دیدگاه
اولین
سهشنبهی
اعتراض
برگزار شد:
انقلاب نمیایستد!
برنامهی
کمونیستها
برای پیشروی
انقلاب
آرش
عزیزی و حمید
علیزاده
آنچه در ۲۵
بهمن محتمل به
نظر میرسید و
در اول اسفند
بر آن تاکید
شد٬ در روز سه شنبه
۱۰ اسفند ۸۹ به
کلی اثبات شد:
نفس گرم
انقلاب عرب٬
چنان آتشِ
انقلاب ایران
را شعلهور
کرده که اکنون
با قاطعیت میتوان
گفت: این
انقلاب زنده
است٬ این
انقلاب نمیایستد.
اکنون
دیگر شکی بر
احیای پرتوان
انقلاب ایران
نیست. مردم از
انقلابات عرب
یاد گرفتهاند
که یکی دو
تظاهرات کافی
نیست و مصمم
به ادامهی
جنبش به هر
قیمت ممکن
هستند. آنها
به تظاهرات در
سه سهشنبهی
متوالی
فراخوان دادهاند.
اولین سهشنبه
با حضور صدها
هزار نفرهی
مردم در سراسر
کشور برگزار
شد و دو سهشنبهی
بعدی که به
ترتیب ۸ مارس و
چهارشنبه
سوری هستند٬
در راهند.
گروه کمونیستی
«مبارزه
طبقاتی» از
این فراخوانها
پشتیبانی میکند
و خود را بخشی
از آنها میداند.
در این مقاله
ما میکوشیم
با نگاهی به
دو تظاهرات
گذشته٬
پیشنهادهایی
برای پیشروی
جنبش و برنامهای
که فکر میکنیم
کمونیستهای
ایران باید در
درون جنبش
تبلیغ کنند٬
مطرح کنیم.
۱ اسفند٬
۱۰ اسفند
توحش رژیم
در به کار
گیری خشونت
علیه مردمِ بیسلاح
در روز اول
اسفند در اوج
خود بود. حضور
شدید نیروهای
امنیتی میخواست
اجازهی
تشکیل
تظاهرات را به
مردم ندهد اما
آنها با
برگزاری
تجمعات
پراکنده که به
بخصوص در شب
اوج می گرفت
به خوبی به
جنگ این
تاکتیک آمدند
تا نهایتا اول
اسفند جمعیتی
چند صد هزار
نفره در تهران
و سایر شهرها
به خود ببیند.
در ۱۰ اسفند
نیز شاهد
ادامهی همین
تاکتیکها از
سوی مردم
بودیم. حتی میدیدیم
که مردم به
مامورین میگویند
«برای خرید
عید آمدهاند»
و در واقع
جوری حرکت میکردند
که فرق عابر و
تظاهرکننده
با هم معلوم
نباشد. در
واقع هم دیوار
چینی بین این
دو نبود چرا
که بسیاری از
عابرین به
مردم میپیوستند.
این نشانهی
مسلم جاری
بودن انقلاب
در کشور ما
است: خواستههای
جنبش٬ و در
صدر آن «مرگ بر
دیکتاتور»٬
چنان مورد
حمایت اکثریت
جامعه است٬ که
میتوان روی
حمایت بیشتر
عابرین هم
حساب کرد.
باز هم
دیدیم که
تظاهرات
بسیار وسیعتر
از سطح تهران
بود و برخورد
با نیروها در
کرج٬ اسلامشهر٬
شیراز٬
اصفهان٬
تبریز٬
کرمانشاه٬
مشهد٬ سمنان٬
رشت٬ بسیاری
از شهرهای
کردستان و دیگر
شهرهای کشور
هم گزارش شد.
از نکات
جالب سطح
رزمندگی
بالای مبارزه
در شیراز بود
که به گفتهی
ناظرین بیسابقه
بود. دیگر
نکتهی بسیار
جالب حضور
مردم
آذربایجان و
کردستان بود
که در سطحی بیسابقه
به میدان
آمدند (در زیر
به اهمیت این
حرکت اشاره میکنیم).
گسترش
رادیکالیسم و
رزمندگی
انقلاب
از آغاز
شروع جنبش در
پی تقلب در
انتخابات
ریاستجمهوری
در تابستان ۸۸ ما
تاکید کردیم
که این چیزی
کمتر از شروع
یک انقلاب در
ایران نیست.
در آن موقع
متاسفانه شاهد
بودیم که
بسیاری
نیروهای چپ
خود را از
جریان واقعی
انقلاب مردم
کنار کشیدند
به این بهانه که
این «دعوای
جناحهای خود
رژیم» است. آنها
به ما حمله میکردند
که چرا از
جنبشی که به
نام «جنبش سبز»
معروف شده
بود٬ حمایت میکنیم
در حالی که
رهبرانش بخشی
از جانیان
رژیم حاکم
هستند٬
شعارهایش
چیزی بیشتر از
«موسوی٬ رای
منو پس بگیر»
نیست٬ سازمانهای
کارگری از آن
پشتیبانی نمیکنند٬
طبقه کارگر به
مثابه یک طبقه
در آن نیست و
خواستهای
اقتصادی جایی
در آن ندارند.
