پیغام
همان است که
بود!
۹ آبان ۱۳۹۰
میخک
وزیر
خارجه ایالات
متحده در
مصاحبه با بیبیسی
فارسی گفته
دلیل عدم
حمایت جدی
آمریکا از جنبش
سبز این بوده
است که صدایی
که از درون
این جنبش
شنیده میشد،
خواستار چنین
حمایتی نبود.
ادعای آمریکا درباره
تلاش ایران
برای ترور
سفیر عربستان
در واشنگتن،
بر همه این
مصاحبه
سنگینی میکرد
و هیلاری
کلینتون که به
فرستادن
پرونده مذکور
به شورای
امنیت اشاره
داشت، از
آمادگی دولتش
برای اعمال
فشار بیشتر بر
دولت ایران خبر
میداد. او
مطابق رویه
چند سال اخیر
گفت آمریکا میان
مردم و حکومت
ایران تفاوت
قائل است و
اگر مردم
ایران
بخواهند آمریکا
علیه
حکومتشان از
آنان حمایت میکند.
اما این تمایز
میان مردم و
حکومت تا چه
اندازه
برقرار است؟ و
نتایج عملی
مداخله خارجی به
نفع یکی از
این دو گروه
متمایز چیست؟
قائل بودن به
تمایز میان
مردم و حکومت
یک کشور، از سوی
حکومت کشوری
دیگر، جز
تعارفی
دیپلماتیک و ژستی
ریاکارانه
نیست. تا آن جا
که به حکومتها
مربوط است، آنها
با یکدیگر
طرفند و
مذاکره،
معامله یا
نزاع میکنند.
مردم یک کشور،
به عنوان یک
کل هرگز ربطی به
حکومت یک کشور
دیگر ندارند،
مگر یک استثنای
معنیدار:
اشغال یک کشور
به دست حکومت
کشوری دیگر.
غیر از آن بخشهایی
از جمعیت و
نهادها میتوانند
مورد حمایت یا
حمله حکومت
دیگر قرار بگیرند.
مثالهای
فراوانی برای
افشای این عدم
تمایز و هواداری
آمریکا از
«مردم» وجود
دارند. لازم
نیست تا کودتا
علیه دولتهای
مردمی آلنده و
مصدق عقب
برویم. خیزش
مردمی بحرین
با کشتاری
مشابه آن چه
در لیبی اتفاق
افتاد مواجه
شد و نه تنها
حمایتی از
آمریکا جلب
نشد، که متحد
بزرگش در منطقه،
عربستان،
واحدهای
نظامی برای
سرکوب به بحرین
فرستاد. یا در
سوی دیگر این
تمایز
ادعایی، تحریمهایی
که بنا بوده
بر جمهوری اسلامی
فشار بیاورد
عملا کمر مردم
ایران را شکسته
است و در
اعمال فشار بر
جمهوری
اسلامی، تمایزی
میان اجزای آن
و شهروندانش
قائل نشدهاند.
حتی اگر
فرض کنیم که
بنا به شرایط
مشخص ایران منافع
آمریکا در روی
کار آمدن
حکومتی مردمی
است باید
پرسید از
ایالات متحده
چه کاری به
نفع بنای یک
حکومت
دموکراتیک در
ایران ساخته
است؟ روشن به
نظر میرسد که
حمایت کذایی
برای آن که از
تصویب بودجههای
«جنگ نرم» و
تحریمهای
بیشتر فراتر
رود، به اعلام
منطقه پرواز ممنوع
و مداخله
نظامی برای
براندازی
خواهد انجامید.
چه «حمایت»
عملی جز این
از آمریکا میتوان
انتظار داشت؟
بخش گستردهای
از مخالفان
خواهان توجه
بیشتر مجامع
بینالمللی
به نقض حقوق
بشر در ایران
هستند، ماحصل
این پافشاری
چه میتواند
باشد؟
محکومیت
بیشتر و
شدیدتر
جمهوری اسلامی
در قطعنامهها
و بیاعتباری
آن در افکار
عمومی جهانی،
که هیچ نتیجه عملی
در پی نخواهد
داشت. آن چه از
آمریکا یا نهادهای
بینالمللی
چون شورای
امنیت برمیآید
تحریم بیشتر
یا مداخله
نظامی در سطوح
مختلف است.
آیا گره
سیاست امروز
ایران به
دندان و گلوله
گشوده میشود؟
به این معنی
که آیا شکست
مخالفان در
تحمیل خواستههای
دموکراتیک خود
به ساختار
سیاسی ناشی از
چیرگی نظامی
رقیب بوده
است؟ پاسخ به
سادگی منفی
است. علت عقبنشینی
مقطعی پس از
عاشورا و سپس
خمودگی نامنتظر
پس از ۲۵ بهمن
نه زور بیشتر
حکومت، که
تناقض درونی و
سردرگمی خود
جنبش بود. ما
در وضعیتی
مانند سوریه
نیستیم که
حکومت تنها به
اتکای سرکوب
بر جای خود
مانده است، بل
اصولا اراده
ما در عقب
راندن حکومت
سست بود.
مقصود دست کم گرفتن
خشونت طرف
مقابل نیست،
بلکه توجه به
این نکته است
که ما فارغ از
حجم سرکوب
درون جنبش مسایلی
اساسی داشتیم
که راه حل
نظامی پاسخ آنها
نیست.
مخالفان، اعم
از براندازان
و اصلاحطلبان،
از ترسیم
بدیلی روشن و
چگونگی
مبارزه برای
دستیابی به آن
عاجز بودهاند
و حتی
نتوانستهاند
جبههای
سیاسی تشکیل
دهند. تنها نیروهای
سیاسی نسبتا
منسجم اصلاحطلبان
حکومتی و
مجاهدین خلق
هستند که هیچ
یک نمیتوانند
کارگزار
تغییری
دموکراتیک در
ایران باشند.
