درسهایی
از انقلاب مصر
برای
انقلابیون
ایران
حمید
علیزاده
بر خلاف آنچه
رسانههای
بورژوایی
مدعیاند٬
انقلابها را
مبلغین شخصی
یا گروههای
کوچک نمیسازند.
آنها را تودهی
مردم میسازند
و سالهای سال
انحطاط نظام
کهن که دیگر
نمیتواند
جامعه را پیش
ببرد تدارکشان
میبیند. از
سوی دیگر وقتی
جامعهای
آمادهی
انقلاب است
یعنی وقتی
تناقضات به
سطحی خطیر رسیده٬
نیرویی کوچک
میتواند در
رویدادهای
پیش رو نقشی
بزرگ بازی کند.
نیویورک
تایمز هفتهی
گذشته مقالهی
بسیار جالبی
داشت با
عنوانِ «مصریهای
جوان٬ زیرک و
در تماس با اینترنت٬
رهبرِ شورشند»
که در آن به
روشهایی که
سازماندهندگان
اولین
تظاهرات مصر
در پایان ماه
ژانویه از آن
استفاده
کردند تاکید
شده بود. ما با بسیاری
نکات سیاسی که
در این مقاله
مطرح شده موافق
نیستیم اما
همین مقاله به
روشهای
بسیار موثری
که
سازماندهندگان
برای بسیج
نیرویی تودهای
از آن استفاده
کردهاند
اشاره میکند.
تمام
انقلابیون
صادق ایرانی
که امروز وارد
روز خطیری میشوند
که در آن
تظاهرات در ۳۵ شهر
سراسر کشور
فراخوان داده
شده باید این
درسها را فرا
گیرند.
رویکردی جدی
نسبت به روشها٬
خواستهها و
سازمان برای
مارکسیستها
امری حیاتی در
تسهیل پیروزی
و در عین حال تضمین
کمترین میزان
تلفات در این
روند است.
در مصر هم
درست مثل
ایران٬ جامعه
چند سالی است
که آمادهی
انقلاب بوده.
طغیانهایی
در تمام بخشهای
کشور اتفاق
افتادهاند:
مثل اعتصاب ۵۵
هزار نفر جمعآوریکنندهی
مالیات در سال
۲۰۰۷ یا اعتصاب
یک هفتهای ۲۷
هزار کارگر
شرکت نساجی و
پارچهباقی
مصر در همان
سال که به
پیروزی تمام و
کمال آنها
انجامید. اما
این مبارزات
بدون حزب
انقلابی که به
آنها مجرا
دهد و آنها
را عمومیت
ببخشد و مشخصهای
سراسری بهشان
اعطا کند در
نواخی و گروههای
مشخصی منزوی
ماندهاند.
سرنگونی
زینالعابدین
بن علی٬
دیکتاتور
تونس٬ انگیزش
و الهام بزرگی
برای تودههای
مصر بود. در
این لحظهی
جوشش٬ ۱۵ فعال
بیباک
توانستند
نقشی کلیدی در
استفاده از
موقعیت برای
سازماندهی
اولین
تظاهرات بازی
کنند.
انقلاب
فیسبوکی؟
افسانهای
شناختهشده
این است که
انقلاب مصر به
واقع «انقلاب
فیسبوکی»
بوده است. اما
آنچه مقالهی
نیویورک
تایمز به
روشنی نشان میدهد
این است که
خدمات
اینترنتی
همچون فیسبوک٬
توئیتر و گوگلچت
ابزارهای
قدرتمندی
هستند اما نمیتوانند
جای بسیج و
سازماندهی
فیزیکی را بگیرند.
گروهی که
جنبش را
سازمان میداد
از طریق این
ابزار تماسهایی
برقرار کرد و
با استفاده از
آنها
اطلاعات غلطی
برای فریب
نیروهای
امنیتی منتشر
کرد اما کار
به تشکیلات و
بسیج که میرسد٬
اعضای گروه
حضور فیزیکی
داشتند. گروه
در روز اول
تظاهرات
فعالانی به
بیش از ۵۰
نقطهی مختلف
در قاهره که
قرار بود
تظاهرات
مختلف از آنها
آغاز شود و به
سمت میدان
تحریر حرکت
کند٬ فرستاده
بود. در عین
حال نقطه آغاز
رسمیِ تظاهرات
در اینترنت
جای کاملا
متفاوتی
اعلام شد تا نیروهای
امنیتی فریب
داده شوند.
