Rahe Kargar
O.R.W.I
Organization of Revolutionary Workers of Iran (Rahe Kargar)
به سايت سازمان کارگران انقلابی ايران (راه کارگر) خوش آمديد.
شنبه ۱۱ مرداد ۱۴۰۴ برابر با  ۰۲ اگوست ۲۰۲۵
 
 برای انتشار مطالب در سايت با آدرس  orwi-info@rahekargar.net  و در موارد ديگر برای تماس با سازمان از;  public@rahekargar.net  استفاده کنید!
 
تاریخ انتشار :شنبه ۱۱ مرداد ۱۴۰۴  برابر با ۰۲ اگوست ۲۰۲۵

نکاتی در مورد گوبینو و فرهنگ سازی نژاد پرستی در ایران :

طرد و اخراج بیرحمانه مهاجران افغان

 

هوشنگ نورائی (ایوب حسین بر)

 

 آرتور دوگوبینو یک جهانگرد و به گفته بسیاری یک محقق و سیاستمدار  و مردم شناس فرانسوی بود که در نیمه قرن نوزدهم به ایران رفت. گوبینو  سه سال در ایران بود و کتابی به همین عنوان "سه سال در ایران" نوشت که ذبیح الله  منصوری ان را ترجمه کرده  بود.  ترجمه بعدی هم بوسیله عبدالرضا  هوشنگ مهدوی تحت عنوان سه سال در آسیا  در سال ۱۳۸۳ منتشر و چاپ شد.  رحمت الله مقدم مراغه ای هم «چهار نامه از مکاتبات گوبینو و توکویل» را ترجمه و منتشر کرده است. گوبینو  در مورد تاریخ ایران هم کتاب نوشته است  و به عنوان یک مستشرق  "ایران دوست  و ایران شناس"  معرفی شده است. از این زاویه  او  مورد استقبال بسیاری از ناسیونالیست های  ایرانی بوده است.

یکی از کتابهایی که  به معرفی ستایش انگیز گوبینو پرداخت کتاب ناصح ناطق  ( پدر هما ناطق تاریخدان شناخته شده و خوشنام تاریخ معاصر ایران) تحت عنوان "ایران از نگاه گوبینو" بود که در سال ۱۳۶۴ بوسیله بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار انتشار یافت. با توجه به نقشی که محمود افشار در  تئوریزه کردن سیاست و  ایدئولوژی  در وحدت ملی و زبان فارسی در  ایران مدرن داشت،  انتشار چنین کتابی بوسیله این بنیاد   به معنی تایید چنین نگاهی در یک سطح بالای کشوری و آموزشی بود. در مقدمه کتاب آمده است که "گوبینو ایران و ایرانیان را رویهمرفته دوست می داشته و به این دلیل خاطره ی او  از همه شرق شناسان برای دل های ایرانیان گرامی تر است"  (ص ۱۷). و اینکه از میان همه پژوهشگران گوبینو "مقام  ممتاز و ارجمندی دارد زیرا که وی یکی از چند تن معدودی است که برای ایران در تاریخ بشریت مقامی بسیار بلند قائل شده".  (ص ۱۸). با انتشار  نوشته های گوبینو  این دیدگاه را تقویت کردند که تمدن سخت جان ایران بخاطر نژاد خاص است ولی در اثر حملات نژادهای بیگانه و آمیزش با آنان در هم شکسته و ماهیت اصلی خود را از دست داده است . نویسنده کتاب می گوید " نگارنده این سطور بدلیل بینش انسانی او، که ماورای ایران شناسی و تتبع علمی است، از این مرد بزرگ با احترام یاد می کنم و یقین دارم روز بروز جایگاه او  در دلهایمان عزیزتر خواهد شد" (ص ۲۵).