انواع تئوریهای
سخیف بین بعضیها
باب شد که میخواستند
جنبش تودهای
مردم را با
دعواهای بخشهای
درون حاکمیت و
بخشهای
بورژوازی
درون ایران
توضیح دهند و
به پویایی و
دینامیسمِ
خود انقلاب
توجهی
نداشتند. در
آن زمان ما
علیه این تنزهطلبیها٬
که متاسفانه
درون بخشی از
رهبران
کارگری در
ایران نیز
نفوذ داشت٬
صحبت کردیم و
این حرف لنین
را یاد آور
شدیم که هر که
منتظر دیدن
انقلاب «خالص»
است٬ با این
آرزو زنده به
گور میشود.
آنکه بیش از
همه با حرف
این نوع «چپها»
موافق بود
البته
طرفداران «سبزاللهیها»
و انواع و
اقسام
بورژوا-لیبرالهای
داخلی و
خارجی٬ از
سازگاراها تا
جهانبگلوها٬
بودند که هزار
جنس بنجول از
دکان خود در آوردند
تا به جنبش
قالب کنند و
کلی در وصف
«عدم خشونت» و
«رهبری افقی»
(یعنی بیرهبری)
و بیایدئولوژی
بودن جوانان
ایران و جنبش
داد سخن
دادند. یک
واژه بود که تنها
زمانی از آن
استفاده میشد
که هدف حملهی
بیامان به آن
بود: «انقلاب».
تنها کمونیستها
بودند که از
همان آغاز با
نام «انقلاب»
از جنبش کنونی
سخن گفتند.
با پیشروی
جنبش دیدیم که
شعارها به
سرعت تحول یافتند.
«رای منو پس
بده» به سرعت
به «مرگ بر
دیکتاتور» و
«مرگ برخامنهای»
بدل شد.
تحرکات جنبش
هر روز تهاجمیتر
میشد و رژیم
تنها با گرفتن
شهدای بسیار
از مردم٬ موفق
به حفظ خود شد.
در تظاهرات
باشکوه عاشورای
۸۸ شاهد بودیم
که مردم تا یک
قدمی سرنگونی
جمهوری
اسلامی پیش
رفتند و البته
تمام لیبرالمسلکها
شروع به نقد
از جنبش بخاطر
«زیادهروی» و
«دست زدن به
خشونت» آن
کردند.
دور اول
انقلاب در
چنین حال و
هوایی (در
فضای وقفهی
جنبش پس از
ناکامی نسبی
روز ۲۲ بهمن)
خاتمه یافته
بود.
اما دور
دوم٬ که از ۲۵
بهمن استارتی
پرزور خورده
است٬ در حالی
آغاز میشود
که
رادیکالیسمِ
انقلاب صدبار
بیشتر شده است
و البته موج
پرشکوه
انقلاب در
جهان عرب که
از اقیانوس
اطلس تا دریای
مدیترانه تا
کرانههای
رود دجله و تا
همین سواحل
نیلگون خلیج
فارس را فرا
گرفته٬ جانی
دوباره به
انقلاب ایران بخشیده
است.
اینبار
شعارها از
همان ابتدا
«مرگ بر
دیکتاتور»٬
«مرگ بر خامنهای»٬
«مبارک٬ بن
علی٬ نوبت سید
علی»٬ «جمهوری
اسلامی٬ نمیخوایم٬
نمیخوایم» و
«استقلال٬
آزادی٬
جمهوری
ایرانی» بودهاند.
مهمتر آنکه
چنانکه هفتهی
قبل اشاره
کردیم مردم
اکنون هم درسهای
دور اول
انقلاب خود را
دارند و هم
درسهای
انقلابِ عرب
که تا کنون دو
دیکتاتور و
نصفی (شرق
لیبی از دست
قذافی آزاد
شده و چیزی به
سرنگونی او
نمانده) را
سرنگون کرده و
لحظه به لحظه
کشورهای
جدیدی را در
بر میگیرد.
ادامهی
جنبش با روحیهی
بالا
اولین
درسی که به
نظر میآید
رهبران جوان جنبش
در ایران در
عمل خود به
کار میبندند
لزوم پیشروی
جنبش و عدم
توقف آن است.
این بود که پس
از ۲۵ بهمن و ۱
اسفند٬
علیرغم توحش
رژیم و شهدایی
که مردم دادند٬
روحیهها
بالا بود و
بلافاصله
روزهای جدیدی
(یعنی سهشنبههای
اعتراضی)
فراخوان داده
شد.
