فراز
هایی از جنبش
کارگری ایران
نیشکر
هفت تپه " اوج فساد
مدیریت "
1386
این
گزارش در سال 1386
برای ماهنامه
راه آینده تهیه
شده است.
گزارشی است از
بازدید از
کارخانه نیشکر
هفت تپه و
مصاحبه با
کارگران آن،
درست در زمانی
که خصوصی سازی
این واحد
تولیدی کلید خورده
بود. به رغم
آنکه در بوق
کرنا می
دمیدند که خصوصی
سازی سبب
خواهد شد که
مشکلات
کارگران و کارخانه
حل شود، اما
به واقع خصوصی
سازی نه تنها
دردی از
کارگران
درمان نکرد که
بر آن نیز افزود.
هنوز هم بعد
از ده سال
کارگران حقوق
های خود را با
ماه ها تاخیر
دریافت می کنند
و برای دریافت
آن باید دست
به اعتراض و
اعتصاب
بزنند، هنوز
هم شعار
کارگران این
است: کارگر
هفت تپه ایم
گرسنه ایم
گرسنه"...
هنگام
فروش یک خانه
باید آن را
تروتمیز کرد
رنگ زد و
آنرا طوری
آرایش کرد که
خریدار
بپسندد، ولی
اینها برای
فروش کارخانه
سعی میکنند
آن را خراب
کنند، از کار
بیاندازند و
مخروبه و
ورشکسته جلوه
دهند تا آنرا
هرچه کمتر
بفروشند آخر
این حراج
اموال مردم
است.
میخواستند
کارخانه را به
چند عرب که از
دبی آمده
بودند بفروشند
اما وقتی
آنها با
اعتصاب
کارگران مواجه
شدند از خرید
انصراف دادند.
***
در
آستانهی
کارخانه
نیشکر هفت تپه
ایستادهایم و
منتظر راهنما
که ما را به
درون کارخانه
هدایت کند.
کمی بعد پا به
درون سالنها
گذاشتیم. رنگهای
شاد و زنده
طبیعت
خوزستان در
بهار به یکباره
رنگ باخت. همه
چیز سیاه و
سفید شد. تنها
صدا بود و
گرما و بویی
مشمئزکننده.
انسانهایی
کنار دستگاه
ها ایستاده
بودند که از
دور بیشتر به
سایه میماندند.
صحنه هایی از
فیلم های سیاه
و سفید اوایل
قرن بیستم در
ذهن زنده میشد:عصر
جدیدِ
چاپلین. یک
باره حس کردم
زمان به عقب
برگشته و ما
قدم به
کارخانهای
در ابتدای قرن
بیستم گذاشتهایم
. یعنی درست یک
قرن قبل.
پنجرههای
شکسته،
میلههای
زنگزده و
پلههای
نامطئن،
حکایت از به
حال خود رها
شدن کارخانه
داشت، از
تخریبی عمدی. اما
انگار
کارخانه به آن
تن نمیداد و
نمیخواست که
بمیرد. چرایش
را بعد فهمیدیم.
وقتی حرفهای
کارگران را
شنیدیم...
صدای
راهنما مرا از
شوک اولیه
بیرون آورد:
"بیایید
از اولین
مرحلهی کار
یعنی ورود نیها
به کارخانه
شروع کنیم.
بعد دوباره
برمیگردیم و
هر 5 طبقه را
خواهیم دید.
"هر
5 طبقه"؟؟ به
بالا نگریستم:
کارخانهی 5
طبقه؟ مگر
زمین کم
داشتهاند که
همهی این
دستگاهها را
روی هم سوار
کردهاند؟ ...
در
طبقات بالا
هوا گرمتر و
گرمتر میشد
و سروصدا و بو
آزاردهندهتر.
چهگونه
میشود در
گرمای
تابستان
خوزستان در اینجا
کار کرد؟ دیگر
تقریبا صدای
راهنما شنیده
نمیشد، مگر
اینکه در چند
سانتیمتری
او
میایستادی...
در طبقه دوم
یا سوم،
راهنما در
کوچک محفظهی
دستگاه
سانتریفوژ را
باز کرد. مشتی
شکر بیرون
آورد. شکر سرخ
بود. سرخ و گرم.
گرم بود و شیرین،
مثل صفای دل
کارگران.به سرخی
رخ کارگران که
بهتدریج در
این جا رنگ
میبازد و زرد
میشود. در مرحلهی
بعدی، شکرها
زرد شده
بودند: زردِ
زرد. انگار بازهم
کارگران زردی
رُخشان را هم
به شکرها داده
بودند. شدت
کار وسختی آن
هیچ رنگی را
برای کارگران
تاب
نمیآورد... و
مرحلهی بعد
شکر سفید و
بلوری: این
همان شکری است
که
میشناسیمش." صافی
دلی و صداقت
کارگران " را
که با تمام
نیرو و
توانشان درآن
شرایط دشوار
کار میکنند،
جان میکنند
تا کارخانه را
که همه برایش
دندان تیز کردهاند
سرپا نگه
دارند. آری،
ایناست حاصل
کار انسان.
