بود که به کویته برود کاپیتان برنز به کلات رفت و به او  ۲۰ هزار روپیه داد که هزینه مسافرت کند و به کویته برود تا شاه شجاع الملک را ببیند و اعلام اطاعت کند. مهراب خان می خواست ۵۰۰ نفر همراه ببرد ولی برنز گفت لازم نیست و تنها  ۲۰ نفر بر  دارد.  خود برنز آنجا را پیشاپیش ترک کرد ولی منشی خود بنام لال را در آنجا گذاشت تا با مهراب خان همراه شود.  وزیران و منشیان خان استدلال کردند که این بدین معنی است که انگلیسیان او را باز داشت و به کلکته می فرستند و گذاشتن لال را هم بمعنی بیحرمتی به خان خواندند.  لال هم از خود تعریف می کرد که از برنز "راه جدا" دارد و با لرد اوکلند رابطه ویژه دارد.  برنز در همان شرایط  نوشت که خان لازم نبود برود چون شاه شال را ترک کرده بود (ص ص ۱۰۲-۱۰۳ )

ملا محمد شریف   در توطئه ی با آخوند محمد صدیق همراهی می کرد. سید محمد شریف و نائب محمد حسن مخالف قرار داد بودند و  محمد شریف  توطئه چید و افراد خود را فرستاد که به نیروهای همراه برنز و حامل قرار داد و پول در مستونگ حمله کنند  و آنها را غارت کنند که در نتیجه چند نفر را هم کشتند (ص ۸۷-۸۸). نایب رحیمداد که مامور تحقیق از جانب مهراب خان شده  بود گزارش می کند  که سید محمد شریف با پرداخت پول زیادی باغبان و نواده اش را مامور این کار کرده بود. چون محمد شریف همراه نیروهای انگلیسی بود،   مهراب خان تصور می کرد که حالا که محمد شریف دست خود انگلیسیان است  نیاز به اقدامی نبود و از این غافل بود که کل این واقعه به اسم او تمام می شد و او مسئول تلقی می شد (ص ۸۸).

بعد از حمله، نامه های پنهان شده در زیر بالش نائب ملا حسن و سیاست های آخوند محمد صدیق نشان می داد که  آنها از یک سو  انگلیسی ها را فرا می خواندند که  به خان حمله کنند و از سوی دیگر به خان و سرداران او می گفتند که باید برای جنگ آماده شوند . از درون این توطئه ها و ضد توطئه ها چندین بهانه برای حمله فراهم شد در حالی که بین خان و  نیروهای انگلیسی یک قرار داد امضا شده بود۰  علاوه بر واقعه بالا،  گزارشات  نا کامل در مورد مصادره غلات مورد نیاز نیروهای انگلیسی در کچ گنداوا (کچی)، برنامه خان برای تصرف کراچی،  حمله به کاروانهای تدارکاتی  نیروهای انگلیسی در بولان و وسوسه انتقام گیری  نیروهای  بگفته ماسون بی کفایت انگلیسی،  حتی علیرغم توصیه های اولیه لرد اوکلند  فرماندارکل  هند ،  بهانه ای برای حمله  به کلات شدند (ص ۷۸).   بنا به  اظهارات  و شواهدی که ارائه می شود،  ماسون همه این موارد را نادرست و یا کم اهمیت می داند  که  نمی بایست اساس چنین حمله خونین و وویرانگری  می شد.

بهر حال با استفاده از  توطئه چینی و فساد وزرا و مشاوران خان  یک ستون نظامی نیروهای ژنرال ویلشایر پس از برگشت از افغانسان  برنامه تصرف کلات را به اجرا در آوردند که در آن حمله، ۵ نوامبر ۱۸۳۹، خان مهراب خان و عده زیادی از مدافعان کلات کشته شدند.   نائب ملا حسن، نائب رحیمداد  و آخوند محمد صدیق  با سی نفر  در زمان تصرف کلات تسلیم شدند (ص ۱۰۷).

محمد حسن خان (نصیر خان دوم) پسر  مهراب خان با همراهی داروغه گل محمد قبل از درگیری  به نوشکی و خاران برده شده بود و ماسون می گوید  که سه  نصیحت مهراب خان به پسرش این بود.   که اول با عجله تسلیم فرنگیان نشود و دوم به براهوئیان اعتماد نکند مگر آنکه آنها بطور کامل با انگلیسی همکاری کنند در غیر این صورت خیانت می کنند همانطور که به او بعنوان پدرش خیانت کردند. سوم از تنباکو و  مواد اعتیاد آور  پرهیز کند چون به شراب خوری ختم می شوند و او را چون عمویش میر اعظم از کار می اندازند  (ص ۱۰۸).

بعد از کشته شدن مهراب خان، شهنواز خان که قبلا در در بار شاه شجاع در شکار پور بود جای مهراب خان را گرفت.

