نظم
فراقانونی در
مصر
نکاتی
دربارهی
مردم و ارتش
برگرفته
از فیسبوک Communia
در سال
پنجاهوهفت،
نزدیک به یک
ماه تمام
ایران دو دولت
داشت، یکی را
شاه منصوب
کرده بود و
دیگری را رهبر
انقلاب. در
نطق مشهور او
اعلام شد که
به پشتوانهی
این ملت، دولت
تعیین خواهد
کرد. و به
پشتوانهی
این ملت، توی
دهن دولت
خواهد زد.
واژهی واحد
«دولت» در این
عبارات به دو
موجودیت حقوقی
متفاوت اشاره
داشت. اما
میان این دو
گزاره، میان
دو دولت هنوز
بهتمامی مستقرنشده،
ما چه داریم؟
در آن یک ماه
همگان منتظر
تصمیم ارتش
بودند. یکی از
جدیترین
درگیریهای
کوتاهمدت
انقلاب ۵۷ در
اواسط بهمن
میان گارد
شاهنشاهی و
همافرهای
پیوسته به
انقلاب رخ داد
و چریکها نیز
به کمک دومی
رفتند. انقلاب
ایران نمونهای
عالی از تعیینکنندگی
ارتش و نقشش
در گذار به
نظم قانونی
بعدی بود. میان
دو نظم قانونی
چه رخ میدهد؟
در کودتاها،
این فضای خالی
میان دو نظم،
این دورهی بهاصطلاح
گذار، توسط
قوهی قهریهی
مستقیم پر میشود،
جایی که
خیابانها و
سرچهارراهها
را تفنگداران
سازماندهیشده
ازبالا پر میکنند.
در انقلابها
این فضای خالی
را چیزی سرپا
نگه میدارد
که میتوان به
آن نظم
فراقانونی
مردم گفت. در
تعریف نهاد
قانون اساسی
نیز از تصمیم
وجودی و تام
مردم که
برسازنده و
موسس قانون
است سخن رفته
است. مردم نظم
را درورای
قانونیت صوری
رژیم سابق حفظ
میکنند. معمولا
تنشها و
درگیریها
زمانی سربرمیدارد
که نظم قانونی
بعدی برپا میگردد
و دمودستگاه
قانونی از نو
به کار میافتد.
دوگانگی
حکومت در دو
سال پس از
انقلاب برقرار
ماند. رئیسجمهور
عدهای را بهخیابان
آورد اما
سرکوب شدند.
مردم ظاهرا
کارشان را
انجام داده
بودند و صحنه
را ترک گفته
بودند. تا
جاییکه به
فرم محض مربوط
میشود،
وقایع سال ۶۰
ایران با ۲۰۱۳
مصر شباهتهایی
دارد. اما در
اولی، فضایی
خالی بدون
حضور مردم با
محتوایی یسکر
متفاوت پر شد.
واشنگتن
پست چنین
تیتری زده
است: «ارتش
مصر رئیسجمهور
را بیرون
راند» هر چهار
کلمهی این
تیتر معنادار
است: این
ارتش، و نه
مردم، بود که
رئیسجمهور،
و نه محمد
مرسی، را
بیرون راند، و
نه از او
خواست که
مطالبهی
مردمی استعفا
را برآورده
سازد. تمام
این صورتبندی
معرف اشارهای
هراسان و وحشتزده
به وجود
«خشونت» و تخطی
از «نظم و
قانون» است. اصطلاح
فنی آن چیزی
نیست جز کودتا.
اما تیتر و
زیرتیتر
گاردین واجد
ابهام و دوگانگیای
است که بهطور
بیواسطه از
درون خود
وضعیت درآمده
است و نشان میدهد
هیچ وضوحی
دربارهی مصر
پس از ۳۰ ژوئن
در کار نیست:
«محمد مرسی در
انقلاب دوم
مصر پس از دو
سال بهدست
ارتش بیرون
رانده شد.»