جوانان
انقلابی ایران
انقلاب عرب (و
بخصوص پیشروی
و پیروزی انقلاب
در مصر) را از
نزدیک دنبال
میکردند و
این نکته را
دریافتند که
تظاهرات اگر قرار
است موثر
باشد٬ باید
مکرر و ادامهدار
و بابرنامه
باشد.
این درسگیری
را باید به
فال نیک گرفت.
در واقع جملهی
وائل غونیم٬
از رهبران جوانان
مصر٬ که گفته
بود ایرانیان
باید از مصریها
یاد بگیرند
چون ما از
ایرانیها
یاد گرفتیم٬
روحیهی
واقعی
همبستگی
انقلابی مردم
منطقه را آشکار
میکند. اگر
دیکتاتورها و
حامیان
امپریالیستشان
مدام با
همدیگر
همکاری میکنند
و از درسهای
سرکوب یکدیگر
فرا میگیرند٬
انقلابیون
نیز باید همین
کار را کنند
تا با جمعبندی
از درسهای هر
روزِ پیشروی
انقلابها٬
موفقیتهای
خود را تضمین
کنند.
آذربایجان
و کردستان به
صحنه میآیند:
نیروی
انقلابی ملیتهای
تحت ستم
تا پیش از
وقوع انقلاب
مصر٬ یکی از
عواملی که انواع
و اقسام
ناظرین بورژوایی
خارجی از
عوامل عدم
امکان شکلگیری
جنبش انقلابی
در این کشور
میدانستند٬
شکاف بین
مسیحیان و
مسلمانان در
این کشور بود.
جمعیت مصر ۹۰
درصد تبارِ
مسلمان دارند
و ۱۰ درصد از
مسیحیان قبطی
هستند.
مسیحیان
همیشه تحت
تبعیض از سوی
دولت بودهاند
و تلاشهای
بسیاری برای
حمله به آنها
برای ایجاد
تفرقه در
جامعه بوده
است. اما دیدیم
که وقتی نیروی
واقعی انقلاب
شروع به حرکت
کرد٬ تمام
جامعه علیه
رژیم حاکم
متحد شد. از باشکوهترین
صحنههای
انقلاب مصر
وقتی بود که
نماز جماعت
مسلمانان در
میدانِ تحریر
برگزار شد و
مسیحیان برای
حمایت از
برادران و
خواهران کشور
خود٬ صف
کشیدند و
محافظ شدند.
ظهور این
اتحاد اتفاقی
نبود. این
هوشمندی رهبران
جوان جنبش بود
که از ابتدا
به تبعیضی که
دولت مبارک بر
قبطیان میکرد
آگاه باشد و
در شعارها و
عملکرد خود به
آن توجه کند و
بر مصری آزاد
برای همهی
شهروندان آن
تاکید کند.
در کشور
ما٬ بخشهای
عظیمی از مردم
ملیتهای تحت
ستم را تشکیل
میدهند.
پرداختن مفصل
به این مساله
از حوصلهی
مطلب حاضر
خارج است٬ اما
مردم چهار پنج
بخصوص باید جز
ملیتهای تحت
ستم به شمار
روند: کردها٬
ترکهای
آذری٬ عربهای
خوزستان٬
ترکمنهای
شمال شرقی و
بلوچهای
جنوب شرق.
مردم این
مناطق همیشه٬
از زمان قاجار
تا پهلویها
تا جمهوری
اسلامی٬ به
درجات مختلف
تحت ستم دولت
مرکزی بودهاند
و از همینرو
از انقلاب
مشرطه تا
انقلاب ۵۷
همیشه از
رزمندهترین
گردانهای
جنبشهای
انقلابی
ایران را
تشکیل دادهاند.
اما از
آغاز جنبش
انقلابی شاهد
حضور همگون
مردم این
مناطق نبودهایم.
به طور کلی میتوان
گفت آنها٬
بخصوص در
آذربایجان و
کردستان٬ در
بهترین حالت
با کمی شک و ظن
به «جنبش سبز»
نگاه کردهاند.
دلیل این امر
این نیست که
مردم این
مناطق سرنوشت
خود را سوای
سرنوشت مردم سایر
مناطق ایران
میدانند. در
واقع در چند
سال پیش از
آغاز جنبش در سال
۸۸ بعضی از
پیشروترین
جنبشها علیه
جمهوری
اسلامی از
همین مناطق
آمده است. از
این دسته است:
شورش مردم
آذربایجان در
تابستان ۸۵ که
بر سر
کاریکاتور
توهینآمیز
نشریهی
ایران شروع شد
و به جنبشی علیه
کل دولت کشید؛
جنبش چند ماه
بعد مردم خوزستان
علیه تلاشهای
فارسیسازی و
سرکوب بیشتر
قومی و زبانی
عربهای جنوب
که باز هم به
سرعت به
اعتراضی
سیاسی-اجتماعی
بدل شد؛ و
جنبشهای
همیشه جاری
سیاسیترین
نقطهی ایران
یعنی کردستان.
