موفقیتهای
نظامی و جهشهای
جامعه
ایران
در کسوت قدرتی
منطقه ای سر
بر می
آورد
Bernard HOURCADE
برگردان:
منوچهر
مرزبانيان
در جنگ
سردی که در
منطقه ایران
را به
رویارویی با
عربستان
سعودی
کشانده، این
کشور میتواند
به تکیه گاه
هایی در مجمع
الجزایر اقلیتهای
شیعه مذهب یا
همگون آنها
امید بندد.
جمهوری اسلامی
توانسته است
به حمایت
مسلمی از این
اقلیتها
برآید، به
ویژه در نبرد
آنها برای
شکست دادن
جهادیون در
سوریه و عراق.
اما ریشه
رقابت میان
این دو قدرت
خلیج [فارس]
بیش از آنکه
اختلافات
قومی یا مذهبی
باشد، سیاسی
مینماید.
ایران
برای نخستین
بار در تاریخ
معاصر خود با مداخله
سپاه
پاسداران
انقلاب
اسلامی در عراق
و سوریه، از
میدان نبردی
نطامی، در
آنسوی مرزهایش،
پیروز بیرون
آمده است. روز
۲۱ نوامبر ۲۰۱۷
حسن روحانی
رئیس جمهور
این کشور
پایان ماجرای
”سازمان خلافت
اسلامی“ را
اعلام داشت،
در همان حال
ژنرال قاسم
سلیمانی، فرمانده
نیروی ویژه
قدس، به تجلیل
از این «پیروزی
سرنوشت ساز»
پرداخت.
موفقیت علیه
جهادیون، سهمی
در پیدایی
دوباره ایران
در صحنه خارج
از کشور داشت.
قبلا هم در ۱۴
ژوئیه ۲۰۱۵،
با امضای قراردادی
با شش قدرت
بزرگ جهان
درباره
برنامه هسته
ای کشور به
پیروزی
دیپلوماتیکی دست
یافته بود که
قاعدتا می
باید به وی
رخصت دهد تا
از انزوای
دیپلوماتیک و
تجاری به در
آید.
درواقع،
جمهوری
اسلامی بهره
چندانی از این
پیروزیها
نبرده است .در
همان حالی که
خود را متهم
به بلندپروازیهای
سیطره جویانه
می بیند، دولت
آقای ”دونالد
ترامپ“ با
امتناع از
برداشتن
تحریمها،
عملا مانع
احیای
اقتصادی
ایران گردیده
است، که
جمهوری
اسلامی آنهمه
آرزومند آن
بوده. ظاهرا
ایران پس از
نزدیک به چهار
دهه انزوا، محاصره،
تحریمهای
بین المللی و
تهدید به جنگ،
دور از آنست که
همچون یک قدرت
منطقه ای
«عادی» شناخته
شود. این کشور
به ماندن در
سنگر، «مقاومت
در برابر
تجاوز خارجی»
و برکنار
ماندن از
جهانی شدن خو
گرفته است.
اسلام
از
ناسیونالیسم
عقب می ماند
کم
نیستند تحلیلگرانی
که در تبیین
این انزوا، تا
گذشته ای غالبا
دور عقب میروند
و امپراتوری
هخامنشی قرن
پنجم پیش از
میلاد، فرهنگ
فارسی یا شیعه
آئینی و سلوک
روحانیان آن
را پیش میکشند؛
و اغلب
دگرگونی های
عمیق جامعه و
حیات سیاسی
کشور، از
انقلاب ۱۹۷۹
بدین سو را
نادیده میانگارند.
ناسیونالیسم،
اسلام گرایی،
گشودن کشور به
روی جهان: این
اجزاء رویکرد
ایران هرگز از
تحول یابی، به
رقابت
برخاستن، و
سازش با
یکدیگر
بازنایستاده
اند. هیچیک از
میان
برنخاسته است
و تعادل ظریفی
میان آنها حیات
سیاسی کشور را
پیش میبرد.