چگونه میتواند
هم انقلابی
دوم رخ داده
باشد و هم
ارتش محمد
مرسی را و نه
«رئیسجمهور»
را برکنار
کرده باشد؟ در
خط زیرین خبری
اصلی اما «کودتای
نظامی» آمده
است. مصر
ابهامی را بهطرزی
انقلابی بهصحنه
برده است که
بهواقع جوهر
تاریخیِ
سیاست در
خاورمیانه
است. یک فعال
مصری
سوسیالیست در
مصاحبهای میگوید:
«نیمی از ما
این را پیروزی
برای انقلاب
میدانیم و
نیمی دیگر
پیروزی برای
ضدانقلاب.» با
ارتش چه باید
کرد؟
در
وضعیتهای
موسوم به
انتقال یا
گذار، عموما
قانون اساسی
بهحالت
تعلیق درمیآید
و در این
شرایط برای
حفظ «نظم»،
باید یا به
زور مستقیم
توسل جست یا
نظم را به
تودهها
واگذاشت. در
سه روز گذشته،
درورای خشونتهای
جزئیای که
اینجا و آنجا
رخ دادند،
آنچه در تحریر
شکل گرفت نوعی
نظم
فراقانونی
مردمی بود. در
این دو انقلاب
پیاپی، نوعی
وضعیت
اضطراری
واقعی شکل
گرفت، یعنی
چیزی ورای
وضعیت
اضطراریِ
کاذبی که
حکومت نظامی
اعلام میکند.
منطق این
وضعیت را
چگونه باید
دریافت و رابطهاش
با دموکراسی
را چگونه باید
بازسازی کرد؟
مصر نمونهای
عالی است از
بهصحنهآمدن
تمامعیار
منطق قدرتهای
شکلدهنده به
دولت ـ ملتها.
آنچه
در مصر رخ
داده است
دوگانگیها و
تضادهای
درونی نه فقط
مفهوم مردم و
نیروی مردمی
(عدهای آن را
پوپولیسم میخوانند،
دیگران کودتا،
برخی انقلاب
دوم)، بلکه
تعیینکنندگیِ
نیرویی را
عیان ساخته
است که در
تاریخ متاخر
کشورهای
خاورمیانه در
اقتصاد و حکومتداری در
سرکوب و آشتی،
در مرزها و
خیابانهای
متروپولیسها،
عرضاندام
کرده است و
تکلیف هر جنبش
بزرگی وابسته به
موضعگیری آن
است: ارتش.
افراد میگویند
«باید صبر کرد
و دید به کجا
میکشد و سپس
تحلیل درست را
داد.» دربرابر
این موضع،
ازقضا هماینک
باید مداخلهی
مردمی و تناقض
موضعگیری ارتش
و نقش دوگانهی
مداومش در
تحولات منطقه
را برجسته
ساخت.
نفس
این واقعیت که
ارتش در
انقلابها
چنین به
نیرویی
بالقوه بدل میشود
که «تصمیمگیری»اش
قادر است
سرنوشت جنبشها
را تغییر دهد،
سویههای
مهمی از خود
نهاد
دموکراسی را
رومیآورد:
تصور اینکه
ارتشهای مداخلهکننده
در همهچیز،
سیاست و
اقتصاد و دولتداری،
مشخصهی دولتهای
«توسعهنیافته»ی
غیرغربی است،
سادهدلانه
است. نیروهای
مسلح خود را
درورای ارادهی
مردمی و
انتخاب
دموکراتیک
سازماندهی میکنند.
دیر یا زود در
جنبشهای
خیابانی تانکها
از راه خواهند
رسید، چه تحت
نام «اعادهی
نظم و قانون» و
چه برای
«منافع ملت
بزرگ». اما چیزی
در جایگاه
آنها نهفته
است که از
دیگر نیروهای
مسلح، پلیس و
گارد ضدشورش
وغیره
متمایزشان میسازد.
