پاسخ
سردبیر سایت
راه کارگر به اعتراض
به انتشار
مقاله سیمور
هرش در سایت
راه کارگر
رفیقی
از دوستان
سازمان در
اعتراض به
انتشار مقاله
سیمور هرش در
سایت راه
کارگر
سئوالاتی
مطرح کرده است
که لازم دیدیم
به علت اهمیت
موضوع به آن
پاسخ دهیم
«رفقای
گرانقدر راه
کارگری و
عزیزم سلام.
به تازهگی
مطلبی از
سیمور هرش "مردان
ما در
ايران؟" را به
نقل از ستون
اصلی تارنمای
"روشنگری" در
سایت راه
کارگر دیدم،
...این جناب
"سیمور هرش"
که سالیان سال
است بسیار
مورد توجه
مسئولین تارنمای
روشنگری قرار
دارد را به
شخصه چیزی
شبیه به علیرضا
نوریزاده
وطنی و ژنریک
شدهی ایشان
میدانم.....
در مطلب
جدید و ترجمه
و به روزشده
در تارنمای روشنگری
و به این
واسطه در
سایت"راه
کارگر" آمده
است: "اگر
اطلاعات
منابع آگاهی
سيمور هرش پايه
قرار گيرد" ...
بر من دانسته
نیست این مقدمهی
تارنمای
روشنگری و ذکر
این "اگر" و
پایه قرار
دادن آن
برمبنای چه
منطقی استوار
است؟....
آن
گونه که میدانید
مسعود
خدابنده و
"شناخته
شدگی" اش از سر
آن است که وی
از جداشدهگان
مجاهدین میباشد
و اظهاراتی از
این دست که
سیمور هرش
بدان رفرنس
داده است نیز
تازهگی
ندارد
پرسش
اصلی این است
که جناب مسعود
خدابنده که
مشاور دولت
نوریالمالکی
در مورد
مجاهدین و کمپ
اشرف میباشد
(و در ضمن منبع
مورد اطمینان
آقای هرش) نمیبایست
دستکم نام
یکی از
خبرآورندهگان
تعلیمات در
صحرای نوادا
را که از
مجاهدین جداشده
و اطلاعاتشان
را با خدابنده
درمیان گذاشتهاند
را اعلام کند.
رفقا! اگر هرش
برای عدم
اعلام منابع
خارجی خود
منعی دارد به
قاعده
خدابنده جهت
افشای نام
منابع و
جداشدهگان
از مجاهدین
نمیبایست
منعی داشته
باشد....
و میماند
طرح این پرسش
دوستانه با
شما. اگر این
متن به مانند
بسیاری دیگر
از مطالبی این
گونه که مدتهاست
تارنمای
روشنگری را
اشغال کرده
درج میشد
چندان مورد
پرسش قرار نمی
گرفت که درج
آن در تارنمای
رسمی سازمان
پراعتباری
چون "راه کارگر"
آمده است».
پاسخ
سردبیر سایت
راه کارگر در
اعتراض به انتشار
مقاله سیمور
هرش در سایت
راه کارگر
اولین
مساله ای که در
اعتراض توجه را
جلب و حتی آدم
را متعجب
میکند واکنش شدید
دفاعی در
مقابل هرنوع
افشاگری در
رابطه با
مداخله خارجی
است. موضوع
این است: یک
نویسنده،
ژورنالیست و
محقق
آمریکایی که
به اندازه
کافی صاحب نام
است وبه شبکه
گسترده ای از
مقامات امنیتی
و اطلاعاتی و
نظامی و سیاسی
آمریکا و
بیرون آمریکا
دسترسی دارد ادعا
کرده که
منابعی صاحب
اطلاع به او خبر
داده اند
آمریکا به یک
گروه ایرانی
در صحرای
نوادا تعلیم
نظامی می دهد
و آنها
را از گروهی
ناتوان به
شبکه ای
توانمند در
داخل کشور
تبدیل کرده که
تاکنون همراه
با اسرائیل و
حتی شاید سیا
دست به
ترورهایی هم
در داخل ایران
زده اند.
بسیار خوب
این ادعا ممکن
است درست یا
غلط باشد.
واضح است که
واکنش
هرنیروی
مستقل و
دموکرات ایرانی
نسبت به چنین
خبری این است
که با جدیت و
نگرانی روی آن
خم شود و صحت و
سقم آنرا
بررسی کند
زیرا برای
چنین نیرویی
تردیدی نیست
که ما بین دو
ارتجاع
گرفتاریم و
نمیخواهیم
مانند انقلاب ۵۷ یک
ارتجاع به
بهانه مبارزه
با ارتجاع
دیگر بر گرده
مردم ما سوار
شود.