کاری که آن
چوبهای خشک و
نیمه سوخته و
سیاه را به
این شکر بلوری
و سفید تبدیل
میکند که کام
همهی
انسانها را
در تمام
شادیها و
جشنهایشان
شیرین
میسازد.
بلورهای
امیدند که
چنین شفاف و
شیریناند.
امیدی که
ادامهی زندگی
و تلاش تنها
با کمک آن
امکانپذیر
است. اینها
فریادهای
بیصدای
کارگران است
که در فضای آتش
گرفته
کارخانه بلور
شدهاند،
فریادهایی که با
تمام وجود سر
داده شدهاند:
ما از کار
کردن و زحمت
کشیدن ابایی
نداریم. زیرا
که زندگی را
با کار و تلاش
خود میآفرینیم.
اما فراموش
نکنید که
انسانیم و
تنها میخواهیم
کار داشته
باشیم و چنان
زندگی کنیم که
شایستهی یک
انسان است.
***
نیشکر
هفت تپه " اوج فساد
مدیریت "
در دشتهای
سرسبز
خوزستان با آب
فراوان و
سرزمین همیشه
آماده برای
کشت، دشت
وسیعی بهنام
هفتتپه قرار
دارد. این بخش
از سرزمین
زرخیز خوزستان
در کنار آب
فراوان
رودخانهها
چنان حاصلخیز
است که میتواند
سالانه دو کشت
را به راحتی
جواب دهد.
سرزمین
باستانی هفتتپه
مرکز آثار بهجای
مانده از تمدنهای
ایلامی وشوش
است که در جای
جای آن این
آثار مشاهده
میشود و در
زیر دشتهای حاصلخیز
آن آثار بهجای
مانده از تمدن
ایران کهن
مدفون است. بسیاری
را عقیده بر آناست
که این دشتها
در کنار آثار
باستانی
همانند
چغازنبیل و شوش
باید مورد
محافظت قرار
گیرند. اما
باستانشناسان
دیگر عقیده
دارند که
کشاورزی نمیتواند
برای آثارباستانی
مخرب باشد،
زیرا این
کشاورزی در عمق
حداکثر یک
متری زمین
قرار دارد و
نفوذ آب در زمین
تاثیری بر
آثار بجایمانده
از تمدنهای
قدیم را ندارد.
24هزار
هکتار از این
زمینهای
حاصلخیز در
زیر کشت نیشکر
است سه
کارخانه در
این مجموعه
قراردارد،
کارخانههای
نیشکر، کاغذ
پارس و قند دزفول.
هنگام
ورود به منطقه
حداقل باید 10
دقیقه جادهای
آسفالته را در
کنار نیزارها
با اتومبیل
پیمود تا
به کارخانه رسید،
هنگام ورود
بهکارخانه
دوربینها را
از ما میگیرند
تنها اجازه
حمل موبایلهایمان
را داریم آنهم
با تعهد "عکاسی
ممنوع" میگویم:"مگر
منطقه نظامی
است؟" مسوول
حراست لبخند
میزند و میگوید:"
نیمهنظامی".
به درب ورودی
کارخانه اصلی
میرسیم. به
زنان توصیه میشود
مواظب لباسهایشان
باشند، شهد (
آبشیرین نیشکر)
از طبقات
بالای کارخانه
به پایین میریزد،
کف کارخانه را
باید مواظب
بود چون بسیار
لغزنده است.
کارخانه
5 طبقه است بیشتر
به تکنولوژی
قرن 19 میماند،
اما از تاسیس
کارخانه بیش
از 50 سال نمیگذرد.
در این
مدت تکنولوژی
آن تغییری
نکرده است.
طبقات
پالایشی نیشکر
بر روی هم
سوار شده است
و کارخانه بهصورت
عمودی است این
تکنولوژی
تولید چه بهلحاظ
محیطزیست،
تصفیهی
فاضلاب و
تهویه و
بهداشت
امروزه منسوخ
است، چنین
کارخانههایی
میتواند در 5
واحد افقی
سالمتر و
بهداشتیتر و
بدون تخریب
محیطزیست بنا
شود. از داخل
کارخانه عبور
میکنیم تا به
ابتدای خط
تولید برسیم. راهنما
شروع به توضیح
دادن میکند،
تراکتورها
مدام نیشکر
را برای تغذیه
کارخانه میآوردند،
با دیدن ما
رانندگان تراکتور
و نیبرها بهدورمان
جمع میشوند.
چهرههای
آفتاب
سوختهی
فرزندان کار،
دست پینه
بسته. همهی
آنها اهل
لرستان هستند.