واقعیتی که از
تحلیل تمام
این جنبشها
بر میآید این
است که خواستها
و مشکلات مردم
این منطقه در
مبارزه با
جمهوری
اسلامی مشابه
و یکسان با
خواستها و
مشکلات مردم
سراسر ایران
است.
به درجهای
که مردم این
مناطق با جنبش
همراه نبودهاند٬
به دلیلِ عدم
هرگونه توجه
رهبران جنبش به
خواستهای
موجه ملی و
زبانی این
مردم تحت ستم
بوده است.
باضافه زبان
شوونیستی
حاکم بر
بسیاری از
رهبران جنبش این
آش را شورتر
هم کرده است.
در واقع ستم
مضاعف ملی
باعث شده مردم
این مناطق
نفرتی
دوچندان از
جمهوری
اسلامی داشته
باشند و به
درستی به رهبرانی
امثال موسوی
(که خود ترکزبان
است اما به
دلیل شوونیسم
حاکم٬ تا بحال
کسی دو کلمه
تکلم او به
زبان مادری را
نشنیده) و
کروبی هیچ
اعتمادی
نداشته باشند.
در نتیجه
هر چه بر
رزمندگی و
رادیکالیسم
جنبش افزوده
میشود٬ ورود
ملیتهای تحت
ستم به آن
بیشتر میشود.
در واقع
مطالعهی سیر
جنبش از آغاز
آن تا امروز
نشان میدهد
که این روند
دقیقا موجود
بوده است.
اتفاقی نیست
که در روز اوج
دور اول جنبش٬
یعنی عاشورای ۸۸٬
گستردهترین
مبارزات در
آذربایجان در
جریان بود و
مدتی بعد با
شهادت مبارز
انقلابی
کردستان٬ فرزاد
کمانگر٬ شاهد
اتحاد کل جنبش
با اعتصاب عمومیِ
که نیروهای چپ
در کردستان
سازمان
دادند٬ بودیم.
این است که
دیدهایم از
آغاز دور دوم
جنبش
آذربایجان و
کردستان در
سطحی بسیار
وسیعتر به آن
پیوستهاند.
در روز اول
اسفند شاهد
اعتصاب عمومی
دیگری در
کردستان
بودیم که
همراه با
تظاهرات گسترده
در سنندج٬
مریوان٬
مهاباد٬ پاوه٬
بوکان و سایر
شهرهای منطقه
بود. در دور
جدید جنبش
دیدهایم که
حتی نیروهای
ناسیونالیستِجداییطلبِ
آذربایجان و
کردستان هم
تحت فشار مردم
فراخوان به
شرکت در جنبش
را دادهاند.
واقعیت
اینجا است که
مردم تمام
مناطق ایران
اکنون در عمل
خود متوجه میشوند
که اتحاد تمام
لایههای تحت
ستم کشور
مطمئنترین
راه پیروزی
علیه
دیکتاتوری
است. انرژیِ انقلابی
ملیتهای تحت
ستم درافزودهای
بینظیر به
جنبش انقلابی
مردم علیه
جمهوری اسلامی
است. شعارهای
اصلی جنبش٬ از
«مرگ بر
دیکتاتور» تا
«جمهوری
اسلامی نمیخواهیم»
(یعنی جدایی
دین از دولت)
خواست تمامی
مردم ایران
است.
اما آنچه
این اتحاد در
سراسر کشور را
تامین میکند٬
توجه رهبران
جنبش به تبعیض
و ستم ملی جاری
در اکثریت
مناطق کشور ما
است. پایان
این تبعیض و
اعطای حق
تعیین سرنوشت
به ملیتهای
تحت ستم باید
جز خواستهای
اصلی کل جنبش
باشد. این برنامهای
است که
کمونیستهای
ایران و جهان
همیشه تبلیغ
کردهاند.
انقلاب
روسیهی ۱۹۱۷ در
کشوری
امپراتوری
صورت میگرفت
که بیش از
نیمی از مردم
آن «روس»
نبودند و به
انواع ملیتهای
تحت ستم تعلق
داشتند. در
این میان
بلشویکها به
رهبری لنین و
تروتسکی٬
شعار «حق
تعیین سرنوشت
تا سر حد
جدایی» را در
برنامهی
کمونیستهای
روسیه
گنجاندند.
برخلاف آنچه
شوونیستهای
کلبیمسلکِ
فارس تبلیغ میکنند٬
این برنامه نه
به تجزیه و از
هم گسستنِ انقلاب
که به اتحاد
داوطلبانه
تمام مردم علیه
حکومت تزاری
منجر شد. بدون
این اتحادِ
داوطلبانه
بلشویکها
نمیتوانستند
در سراسر
امپراتوری
پهناور روسیه از
سنت پترزبورگ
تا ولادیووستوک
و دوشنبه و
باکو و باتومی
به قدرت برسند.