به رغم
مخالفت
مذهبیون،
عِرق ملی، در
اوج خود در
رژیم رضا شاه
پهلوی (۱۹۴۱ــ
۱۹۲۵)، که
شکوه گذشته پیش
از اسلام را
می ستود، و
سپس در
گرماگرم نهضت
ملی کردن نفت
در سال ۱۹۵۳
هرگز فروکش
نکرده. اجماعی
بر سر افسانه
ایران زیبای
جاویدان، کشور
آریاییها ــ
ایرانزمین
ــ بر وجدانها
نقش بسته است؛
کشوری که با
مقاومت در
برابر یونانیها،
عربها، ترکها
و مغول ها یا تهدیدات
امپراتوریهای
عثمانی، روس و
انگلیس
توانسته است
اگر نه استقلال،
دست کم هویت
خود را پاس
دارد (۱). بصورتی
متناقض
جمهوری
اسلامی کاملا
از این میراث پاسداری
کرد. امری که
از همان
نخستین سال
های انقلاب،
استحکامی به
دولت مرکزی
بخشید (۲) که در
انظار علیه سه
نیروی
ائتلافی
عراق،
امیرنشینهای
نفتی و
کشورهای غربی
به نبرد
برخاسته بود.
حمله
عراق در ماه
سپتامبر ۱۹۸۰
در هم تنیدگی
ناسیونالیسم
و اسلام
آئینی را
تسجیل کرد.
ضرورت دفاع از
مرزهای کشور
خیلی زود بر
بلند پروازیهای
عالم نگر
انقلاب
اسلامی چیره
شد، سپاه پاسداران
انقلاب
اسلامی و
بسیجیان
قهرمانان
میهن شدند. و
بدینگونه بود
که پیروزی
خرمشهر و
بازپس گیری
این شهر در ۲۲
مه ۱۹۸۲،
آزادی سرزمین
ملی و نه
پیروزی اسلام
سیاسی را رقم
زد که حتی به منزله
به حاشیه
راندن آن برای
اولین بار
بود. البته
نیروی قدرت
سیاسی
روحانیت شیعی و
رهبر معظّم
همچون
واقعیتی هنوز
برجاست، اما
این قدرت
سیاسی بر
امکان بسیج
میلیونها
رزمجویی
تکیه دارد که
به دفاع هم از
ایران و هم از جمهوری
جوان اسلامی
برخاستند.
ناسیونالیسم
ایرانی ذهنیت
«مقاومت» را میپرورد،
اما رغبتی به
تسخیر سرزمینهای
دیگران ندارد.
طی تاریخ
طولانی
ایران، بارها
به خاک آن
تجاوز کرده
اند. و از
هنگام پیدایش
اش در قالب
کشوری مدرن در
قرن شانزدهم،
چندین بار در
جنگها علیه
همسایگان خود
شکست خورده و
سرزمینهایی
را از دست
داده است. این
کشور فقط در
چند تاخت و
تاز، چند یورش
و غارت موفق
بوده است، مانند
لشکر کشی به
دهلی در سال
۱۷۳۹ یا تفلیس
در سال ۱۷۹۵.
از آنجا که
کشور هم
ایرانی و هم
شیعی است و
پیرامونش را
مردمانی ترک
یا عرب، سنی یا
مسیحی گرفته
اند، پادشاهی
فارس در پی
تصرف سرزمینهای
بیرون از
مرزهای خود
نبوده، بلکه
فقط میخواسته
نفوذ خود را
در نواحی حائلی
حفظ کند که
دور فلات
ایران را
گرفته اند:
کناره شرقی
دجله، قفقار،
دریای خزر،
دشت ترکمن،
استانهای
هرات و هلمند
در افغانستان
و البته خلیج
فارس.
پس از
جنگ جهانی
دوم، ارتش شاه
رسالت اصلی
خود را
رویارویی با
تجاوز فرضی
شوروی میانگاشت.
سیاست نظامی
جمهوری اسلامی
در چهارچوب
استراتژی
دفاعی جای میگیرد،
به ضرورت ــ
تحریم
تسلیحاتی که
کشور را از
دستیابی به
همه جنگ
افزارهای
مدرن مانند موشک،
نیروی هوایی،
تانک،
توپخانه
محروم ساخته
است ــ، اما
خصوصا سازگار
با سنت ملی.