نیبرها
بیشتر
کارگران فصلی
هستند. اغلب
دور از
خانواده برای
کار شش ماهه
به این جا
میآیند. تا
با این کار
سخت هزینهی
زندگی
سالانهی
خانوادهشان
را تامین
کنند. اما
اکنون پس از
ماهها کار
طاقتفرسا
باید با دست
خالی پیش زن و
فرزند برگردند
و شرمندهی آنها
باشند. میگویند
بنویسید صدای
ما را بهگوش
مسوولان
برسانید،
هفته گذشته
یکی از
رانندگان سرپیچ
با بریدن محور
تراکتور و
وارد شدن
فرمان در شکمش
فوت کرد، هر
ماه از این
حوادث داریم،
در گرمای 50
درجه در این
صحرا زیر آفتاب
کار میکنیم،
کار ما هیچ
کمتر از قبل
نشده است اما 4
ماه است که حقوق
نگرفتهایم،
عیدی و سالانه
هم دریافت
نکردهایم.
نمیدانیم
این همه
نیشکر که به
خورد این
کارخانه میدهیم
کجا میرود،
ما که کمکاری
نمیکنیم. با
همان مقدار
تغذیه که در
سالهای قبل
صورت می گرفته
تولید
کارخانه بیش
از 100هزار تن شکر
در سال بوده
است، اما میگویند
امسال 30 تا 40
هزار تن است،
بقیهی شکرها
چه شده است؟. بیست
و چهار هزار
هکتار زمین
است، اگر پیاز
هم بکاریم با
این حاصلخیزی
و با این آب
فراوان،
مخارج چندین
برابر این
پرسنل 3500
نفری را
میشود تامین کرد.
نمیدانیم
چه جواب بدهیم
راهنما ما را
صدا میزند و
به توضیح خط
تولید میپردازد
نیها،
وارد آسیاب
میشود، خرد
میگردد،
شیرهاش جدا
میشود و برای
تولید شکر به
طبقات بالا
میرود،
تفاله از شیره
جدا و به
کاغذسازی
پارس میرود.
مسوول فنی بخش
توضیح میدهد:
در اینجا
کارخانه
دارای نقص فنی
است. بخشی از
شیرهی نیشکر
از تفاله جدا
نمیشود. گرد
نشسته بر دریچه
ی کاغذ پارس
شیرین است، میتوانید
از آن برای
چای شیرین
استفاده کنید
میگوییم
چرا؟
میگویند
نیاز به تعمیر
دارد. متخصصین
فنی این بخش
را از دو سال
پیش تاکنون
بازنشسته و
بازخرید کردهاند.
کسی را هم جایگزین
نکردهاند.
چند سال پیش
کارخانه بیش
از 7000 پرسنل
داشت اما
اکنون به 3500 نفر
تقلیل یافته است.
هیچ توضیحی هم
برای آن نیست
بعضی از
نیروهای متخصص
مجدداً با
حقوقی پایینتر
و با قرارداد
موقت بهکار
گرفته شدهاند
اما بیشتر آنها
رفته و اوضاع
کارخانه به همریخت.
به جای کارگران
متخصص، کار
تعمیرات را به
پیمانکاران
واگذار
میکنند.
پیمانکارانی
که با چند
برابر هزینه
هم نمیتوانند
به خوبی
کارگران
متخصص قبلی
کار کنند. اما
در عوض
پولهای کلان
می گیرند و
قراردادهای
سودآور با
مدیریت
میبندند. به
طبقهی بعدی
میرویم،
دستگاه عظیم و
اتوماتیک است
اتاق کنترل با
نظم کار
میکند، در
این قسمت ملاس
تصفیه میشود
و مایع شیرین
از در و دیوار
از لولهها و
غیره به کف
کارخانه
میچکد. هوا
بسیار سنگین
است. در
فروردین ماه بهنظر
میآید هوای
کارخانه
بالای 30 درجه
باشد. نوار
نقاله
بیوقفه
خوراک را به
سانترفیوژها
میرساند و آنها
بعد از تصفیه
آنرا به قسمت
پخت حمل
میکنند،
نزدیک
سانترفیوژها
هوا آنقدر
سنگین است که
دو نفر از خانمها
حالشان بهم
میخورد و از
ادامه بازدید
منصرف میشوند.
مسوول فنی میگوید:
5 تا از این
دستگاهها خارجی
هستند، از
ابتدای تاسیس کارخانه
بوده است، و
خوب هم کار
میکنند. سال
پیش یک پیمانکار
با همکاری
مدیریت 3 تا از
آنها را از
خط خارج کرد و
سانتریفیوژهای
جدید خریداری شد.
سانتریفیوژهای
جدید خوب کار
نمیکنند،
قدیمیها سالم
بودند و خیلی
خوب کار
میکردند
کارگران درخواست
بررسی
تجهیزات نصب و
جایگزینی را
داشتند،
کارگران
متخصص این بخش
توان تعمیر و
بازسازی
ماشینآلات
قدیمی را دارند،
اما مدیریت از
اینکار
جلوگیری میکند.