هر دو فرقهگرا،
متکی به کیش
شخصیت و به
لحاظ
ایدئولوژیک شدیدا
مغشوشند. سایر
جریانها و
فعالان سیاسی
نیز پراکندهتر
از آنند که
بتوانند به
تنهایی از پس
تغییر بنیادی
نظم سیاسی(براندازی
یا تحمیل
اصلاحات
ساختاری)
برآیند. آرایش
سیاسی ایران
طیفی گسترده
از فعالانی است
که بی پیوندی
مادی با
واقعیت
اجتماعی
ایران و بدون
سازماندهی
موثر نیروی
خود، در میدانهای
نمادین مشغول
جنگند. آیا
دخالت خارجی چاره
این ناتوانی
مخالفان در
تشکیل جبههای
متحد و موثر
است؟ آیا میتوان
به امکان
سیاست مردمی
امیدوار بود
وقتی که
سیاستمداران
نه به اراده و
جنبش تودهها،
که به حکم
منافع و
سرنیزه
ابرقدرتها
موقعیتی به
چنگ آوردهاند؟
اگر
خواسته ما
براندازی
جمهوری
اسلامی به هر
قیمت ممکن
باشد میتوانیم
دست یاری به
سوی آمریکا یا
قدرتهای
دیگر دراز
کنیم. اما اگر
هدف روی کار
آوردن دولتی
مردمی است،
راهی
غیرمردمی چون
حمله نظامی
نقض غرض است.
اگر هدف بنای
ایرانی
دموکراتیک
است چنان
دخالتی مخرب
روند دستیابی
به دموکراسی
است. آیا
مخالفان مجازند
که ضعف سیاسی
خود را با
کمکی بیرون از
عرصه سیاسی
ایران جبران
کنند؟ توجه
کنید که فرهنگگرایان
صبور که میگفتند
درد استبداد
به سالیانی
نشسته بر دل و
جز به سالها
نمیتوانش
بیرون کرد،
چگونه صبرشان
به سر آمده و بی
آن که ملاحظه
فرهنگسازی
داشته باشند،
دموکراسی را
دفعی و
ناگهانی و با
دوپینگ دخالت
خارجی میجویند.
مبارزه با
دیکتاتوری
حقیقتا
فرآیندی است
که نیروهای
مترقی و بدیل
طی آن یکدیگر
را مییابند،
خود را سازمان
میدهند و
نظمی جدید بنا
مینهند. هر
دخالت خارجی
این روند را
معلق میکند و
به بیراهه میبرد.
این دخالت
فرضی اگر به
شکل جنگ یا
حملههای
محدود نظامی
باشد منجر به
قدرتگیری
نیروهای
ستیزهجوی
منسجم نظیر
سازمان
مجاهدین خلق
خواهد شد. چنان
که گفتیم
حمایت از مردم
به عنوان یک
کل بی معنی
است و قدرت
خارجی میتواند
امکانات خود
را در اختیار
گروههایی
محدود و مشخص
بگذارد. و نمیتوان
خواستار
حمایت آمریکا
بود و برای
انحصار این
حمایت هم چانه
زد. همین که
گروهی از فعالان
سیاسی ایرانی
از حمایتی
برخوردار
شدند و منافعی
را برای دولت
آمریکا
برآوردند،
گروههای
دیگر نیز میتوانند
چنین کنند.
مادامی که
توهمی نسبت به
خیرخواهی ایالات
متحده وجود
نداشته و
تحلیل سیاسی
واقعبینانه
باشد، میدانیم
که آمریکا نیز
از گروهی
حمایت خواهد
کرد که بهتر
مدافع منافعش
باشد، خواه
مجاهدین خلق
یا راه سبز
امید.
پس از قدرتگیری
غیردموکراتیک
یک نیروی
سیاسی با
حمایت خارجی،
ایران دوباره
دست به گریبان
دیکتاتوری
وابسته خواهد
شد. سیاست نه
از مقوله ادعا
و عقیده، که
امر واقعیت و
حقیقت است.
واقعیت این
است که اگر
گروهی با
حمایت آمریکا
(به جای مردم)
به قدرت برسد،
تلاش خود را
برای حفظ این
حمایت خارجی
میکند و خود
را بینیاز از
تغییر بنیان
قدرتش از
وابستگی قدرت
خارجی به
مقبولیت
مردمی و داخلی
میبیند. وقتی
که یک حکومت
نه با رای و
اراده مردم،
که با مداخله
خارجی بنا
شود، خواه
ناخواه مردم
برایش اهمیتی
ثانوی خواهند
داشت. چنان
حاکمیتی از
برگ برنده
حمایت آمریکا
برای خاموش کردن
مخالفانش سود
خواهد جست و
در چنان
وضعیتی قدرت
خارجی به محور
تعیین آرایش
سیاسی ایران
تبدیل میشود.
از سویی
ارتجاع با
شعارهای
ناسیونالیستی
و بیگانهستیز
خود را تقویت
میکند و از
سوی دیگر طیف
نخبگان سیاسی
حاکم در جلب
حمایت قدرت
خارجی با
یکدیگر رقابت
میکنند.
نظامی که بدون
محوریت مردم و
با نقشآفرینی
قدرت خارجی
(به شکل حمله
نظامی یا جعل
کنگره ملی
اپوزیسیون
ناموجود) بنا
شود، فضایی
برای سیاست مردمی
باقی نخواهد
گذاشت.