گونترگراس
نویسنده
نامدار
آلمانی
درگذشت
ازژنگ
بامشاد
گونترگراس
نویسنده
نامدار
آلمانی، روز دوشنبه
سیزدهم آوریل
2015 در سن هشتاد و
هفت سالگی در
شهر لوبک
آلمان به شکلی
ناگهانی دیده
از جهان
فروبست. جامعه
ادبی و سیاسی
آلمان و جهان
نویسنده ای
نامدارو
اندیشمندی
منتقد را از
دست داد که
همواره در
زندگی اش برای
آزادی و حرمت
انسانی
جنگیده بود.
او که از سال 1982
به عضویت حزب
سوسیال
دمکرات آلمان
در آمد، وقتی
این حزب در
سال 1993 در
همکاری با حزب
دمکرات مسیحی
آلمان ، به
محدود کردن حق
پناهندگی در این
کشور مبادرت
ورزید، از این
حزب کناره
گرفت و گفت،
حزبی که
رهبران اصلی
اش در دوران
فاشیسم
هیتلری در
دیگر کشورها
پناهنده بوده
اند، نمی
بایست به
محدود کردن حق
پناهندگی تن در
دهد. او
همواره از
پناهجویان و
بویژه
نویسندگان تحت
تعقیب با تمام
قدرت دفاع
کرد. امروز که
موج خارجی
ستیزی در
آلمان در حال
رشد است، جای
او بیش از پیش
خالی خواهد
ماند.
گونترگراس
اولین رمانش
«طبل حلبی» را
در سال 1959 منتشر
کرد که
بازخوانی دوران
میان دو جنگ
جهانی و
رشد و
حاکمیت
فاشیسم
هیتلری است و
بعدها ولکرر
شلوندورف بر
پایه آن فیلمی
ساخت که جایزه
نخل طلای
فستیوال کن و
اسکار بهترین
فیلم خارجی
را در
سال 1979 بخود اختصاص
داد. این فیلم
زیبا در شب
مرگ او،
دوشنبه شب، از
تلویزیون یک
آلمان مجددآ
نمایش داده
شد. این رمان
توسط سروش
حبیبی به
فارسی
برگردانده
شده است. کتاب
دیگر او رمان
«موش و گربه»
توسط کامران
فانی ترجمه
شده است . گونترگراس
جایزه نوبل
ادبیات در سال
1999 را
دریافت کرد و
آکادمی نوبل
که این جایزه
را به خاطر
مجموعۀ
کارهایش به او
اعطاء کرد،
رمان «طبل
حلبی» را «تولد
دوباره رمان
آلمانی در قرن
بیستم» نامید.
بحث انگیزترن
رمان او، رمان
«کندن پوست
پیاز» است که
در سال 2006 منتشر
کرد و در آن
اعتراف کرد که
در سن هفده
سالگی در جنگ
جهانی دوم عضو
جوانان اس اس
، شاخه نظامی
ـ امنیتی حزب
نازی هیتلری بوده
است و به مدت
شش هفته با
این حزب
همکاری کرده
است. این
اعتراف
هیاهوی
بسیاری
برانگیخت و
بسیاری بر او
خرده گرفتند
که چرا این
چنین دیر به
این امر
اعتراف کرده
است.
اما
یکی از جنجالی
ترین کارهای
او، شعری است
تحت عنوان :«
آنچه باید
گفته شود» است
که در دهم
آوریل 2012 در
بحبوبۀ کوبیدن
بر طبل جنگ
علیه ایران
سرود و خواب
از چشمان
بسیاری ربود و
بسیاری او را
متهم به ضدیهودی
بودن کردند.
اما او از این
شعر و هدفش
دفاع کرد. و
امروز در
زمانی که
بنیامین
نتانیاهو و
مجموعۀ جنگ
طلبان برای
عقیم گذاشتن
توافق نامه هسته
ای ، تلاش های
خود را صد
چندان کرده
اند، این شعر بیش
از گذشته،
ضرورت «آنچه
باید گفته
شود» آشکار می
سازد.
و
مینا خانی در
صفحه فیسبوکش
در باره او
نوشت:
گونتر
گراس؛ گونتر
گراسِ خوب و
دوستداشتنی،
از بهترینهای
این زبان و
این زمان و
این زمین رفت.
گونتر گراس
دوست داشتنی
که شهامت را
با این شعر به
رخ دنیا کشید.