مدیریت
افرادی را
آورد که متخصص
نبودند، هزینهی
گزافی به
تعمیرکاران
وابسته به
مدیریت دادند،
اما تجهیزات
جدید بهخوبی
کار نمیکنند
از مسوول
قسمت سوال
میکنیم: با
این هوای
آلوده و گرم
در تابستان چهکار
میکنید؟
میگوید: من 80
کیلو وزن دارم
هر سال در
انتهای
تابستان 60 کیلو
میشوم،
دوباره در
زمستان وزنم
به حالت اول
برمیگردد.
همه چیز روشن
است. دو
صندوق
زنگزده یکی
کوتاه و یکی بلندتر
همانند میز و
صندلی در کنار
هم گذاشته شده
است میپرسم
اینها چیست؟
میگوید:
صندوق لباسها
و وسایل شخصی
کارگران و میز
و صندلی
نهارخوری،
میپرسم: مگر
نهارخوری
ندارید؟
میگوید: چرا
همینها که
میبینید نهارخوری
است زیرا
نمیتوانیم
محل کار را ترک
کنیم و باید
در تمام ساعات
کار مواظب
دستگاهها
باشیم.
بخشی
از دستگاهها
که خراب شده و
خودشان تعمیر
کردهاند را نشانمان
میدهد،
تغییر کاربری
هم روی
دستگاهها دادهاند.
کارگران
متخصص هستند
که بیش از
بیست سال بر
روی این
دستگاهها
کار کردهاند.
پلههای
آهنی میان
طبقات بسیار
زیاد است. این
پله اصلاً
ایمنی ندارند
و بسیار
لغزنده
میگویند:
چندی پیش
کارگری از این
پلهها سُرخورده
است و ....
اما با
همه این احوال
کار کارخانه
با سروصدای فراوان
و با خروج دود
از
دودکشهایش جریان
دارد، سروصدا
کلافهکننده
است. ماشینها
صفیرکشان شهد
شیرین را وارد
دستگاهها میکنند
. دستگاهها
با سرعت آن را
تصفیه کرده و
می پزند و با
بخار و حرارت
فراوان آن را
خشک میکنند و
در
سانتریفوژهای
دوار
میگردانند.
شکر شیرین
تولید میکنند.
این شکر را به
مخزنها
میرسانند و
در آخرین قسمت
به محل بستهبندی.
اما کام
کارگرانی که
تمام این
پروسه را
هدایت میکنند،
تلخ است.زیرا
دراین فضای
خفهکننده،
امنیت شغلی
ندارند و
فردای آنان
تاریک است.
میخواهند
کارخانه را
بفروشند،
خصوصی کنند.کارگران
از ترس تعطیلی
کارخانه روز
دوم عید دستگاهها
را
راهانداری
کردند و... مسوول
بستهبندی که
نمایندهی
شورای اسلامی
کارخانه است،
شیوهی کار
این قسمت را
توضیح
میدهد او که
یک کارگر
متخصص است
دستگاه
دیجیتال
بستهبندی
کارخانه را خود
بازسازی کرده
است و میگوید:
در اعتصابات
سال قبل یکی
از
خواستههای
کارگران
رسیدگی به
میزان تولید
کارخانه و
حسابرسی بود.
این دستگاه
دیجیتال نشان
میدهد که چند
کیسه شکر ار
کارخانه خارج
شده است. اما
انبار کارخانه
این دستگاه را
قبول ندارد و
همواره میزان
شکر دریافتی
را کمتر اعلام
میکند. مثلاً
اگر دستگاه ما
بستهبندی 300
کیسه شکر را
نشان دهد،
انبار رقم 200
کیسه را ثبت
میکند این
وسط 100 کیسه شکر
معلوم نیست چه
میشود.
مدیریت هم
آمار انبار را
قبول دارد. ما
خواهان
بازرسی
هستیم، اما
بازرسی
نمیفرستند. میپرسم:
شورای کارخانه
چهکار
میکند؟
میگوید: شورا
از سال 85 تمام
شد، نماینده
نداریم. افراد
شورا را
خودشان تعیین
میکردند، آنها
نمایندهی
کارگران
نبودند، من
خودم عضو شورای
اسلامی بودم
پس از آخرین
دورهی کار
شورا استعفا
دادم زیرا
نمیشد به آن
ترتیب کار داد
. اعضای شورا
باید به تائید
مدیریت
میرسیدند،
ما در اعتصابات
اخیر خواهان
سندیکا
شدهایم که نماینده
کارگران باشد.