خواستههای
دموکراتیک و
اجتماعی
روشن است
که خواستههای
اصلی انقلاب
تا بحال
دموکراتیک
بودهاند.
شعار مرگ بر
مبارک توانست
تمام نیروهای
اجتماعی
جامعه مصر را
متحد کند و در
عین حال هدفی
روشن و مشخص
پیش روی جنبش
بگذارد.
خواستِ سرنگونی
ضرورتی اساسی
درون جنبش
تودهای
دموکراتیک
است. نه فقط
برای دستیابی
به دموکراسی
که در ضمن
برای بسیج
تودهها.
بخصوص در
کشوری مثل مصر
یا ایران مردم
میدانند که
اگر جنبش٬
مستبد را کنار
نزند با تلافی
خونین روبرو
میشود.
اما
فعالین مصر در
عین حال ارزش
خواستههای
اجتماعی در
بسیج تودههای
کارگر و فقیر
را دریافتند.
مقالهی
نیویورک
تایمز توضیح
میدهد:
«گروه
در روز اعتراض
از حقهای
برای فریب
پلیس استفاده
کرد. سازماندهندگان
اعلام کردند
که آنها میخواهند
در مسجدی در
محلهای سطح
بالا در مرکز
قاهره جمع
شوند و پلیس
نیروهایش را
در آنجا جمع
کرد. اما به
گقته آقای
عیلامی٬
سازماندهندگان
در عوض عازم
محلهای فقیر
در آن نزدیکی
شدند.
«شروع
کار از محلهای
فقیرنشین
خودش تجربهای
بود. آقای
لطفی ميگوید:
«ما همیشه از
نخبگان شروع
میکنیم که
چهرههایشان
را میشناسیم.
اینبار
گفتیم اینرا
هم امتحان
کنیم.»
«آنها
به دو گروه
تقسیم شدند –
یکی مردم را
در کافهها
تشویق میکرد
که به آنها
بپیوندند٬
دیگری به سوی
خانههای
بالا فریاد میزد.
آقای لطفی میگوید
به جای حرف
زدن از
دموکراسی آنها
روی مسائل
فوریتر مثل
حداقل دستمزد
تمرکز کردند.
شعار دادند:
«آنها کبوتر
و مرغ میخورند
و ما همیشه
لوبیا ميخوریم.»
و «ای وای٬ ۱۰
پوند دیگر
برایمان فقط
خیار میشود٬
چه شرمی٬ چه
شرمی.»
نتیجهی
خارقالعاده
نشان میدهد
که همه چیز
آمادهی
طغیان درون
تودههای
زحمتکش بود.
یکی از کسانی
که در مقاله
با آنها
مصاحبه شده
توضیح میدهد:
«گروه ما که
شروع شد ۵۰ نفر
بودیم. از محله
که بیرون
آمدیم چند
هزار نفر
بودیم.» به گفتهی
او با آغاز
اعتراضات در
آن روز مردی
را دیدند که
با گلولهی
پلیس از پا در
آمد.
تدارکات
گرچه
فعالین گروه
اعتراف میکنند
که بخشهای
فقیرتر جمعیت
را دست کم
گرفته بودند٬
روشن است که
این فعالین
تازهوارد
نبودند. آنها
رویکردی حرفهای
به تظاهرات
داشتند و به
فراخوان به
تودهها برای
بیرون آمدن
اتکا میکردند.
آنها حرکتهایی
پشت طرحها و
افکار خود
قرار میدادند
و کمتر چیزی
را رهای دست
حادثه میکردند.
در هفتهی پیش
از تظاهرات
کمپین را روی
اینترنت پیش
بردند و حتی
تظاهراتی
تهاجمی در
محلات فقیر
پیش بردند که
مطمئن از
حمایتِ مردم
از
تظاهرکنندگان
در آنها
نبودند.