فقط در نقاط
بحرانی
انقلابی است
که این قدرت
بالقوه، این
نیروی
برساخته و
حافظ نظم، خود
را آشکار میسازد.
در مورد غریب
مصر، نوعی
همپوشانی دستکم
صوری میان
نیروی
برسازندهی
مردم و قدرت
قهریهی ارتش
دست داد.
«کودتا» دمدستیترین
مفهوم برای
مواجههی
تحلیلی با این
وضعیت است.
فقط
یکی دو سال
زمان لازم بود
تا تقابل میان
مردم و
دیکتاتوری به
درون اولی
برود. در دو
میدان تقسیم و
التحریر، چشماندازی
از آیندهها و
تاریخهای
آتی
خاورمیانه
دارد گشوده میشود.
اینکه آنچه
دیروز رخ داد
کودتا بود یا
تداوم انقلاب
(انقلاب دوم)
اکنون به پرسش
حاد فاعلان
درگیر و
ناظران بدل
شده است.
بداهتها کمکم
از مبارزهها
و مقاومتهای
خاورمیانه
دارد رخت میبندد
و این دستاورد
و پیامد ضروری
جنبشهای
چهار سال اخیر
بوده است، از
ایران تا ترکیه
و مصر، مداخلهی
وسیع تودههای
مردمی چیزهای
زیادی را نه
فقط در واقعیت
سیاست قدرت،
بلکه در
گفتارها و
صورتبندیها
دگرگون ساخته
است. تفسیر
صریح واقعهی
این روزهای
مصر به کودتا
دقیقا بهسادگی
ازآنرو کوتهنظرانه
و خطاست که
نیمی از
افراد، نیمی
از مشارکتکنندگان،
آن را کودتا
نمینامند.
بسیاری مصریها
از رسانههای
غربی بهخاطر
تعبیر کودتا
خشمگین اند.
سادهدلانه
است گفتن اینکه
«به ظاهر قضیه
توجه نکنید،
در پس پرده
این ارتش است
که دارد منافع
خویش را پی میگیرد.»
هم در مصر و هم
در ایران،
خطاب به
معترضان،
خطاب به
خودمان،
دقیقا باید
بگوییم: به
ظواهر توجه
کنید، نمودها
را جدی بگیرید
و طوری رفتار
و وانمود کنید
که گویی ارتش
«واقعا» از
محتوای قبلی
خود تهی شده و
به مردم
پیوسته است.
زیرا این وعدهای
است که جنبش
انقلابی از پس
آن برخواهد
آمد. در این
واقعه، بخت آن
هست که خود
ارتش هم، بهشرط
تداوم مداخلهی
مردمی، به
چیزی دیگر بدل
شود. هرچند در
نمونهی
ایران، چیزی
از دل نیروهای
مسلح درآمد که
از مهار مردم
بهتمامی
خارج شد. اما
حضور میلیونها
معترض
پیشاپیش تصور
درسنامهای
از کودتا بهعنوان
قبضهی نظامی
و خشنِ و
نامشروع قدرت
بهدست
نیروهای مسلح و
بدون حمایت
مردمی را
منتفی میکند.
دستکم باید
گفت با پدیدهای
یکسر نو
سروکار داریم.
ارتش در
انقلاب و ضدانقلاب
مشارکت میکند.
مسیر تاریخی
این مشارکت را
نیروهای سیاسیِ
حاضر در
خیابانها و
نهادها میتوانند
تعیین کنند.
اما ارتش را
نباید موجودیتی
مستقل از و درورای
ترکیب
اجتماعیِ
نیروهای
سیاسی گرفت. مفهوم
«ریزش»
ارتشیان یا
پیوستنشان
به انقلاب
ریشه در تصمیمهای
حاملان فردیِ
قدرت قهریه
دارد.