ناطق از این یاد می کند که گوبینو اروپائیان را برترین نژاد و محق فرمانروائی بر دیگران میدانست ولی آنها را برتر از ایرانیان نمی دانست.  نویسنده خصلت گوبینو را در این نقل و قول هم می آورد که گوبینو از تهران به یکی از نزدیکان خود نوشته بود "نمی دانم در اروپا چگونه زندگی خواهم کرد؟ یکی از دلکش ترین ساعات روز من هنگامی است که سحرگاه از خواب  بر می خیزم.، اول می روم کنار بخاری می نشینم سپس یکی از  پیشخدمت ها چای می آورد و دیگری قلیان طلا را به من تقدیم می کند، در حینی که من قلیان می کشم. پیشخدمت ها با ادب و احترام دست  بسته پیشاپیش من می ایسستند من هم شروع  به صدور اوامر می نمایم، از دهان من حکمت و عقل می ریزد سپس به اطرافیانم کیفر  می دهم و پاداش می بخشم... ".  ص ۲۲-۲۳).  این نقل وقول نگرش ارتجاعی، اشرافی   و نژادی گوبینور را یکجا بنمایش می گذارد.  ناصح ناطق  در فصلی که به نژاد پرستی اختصاص داده است  با آنکه سخن از عقاید گوبینو در مورد نژاد ها و برتری آریائی ها و آثار ویران کننده آمیزش نژادها و از جمله سامیان یا اسرائیلیان، می کند،   با توجیه گری  این را به یک خصلت ذاتی انسانها و کل بشر می بیند  که مدعی بر تری خود بر دیگران باشند. او به این  صورت نژادپرستی را بدیهی و یا یک عادت و سلیقه ای می بیند و انتقاد بر گوبینو را غیر منصفانه می داند.  جائی با تمسخر و تحقیر می گوید که سیاهان آفریقا هم به فرزندانشان می باورانند که برتر بوده و بر  امپراطوری گسترده  از فرانسه تا چین حاکم  بوده اند. وبارها این نظر گوبینو هم تکرار می کند که  یکی از دلایل زوال تمدن آریائی در ایران  آمیزش آنها بانژاد های دیگر بوده است. 

گوبینو  یک اشراف زاده به شدت محافظه کار و ارتجاعی بود. او به  شدت طرفدار اشرافیت و سلطنت  بود و وجود و تداوم اشرافیت را اساس دوام  تمدن می دانست.  او بشدت مخالف انقلاب و دموکراسی  و مردم  عوام بود. در ارتباط با ایران،  او مخالف بهائیان و طرفدار سرکوب آنها بود. و انها را سوسیالیست/کمونیست می دانست چیزی که او از آن نفرت داشت.

او کتابهای متعددی در مورد نژاد نوشت و خود را خالق تئوری شبه علمی "علم نژاد " می دانست و نوشته ای تحت عنوان  "رساله ای در باره نابرابری نژادهای  بشر" در نیمه قرن نوزدهم نگاشت.   گوبینو  نژاد های عمده را عمدتا بر اساس رنگ و چهره سفید، سیاه و زرد نام می برد از نظر گوبینو  در میان این نژادها سلسله مراتب وجود دارد  که در ذات خود دارای خصوصیات و کیفیات متفاوتی از همدیگر هستند. از میان نژادها او سفیدان و منجمله اروپائیان را  رشد یافته ترین، خلاق ترین  نژادها میدانست و آریائی ها   را در هسته مرکزی نژاد سفید   ستایش می کرد.  در همین میان یهودیان را هم که  با خصوصیت دینی مطرح بودند پست ترین  نژاد ها  و اساسا  غیر خلاق می دانست. نابرابری نژادها اساس تئوری هائی بود که  برتری بیولوژیکی نژادی آریائی را در آلمان  جا انداخت و در ضمن  (علیرغم دیدگاه های ضد سرمایه داری و مدرنیزاسیون او ونیز  مخالف  ارتباط و آمیزش سفیدان با نژادهای دیگر) به کلونیالیسم اروپائیان  بیشتر مشروعیت می داد.  در همان زمان الکسیس توکویل فیلسوف سیاسی فرانسه که در ابتدا از او بعنوان فردی بااستعداد در وزارت خارجه شغل داده بود بعد از انتشار کتابش در مورد نابرابری نژادها بشدت از گوبینو انتقاد کرد و از او دری چست و از فلسفه نژادی او بعنوان فلسفه " پرورش دهندگان اسب" یاد کرد. 