ما شورای وابسته
نمیخواهیم،
زیرا این شورا
نمیتواند
نمایندهی
کارگران باشد
وقتی عدهای
از کارگران را
دستگیر
کردند، آنها
گفتند که ما
باید سندیکا
داشته باشیم،
اما مسوولان گفتند
سندیکا
غیرقانونی است
گفتیم شما مقاولهنامههای
بینالمللی
را
پذیرفتهاید،
با Ilo هم تعهد
نامه امضا
کردهاید که
تشکل کارگری
را بپذیرید
ولی آنها به
ما گفتند:
امضا کردهایم
اما تعهد
ندادهایم که
اجرا هم بکنیم؟!،
ما را تهدید
کردند. گفتیم:"
گرسنهایم!
چند ماه است
حقوق
نگرفتهایم."
گفتند:" بروید
بمیرید!؟ شما
که 4 هزار
نفرید، اگر 10
هزار نفر، باشید،
حرف همین است.
بروید
بمیرید،
گرسنگی
بکشید، به
دولت چه ربطی
دارد. اعتصاب
حرام است و
طبق قانونکار
سندیکا
غیرقانونی
است و ..."
ما را
تهدید میکنند.
خانوادههای ما
را تحت فشار
قرار میدهند.و
بستگان ما را
تهدید به
اخراج از کار
کردند، ما
چیزی جز حقوقمان
را نمیخواهیم.
الان هم همان
را میگوییم.
این کارخانه
درآمد دارد،
ما هم داریم
کار میکنیم،
آماری که
مدیریت
میدهد درست
نیست. مدیریت
ناکارآمد است.
میخواهند
کارخانه را ورشکسته
اعلام کنند.
سپس زمینها و
دستگاههای آنرا
به قیمت ارزان
به بخشخصوصی
واگذار کنند.
صحبت از اصل 44
قانون اساسی
میکنند و
میگویند که همه
چیز باید صوصی
شود. این
کارخانه
سودآور است.
از آب و خاک
شکر و کاغذ
میسازیم. چرا
باید این وضع وجوا
داشته باشد؟
از سال 83
که مسئله
خصوصیسازی
مطرح شد
عدهای را بیش
از موعد
بازنشسته
کردند، این مساله
باعث وارد آمدن
ضرر و زیان
بزرگی به شرکت
شد بسیاری از
این نیروها کارآمد
و متخصص بودند
این
بازنشستگیها
باعث بدهی به
سازمان تامین
اجتماعی شده کارگران
در اینمورد
چنین
میگفتند مگر
نه اینکه
اینها همه
دولتی هستند،
یعنی دولت به دولت
بدهکار است؟
چهطور وقتی
کارخانه سودآور
بود، 20درصد
درآمد
کارخانه صرف
اتمام طرحهای
عمرانی شد.
تمام طرحها
را با پول ما
تمام کردند
چهطور است
حالا
نمیتوانند
بدهی ما به سازمان
آب و برق و
تلفن را
ببخشند.علاوه
بر آن بدهی آب
و برق و گاز
کارخانه مجموعاً
به 30 تا 40
میلیارد
تومان میرسد آن
زمان مدیریت
کارخانه از
دولت وامی تحت
عنوان بازسازی
کارخانه
دریافت کردند
و از طرفی سند
کارخانه را
گرو گذاشتند و
از یک شرکت
عربی در دبی
وام گرفتند تا
بدهیها را پرداخت
کنند برای
بازپرداخت
این وامها
بحث فروش
زمینهای
کارخانه. و
تعدیل نیروی
سه هزار نفر
از پرسنل کارخانه
که اکثراً
نیروهای
متخصص بودند
باعث شد تا
برای تعمیرات
دستگاهها به
شرکتهای پیمانکاری
مراجعه کنیم
که آنهم
هزینهی
زیادی داشت و
همانطور که
گفتیم بسیاری
از دستگاهها
بیدلیل تعویض
شد،
دستگاههای
گرانقیمت
ناکارآمدی
خریده شد.
از
جمله در قسمت
برق کارخانه،
دو ژنراتور
خریداری شد که
اصلاً کار نمیکنند.
یکساعت که
روشن باشند
داغ میکنند.
همان
ژنراتورهای
قدیمی را با
کمک کارگران متخصص
این بخش راه اندازی
کردهایم.
بههرحال
برای دریافت
پول نقد، سه
هزار هکتار از
اراضی
کارخانه را
جهت کشت گندم
اجاره دادند،
که البته بیشتر
به دوستان و
آشنایان،
مدیران
کارخانه و
رئیس حراست و
غیره بود. مشکلات
کارخانه با
این تغییرات
جدید یکی پس
از دیگری شروع
شد، تولید
کارخانه
پائین آمد،
نیروی متخصص
برای تعمیر و
بازسازی
دستگاهها
نبود، اراضی
تحت کشت کاهش
یافت و...