پرداختن
به نقش ارتش
در انقلابهای
اخیر
خاورمیانه
راه به درک
شیوهی عمل
نیرویی میدهد
که بناست نوعی
بیطرفی را در
نسبت با مردم
و دولت حفظ
کند. اما این
موضع کمابیش
ناممکن بوده
است. در
انقلاب
ایران، ارتش
فقط بهطور
سلبی به مردم
پیوست. ظرف دو
سال پس از
انقلاب اما
نهادی
سربرآورد از
درون کمیتههای
مردمی که بنا
بود یکی از
ایجابیترین
و مداخلهگرانهترین
صور نیروی
مسلح را در
خاورمیانه بهخود
بگیرد. بررسی
نقش ارتش بهواقع
ما را به سهگانهی
مردم/دولت/نیروهای
مسلح مواجهه
میسازد.
نیروی
برساختهی
ارتش از آن
کیست؟ نقش
تاریخی آن چه
بوده است و
چگونه میتواند
به تحولات
انقلابی شکل و
محتوا بخشد؟ نمونهی
مصر معرف یکی
از بدیعترین
مداخلههاست:
ارتش درقالبی
ایجابی و
«مثبت» به مردم
میپیوندند و
ژست آن را میگیرد
که دارد بهنیابت
مردم محتوای
دولت را عوض
ميکند.
در
اعلامیهی
اول ارتش آمده
است که اگر
مقامات
مطالبات مردم
را برنیاورند
ارتش به
«وظیفهی
تاریخیاش»
عمل کرد.
خودآگاهی بر
این نقش فقط
مخصوص به ارتش
مصر نیست. اما
سیالیت نسبیِ
جایگاه سیاسی
ارتش در مصر،
که بخشی به
فعالیتهای
اقتصادی
بسیارش و
نیازش به وجود
نوعی ثبات در
مصر برمیگردد،
به ارتش توان
عملکردن
درمقام نوعی
میانجی یا
وساطتکنندهی
تاریخی میبخشد.
مسالهی
کلیدی نه طرد
هر نوع مداخلهی
ارتش، منفی و
مثبت، بلکه
طرح این پرسش
است که نیروی
مردمی چگونه
قادر است این
نیرو را مهار
کند، نه برعکس.
ترساندن
مصر از
سرنوشتی چون
سوریه بیمعناست.
«قاعدهی
بازی»
انتخابات را
نیروهای موسس
جمهوری، یعنی
مردم و تصمیم
تام مردمی،
عوض میکنند و
قادر اند عوض
کنند. آنچه
سوریه را به
جنگ داخلی
کشاند صرفا
بلاهت یا
لجاجت شخص
بشار نبود،
فقدان تاریخ
در فرم و
محتوای دولت و
فرم و محتوای
جامعهی
سیاسی/مدنی
بود: دخالت بیواسطه
دستکم چهار
کشور بیگانه
در دو تجهیز
سوی تقابل، ایران
و سوریه (و نیز
حزبالله) بهنفع
بشار و
عربستان و
آمریکا، عامل
تعیینکنندهی
آتش جنگ داخلی
بود. آگاهی و
ارادهی
سیاسی مصر بیشک
جلوی این تنش
ویرانگر را
خواهد گرفت.
آنچه
میماند این
است که آیا
نیروی مردمی
برخاسته از ۳۰
ژوئن خواهد
توانست
محتوای خود
ارتش را نیز تغییر
دهد یا نه.
روابط ارتش،
دولت،
اقتصاد و ائتلافی
که بهپشتوانهی
واشنگتن شکل
گرفته بود به
تردیدهایی
دربارهی
نیات و
پیامدهای
مداخلهی
ارتش راه میدهد.
اما ارتش صرفا
به آن چیزی
فرمان داد که
پیشتر بهدست
مردم کمابیش
تحقق یافته
بود. پس ارتش
نوعی ژست ناب
«مداخله» را
گرفت که البته
میتواند
پیامدهای نمادین
و واقعی
داشته باشد.