دوباره در
این مقاله میخوانیم:
«شبِ
پیش از
تظاهرات «جمعهی
خشم» که برای ۲۸
ژانویه تدارک
دیده شده بود٬
گروه در خانهی
آقای عیلامی
دیدار کرد و
آقای لطفی
چیزی که «امتحان
میدانی» مینامد
انجام داد. از
ساعت ۶ تا ۸ شب
او و گروه
کوچکی از
دوستان در
کوچههای
بازیک محلهای
کارگری راه
رفتند و از
ساکنین
خواستند اعتراض
کنند٬ بیشتر
برای تخمین
سطح مشارکت و
اندازهگیری
ضرباهنگ راهپیمایی
در خیابانها.
«و
نکتهی بامزه
اینجا است که
کارمان که
تمام شد مردم
حاضر به ترک صحنه
نبودند. ۷۰۰۰ نفر
شده بودند و
دو ماشین پلیس
آتش زده بودند.»
نقش این
تدارکات
حیاتی بوده
است. اگر
پیشتاز جنبش٬
جوانان٬ بدون
حفاظتِ جنبشی
تودهای
منزوی مانده
بود٬ تظاهرات
میتوانست به
حمام خون ختم
شود. در عین
حال این
تظاهرات٬ که
بزرگترینشان
در روزهای
جمعه پس از
نماز جمعه
بود٬ در مسجدهای
مختلف در
محلات آرامتر
آغاز میشد و
از آنجا به
شاهراههای
اصلی قاهره که
نیروهای
امنیتی در آن
متمرکزتر
بودند میرفت.
برنامهی
کارزاری
دیرپا
بر عکس آنچه
به نظر میرسد
آقایان موسوی
و کروبی
تلویحا در نظر
دارند٬ در عمل
نشان داده شده
که اعتراضات
یک روزه بسیار
کمتر از
کارزاری
دیرپا که در
آن شتاب ساخته
میشود هستند.
تظاهرات یک
روزه تنها میتواند
برای اندازهگیری
نیروهای خودی
و علامت دادن
به جامعه مورد
استفاده قرار
بگیرد اما
تهاجمی جدی
برای تغییر
جامعه نیاز به
برنامهای
برای کارزاری
دیرپا دارد که
مدام تمدید شود.
این
واقعیت را
موفقترین
تظاهرات
ایران در سال ۸۸
تایید میکند.
اولین مورد در
روز ۲۵ خرداد
بود و در پی یک
ماه کمپین
انتخاباتی آمد
که هزاران نفر
را بسیج کرده
بود. دیگری در
روز عاشورا
بود که قدرت
عملا پس از یک
هفته بسیج به
خیابانها
افتاد (بیشتر
به این خاطر
که رویدادها
مصادف بود با
مرگ آیتالله
منتظری).
در مصر و
تونس نیز
دیدیم که این
کارزار
دیرپای اعمال
تودهای بود
که بنیاد
سرنگونی
مبارک و بنعلی
را ریخت. سازماندهندگان
تظاهرات با
محاسبهی
دقیقِ عوامل
مختلف مثل
خستگی توهمی
به تظاهرات یک
روزه نداشتند.
در مقاله میخوانیم:
«سازماندهندگان
برنامهای
هفتگی پخش
کردند که
بزرگترین
اعتراضات را٬
برای حفظ
انرژی٬ به سهشنبه
و جمعه اختصاص
داده بود.»
تظاهرات ۱۸
روزه در مصر
گرچه به نظر
نمیرسد که
طبق برنامه
بوده باشد اما
مرتبط بود با
تمدید مداومِ
مبارزه. این
واقعیت نقش
بسیار بزرگی
بازی کرد.
انقلابها
مثل ارتش در
نبرد نیاز به
محرک بودن
دارند. رکود
یا توقف به
جهت گم کردن و
بالاخره از
میانِ رفتن
روحیهی
حیاتی میانجامد.
این است که
علاوه بر
داشتن برنامهی
انقلابی روشن
و مشخص٬ مهم
است که همیشه
طرحی برای
تمدید مبارزه
و جذب لایههای
جدید جامعه
داشت.
در پایان
آنچه حیاتی
بود و هم در
تونس و هم مصر
هلِ نهایی را
داد جذب طبقهی
کارگر به
عنوان نیرویی
سازمانیافته
با نیروی
اعتصاب بود.
این درس مهمی
برای
انقلابیون
ایران است که
باید از شتاب
و انگیزشِ
تظاهرات برای
تدارک و سازماندهی
اعتصاب عمومی
استفاده کنند.