نیروهای مسلح
ایران،که
برای یک جنگ
دفاعی نامتقارن
حول نیروهای
مردمی و شبه
نظامی آموزش
دیده توانایی
گسیل پایدار
به خارج از
کشور را
ندارند. از
اینرو ایران
ناسیونالیست
است اما
امپریالیست
نیست ــ امری
که با اینهمه
متضمن آماده داشتن
وسایل و
امکانات دفاع
مؤثر از کشور
است.
رزمندگان
پیشین جنگ با
عراق که امروز
جزو
زمامداران
کشورند و
دستگاه های
دیوانی را در
مهار خود
گرفته اند،
جنگ شهرها، و
صدمات و خساراتی
که موشک های
عراقی در
مراکز شهری به
بار آوردند را
در خاطر زنده
نگهداشته اند.
از اینرو
تولید موشکهای
بالیستیک را
اولویت خود
کرده اند و
آنرا امری
کمتر قابل
مذاکره می
دانند به ویژه
آنکه کشورهای
همسایه، به
زراد خانه
هایی به مراتب
نیرومندتر
مجهزند که کشورهای
غربی در
اختیار آنها
گذاشته اند.
اتفاق نظر ملی
در این زمینه
از نگرش جمعی
به برنامه هسته
ای بسیار قوی
تر هم است.
به رغم
اختلاف نظر در
باره ضرورت
داشتن سلاح هسته
ای، مردم در
این عقیده هم
آوا بوده اند
که کشور حق دارد
خود در باره
آن تصمیم
بگیرد. گزینش
دیپلوماسی
برای
ساماندهی
بحران هسته ای
قلمرو اعمال
ذهنیت مقاومت
را گسترش
موفقیت آمیزی
داده است.
ایرانیان از
اینکه
توانستند در
باره موضوعی
عمده، قدرتهای
بزرگ را همپای
خود به مذاکره
وادارند
بسیار
سربلندند.
اینک مقامات
از تصریح
بستگی خود به
قوانین بین
المللی باز
نمیایستند و
برای مقابله
با بدعهدی
ایالات متحده
به پشتیبانی
اتحادیه
اروپا، روسیه
و چین امید
بسته اند.
قدمت
شبکه های
لبنانی
مخالف
اصلی سیاست
جدید گشایش در
کشور، همواره
همان
ناسیونالیسم
دیرینه سال
است که شکست،
«شهادت» و
بازگشت به
خویش را به آن
پیروزی ترجیح میدهد
که تماس با
جهان های
دیگر را در بر
داشته باشد.
اما هراس از
آشوب و جنگی
که کشورهای
همسایه را در
مینوردد،
درست همانند
خاطره درام
های انقلاب، زمامداران
را دلبسته ثبات
نظام کرده.
آقای روحانی
از هنگام
انتخاب خود در
سال ۲۰۱۳ تجسم
این ذهنیت
اعتدال است که
بازی
انتخاباتی،
گیریم محدود و
استصوابی را حفظ
میکند، که
استمرار
چیرگی نهادین
روحانیت را میسر
میسازد (۳).
دودمان
ترک زیان صفوی
دولت مدرن
ایران را در قرن
شانردهم با محوریت
مذهب تشیع
بنیاد نهاد؛
اما ایران
دوران پهلوی،
اسلام را عامل
سیاسی به
حاشیه رانده ای
کرده بود.
جمهوری جوان
با بستن قید
«اسلامی» بر
خود، باز رشته
پیوندی را با
میراثی گره زد
که وحدت علیه
شاه را تسهیل
کرده بود. و
گرچه صنف
روحانیون و
آیت الله
خمینی پویش انقلابی
را به نفع
خویش مصادره
کردند، اما میبایستی
با تصریح و
تاکید بر وحدت
امت، یعنی جامعه
مؤمنان، در
حاشیه بودن
شیعیان
ایرانی را در
اقیانوس سنی
مذهبان به
حساب آورند،
تا راه را بر
بلندپروازیهای
جهانشمول
انقلاب
نبندند.
ناگزیر
مخالفت رادیکال
با اسرائیل را
بی درنگ چون
ابزاری برای
پذیرش نحله
خود در جهان
اسلام بکار
گرفتند.