صعود و افول شهنواز خان

 شهنواز خان  با این حساب  که مورد حمایت شاه شجاع الملک هم بود و سعی می شد مشروعیت او بخاطر جدش  محبت خان، برادر بزرگتر نصیر خان و حاکم کلات قبل از نصیر خان ،  تقویت شود، روی کار آمد  ولی عملا تشنجاتی که وجود داشت  دامنه وسیعتری بخود گرفت. بسیاری، حتی

نزدیکان او در آنجا شهنواز خان را "مسکری" یعنی مسخره و بی لیاقت می خواندند  . ماسون می گوید یک دلیل اش این بود که شهنواز خان فرد خاکی و کم تشریفات بود و با سخنان خود گاه مردم را می خنداند و گاه آنها را خجل می کرد و آنها فکر می کردند او فرد مقتدر و پر ابهتی نیست. بسیاری هم او را دست نشانده فرنگی ها میدانستند.

در همان حال فشارهای شاه شجاع که مناطقی را دوباره تحت کنترل مستقیم خود در آورد بود برای بسیاری از سرداران سنگین بود.  کچ گنداوا، مستونگ و شال به شاه  و هرند و داجل در شرق رودخانه سند هم به رانجیت سینگ بر گشتند وانگلیسیان هم تصور می کردند با این  اقدامات خود "ملت براهوئی"  (در چندین جا از اصطلاحات دولت براهوئی و یا ملت براهوئ  استفاده می کند) را تحکیم می کنند  (ص ۱۱۱).

(لامریک با استفاده از اسناد متفاوتی، برگشت این مناطق و تقاضای مالیات از فئودالها بوسیله شاه  را  عامل اساسی در شورش ها بر علیه شهنواز خان و انگلیسیان  در سراوان می داند چون سرداران وفئودالهای این مناطق  در گذشته از زمان نصیرخان از مالیات معاف بودند). در چنان وضعی سرداران عمدتا سراوان که با سرداران جهلوان در رقابت و گاه در خصومت بودند دست به شورش زدند  و بسمت حمایت از پسر مهراب خان، محمد حسن خان ( بعد نامش به نصیرخان دوم تغییر یافت) که در خاران و نوشکی سرگردان بود پرداختند  و کلات را محاصره و نصیر خان را که پسر ۱۵-۱۶ ساله ای بود به قدرت نشاندند . در این زمان داروغه گل محمد نقش عمده ای در بسیج نیرو در حمایت از نصیرخان دوم بازی می کرد،  و در تصمیم گیری ها نقش اساسی  داشت.

حتی در میان سرداران جهلوان که اغلب از شهنوازخان حمایت می کردند اختلاف زیاد بود.  مثلا در ود مرکز مینگل ها ماسون دریافت که سرداران آنجا دل خوشی از رحیم خان پسر ولی محمد نداشتند و حتی خان محمد  خان پسر بزرگتر عیسی خان یکی از سران آنجا به ماسون گفت که به ستوان لودی بگوید که تا زمانی که رحیم خان در کراچی بزندان نرود او نمی گذارد راهها در آنجا امن شوند(ص۵۴). میر رحمت هم پسر تاج محمد که او هم در حمله به کلات کشته شده در مورد کشتن پدرش بی خیال بود و رابطه بسیار نزدیکی با ماسون بر قرار کرد. رحیم خان پسر تاج محمد ، که همراه مهراب خان کشته شده بود، می گفت که شهنواز خان حاکم بدی است ولی  رحیم خان خود را دوست " صاحب" یعنی دولت انگلیس می دانست. (ص ۱۸)

بعد از کشته شدن مهراب خان و آوردن شهنواز خان ستوان لودی  بعنوان نماینده سیاسی در کلات مستقر شد.  او در ابتدا ۶۰ نفر نیروی نظامی در اختیار داشت ولی بعدا با در خواست کاپیتان بین ۲۵ نفر از آنها را در حالی که منشی غلام حسین آنها را تا مستونگ همراهی می کرد به کویته پس فرستاد و این زمانی بود که سرداران بشدت عصبانی سراوان بر آنها حمله برده و منشی غلام حسین و عده ای از همراهان  آنها را کشتند. این سر آغاز یک شورش وسیع بر علیه شهنوازخان و حامیان انگلیسی او بود.   بنا بر این در نتیجه برگشت نیر وهای مسلح لودی   تنها ۳۵ نفر نیروی نظامی در اختیار لودی بود (ص  ۱۱۹-۱۱۷).