ستایش گوبینو  از ایران و علاقه اش نسبت به ایران از همین  منظر سفید، هند و اروپائی  و آریائی  بود.   او فراتر از این رفت و به ایرانی بودن این امتیاز را بخشید که  کورش  را مهمترین چهره تاریخی  و درهسته این تاریخ آریائی قرار می داد بطوریکه اروپائیان را هم مدیون کورش می دید. گوبینو تاثیر اساسی بر روی عقاید چمبرلین که یک آلمانی متولد  انگلیس بود داشت. هیتلر از گوبینو و عمدتا چمبرلین تاثیر گرفته بود. چمبرلین به برتری اروپائیان به عنوان آریائی معتقد بود ولی معتقد بود که در میان آنها  نژاد آلمانی که بعنوان نوردیک یا تیوتونیک  یاد می کرد عالیترین بود. تاثیر عقاید گوبینو بر دوستش واگنر بسیار روشن بود و این دیدگاه حتی بر نیچه نیز اثر گذاشت.

  گوبینو بعنوان  یکی از شناخته ترین تئوریسین ها و ایدئولوگهای نژادپرستی تاثیر مهمی در گسترش تئوری و فرهنگ نژادپرستی در ایران داشته است.   در  ایران یک قشر متوسط  با دیدی ناسیونالیستی به ستایش  و عامی سازی عقاید گوبینو پرداخته اند و طبعا این نگرش مورد رضایت طبقه حاکم و اشرافیت ایران بوده است.  البته آنها ناسیونالیسم ایرانی را در جهت خالص سازی ایرانیسم  از ترکی و عربی پیش بردند و بصورت کور کورانه ای به ستایش از برتری اروپائی و اساسا آلمانی رفتند. و از همین جا بود که هیتلر هم به محبوبیت رسید. از همین رو  کتاب "نبرد من" هیتلر  در ایران ترجمه  عنایت الله شکیباپور به فارسی تاکنون ۱۸ بار تجدید چاپ شده است. ترجمه دیگری از همین کتاب بوسیله فرشته اکبرپور صورت گرفته که تاکنون شش بار به چاپ رسیده است. انتشار گسترده کتاب هیتلر بیانگر ترویج نژادپرستی هیتلری از جانب  جمهوری اسلامی نیز هست.

گوبینو دید خود به توصیف جوانبی  از رفتار ایرانیان می پردازد و در موارد زیادی آنها را ملامت می کند.   برای کسی که به نظریه گوبینو آشنا نباشد این نوع انتقادات  رفتاری  ممکن است ارزش مردم شناسانه داشته باشد در حالی که او در اینجا می خواهد انحراف از  نژاد آریائی را که در اختلاطـ با نژادها و فرهنگهای دیگر بوجود آمده بود  را توضیح بدهد.  او خلوص و برتری نژاد آریائی را که در این اختلاط ها  آلوده شده است مورد توجه قرار می دهد.

اما هرچند  آریائی گری در ایران با دیدگاهی گوبینوئی  در هسته نژادپرستی در ایران بوده است  ولی با نژاد پرستی فرهنگی  و ناسیونالیسم ایرانی در آمیخته است و از گوبینو که هند و اروپائیسم را مبنای نژادی مشترک بین اروپا و آن بخش از فلات بزرگ ایران  که شامل افغانستان کنونی و طبعا مردم افعان نیز آسیای مرکزی می شد،  فاصله می گیرد.  با آنکه در افغانستان هم قشر فرادست همان برتری نژادی آریائی را تبلیغ می کنند  و واژه های آریا و آریائی در افغانستان هم بشدت  رایج است،  ولی عوامل متعددی موجب شده است که  "آریائیسم" ایرانی به نفی و طرد "آریائیسم " افغانی و یا هندی بپردازد.  از زاویه دیگر هم گوبینو بدنبال یک رمانتیسیسم ایده آل بود که با تاسف از نظر او با ازدواج هائیکه آریائیان با نژادهای دیگر کرده بودند از خالص بودن افتاده بودند  و این به فساد منجر شده و مدنیت را رو بزوال برده  بود.