در ایران
نیز کمونیستها
باید از
برنامهای
مشابه
استفاده کنند.
نمونههای
موفقی از این
زمینه را در
میان بعضی
گروههای چپ
میبینیم. مثلا
«راه کارگر٬
سازمان
انقلابی
کارگران ایران»
با تاکید بر
شعار «حق
تعیین سرنوشت»
خواست «اتحاد
داوطلبانه»
تمام ملیتهای
ایران را در
برنامهی خود
گنجانده است و
حتی نشریهای
با همین
عنواِن «اتحاد
داوطلبانه» به
زبانهای
مختلف منتشر
میکند. این
همان راهی است
که «مبارزه
طبقاتی» نیز
بر آن پافشاری
میکند و در
برنامهی خود
گنجانده است.
نقش قاطع
طبقهی کارگر
در پیشروی
انقلاب
اما اگر از
میان تمام درسهای
انقلاب عرب
بخواهیم بر
یکی تاکید
کنیم آن نقش
قاطع به میدان
آمدن طبقهی
کارگر در
سرنگونی
دیکتاتورها و
در پیشروی انقلاب
است.
هم در تونس
و هم در مصر
دیدیم که این
به میدان آمدن
وسیع طبقهی
کارگر به
مثابهی یک
طبقه بود که
به فرار بن
علی و سرنگونی
حسنی مبارک
انجامید. در
مصر دقیقا دو
روز بعد از اعتصابات
وسیع کارگری
بود که مبارک
فرار کرد و امروز
هم دقیقا همین
ادامهی
مبارزات کارگری
است که به
تعمیق انقلاب
میانجامد. در
واقع طبقهی
کارگر مصر در
حال حاضر پیشبرندهی
اصلی ادامهی
انقلاب است.
در تونس نیز
دقیقا شاهد
همین روند
هستیم.
کارگران
متشکل در یو
جی تی تی
(اتحادیه
عمومی
کارگران تونس)
از گردانهای
اصلی انقلاب
تونس بودند و
اکنون مبارزات
درون این
سندیکا علیه
رهبران سازشکار
و رفورمیست آن
به شدت در
جریان است.
در ایران
حضور
زحمتکشان و
طبقهی کارگر
در جنبش از
آغاز با چالشهایی
مواجه بوده
است٬ مثلا این
واقعیت واضح که
موسوی و کروبی
و تمام
«اصطلاحطلبان»
در برنامههای
اقتصادی در
واقع نولیبرال
و خواهان
ادامهی
خصوصیسازیها
و حذف یارانهها
و ... بودند که
البته در حال
حاضر احمدینژاد
بهتر از آنها
به انجامش
مشغول است.
فراتر از آناینکه
حتی جوانان
سازماندهنده
و رهبرِ جنبش
نیز بر خلاف
همتایان مصری خود
توجه ویژهای
به نیازهای
کارگران و
مطرح کردن
خواستهای آنها
نمیکردند.
این اشتباه
البته از سوی
خیلیها از
درون جنبش
مطرح شد و با
گذشت زمان
بسیاری متوجه
نیاز قرار
دادن خواستههای
اقتصادی در
برنامهی
جنبش شدهاند.
با این همه
باید اذغان
داشت که از
همان آغاز شاهد
حضور آحاد
عظیمی از مردم
زحمتکش و کارگر
در جنبش
بودیم. اما
اگر طبقهی
کارگر به
مثابهی یک
طبقه وارد
جنبش نشد٬ یکی
از دلایل دیگر
این را باید
اشتباهات آن
دسته از
باصطلاح «رهبران»
منزهطلب
کارگری دانست
که خود را از
انقلاب واقعی
مردم کنار
کشیدند و
رهبری
لیبرالِ جنبش
را به چالش
نکشیدند.
ما اما از
همان اول
تاکید کردیم
که کلید واقعی
انقلاب ایران
در دست طبقهی
کارگر است. پس
از اجرای طرح
«هدفمندسازی
یارانهها» و
دور اخیر
رادیکالیسم
جنبش که از آن
سخن گفتیم٬
شاهد بالا
رفتن آگاهی
اجتماعی درون
انقلاب و مطرح
شدن بسیاری
خواستههای
اقتصادی
هستیم. مدتها
است که طرحِ
«اعتصاب
عمومی» از سوی
بخشهای
مختلفی از
جنبش شنیده میشود.