اما عده ای برعکس
ناگهان
برآشفته شده و
به تکذیب
گزارش پرداخته
اند آنهم
بدون ارائه
هرنوع دلیل و
منبعی و فقط از طریق
تخریب و بدنام
کردن و لجن
پاشیدن به
تهیه کننده گزارش
! یعنی کاری که
خود رژیم و
مجاهدین به آن
دست میزنند.
چرا؟ آیا
واقعا
اطلاع دارید که
ماجرای صحرای
نوادا دروغ
است؟ از کدام
منبع این
اطلاع را بدست
آورده اید. آیا
چون رژیم
ایران مرتجع
است هیچ نوع
مداخله خارجی
در ایران وجود
ندارد؟ آیا
اگر وجود دارد
نباید مردم از
آن مطلع شوند؟
آیا اینگونه
اطلاعات باید
فقط در انحصار
از ما بهتران
بماند و هرگز
به رسانه ها
راه پیدا
نکند؟ چون
واضح است که
هم رژیم ایران
و هم طرف
آمریکایی از
واقعیات باخبرند. آیا
وظیفه
مطبوعات و
روزنامه نگاران
آنهم در کشوری
مثل آمریکا
این نیست که
درمورد وقایع
تحقیق کنند و
واقعیات را در
اختبار مردم
قرار دهند؟
متاسفانه
این نگاه
سرسوزنی نسبت
به مداخلات
خارجی حساسیت
نشان نمی دهد
بلکه برعکس
راه هرنوع خبر
رسانی در مورد
آن را می بندد. شاید
ادعا شود که
این افشاگری ها
دست رژیم را
برای تشدید
سرکوب باز
میکند. واقعیت
این است که
تشدید سرکوب
ها در داخل
اساسا با عدم
مشروعیت و
منفور بودن
رژیم و ترس
رژیم از مردم
رابطه دارد.
مداخلات
خارجی فقط
برای توجیه
این سرکوب
مورد استفاده
قرار میگیرد و
تاکنون هم کم
به رژیم کمک
نکرده است. مداخلات
خارجی دست
رژیم را برای
«توجیه» سرکوب باز
میکند.
بنابراین
مسوولیت
فراهم کردن
راه توجیه
سرکوب ها بر
عهده مداخله
گران و نیروهایی
است که با
آنها همکاری
میکنند نه
کسانی که با
مداخله
مخالفت و آنرا
افشا میکنند.
مساله دوم
تخریب و لجن
پاشی به سیمور
هرش است.
مخالفت و نقد یک
گزارش ازاین
طریق، نقد را
بی معنا و بی
اعتبار میکند.
فرض کنیم هرش
آن باشد که دوستان
میگویند و
حتی بدتر از
آن، چرا به
خبر رسان شلیک
میکنید، نیک
می دانید که
این کار یعنی
خبر را کشتن؟ مگر
خبررسان چه
گفته است؟ آیا
خبررسان باید در
امتحان ایدئولوژیک
موفق شود؟. شاید ایراد
گرفته شود که چرا
مطلعین و
منابع آگاهی هرش
از مقامات
اطلاعاتی
هستند. آیا
چنین نگرشی،
می تواند نگاه
یک منتقد
سیاسی باشد؟
اما اگر
خراب کردن هرش
کمکی به رد
گزارش او نمیکند،
یک سوال جدی
را مطرح میکند.
سیمور
هرش نه چپ است
نه ادعای
رسالتی به جز
روزنامه نگار
بودن و وفادار
بودن به اصول
حرفه اش داشته
است. اما او به
گردن چپ و
انسان قرن بیستم و
همین دهه ی اول
قرن بیست و
یکم در دو مورد
مهم حق دارد که
نمی توان
آن را نادیده
گرفت.
۱ـ او
افشاگر کشتار «مای
لای» و مهمتر از
خود کشتار
لاپوشانی کشتار
توسط مقامات
مسوول دولت
خودش است. قوای
نظامی آمریکا
در جنگ ویتنام
در منطقه ای
که نام آن را ًمای
لای ۴ ً
گذاشته بودند
پانصد نفر زن
و مرد و کودک
غیرنظامی را
در سال ۱۹۶۸
قتلِ عام کرده
و کل منطقه را
با خاک یکسان
کرده بودند.