از این جهت طردسازی و تبعیض گسترده  مهاجران افغان  و موج فشار و اخراج مهاجرین افغان مستقیما از زاویه گوبینوئی   قابل توضیح نیست. در اینجا  ناسیونالیسم قومی- اسلامی شیعیسم  مسلط  در ایران ( بنظرم شیعیسم با به قدرت رسیدن جمهوری اسلامی ایران به تولید اشرافیت شیعی رفت که بر زمینه درک های آریائی  توسعه می یافت و مولفه های دیگری به نژادگرائی افزود  ولی حاملان این ارزش ها را نه در رابطه با غرب بلکه شر ق و بویژه از فامیل شیعیسم و نزدیک به آن جستجو می کرد)  با نظریات برتری جویانه گوبینوئی - نازیستی (مثلا انکار  وسیع هولوکاست بوسیله قشر حاکم در ایران منجمله احمدی نژاد و تز "تمدن ایرانی" اسفندیار رحیم مشائی)  تلاقی کرده است  و به ابزاری  سیاسی و ایدئولوزیک بر علیه  مردم بیدفاع افغان- بعنوان سنی  و  محروم و بی دفاع-   بکار می رود. راسیسم فرهنگی دینی و قومی، از همان سال های بعد از انقلاب،  با وجود پذیرش افغانها بعنوان نیروی مهاجر بدون حقوق شهروندی  و نیروی کار ارزان،  ستمگری و فشار، تحقیر و تبعیض نسبت به آنها  ابعاد گسترده ای داشته است. برای مثال آیت الله جنتی که در آن زمان رئییس تبلیغات اسلامی  و عضو شورای نکهبان بود در سفری به استان سیستان و بلوچستان در ۱۱ آذر ۱۳۶۸ ، افغانها را منشا فساد و فحشا  و آلوده کردن فرهنگ اسلامی و حامل ارزش های غربی شمرده بود.   او خواهان اقدامات شدید در جهت کنترل و یا اخراج  آنها شده بود(حدت مسائل بلوچستان: اسناد سری، ویراستار ا.ح هوشنگ [ایوب حسین بر]- لندن ۱۹۹۴ ص ۲۳).  البته سرکوب و تسلط بر  مردم فرو دست زمانی آسان  می شود که ارزش های قشر  فرادست یا حاکم  درونی شوند یعنی اقشار فرودست کشور هم بپذیرند که همسایگان مهاجر آنها مسبب مشکلات و نابرابری و نامنی های جامعه اند.

 گوبینو به این ترتیب مبانی یک فرهنگ نژاد پرستانه، برتری طلبانه و خالص گرایانه ای را در ایران ترویح کرد. او ایرانیان را دوست داشت چون از نظر او آریائی بودند  و آنان را سرزنش می کرد  چون آریاییسم را آلوده و فاسد کرده بودند.  دیوار  نفو ذ ناپذیری بین ناسیونالیسم ،  قوم گرائی، فرهنگ  گرائی و نژاد و ونژاد پرستی  وجود ندارد. نژاد می تواند معنی قومی و فرهنگی  بخود بگیرد: برتری جوئی قومی و فرهنگی . برمتن بحران های گسترده اقتصادی، اجتماعی و سیاسی  در ایران و شکاف عمیق بین ملت و دولت و نیز شکست فاحش حاکمیت در جنگ ۱۲ روزه با اسرائیل-آمریکا این اشکال از نژاد پرستی نفرت انگیز علیه مهاجران افغان بکار گرفته شد. اما  در شرایط کنونی موج مهاجر ستیزی نه با شدت و شکل  یکسان ولی بطور کلی بعدی جهانی بخود گرفته است و این موج ضد مهاحرین با سیاست های نژادپرستانه  قومی- ناسیونالیستی دونالد ترمپ بشدت تقویت شده است.  شاید بتوان گفت برمتن  رشد شکاف های گسترده  اقتصادی و اجتماعی، بحران عمیق دولت- ملت در عصر جهانی شدن یکی از دلایل مهم ضدیت با مهاجران باشد. بنابراین مبارزه با پدیده ضدمهاجران  نه تنها یک مبارزه جهانی علیه تبعیض و نژادپرستی بلکه مبارزه بر علیه تنگناهایی است که  دولت- ملت های موجود بویژه با خصلت های ناسیونالیستی ـ پوپولیستی  و نیز بنیادگرا بهمراه دارند  و همین طورمبارزه ای است  علیه نابرابری ها و شکاف های عمیق اقتصادی و اجتماعی در عصر حاکمیت سرمایه داری جهانی . 

هوشنگ نورائی (ایوب حسین بر) – لندن ۲۹ جولای ۲۰۲۵

مطلب فوق را میتوانید مستقیم به یکی از شبکه های جتماعی زیر که عضوآنها هستید ارسال کنید:  

تمامی حقوق برای سازمان کارگران انقلابی ايران (راه کارگر) محفوظ است. 2025 ©