ارتش نظیر
پادشاه شازده
کوچولو رفتار
کرد که فقط
چیزی را دستور
میداد که
شازده کوچولو
ازقبل انجامش
را اراده کرده
بود. فعالیتهای
اقتصادی ارتش
و اصولا تاریخ
مداخلههای
آن در گذشتهی
مصر و دیگر
کشورهای
خاورمیانه یک
چیز را مسلم
میسازد: مردم
نمیتوانند
انرژی سیاسی
خویش را به
ارتش تفویذ کنند
و بهاصطلاح
به آن چک سفیدامضا
دهند. اما
سرانجام با
قوهی قهریهای
چنین تعیینکننده
چه باید کرد؟
دستکم در دو
نمونه از
انقلابهای
خاورمیانه،
انقلاب زمانی
پیروز شد که
ارتش به مردم
پیوست، ایران
و خود مصر. در
سوریه ارتش به
نیروی محرکهی
جنگ داخلی بدل
شد، در سایر
موارد نیز
ارتش عامل
مستقیم کودتا
بود. دوگانگی
ارتش و دولت و
دوگانگی اصلیتر
دولت/ارتش و
مردم در مصر
گویای ساختار
همهی تقابلهای
دولتملتهای
مدرن است،
همانچیزی که
یکی از
متفکران
کلاسیک جنبشهای
رادیکال تحت
عنوان تقابل
میان قدرت
سازماندهیشدهی
دولت و قدرت
سازماندهینشدهی
مردم توصیف میکند.
بدون پیوستن
ارتش یا بخشی
از آن به
نیروهای
مردمی،
اعتراض و جنبش
مردمی ناگزیر
از تقابلی بهغایت
حاد و مستقیم
و توپر با
تمامیت
نیروهای قهریهی
سازماندهیشدهی
دولتی خواهد
شد. سرنوشت
همهی جنبشهای
بزرگ به تعیینتکلیف
با ارکان
غیردموکراتیک
دولت ـ ملتها،
یعنی همان
نیروهای
مسلح، گرهخورده
باقی خواهد
ماند.
هراس
از اینکه
قدرت برساختهی
ارتش بتواند
قدرت
برسازندهی
مردم را در
خود ادغام کند
یا، بدتر از
آن، خود به
قدرت
برسازندهی
نظم قانونی
بدل شود،
هراسی بهجاست
اما نیروی
یکسر نو و
وضعیت سراپا
بدیعی که در
نظم سیاسی
خاورمیانه در
۳۰ ژوئن
سربرداشت،
عرصه را برای
پیچشهای
تعیینکننده
و فرمساز
بعدی هموار
خواهد ساخت.
تفکر باید با
تضادها و خطوط
گریز خلقشده
در میدان
التحریر
فعالانه
مواجه شود.
احتمالا
رویارویی
بعدی در مصر،
درورای تکثر گروههای
سیاسی و جدال
کهنهی «اسلامگرایی
و سکولاریسم»،
درورای این
واقعیت که عدهای
هم از معترضان
التحریر
خواهان اعادهی
نظم پیش از
انقلاب
بودند، ربطی
به اقتصاد ارتش،
به رابطهاش
با ایالات
متحده و
بیزینس، به
ترکیب درونیاش
و حدزدن بر
قدرتش گذر
خواهد کرد.
ارتش ژست حمایت
از مردم را
گرفته است و
نیروی خود را
در پس قدرت
مقاومت مردمی
پنهان ساخته
است. محتوای بعدی
این مقاومت چه
خواهد بود؟
مردم چگونه خواهند
توانست
نیروهای مسلح
مرموز را
ازکار بیندازند؟
پاسخ به این
پرسشها راه
به ورای
مرزهای یک
دولت ـ ملت،
به واقعیت بهاصطلاح
ژئوپولیتیکی
منطقه و روابط
میان ارتشها
و دولتها
خواهد برد.