آن زمان روی
او برای گفتن
این حرفها در
آلمان کم
فشاری نبود؛
اما او به قول
خودش اینها
را گفت تا در
جنایتی به
خاطر شرم از
جنایتی دیگر
همدستی نکرده باشد.
به پاس
ماندگاریاش
دوباره یک بار
دیگر با صدای
بلند این نه
فقط شعر، که
این یکی از
بزرگترین اکتهای
شهامتمندانهی
ضد سیاست جنگ
آن روزها را
میخوانم و
برمیگردانم:
چرا
سکوت میکنم؟
اینچنین
دراز
آنچه
را که عیان
است
آنچه
را که طرحی
آزموده است
و ما در
بهترین شکل
زیرنویس
و بازماندهاش
هستیم؟
این
ادعای محق
بودن برای زدن
اولین ضربه
است
به
مردم ایران
که یاوهگویان
ما را
با یک شادمانی
سازمانیافته
به آن ترغیب
میکنند
چرا که
گمان میکنند
آنجا
بمب
اتمی در حال
ساخته شدن است
چرا
باید خودم را
از
گفتن نامِ
کشوری محروم
کنم
حتی
اگر آنجا به
شکلی افزون
بمبی
در حالِ ساخته
شدن است
که امکان
دیدنش وجود
ندارد؟
یک سکوتِ
مسری
که دروغ
حملهور و
جانیانهای
قابل
مجازات است
امروز
اما میگویم
«آنچه را
که باید گفته
شود»
در
حالیکه که در
کشور من
هرگاه
که حرف از
بازخوانی یک
جنایت می شود
باید
یک زیردریایی
دیگر به
اسرائیل
فرستاده شود
یک
زیردریایی
با
کلاهکهای
انفجاری
در
امتداد
منافعِ
اقتصادی
در
امتداد باز پسگیری
غرامتهای
تاریخی
یک
زیردریایی
که تو را می برد
به سوی جایی
که بمب اتمش
هنوز یافته
نشده است
اما
صرفِ گمان
وجودش
یک سند
انکار ناپذیر
شدهاست
اما
چرا تا به حال
سکوت میکردم؟
شاید
برای اینکه
فکر میکردم
تبار و
گذشته ی من
مرا
مجبور میکنند
اسرائیل
را
به
مثابه چیزی که
باید به آن
متصل باشم و
بمانم
بپذیرم
حالا
در روزهای
پیری
با
آخرین قطره های
وجودم
میگویم؛
“اسرائیلِ
اتمی
صلحِ
نازکِ دنیا را
تهدید میکند”
زیرا
آنچه که فردا
برای گفتنش
دیر است
باید
امروز گفته
شود
و هم از
اینرو
که برای یک
آلمانی این
رنج بساست
که بار
جنایتی را به
دوش بکشد
که اتفاق
افتادنش را میتوان
حدس زد
از
همین رو
بارگناهِ
یک جنایت
توجیه جنایت
دیگر نمیتواند
باشد
و
دوباره میگویم؛
که دیگر
سکوت نخواهم
کرد
و
تزویر غرب را
مذمت خواهم
کرد
تا
شاید این سکوت
شکسته شود
و این
تهدید خاتمه
یابد
و تنها
اصرار بماند
برای
یافتن بمب های
اتم هر دو
کشور!
این
تنها راه
همراهی است با
مردم فلسطین و
اسرائیل
و همهی
مردم منطقه ای
که حس جاری
جنایت آن را
اشغال کرده
است
و این
تنها راه
همراهی است با
خودِ ما!
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
گونتر
گراس؛ طبال
ناآرام جامعه
خوابآلود
علی
امینی نجفی
پژوهشگر
حوزه فرهنگ و
هنر
گونتر
گراس تنها یکی
از آخرین
نویسندگان
بزرگ جهان
نبود، نویسندگانی
که یک یا چند
نسل سیمای خود
را به طور کامل
در آثار او
منعکس میبینند.
او در عین حال
به مرجعی
اخلاقی بدل
شده بود که
ورای دیدگاههای
روزمره و
باورهای رایج
به نام وجدان
آزاد بشری سخن
میگفت.
هنر
بزرگ گراس در
حرکت آزاد و
گاه "پرخطر"
او میان مرام
سیاسی و اصول
اخلاقی بود.
او همواره از
الگوهای
سوسیال دموکراسی
آلمان شناخته
میشد، اما
هرگز اجازه
نداد که به
پیرو فرمانبر
و عضو دنبالهرو
"حزب سوسیال
دموکرات" بدل
شود.