در آغاز
دور اخیر جنبش
شاهد اعتصاب ۵۰۰ نفر
از کارگران
فاز سه
پالایشگاه
آبادان و ۱۴۰۰ نفر
از کارگران
پتروشیمی
تبریز٬
باضافه اعتراضات
وسیع کارگران
کیان تایر که
ماهها است
حقوق نگرفتهاند
بودهایم. این
اعتصابات
مشخصا همگام
با جنبش بوده
است. اعتصاب
کارگران
آبادان دقیقا
همزمان با دو
روز جنبش (اول
و دهم اسفند)بود
و تنها خبر آن
(گرچه هنوز
بخش کوچکی از
کارگران صنعت
نفت بود)یادآور
اعتصاب
کارگران نفت
در سال ۵۷ و
نقش قاطع آن
حرکت در
سرنگونی رژیم
شاه را داشت و
مایهی امید و
تشویق بسیار
مردم بود.
اینکه
اعتصاب عمومی
کارگران٬ کل
جامعه را فلج
میکند و با
قاطعیت به
سقوط رژیم میانجامد
بر کسی پوشیده
نیست. انواع و
اقسام بورژواها
هم همین را میدانند
و همین و است
که گه گاه
قربان صدقهی
طبقهی کارگر
میروند و
خواهش میکنند
به میدان
بیاید. نکتهی
مهمتر اما این
است که بااین
حرکت٬
کارگران قدرت
واقعی خود را
در مییابند و
انقلاب٬ رنگ و
بوی دیگری میگیرد٬
تعمیق میشود
و ادامه پیدا
میکند. در
طول اعتصاب
عمومی٬
کارگران و
مردم کمیتههایی
برای انجام
امور ضروری
تشکیل میدهند
و عملا ادارهی
جامعه را به
دست میگیرند.
همین کمیتهها
میتواند شکل
جنینی دولت
کارگری آینده
باشد.
نیاز به
برنامه
تا بحال از
چند نیاز فوری
جنبش صحبت
کردهایم:
مطرح کردن
خواستهای
ملیتهای تحت
ستم٬ مطرح
کردن خواستهای
اقتصادی برای
به میان آوردن
بیشتر کارگران
و زحمتکشان...
همهی اینها
در کنار هم
مسالهی نیاز
به داشتن
برنامه برای
جنبش در سطح
سراسری را
مطرح میکند.
تلاش برای
تدوین برنامه
خود به معنی
تعمیق جنبش و
مشخص کردن
خواستهای
مردم برای «پس
از جمهوری
اسلامی» است.
ما٬
فعالینِ گروه
کمونیستیِ
مبارزه طبقاتی
به عنوان بخشی
از جنبش مردم
ایران٬ برنامهی
خود را آماده
کردهایم و
اکنون
خشنودیم که آنرا
در میان حساسترین
روزهای
انقلاب در
کشور ما و
منطقهی ما
ارائه کنیم.
جمهوری
اسلامی از
بالا هزار
شکاف خورده و
از پایین با
رودخانهی
پرخروش
انقلاب روبرو
است و به کلی
در حال تلاشی
است. روزی که
همگی مدتها
در انتظارش
هستیم٬ نزدیک
است. برنامهی
کمونیستها
تضمین میکند
که پس از سقوط
این رژیم٬ کل
دستگاه
سرمایهداری
در ایران از
میان برود و
جامعهای
برای منافع
همهی مردم
سازمان داده
شود.
برنامه «مبارزه
طبقاتی»
کمونیستهای
ایران چه میخواهند؟
نظام
سرمایهداری
شکست خورده و
ناکام مانده
است. در جهانی که
این همه
پیشرفت علم و
صنعت و فنآوری
و فرهنگ٬ فرصتهای
بیپایانی
جلوی بشر
گشوده٬ همین
بشر را با
استثمار و
سرکوب و جنگ و
تبعیض به سوی
بربریت سوق میدهند.
در ایران
این تناقض
برای همه واضح
است. زمین
عریض و وسیع٬
منابع معدنی سرشار٬
فرهنگهای
غنی سراسر
کشور٬ جوانان
پرشور و
پرانگیزه و
مشتاقِعلم و
دانش٬ شهرهای
پرجوش و خروش
و صنایع متعدد
و پیشرفته همه
شرایط را
آماده کردهاند
تا جامعه ما
را به
بالاترین
سطوح برسانند.
اما این نظام
فاسد و گندیده
و انگلی
سرمایهداری٬
تحت حکومت خونبارِ
جمهوری
اسلامی٬ به
جای رشد این
منابع تنها
قادر به
نابودی آنها
است. طبیعت و
زمین را میدرند٬
تمامی فرهنگمان
را سرکوب و
نابود میکنند٬
جوانانمان
را به فجیعترین
شرایط میکشانند٬
صنعتمان را
نابود میکنند
و در کارخانهها
را میبندند و
هر روز زندگیمان
را دشوارتر میکنند
و پایینتر میکشانند.
دلیل اصلی
این شرایط٬
آفت سرمایهداری
است که دیگر
نمیتواند
جامعه بشری را
پیشرفت دهد.
این آفت را باید
با تبرِ
انقلاب
سوسیالیستی
قطع کرد.
تودههای
ایران نشان
دادهاند که
دیگر این شورهبختی
را تحمل نمیکنند.