تولید
این کارخانه
در دهه 70 با
مدیرعاملی
متخصص به نام
نبوی با
همکاری
کارگران به 110
هزار تن رسیده
بود. همکاری
کارگران در آن
زمان توانسته
بود از شیوههای
علمی کشت
بهرهگیری
کرده با شخم
عمیقتر زمین
و استفاده از
سموم دفع آفات
و نظارت کارگران
بر تولید،
بهرهوری را
بالا برده و
به راحتی
تولید را
افزایش داده
بودند پس از
آن دوره،
مدیریت از
کارگران
فاصله گرفت و
سیاستهای
خصوصیسازی،
انسجام
کارخانه را از
هم پاشاند.
اگر همان
وضعیت ادامه
پیدا میکرد
ما میتوانستیم
ماشینآلات
کارخانه را
بازسازی کرده،
تولید را
افزایش دهیم و
تعداد بیشتری
کارگر را
استخدام کنیم
اما
سیاستهای خصوصیسازی
همه آنها را
بر هم زد. همزمان
با مدیریت
نامناسب و واردات
بیرویه شکر
از جانب دولت
باعث ضرر و زیان
کارخانه شد
یعنی از
یکطرف تولید
را کاهش دادند
و از طرف دیگر
شکر ارزان
وارد کردند. در
نتیجه
کارخانهای
که میتوانست
در طرح توسعه،
دهها هزار
نیروی کار را
جذب کند اکنون
به این حالت
افتاده است که
حقوق کارگران
خودش را نمیتواند
بدهد. تولید 110
هزار تن شکر
کارخانه سال
به سال کاهش
داشته است
علتش روشن است
اما هیچکس
پاسخگو نیست.
ما حرفمان
این است که
کسی بیاید و پاسخگو
باشد.
رابطهی
بین مدیران و
پیمانکاران
مشخص نیست
اصلاً در این
زمینه رسیدگی
نمیشود کارگران
کار خودشان را
میکنند هیچگونه
کمکاری صورت
نمیگیرد این
کارخانه مال
ما است فقط
مدیریت کارش
را انجام
نمیدهد.
چندی قبل
مدیریت
میخواست
زمینهای
کارخانه را بفروشد
که کارگران با
اعتراض در
فرمانداری و
با حضور
نمایندهی
شهر از آن
جلوگیری
کردند، اما
مدیران بعداً
کارگران را
تحویل
نیروهای
امنیتی دادند.
ما میگوییم هنگام
فروش یک خانه
باید آن را
تروتمیز کرد
رنگ زد و آنرا
طوری آرایش
کرد که خریدار
بپسندد، ولی
اینها برای
فروش کارخانه
سعی میکنند
آن را خراب
کنند، از کار
بیاندازند و
مخروبه و
ورشکسته جلوه
دهند تا آنرا
هرچه کمتر
بفروشند آخر
این حراج
اموال مردم
است.
میخواستند
کارخانه را به
چند عرب که از
دبی آمده
بودند بفروشند
اما وقتی
آنها با
اعتصاب
کارگران
مواجه شدند از
خرید منصراف شدند.
اکثر
مدیرانی که
اکنون بر سر
کار هستند در
رشتهی خود
تخصص ندارند
این مساله
باعث خسارت
زیادی به
کارخانه
میشود بعضی
اوقات شربت
وارد لوله بخار
شده و لولهها
میترکد که
علاوه بر
خطرات جانی هر
بار نزدیک به 40
میلیون تومان
هزینه
تعمیرات و توقفکار
است.
کارگران
هر بار اعتصابشان
را زود
شکستهاند تا
به تولید ضرر
وارد نشود اما
مدیریت دغدغهی
تولید ندارد ماشینهای
نو را که
آوردند حتا یک
هفته هم درست
کار نکرد و
تولید خوابید.
کارگران
متخصص خودمان
میتوانند
مشکلات را حل
کنند اما
مدیریت اجازه
نمیدهد و
میگوید
حتماً باید
پیمانکار
بیاید.
پیمانکارها
تخلف میکنند
و چون با
مدیریت آشنا
هستند کسی
رسیدگی
نمیکند برای
آبیاری با یک
پیمانکار
قرارداد بسته
بودند اما
بعداً معلوم
شد بهخاطر
عدم رسیدگی
بخشهای
میانی مزارع
آبیاری نشده
است و فقط
اطراف مزارع
آبیاری شده،
در نتیجه
برداشت محصول
کاهش یافته و
به 8 تن در هکتار
رسید ....
کارگران
در اعتراض به
وضعیت
کارخانه در دو
سال کذشته
بیست بار
اعتصاب کردند.