بنا بگفته ماسون، استحکامات دفاعی کلات هم در زمان شهنواز خان بسیار ضعیف بود. قسمت هائی از دیوار های قلعه  فرو ریخته بود و تعدادی خانه و یک مسجد  و باغ خان در کنار دیوار های قلعه امکان یورش و پناه گیری مهاجمان را زیاد می کرد. بمنظور  تقویت دفاعی کلات، لودی  و ماسون هم پیشنهاد داده  بودند که  این خانه ها  و مسجد باید کاملا خراب شوند تا اطراف قلعه هم سطح شود  ولی خان بویژه تخریب مسجد  را نپذیرفته بود .توپ های کلات ساخت ایتالیا خیلی کهنه  و بعضی سه قرن عمر داشتند و نه نیروی آموزشی ماهری بود و نه توپ ها بدرستی کار می کرد و حتی در موقع درگیری بعضی از انها را توپچیان  عمدا رها کرده و یا از کار انداخته بودند. در چنین شرایطی  بود که سرداران سراوان  و خان جوان قلعه کلات را محاصره کردند.

بعد از اینکه درگیری ها چند کشته از هر دو طرف جا گذاشت، اختلاف بین سرداران که با نیروهای آموزش ندیده در کلات بودند شروع شد ، بعضی از سرداران  جهلوان مثل عیسی خان مینگل و  کمال  خان برادر زن شهنواز خان  مردد شدند  ولی بوهیر از زهریان همچنان در کنار خان بود و سرسختانه از ادامه جنگ دفاع می کرد هر چند او هم مانند کمال خان التاززهی از بگوان  از تصرف زمین هایشان در کچ گنداوا  ناراحت بودند (ص ۱۴۷). ولی به آنها قول داده شد که این مسئله حل خواهد شد. در یک مرحله بنظر می رسید که غلبه کرده اند و حتی صدای پیروزی نقاره بلند شده بود و ماسون می گوید که آنها تصور می کردند که سرداران جهلوان حتی بخاطر شرم اجازه نمی دهند سراوانی ها پیروز شوند. ولی بزودی بخا طر فشار کمال خان  شهنواز خان هم مردد شد و فکر می کرد امکان مقاومت نیست. قراردادی  را که کمال خان بدون توافق سرداران دیگر از جانب جهلوان آمضا کرده بود  به تضعیف مقاومت منجر شد هرچند شهنوازخان با آن توافق نداشت ولی کمال خان تهدید کرده بود که تمام شهر را تسلیم خواهد کرد. ستوان لودی هم با  قرارداد توافق داشت بطوریکه شهنوازخان گفته بود آیا همه فرنگیان مثل او   "لگور" هستند.

بنا بگفته ماسون لودی از طریق  پیام ها و نامه هائی که اعتبار آنها سؤال بر انگیز بود ، از جانب  خان جوان و هم بی بی گنجانی، بیوه مهراب خان، تضمین داده شد ه بود که نه تنها از هرگونه تعرضی مصون خواهد بود بلکه خان تنها بطورصوری حاکم خواهد بود و قدرت واقعی در دست  ستوان لودی خواهد ماند.  بی بی گنجانی مادر نصیر خان دوم هم گفته بود که ستوان لودی مثل پسر من است (ص۱۵۷) و چنانچه بخواهد به کویته برگردد خود او برای تضمین سلامتی او، اورا همراهی می کند. شهنواز خان هم به خان جدید گفته بود که ستوان لودی مانند ریش من است و باید از او حفاظت شود و خان جدید هم گفته بود حالا او ریش خود من است.    و در نتیجه  توافق پذیرفته  شده بود  و  شهنواز خان  می بایست طی سه روز آنجا را ترک می کرد.  هرچند، بنا بگفته ماسون امکان دفاع از کلات همچنان بالا بود و با  داشتن  ۷۰۰ نفر نیرو و  توان آتش قوی تر آنها  توان  مقابله با   ۱۰۰۰ تا ۱۲۰۰ (ص ۱۴۴)  (هر چند بعضی غلو کرده و تعداد آنها را رقمی همچون ۲۰۰۰، ۶۰۰۰ و حتی ۱۱۰۰۰ ذکر کرده بودند (ص ۱۳۲)) نیروی سراوان را که  از امکانات دفاعی و تدارکاتی محدودی برخوردار بودند، داشتند. اما روحیه  ها در درون قلعه ضعیف شد و با توجه به رقابت های داخلی  غذا و مهمات بدرستی  توزیع نمی شد و مدافعان اصلی در مضیقه  قرار گرفتند .

در مرحله بعدی پس از بیرون راندن شهنواز خان و آمدن نصیرخان دوم. ژنرال نات هم به کلات حمله کرد ولی با مقاومتی روبرو نشد. در همان حال  نیروهای حامی نصیرخان   در منطقه کچی شکست خورده و پراکنده شده بودند. با اتکا به این پیروزی ها   نصیرخان دوم  را  به قدرت بر گرداند و کلنل استانسی را بعنوان نماینده سیاسی در کلات  منصوب کردند

مطلب فوق را میتوانید مستقیم به یکی از شبکه های جتماعی زیر که عضوآنها هستید ارسال کنید:  

تمامی حقوق برای سازمان کارگران انقلابی ايران (راه کارگر) محفوظ است. 2025 ©