انقلاب آغاز
شده است و
آنان اکنون
سرنوشت خود را
به دست گرفتهاند
تا اینگونه
اوضاع خود را
به سکوی
پرتابی برای
نظمی نوین در
جامعه بدل
کنند.
ما٬
«مبارزه
طبقاتی»٬ بخش
ایرانِ گرایش
بینالمللی
مارکسیستی٬
با تمام قوا
در طرف کارگران٬
جوانان و
زحمتکشان
ایران در
مبارزه تودهای
علیه رژیم
ارتجاعی
جمهوری
اسلامی هستیم.
ما میکوشیم
در هر اعتراض
و هر تظاهرات
و هر اعتصاب حاضر
باشیم – شانه
به شانه با
تودهها و با
بهترینِ
رزمندگان آنها.
اینجا است که
ما بیچون و
چرا پرچم
کمونیسم
انقلابی را
بلند میکنیم.
این است تنها
راه نجات از
بنبست
سرمایه و
پیشروی به سمت
جامعهای که
تودهها در آن
حاکمند و تمام
نیروهای
جامعه برای بهبود
زندگی میلیونها
نفر از مردم
به کار میافتند:
سوسیالیسم.
به این
مبارزه
بپیوندید!
برنامه
ما از این
قرار است:
پیش به
سوی مجمع موسسان
انقلابی
جمهوری
اسلامی از
بالا تا پایین
فاسد است و ما
برای سرنگونیآن
مبارزه میکنیم.
در عین حال ما
برای مجمع
موسسان
انقلابی
مبارزه میکنیم
که متشکل باشد
از نمایندگان
مردم از محلات
و کارخانهها
و از سراسر
شهرها و
روستاها. درون
این مجمع٬ما
برای برقراری
نظامی
سوسیالیستی و
دموکراتیک
مبارزه میکنیم
که در آن
قدرتِ سیاسی و
اقتصادی به
دست شوراهای
مردم باشد.
انحلال
سپاه
پاسداران و
سایر بخشهای
دستگاه سرکوب
رژیم
ما برای
انحلال کامل
سپاه
پاسداران٬
وزارت اطلاعات
و سایر بخشهای
دستگاه سرکوب
رژیم میجنگیم.
دار و دستهی
آدمکشی که بر
صدر این ماشین
استبداد
نشستهباید
به همراه بقیه
جلادان رژیم
به محاکمه کشیده
شود. تمام
داراییها٬
شرکتها و
زمینهای
متعلق به سپاه
باید مصادره
شود و تحت
کنترل و
مدیریت
دموکراتیک
کارگری در آید
تا بتواند به
خدمت کل جامعه
گذاشته شود.
دموکراسی
تمام و کمال
ما برای
آزادی کامل
بیان٬ سخن و
تجمع مبارزه میکنیم.
پایان هرگونه
سانسور
مطبوعات و
اعطای دسترسی
به رسانههای
ملی به تمام
گروهها و
سازمانها
مطابق با
میزان حمایتشان
درون جامعه.
در عین حال ما
میخواهیم
تمام مقامات
دولتی٬ از
رئیس پلیس تا رئیسجمهور٬
با رای مستقیم
مردم
انتخابات
شوند و در هر
زمانی قابل
عزل باشند.
جدایی
دین از دولت
ما خواهان
آزادی مذهب و
بیمذهبی
هستیم. در عین
حال ما خواهان
جدایی دولت از
تمامی نهادها
و سازمانهای
دینی و مذهبی
هستیم.
پایان
برنامهی
خصوصیسازیها
و «هدفمندسازی
یارانهها» –
ملیسازی
نهاد عالی
اقتصاد تحت
کنترل
دموکراتیک کارگری
طرح
«هدفمندسازی
یارانهها» که
چیزی اجرای
دستورات
سرمایهداری
جهانی نیست
باید فورا
خاتمه یابد.
تمام شرکتهای
خصوصیسازیشده
باید دوباره
ملیسازی
شوند. اینها
به همراه تمام
شرکتها و
منابع متعلق
به دولت و
بنیادها٬
یعنی بخش اعظم
قوه اقتصادی
ایران٬ باید
تحت کنترل و
مدیریت دموکراتیک
کارگران قرار
بگیرد. تولید
کل اقتصاد باید
در سطح سراسری
و بر پایه
برنامهای
دموکراتیک
سازمان یابد و
هماهنگ شود.
برابری
کامل جنسیتی٬
لغو تمام
قوانین زنستیز
پایان تمام
انواع سرکوب و
تبعیض علیه
زنان. ما برای
برابری کامل
زن و مرد در
قانون و در
فرصتهای
اشتغال و در
تمام سطوح
جامعه مبارزه
میکنیم. ما
در ضمن خواهان
قانونی بودن
سقط جنین و
دستمزد کامل
در دوران
بارداری و
تولد کودک هستیم.