اولین
اعتصابها در
سال 86 مربوط به
دریافت حقوقهای
عقب افتاده
بود که بعد از
سه ماه حقوق ما
را دادند در
آن موقع
اعتصاب از
محدودهی
کارخانه
فراتر رفت ما
به شهر آمدیم
شعار ما آن
بود، "کارگر
هفتتپهایم،
گرسنهایم" "نماینده
بیعرضه
نمیخواهیم" "فرماندار
نمونه
نمیخواهیم"،
فرماندار گفت
10 روز مهلت
بدهید، تا ده
روز دیگر حقوق
عقب افتاده ما
چهار ماه
میشد بعد مصادف
شد با روزهای
شهادت، همه جا
خواستههای
ما را منعکس
کردند که لازم
است تشکر کنیم
از دوستانی که
اخبار اعتصاب
ما را پخش
کردند و
درخواستهای ما
را بهگوش همه
رساندند بعد
از ما خواستند
که چون فردا
روز قدس است
به شهر نیاییم
زیرا افرادی
هستند که از
این مساله
سوءاستفاده میکنند.
ما
پنجشنبه به
شهر آمدیم،
نیروهای
انتظامی
ریختند ما را
زدند و دستگیر
کردند اما
تعدادی را که
دستگیر کرده
بودند زود
آزاد کردند.
کسانی را
دستگیر کردند
که در دوران
جنگ اسیر بودند.
جنگ را باید
پیش میبردیم.
از این
کارخانه چندنفر
در جنگ شهید
شدهاند. چند
بار کارخانه
مورد حمله
قرار گرفت.
ترکش
خمپارهها هنوز
بر در و دیوار
کارخانه هست.
قبرستان شهدا همین
نزدیکی است.
ما
سندیکا
میخواهیم.
شورای اسلامی
دیگر منحل شده
است شورا
نمیتواند
نماینده
کارگران باشد
زیرا باید
داوطلبان به
تائید مدیریت
برسند، ما
میخواهیم
نمایندگان
واقعی را
خودمان
انتخاب کنیم
تا از حقوق
کارگران دفاع
کند و جلوی
سوءمدیریت
را بگیرد جلوی
خلافکاری را
بگیرد. بر قرارداد
و پیمانکاریها
نظارت کند. ما
میخواهیم
طبق ماده 131
قانون کار پیش
برویم. ما
گفتیم طبق
قانون اساسی
تمام
تشکلهای کارگری
آزاد است،
گفتند اگر
بخواهیم شرکت
هفتتپه را
تعطیل
میکنیم.
ما
میخواهیم
قانونی عمل
کنیم.
نمیخواهیم
غیرقانونی
رفتار کنیم.
سندیکا حق است
چرا کارگران نباید
نماینده
داشته باشند
برای ما
پرونده درست
کردهاند،
اگر نتوانیم
حق قانونی
خودمان را بهدست
آوریم پس
قانون به چه
درد میخورد؟
- در
آخرین اعتصاب
چه
میخواستید.
عیدی و
پاداش سال 86 را
میخواستیم 18
ماه است مزایای
طرح طبقهبندی
مشاغل را
نگرفتهایم
صدای ما کمتر
به گوش کسی
میرسد بیشتر
اعتراضات در
سطح کارخانه
است. تا آنجا
که بتوانیم
تولید را تعطیل
نمیکنیم .
مگر آن وقت که
مجبور باشیم.
کارگران
رسمی را اخراج
میکنند و سپس
با آنها
قرارداد موقت
میبندند، تا
حق و حقوق
آنان را ضایع کنند،
شکایت پیش چه
کسی ببریم
باید سندیکا
داشته. باشیم
کارگران موقت
را رسمی
نمیکنند، 8-9
سال قرارداد
موقت
میبندند، در
حالیکه کار
ما دائمی است.
این خلاف
قانون است ما
هر طور شده
سندیکای خودمان
را
راهاندازی
میکنیم و
میخواهیم
انتخابات داشته
باشیم و
نمایندگان
خودمان را
تعیین کنیم.
میخواهند با
اعلام
ورشکستگی
شرکت آنرا به
قیمت ارزان بفروشند.
اما قیمت این
شرکت بالا
است،
زمینهای
حاصلخیزی
داریم که اگر
درست کاشته
شود محصول
بسیار زیادی
خواهد داشت
کارخانه هم با
بازسازی توان
تولید بالایی
دارد. اگر
کارخانه را بهدست
کارگران
بدهند
میتوانند بهخوبی
اداره کنند و
سوددهی هم
داشته باشد و
توسعه هم پیدا
کند، اما کو
گوش شنوا.
ما
میتوانیم
راهکار
ارائه دهیم،
سه تا دستگاه
میخواستند
برای قسمت
مکانیکی بخرند
میشد 900
میلیون تومان،
اما فاکتور
زده بودند. دو
میلیون و
چهارصد هزار
تومان. یکی از
مهندسان
نگذاشت. جلویش
را گرفتند.
اگر نظارت
کارگران باشد،
اگر کارگران
در مدیریت نقش
داشته باشند،
تولید شکر
بالا میرود،
هزینهها
پائین میآید.