در
حقیقت،
هیچکدام از
اینها به کاری
نیامد. برای
دفاع از کشور
و مقاومت در
برابر تهاجم
عراق، جمهوری
اسلامی ناچار
به سرعت به
هویت ایرانی و
در عین حال
شیعی خود
بازگشت تا
همپیمانانی
در مجمع
الجزایر
سرزمینهای
پراکنده ای
بیابد که
اقلیتهای
قومی یا مذهبی
در آن ساکن
بودند. در سالهای
دهه ۱۹۷۰،
ارامنه،
تاجیکهای
فارسی زبان
افغانستان و
حتی کردهای
عراقی مخالف
قدرت بعثی
بغداد به آن
مجمع الجزایر
تعلق داشتند،
که بخش اساسی
آنها را اقلیتهای
شیعی گاه
نامتعارف
تشکیل میدادند
که در جهان
سنی عرب یا
ترک به سر میبردند.
این جغرافیای
برساخته از
جزایر منزوی هر
گونه تداوم
سرزمینی را
برکنار میداشت
و دستخوش
مخاطره محتمل
به محاصره
افتادن بود.
گل سر
سبد این مجمع
الجزایر شیعی
به یقین حزب الله
لبنان است.
جامعه
نیرومند شیعیان
لبنان از
چندین قرن
پیش پیوندهای
تنگاتنگی را
با ایران حفظ
کرده است (۴).
پیشتر، در
سالهای دهه
۱۹۷۰، پلیس
مخفی شاه،
ساواک، در
بیروت فعالیت
پیگیری را
دنبال میکرد،
تا از حزب
شیعی امل با
مرامی
اعتدالی حمایت
کند، و خصوصا
سر از کار
روحانیون
شیعه لبنانی
مانند آیت
الله موسی صدر
درآورد، که با
خمینی در ارتباط
بود. جمهوری
اسلامی بی
درنگ این شبکه
لبنانی را به
کار گرفت تا
از طریق
گروگان گیری و
سؤقصد، به
کشورهایی
مانند فرانسه
یا ایالات
متحده،
پشتیبانان
عراق، که
سپاهیانشان
را در لبنان مستقر
ساخته بودند
ضربه زند. تجاوز
اسرائیل به
لبنان در
ژوئیه ۱۹۸۲
درست موقعی
انجام گرفت که
ایران پیروز
جبهه عراق
مصرا ــ و به
عبث ــ از
سازمان ملل
متحد میخواست
که بغداد را
مهاجم جنگ
ایران و عراق
بشناسد. یورش
اسرائيل به
خاک لبنان که
به اشغال آن
انجامید برای
ایران عامل
تعیین کننده
ای بود تا در
چشم انداز
بدیهی
استمرار جنگ،
موقعیت خود را
در لبنان
استحکام بخشد.
آنگاه
حزب الله را
چون همپیمانی
با ثبات با کارکردی
سه گانه
برساختند: چون
یک بازیگر
سیاسی عمده در
کشوری عرب،
چون یک نیروی
مسلح، قادر به
عملیات نظامی
یا نبرد
نامتعارف، و
چون پیکان
جبهه رد علیه
اسرائیل. با
پایان یافتن
اشغال اسرائيل
در جنوب لبنان
در ماه مه
۲۰۰۰، مشارکت
حزب الله در
دولت لبنان از
سال ۲۰۰۵ و
نقش مرکزی وی
در جنگ سوریه،
در کنار
نیروهای ویژه
ایرانی و شبه
نظامیان
شیعی، به
پشتیبانی از
رژیم آقای
بشار الاسد،
موفقیت این
استراتژی به روشنی
آشکار گردید.
در واقع یگانه
موفقیتی که ایران
به دست آورده
همین است، که
به دشواری می تواند
در جای دیگری
در جوامع مجمع
الجزایر شیعی
وفادارانی
بیاید که
خواهان حمایتهای
این کشور
باشند.