پایان
بیکاری – کاهش
هفته کاری
برای پایان
آفت بیکاری ما
خواهان کاهش
هفته کاری با
حفظ دستمزد
کامل و در عوض
ایجاد شغل
برای تمام
جوانان و مردم
هستیم. این از
طریق برنامههای
وسیع توسعه و
صنعتیسازی
ممکن میشود.
در عین حال
حقوق بیکاری
دولتی باید
حداقل به
اندازه حداقل
دستمزد باشد.
دستمزد
مناسب زندگی و
شرایط کاری
شایسته
ما خواهان
حداقل دستمزد
یک میلیون
تومان با افزایش
برای مقابله
با تورم
هستیم.
قراردادهای
تضمینی و
دائمی باید به
جای
قراردادهای
موقتی برقرار
شوند. در عین
حال ما از حقِاعتصاب٬
آزادی کامل
تشکیل
اتحادیهها و
سندیکاهای
کارگری و
برقراری قراردادهای
دستهجمعی در
تمامی
کارخانهها و
کارگاهها
دفاع میکنیم.
بهداشت و
خدمات درمانی
رایگان
دسترسی
سراسر٬ وسیع و
رایگان به
بیمارستان و درمانگاهها
در سراسر نقاط
شهری و
روستایی کشور.
از وظایف
بنیادی
جامعه٬ تضمین
عالیترین
شطح شرایط
بهداشت و
خدمات درمانی برای
تمام
شهروندان است.
تحصیلات
رایگان و لغو
کنکور
آموزش و
پرورش و
تحصیلات
رایگان در
تمام سطوح جزو
حقوق پایهای
بشر است. ما
خواهان لغو
کنکور و
جایگزینی آن
با حق تحصیلات
رایگان در
تمام سطوح
هستیم.
حق تعیین
سرنوشت برای
تمام ملیتها
ما خواهان
پایان تمامی قوانین
و اعمال تبعیضآمیز
علیه اقلیتهای
ملی هستیم. ما
خواهان آزادی
کامل تحصیل به
زبانمادری و
اختصاص منابع
برای انتشار
نشریات به زبانهای
متعدد ایران
هستیم. ما
خواهان
جمهوری سوسیالیستی
با اتحاد
داوطلبانه
تمامی اقوام و
ملیتهای
ایران٬ با حفظ
خودمختاری
برای مناطق٬ و
پیشروی به سوی
اتحاد
سوسیالیستی
تمام
خاورمیانه٬
آسیا و جهان
هستیم. ما در
ضمن حق تمامی
ملیتها برای
اینکه
بخواهند بخشی
از این جمهوری
باشند یا استقلال
را طلب کنند٬
محفوظ میداریم.
ارتشِ
دموکراتیک
مردمی
لغو سلسلهمراتب
در ارتش.
دستمزدها و
حقوق برابر
برای افسران و
سربازان.
انتخاب
افسران توسط کمیتههای
سربازان. ارتش
در ضمن باید
تحت کنترلِ
دموکراتیک
شوراهای مردم
باشد.
پایان
دفاع از
بنیادگرایی
اسلامی در
منطقه و جهان؛
پیش به سوی
سیاست خارجی
انقلابی
پایان
حمایت از
نیروهای سیاه
بنیادگرایی
اسلامی در
منطقه و جهان
و پایان
اختصاص منابع
مردم ایران به
این نیروها.
سیاست خارجی
ایران باید
مطابق با همبستگی
با مبارزات
کارگران و
زحمتکشان
منطقه و جهان
و تبدیل ایران
به قطبی
انقلابی و مترقی
باشد.
پیش به
سوی فدراسیون
سوسیالستی
خاورمیانه
تودههای
زحمتکش ایران
در مبارزه علیه
سرمایهداری
و ارتجاع تنها
یک متحد دارند
– طبقه کارگر و
زحمتکشان
جهان.
انترناسیونالیسم
نیاز مبرمِ
مبارزهی
تودههای
ایران است. از
یک سو٬ نیاز
به مدرنسازی
و توسعهی
سریع صنعت و
تولید٬
انقلاب را
وادار میکند
مرزهایش را
گسترش بخشد و
از سوی دیگر
جنبش لاجرم به
کشورهای دیگر
درون منطقه
سرایت میکند.
اولین بروز
این روند از
طریق ملیتهایی
است که در دو
سوی مرزهای
مصنوعی زندگی
میکنند که به
دست
استعمارگران
و امپریالیستها
ساخته شده تا
تودهها را از
هم جدا کند. ما
برای
فدراسیون
سوسیالیستی
متحد
خاورمیانه
مبارزه میکنیم
و این اولین
قدم پیشروی به
سوی سوسیالیسم
جهانی به
عنوان تنها
راهحل
پایدار بشریت
است.
منبع:
نشریه «مبارزه
طبقاتی»٬
شماره ۴