گونتر
گراس از جوانی
هوادار "حزب" بود
و به ویلی
برانت، لیدر
پرآوازه حزب،
اعتقاد
صمیمانه داشت.
او در سال
۱۹۶۹ در بیش
از صد اکسیون
انتخاباتی در
حمایت از ویلی
برانت، که نامزد
مقام
صدراعظمی
بود، شرکت
کرد.
یکی از
آخرین کتابهای
پراهمیت
گراس، مجموعه
نامهنگاریهای
او با ویلی
برانت است که
دوستی آنها از
سال ۱۹۶۱ تا
زمان مرگ
برانت در سال
۱۹۹۲ ادامه
داشت.
گونتر
گراس درگذشت
اما
گراس هرجا
لازم دید، راه
خود را از راه
"حزب" جدا
کرد، او بارها
از سیاستهای
سازشکارانه
حزب برای
رسیدن به
قدرت، از اعلام
وضعیت فوقالعاده
در اوایل دهه
۱۹۷۰، از
مماشات حزب در
دفاع از حقوق
اقلیتها
انتقاد کرد.
او در سال
۱۹۹۴ سیاست
حزب را در برابر
پناهندگان و
مهاجران
"غیرمسئولانه
و باجی به
جناح راست"
دانست و از
حزب استعفا
کرد.
او
همه دولتهای
آلمان را به
اتخاذ یک
سیاست خارجی
سازنده و
مسئولانه، بر
پایه حقوق بشر
و ارزشهای
دموکراتیک، فرا
میخواند.
گراس
و تعهد سیاسی
گراس
در مصاحبهای
گفته است:
"نویسنده فقط
نویسنده
نیست، او در
عین حال
شهروند و تبعه
کشور خود است".
بر
این اساس او
نویسندهای
گوشهگیر یا
روشنفکری
"برج عاجنشین"
نبود. او
دخالت در
مسائل
اجتماعی و
سیاسی را نه
تنها حق بلکه
وظیفه نویسندگان
میدانست.
گونتر
گراس در سال
۲۰۱۰ در
مصاحبهای از
همکاران جوان
خود خواست که
در سیاست دخالت
کنند. او در
گفتوگو با
هفتهنامه
"اشپیگل" از
نویسندگان
جوان آلمان به
خاطر دوری از
زندگی سیاسی
جامعه برای
رسیدن به "راحتطلبی"
و آسایش شخصی،
به شدت انتقاد
کرد.
گراس
در پنجاه سال
گذشته در تمام
مسائل حاد جامعه
آلمان، از
پایان جنگ و
سقوط آلمان
نازی، زمامداری
کنراد آدناور
و دوره به
اصطلاح "معجزه
اقتصادی"،
مبارزه در راه
عدالت
اجتماعی تا
رقابت با
اردوگاه شرق و
شرکت در جنگ
سرد و سرانجام
فروپاشی
"آلمان شرقی"
شرکت جدی داشت.
او گاه با سمتگیریها
و اظهارات
تحریکآمیز،
خود آغازگر
بسیاری از
مجادلات
سیاسی و فرهنگی
بود با این
امید که به
روشنگری و
آگاهسازی
افکار عمومی
یاری دهد.
یکی از
آخرین اظهار
نظرهای
جنجالی گراس
در مارس گذشته
در گفتوگویی
با روزنامه
"راینیشه
پست" منتشر شد
که در آن
رویکردها و
موضعگیریهای
انسانی پاپ
فرانسیسکوس
را ستود و
نسبت به سرنوشت
او ابراز
نگرانی کرد.
او گفت: "من
البته مذهبی
نیستم، اما
برای زندگی
پاپ نگران
هستم." او گفت
که پاپ "هوایی
تازه" به
واتیکان آورده
که ممکن است
به بهای جانش
تمام شود.
این
در حالی است
که گراس
همواره از سوی
کلیسای
کاتولیک مورد
انتقاد بوده
است. گفته میشود
که او در برخی
از آثارش
"هرزهنگاری"
و "کفرگویی"
را ترویج کرده
است. برای نمونه،
اسکار، کودک
ابدی و زیرک
داستان "طبل حلبی"
در صحنهای که
در کلیسا میگذرد،
مجسمه "عیسای
کودک" را مورد تمسخر
و توهین قرار
میدهد، زیرا
هیچ معجزهای
از او ساخته
نیست.