اما طبق معمول،
پنتاگون
اسرار این قتل
ِعام را به
طور اکید مخفی
نگه داشته
بود. سیمون هرش
از طریق منابع
اطلاعاتی که
در پنتاگون داشت
توانست
فرمانده
عملیات را به
نام ًویلیام
کالیً پیدا
کند و طی
مصاحبه ای با
او به چند و
چون دقیق
وقایع پی
ببرد. او
گزارش مستند و
مشروحی از این
قتل ِعام تهیه
کرد و به
مطبوعات اصلی
آمریکا
فرستاد اما
هیچ یک از
مطبوعات و
رسانه های
اصلی آمریکا
حاضر به چاپ
این افشاگری
نشدند. تنها
یکی از دوستان
او که در
خبرگزاری چپ
گرای Dispatch News
Service
کار می کرد
این گزارش را منتشر
کرد. پس از
انتشار گزارش،
ده ها روزنامه
خواهان انتشار
آن شدند. گزارش
هرش به سرعت
به رادیو و
تلویزیون راه
یافت و نقش
مهمی در
مخالفت افکار
عمومی آمریکا
با ادامه جنگ
ویتنام ایفاء
کرد. هرش به
خاطر این افشاگری
بشدت
به عنوان
دروغ گو،
تحریف گر و
کسی که فاقد
منابع دقیق
اطلاعاتی است
مورد حمله قلم
به مزدان
ورسانه های
وابسته به
دستگاه عریض و
طویل مجتمع
های نظامی
صنعتی
آمریکا
قرار گرفت. اما
نظامیان
دیگری که
دراین جنایت
شرکت داشتند
شروع به سخن
گفتن کردند و
بدین ترتیب
صحت افشاگری
ها و منابع او
تائید شد.
۲ ـ او
افشاگر
ابوغریب است.
در حقیقت به
خاطرقطعی
بودن و قریب
الوقوع بودن
انتشار فاجعه
ابوغریب و عکس
های مربوطه
توسط سیمور
هرش بود که
پنتاگون با عجله
به شبکه «سی بی
اس» زنگ زد و
گزارشی را در
اختیار ۶۰
دقیقه گذاشت
که از ضرب
انفجار مقاله
هرش بکاهد.
هرش در هردو
مورد خود را
در مقابل
قدرتمندترین
دستگاه دولت
جهان و بخصوص
نظامیان و
دستگاه
امنیتی آن
قرار داد. از
این طریق او
نه تنها چهره
هولناک دو جنگ
مخوف را رسوا و از
قربانیان
دفاع کرد بلکه
با تکیه بر
قوانین کشورش
در مقابل
مقامات دولتی، به
ایجاد تعادلی
مثبت به نفع
دمکراسی علیه
اتوریته
اهریمنی
دستگاه زور و
پول کمک کرد.
دو موردی
که در بالا
نام بردیم از
مهم ترین
موارد
افشاگری های
هرش می باشد
اما به این
فهرست می توان
افشاگری های
تکان دهنده
بسیاری نظیر
افشای
استفاده ارتش
آمریکا از
سلاح های
شیمیائی و
بیولوژیک در
جنگ ویتنام،
حمله از قبل
طراحی شده
اسرائیل به
لبنان در سال ۲۰۰۶
با هماهنگی
آمریکا و
بسیاری موارد
دیگر را نیز
اضافه کرد.
سیمون
هرش از جمله
نمونه های روزنامه
نگارانی است
که کارشان را
بر پایه
روزنامه
نگاری مبتنی
بر تحقیق
واقعیت ها(investigative journalism) و برملاء
ساختن حقایق
بدون ملاحظه منافع
قدرت مداران و
پول سالاران
قرار می دهند.
همانطور که در
بالا گفتیم
افشاگری های
او نقش مهمی
در تغییر
افکار عمومی
مردم آمریکا
علیه جنگ
ویتنام و عراق
ایفاء کرده
است.
با توجه به
این واقعیت
سوالی مطرح می
شود:
آیا سیمور
هرش را نمی
شناسید که این
چیزها را در
موردش گفته اید؟
در این صورت
بدا به حال
ملتی که
روشنفکر و
روزنامه نگار
و طرفدار دمکراسی
اش این گونه
بیاندیشد.
سیمور هرش با
نوری زاده
مقایسه شده
است!! نوری زاده
که تا به حال
یک خط ننوشته
که مزد آن را
قدرتی که در
خدمتش است از
قبل نپرداخته
باشد. نوری
زاده قلم به
مزد را با کسی
مقایسه میکنید که
از بنیانگذاران
روش تحقیق
مستقل در
روزنامه
نگاری قرن بیستم
است و در
شرایطی که
قدرت و پول
رسانه ها این
پای چهارم
دمکراسی را به
خدمت خود
درآورند او با
روش خود به
احیا و حفظ
اعتبار
روزنامه نگاری
کمک کرد.
یا
او را می شناسید و
این مطالب را مطرح
کرده اید،
آنوقت این
سوال پیش می
آید: انتقاد
شما چه هدفی
را دنبال می
کند؟
سردبیر
سایت راه
کارگر
۲۹
فروردین
۱۳۹۱ـ ۱۷
آوریل ۲۰۱۲