نیاز به
رهبری
انقلاب
مصر درسهای
بسیاری برای
انقلابیون
جدی دارد. در
این مقاله ما
تنها به تعداد
اندکی از آنها
پرداختیم.
فعالینی که
جنبش را در
مصر آغاز
کردند افکار و
روشهای
بسیار عالیای
داشتند. بخصوص
روشهای آنها
در غلبه بر
مشکلی مهم که
در ایران با
آن روبرو
هستیم: یعنی
گرد آمدن هستهای
چند هزار نفره
پیش از حمله.
اما در عین
حال این گروه
کمبودهایی هم
داشت.
اولین ضعف
فعالین فقدان
برنامهی
روشنی بود که
خواستههای
دموکراتیک و
اجتماعی را به
هم پیوند دهد
تا تمام لایههای
جامعه را به
میدان بکشد و
علیه تبلیغات
رژیمی کار کند
که گاهی موفق
میشد جنبش را
گروهی از مردم
جلوه دهد که
هدف مشخصی
ندارند و تنها
میخواهند
آشوب
بیافریند.
دوم و مهمتر
اینکه گروه
توانست به
جنبش تعینی
سازمانیافته
ببخشد. آنها
برای تحکیم
تدارکات فوقالعادهای
که انجام داده
بودند و برای
وسعت بخشیدن و
تقویت انداهی
جنبش و عمیقتر
کردن آن باید
به سمت برپایی
کمیتههای
سازمانده در
تمام محلهها
و کارخانهها
و مرتبط ساختن
آنها با همدیگر
در سطح محلی و
کشوری میرفتند.
چنین کاری به
تودهی بسیار
بزرگتری از
مردم امکان
مشارکت در
جنبش را میداد
و به آن
ماهیتی با
آشوب بسیار
کمتر میبخشید.
در عین حال
چنین سازمانی
به تودهها
امکان میداد
رهبری بسازند
و به آن نیروی
مشخص نمایندگیکنندهای
میبخشید.
واقعیت عملی
این است که
اگر چنین
نیرویی در مصر
حاضر میبود٬
از ابتدای
جنبش در چندین
موقعیت میتوانست
با اتکا به
حمایت اکثریت
مردم٬ مبارک را
سرنگون کند و
قدرت بگیرد.
در عوض
جنبش حداقل در
یک مورد٬ در
عصرِ روز یکشنبه
۶
فوریه٬ با
موقعیتی
روبرو بود که
در آن گمراهی
و فقدان روحیه
در بعضی لایههای
تودهها
گسترش یافت و
موقعیتی
خطرناک ساخت
که ارتجاع در
آن میتوانست
بازگشت
خونینی داشته
باشد. انقلاب
اما بارها با
اعمال
قهرمانانهی
بخصوص محکمترین
هستهی جنبش
که شهدای
بسیاری برای
دفاع از آن
داد٬ نجات
یافت. در ضمن گرچه
تودهها قدرت
را در دستان
خود داشتند از
آنجا که نمیدانستند
با آن چه
کنند٬
گذاشتند از
دستانشان
رها شود و به
دست ارتش
بیافتد.
مشکل اصلی
انقلابهای
تونس٬ مصر و
ایران فقدان
حزب و رهبری
انقلابی که
مبارزات
گذشته را فرا
بگیرد و به
نتیجهگیریهای
لازم برسد٬
هست٬ بوده و
خواهد بود.
این واقعیت به
روند انقلابی
مشخصهای
پرآشوبتر و
طولانیتر
خواهد داد و
در عین حال
فداکاریهای
بیشتری از
تودهها طلب
میکند. اما
وظیفهی ما
خندیدن یا
گریستن بر سر
این واقعیت
نیست که تنها
درک این است
که وظیفهی
تاریخی ما
ساختن و آبدیده
کردن این
رهبری در میان
شعلههای
رقصانِ
انقلاب است.
این وظیفهی
سادهای نیست
اما هرگز از
امروز سادهتر
نبوده. تاریخ
در سوی ما
است٬ نیروهای
ارتجاع از نظر
تاریخی
ضعیفند و تودهها
برای مبارزه
به پا میخیزند.
ما به جوانان
و کارگران و
قابلیت آنها
برای به دست
گرفتن سرنوشت
خود اعتماد
کامل داریم.
پیش به سوی
پیروزی!