گراس
و گذشته
"نازی"
گونتر
گراس در شعری
به عنوان
"آنچه باید
گفته شود" که
در سال ۲۰۱۲
منتشر کرد، از
دولت اسرائیل
انتقاد کرد که
با سیاست
تهاجمی خود
علیه ایران،
صلح جهانی را
به خطر
انداخته است.
اظهارات
گراس بارها با
واکنش جامعه
یهودیان رو به
رو شد
دولت
اسرائیل و
انجمنهای
یهودی از
کارنامه قطور
نویسنده برگی
سیاه بیرون
کشیدند و او
را به گرایشهای
"نازی" متهم
کردند.
گراس
در رمان
اتوبیوگرافیک
"پوست کندن
پیاز" که در
سال ۲۰۰۶
منتشر شد، از
تجربهای
تاریک در
گذشته خود
پرده برداشت.
او در کتاب
یادشده فاش میکند
که در آخرین
ماههای جنگ
جهانی دوم که
تنها ۱۷ سال
داشت، به "یگان
ویژه جوانان
هیتلری" در
نیروی "اس اس"
پیوسته است.
منتقدان
این ماجرا را
دست آویز
کردند و از او خرده
گرفتند که
سالهای
طولانی
درباره تجارب منفی
خود سکوت کرده
است. گراس در
پاسخ گفت که
آن "گذشته
تاریک" را نه
از روی ترس یا
فرصتطلبی،
بلکه از روی
"شرم" مدتی
دراز پنهان
کرده است. او
گفت که در طول
زندگی سعی
کرده به بهترین
وجهی آن "خطای
جوانی" را
جبران کند.
اما
او در عین حال
در برابر
منتقدان عقبنشینی
نکرد و در سال
۲۰۰۷ با
انتشار کتاب
"اوت احمقانه"
حمله محافل
افراطی را
"اعدام رسانهای"
خواند.
گراس
در موضعگیری
اخلاقی و
شهامت مدنی،
در کنار دوست
و همکار دیرین
خود، هاینریش
بل، یکی از
رساترین و دلیرترین
صداهایی بود
که کوشیدند
صدای "آلمان
بهتر" باشند و
میراث ارجمند
کانت و گوته و
هاینه و مارکس
را به دوران
معاصر منتقل
کنند.
گراس
در سینما
گونتر
گراس تا پیش
از رمان طبل
حلبی تنها دو
نمایشنامه و
شماری شعر
منتشر کرده
بود. با انتشار
طبل حلبی در
سال ۱۹۵۹
شهرتی
ناگهانی برای
او به همراه
آورد.
تصاویر
خیالی قوی و
زبان ادبی
قدرتمند رمان
نظرها را خیره
کرد. نویسنده
با ترسیم
فضاهای متنوع
و چهرههای
گوناگون، به
بهترین وجهی
تاریخ معاصر
آلمان را در
برابر چشم
زنده میکند.
رمان تا حد
زیادی از
زندگی
نویسنده گرتهبرداری
شده است:
اسکار،
قهرمان رمان
که از سه سالگی
تصمیم گرفته
که دیگر بزرگ
نشود، در
دانسیگ با
فرهنگ
لهستانی -
آلمانی بار میآید
و بعد به
دوسلدورف میرود
و به کارها و
پیشههای
گوناگونی دست
میزند.
کتاب
سرگذشت پسرکی
به نام اسکار
است که از "هوش
اهریمنی"
برخوردار است.
پسرک در سالهای
کودکی با
مشاهده دنیای
بزرگسالان با
تمام پلیدیها
و پلشتیهای
آن، تصمیم میگیرد
که هرگز بزرگ
نشود.
در
طبل حلبی
رویارویی با
تاریخ گذشته و
برخورد با
فاجعه
"ناسیونال
سوسیالیسم"
در بستری صاف
و هموار صورت
نمیگیرد،
بلکه با تنشها
و خلجانهای
پراضطراب
روزگار گره میخورد.
فیلم
سینمایی
ارزشمندی که
فولکر
شلوندورف در
سال ۱۹۸۰ از
روی رمان طبل
حلبی ساخت، بر
شهرت این نامیترین
اثر گونتر
گراس افزود.
فیلم با
موفقیت زیادی
روبرو شد و
نخل طلای
جشنواره کن و
جایزه اسکار
بهترین فیلم
غیرانگلیسی
را از آن خود
ساخت.
http://www.bbc.co.uk/persian/arts/2015/04/150413_l51_gunter_grass_obit
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