الان شکر را
بسیار ارزان
میفروشند
کیلوئی 370
تومان به
خریدار میدهند
طبق
قراردادهایی
که بستهاند
در حالیکه
شکر در بازار
قیمتش بیش از
آناست ما
میتوانیم با
برنامهریزی
تولید را به 120 هزار
تن در سال
برسانیم و
هزینهها را
با نظارت خودمان
کاهش دهیم. 3 تا 4
هزار هکتار
زمین را الان
کشت نمیکنیم
در حالیکه
میتوانیم از
آنها بهترین
محصول را
برداریم
درآمد
کارخانه را
میتوانیم تا
400 میلیارد
تومان افزایش
دهیم. مشکلات
میتواند
برطرف شود،
تنها با
مدیریت صحیح.
هیچ
سرمایهای هم
نمیخواهیم.
اگر جلو
سوءمدیریت و
حیف و میلها
گرفته شود
کارها درست
میشود.
س- آیا
میتوانید
کارخانه را به
سوددهی برسانید
و با بازار
جهانی رقابت
کنید:
ج-
قطعاً اگر
ماشینآلات
قدیمی را
بازسازی کنیم،
که خودمان
میتوانیم، و
کشت را طبق
اصول علمی پیش
ببریم تولید
افزایش
مییابد و
محصول شکر هم
ارزانتر
میشود کاغذ
پارس از
ضایعات این
کارخانه است
با مدیریت
صحیح میتوانیم
با بازار
جهانی رقابت
کنیم کارخانه
را هم توسعه
دهیم و
ماشینآلات
را هم بازسازی
کنیم. بسیاری
از دستگاهها
که در جریان
جنگ و بمباران
تخریب شده
بود، بهوسیلهی
همین کارگران
متخصص خود
کارخانه
بازسازی
میشد، آن
زمان به کارگر
احترام بیشتری
میگذاشتند،
کارگران هم
کارخانه را
مال خودشان
میدانستند.
خرابیهای
دوران جنگ را
خودمان
بازسازی کردیم.
هیچ شرکت
خارجی نیامد،
اما الان
میگویند پیمانکار
و ...
ماشینهای
قبلی با لوله
مسی بود. شکر
سفید بیرون
میآمد اما
این ماشینهای
جدید با شلنگ
است در نتیجه
شکر زرد بیرون
میآید ما
گفتیم، اما
مدیریت نهخواشت
این مساله را تشخیص
دهد کسی هم
نیست که به
حرف ما
کارگران گوش
بدهد. این
شرکت نه بدهی
دارد نه
فرسوده است،
نه خراب است.
دست ما بدهند،
ما به اندازه
کافی کارگر
متخصص داریم.
مهندس دلسوز
داریم بههیچ
کس نیاز
نداریم.
دستگاهها را
ما خودمان
درست میکنیم
آنگاه
پاداشش را به
دیگران میدهند
و آزادی عمل
هم به ما
نمیدهند تا
آنطورکه
لازم است درست
کنیم. یک بار
آب را قطع
میکنند
دادگستری
دستور میدهد چون
بهای آب را
نپرداختهاند،
برق را قطع
میکنند باز
هم بهدستور
دادگستری،
تولید میخوابد
مدیریت مقصر
است. کارگران
و کارخانه
تنبیه
میشوند.
حرف
ناگفته زیاد
است. همراهان
خسته شدهاند
از فضای آلوده
. لباسها
چسبناک شده و
به بدن میچسبد.
این عظمت
کارخانه ، هزاران
تن آهن و
فولاد و
میلیونها
ساعت کار، دور
هم جمع شده و
این غول را
آفریده است.
غولی که در آن
دشت وسیع
میتواند چرخ
زندگی هزاران
خانواده را
بگرداند. و
کارگرانی شاد
همراه با خانواده
هایی سرزنده ،
بخشی از جامعه
را با خاطری
آسودهتر به
زندگی
امیدوار کند.
اما اکنون
درگیری و تشنج
بر
خانوادهها
تاثیر گذارده
است. بسیاری
از کارگران
افسردگی
دارند. خنده
از لبانشان
افتاده است.
به آیندهای
تیره و تار
مینگرند که
امید سالیانشان
در حال
فروپاشی
است.درو دیوار
کارخانه رنگ
غمگرفته است.
نمای کارخانه
در جایجای
خود زنگزدگی
،
آفتابسوختگی
را نشان
میدهد.
میتوان با یک
رنگآمیزی کمهزینه
با استفاده از
همان کارگران
آنرا از این
حالت
زنگزدگی در
آورد. معلوم
نیست چرا این
ثروت، در کنار
آن همه آثار
باستانی، همه
در حال
تخریبند؟ آیا
دلسوزی برای
این همه ثروت
و عظمت وجود
ندارد؟
..................
برگرفته
از:«کانون
مدافعان حقوق
کارگر»
http://www.kanoonm.com/2998