ما
دانشجویان هم
فرزندان
کسانی هستیم
به
بهانه
شانزدهم آذر ۱۳۹۸
شانزدهم
آذر ماه را در
تقویمها به
نام ما زدهاند.
- روزی برای
ما؟ نه. برای
خودشان. که
بیایند و
تئاترهای
تکراری هر سالشان
را به روی
صحنه ببرند.
روی سن با
دانشگاه و دانشجو
و علم و فلان و
بهمان جملههای
کلیشهایشان
را بازخوانی
کنند و از
مخاطبان
گزینشی احسنت
و آفرین
بگیرند و در
فضاهای محبوس
از هوای آزاد
دم بزنند.
اما در
آن روز وضعیت
فضاهای روباز
دانشگاه چگونه
است؟ صحنِ
دانشگاه
محوطهای است
که ما در آن
جمع میشویم. -
که چه شود؟ که
روزی که به
نام ما زدهاند
را جشن
بگیریم؟ مهمل
است. این
روزهامان به
هر چیزی میماند
جز جشن و سرور
و تکریم. ما که
حالا نیمکت همکلاسیهامان
در کلاسهای
درس خالی است
و جای
رفقایمان
کنارمان در صحن
دانشگاه در آن
روز خالی
خواهد بود.
خیلیهایشان
خیلی وقت است
که نیستند،
خیلیهایشان
اصلا نمیدانیم
کجا هستند و
خیلیهایشان
که میدانیم
دیگر هیچگاه
برنخواهند
گشت.
-
مگر قرار نیست
روز دانشجو را
گرامی
بداریم؟ پس
این تلخواژهها
چیست که میگوییم؟
جشن و
بزرگداشت
ارزانی همانها
که در سالنهایی
با چند لایهی
فیزیکی و
امنیتی جمع
خواهند شد. - پس
ما چه خواهیم
کرد؟ ما جمع
خواهیم شد که
ناله و مویه و
عزاداری بر پا
کنیم؟ ابدا.
ما خشمگینیم،
ما جان به لب
رسیدهام اما
همین گرد هم
آمدنمان یعنی
هرگز تسلیم وضعیتی
که آنها
برایمان
ساختهاند
نخواهیم شد.
آنها
هر بار با
فراروی از
مرزهای وقاحت
میخواهند که
در نهایت ما
را حذف کنند
اما ما نشان
دادهایم که
همیشه
استوارتر از
قبل برخواستهایم.
یکبار
در دی ماه ۹۶
با پردهبرداری
از آنچه
«بازداشت
پیشگیرانه»
خواندند، اصل
برائت خودشان
را هم زیر پا
گذاشتند. این بار در
آبان ۹۸
منادیان
دانشگاهِ امن
با سناریو اسب
تروا، آمبولانس
را که نوعی
نماد صلح و
احیای انسان
است وارد صحن
دانشگاه
کردند و بهعنوان
ماشین
گروگانگیری و
سرکوب از آن
سو استفاده
کردند و با
رونمایی از
«بازداشت فلهای»
تمام حیثیت
استقلال و
امنیت
دانشگاه را زیر
سوال بردند.
آنها به همین
هم بسنده
نکردند و با
یورش به منازل
دانشجویان یا
خوابگاههای
دانشجویی،
دانشجویانی
را بردند که
حتی در تجمعات
درون دانشگاه
که ابتداییترین
حق بدیهی هر
دانشجو است
نیز شرکت
نکرده بودند و
با همهی این
اقدامات به
این ترتیب
روشنتر از
همیشه به
اثبات
رساندند که
مهم نیست چه کسی
بر مسند ریاست
مینشیند،
مساله این است
که همیشه
امکانهایی
برای جابجا
کردن مرزهای
استبداد، به
مراتب بدتر از
قبل برایشان
وجود دارد.
تمام
این روالها
را جز به جهت
به زعم
خودشان،
ایجاد رعب و
وحشت و در
نهایت خفه
کردن ما به
کار نمیبرند.
اما مگر
ما چه کار
کردهایم و چه
میگوییم که
باید ساکت
شویم؟ ما
مرتکب
بزرگترین گناهان
در نگاه آنها
شدهایم. ما
تا به امروز
همه آن تباهیهایی
را برملا کردهایم
که برای ما به
جهت تضمین
قدرت خود از
مسیر سیاه
کردن روزگار
ما ترسیم کردهاند.
ما چوب لای
چرخ روالهایی
گذاشتهایم
که با تباهی
اکثریت نمدی
برای اقلیت میبافد.
ما فریاد
زدهایم،
آموزش رایگان
را، بهداشت
رایگان را، لغو
بیگارورزی
را، نان را،
کار را، آزادی
را برابر برای
همگان. غریو
ما در لغو
تبعیض
جنسیتی، حق
پوشش اختیاری
به همگان
رسیدهاست.
اینها
گناهان کمی
نزد آنها
نیستند. آنها
که تمامی
ساحات زندگیمان
را بدل به
کالاهایی
برای فروش کردهاند
تا سودش را
ببرند. آنها
که با اجرای
تبعیض
جنسیتی، با
اعمال حجاب اجباری،
با تحدید
اندیشهها با
اعمال
سانسور،
فیلترینگ و
حالا قطع اینترنت،
میخواهند
ارادهی
تمامیتخواهشان
را بر ما به
تثبیت
برسانند.
با همهی
اینها ما باز
هم دست در دست
هم و شانه به
شانه ایستادهایم.
محکمتر از
تمام این سالهای
سیاهی که برای
ما ساختهاند.
ما
دانشجویان هم
فرزند کسانی
هستیم. فرزند
کارگران،
زنان،
بازنشستگان،
معلمان،
پرستاران و
اقلیتهای
مذهبی و همهی
اقشاری که آنها
برای تثبیت
جایگاهشان میخواهند
که دیده نشوند
و صدایشان را
ببرند، که میخواهند
برای همیشه در
جایگاه
فرودست نگهشان
دارند تا
مبادا معادله
را بر هم زنند.
ما فرزند
کسانی هستیم
که علیه وضع
نابرابر و
منقاد موجود
با همهی توان
و با بدنهای متحدشان
ایستادهاند.
بر این
مبانی است که
میگوییم
جنبشهای آنها
جنبش ما است و
جنبش
دانشجویی ما
جنبش آنها
است و هیچ
شکاف و جدایی
بین ما حالا
که مقابلمان
یک نیروی تا
بن دندان مسلح
قرار گرفته
دیگر شدنی
نیست. ما در یک
سمت ایستادهایم
ما
دانشجویان،
ما کارگران،
ما معلمان، ما
زنان و ما همهی
آنها که فریاد
میزنند تا حق
خود نگیریم از
پا نمینشینیم.
دانشگاه
ما
...............................
فراخوان
تجمع روز
دانشجو در
دانشگاه هنر
فردا
روز دانشجوست
و ما دانشجو
نیستیم مگر نسبت
خود را با خونهای
ریختهشده،
با بازداشت
همکلاسیهایمان
و با فضای
امنیتی
دانشگاه مشخص
سازیم.
سکوت
در این وضعیت
یعنی همدستی
با سرکوب، با
کشتار و
خفقان.
فردا،
شنبه ۱۶ آذر،
ساعت ۱۲ در
حیاط پردیس
باغ ملی
دانشگاه هنر
جمع میشویم،
تا زمانی که
پاهامان نای
ایستادن و حنجرههامان
نای خواندن
داشته باشند.
این حرکتی
انقلابی
نیست، این
حداقل کاریست
که از ما برمیآید.