شیعیان
کویت،
عربستان
سعودی یا
بحرین از سنتی
قوی و سابقه
دار در مخالفت
سیاسی ملی
برخوردارند،
که مشخصا
پیروان آیت الله
محمد
الشیرازی،
روحانی کویتی
نمودار آن
است. گرچه
آنها از
پشتیبانی
ایران
انقلابی بهره
بردند، ولی
خیلی زود از
دولت جدید
ایران، که
دخالتش کوشش
آنها را در
برپایی یک
گروه مخالف
متحد تضعیف می
کرد، فاصله
گرفتند (۵). در
افغانستان،
ایران با
فراهم آوردن
آموزش مذهبی
یا نظامی و
نیز کمکهای
انسان
دوستانه،
همواره از
شیعیان هزاره،
در بافتی بی
ثبات، حمایت
کرده؛ اما این
جمعیت بسیار
در اقلیت، فقط
همپیمانی
فرعی است. ایران
باید بر فارسی
زبانان تاجیک
سنی برای مقابله
با نفوذ
طالبان نیز
تکیه کند. با
اینهمه
شیعیان هم
افغانی و هم
پاکستانی،
شبه نظامیان
بسیاری را به
سوریه گسیل
داشته اند،
مجموع
نیروهای
بیگانه در آن خطه
نزدیک به ده
هزار تن است،
که دو تا سه
هزار تن آنان،
متعلق به سپاه
قدس، ایرانی
اند. در یمن
شیعیان در
اقلیت فرقه
زیدیه هیچ رابطه
ای با ایران
شیعه مذهب
دوازده امامی
ندارند، اما
شورش حوثیها
که آنها را
علیه منافع
سعودی به هم
پیوسته فرصتی
برای تهران
فراهم آورده
تا با سیاست
ریاض در سوریه
مقابله کند.
روابط
با عراق
ماهیتی
متفاوت و
پیچیدگیهای
بسیاری دارد.
مدارس بزرگ
مذهبی و زیارتگاه
های مقدس شیعی
در شهرهای نجف
و کربلای عراق
قرار دارند و
نه در قم یا
مشهد. رقابت
میان تشیع ایرانی
و تشیع عرب با
خصومت میان دو
دولت ایران و
عراق و بیش از
هرچیز مخالفت
آیت الله علی
سیستانی
روحانی پر
نفوذ عراق، با
آموزه ولایت فقیه
که به روحانیت
نقش مسلطی
ارزانی داشته
شدت بیشتری
یافته است.
سرنگونی صدام
حسین در لشکر
کشی آمریکا در
سال ۲۰۰۳، به
تهران رخصت
داد تا رابطه
ظریفی مبتنی
بر حسن همجواری
با بغداد بر
پا دارد که
پشتیبانی از
دولت جدید با
اکثریت شیعه
مذهبان،
روابط تجاری
انبوه، حفظ
مناسبات با
شبکه توانمند
نفوذ و شبه
نظامیان از
نشانه های آن
است. حضور
غالبا
استیلاگر
ایران با سد
ناسیونالیسم
همچنان
نیرومند
عراق، میراث
یک قرن استقلال
و تمرکز گرایی
حزب بعث،
روبرو می شود،
که هشت سال
جنگ (۱۹۸۸ ــ
۱۹۸۰) آنرا
استوارتر هم
کرده. همان
عواملی که مرز
میان
امپراتوریهای
عثمانی و
صفویه را
استحکام
بخشیده بودند.
سرکشی
طبقه متوسط
جدید
آقای
حیدر العبادی
نخست وزیر
عراق، توسعه
روابط
اقتصادی با
تهران و
پشتیبانی
نیروهای قدس و
شبه نظامیان
شیعی تحت
حمایت یا
فرمان ایران
در نبرد با
سازمان خلافت
اسلامی را ارج
می نهد. اما او
در پی دستیابی
به استقلالی
بیش از آنی
است که سلف وی از
آن برخوردار
بود. آزاد
کردن موصل در
وهله نخست دست
آورد یگان
ویژه
ضدتروریستی
ارتش عراق
موسوم به «تبپ
طلا» بود که
سهم اندکی در
پیروزی برای
نیروهای زیر
فرمان مستقیم
تهران باقی گذاشت.
سیاست واقع
نگر (رئال
پولیتیک) و
اولویت دفاع
ملی، در عین
پیگیری تقویت
دولت عراق
متحد و
باثبات،
رویکرد
محتاطانه ای
را در رابطه
با ایران
ناگزیر ساخته
است؛ این کشور
به جز استحکام
نفود خویش در
ناحیه حائل در
طول مرز غربی
کشور با عراق،
از بصره
تاکردستان، و
در شهرهای
مقدس شیعه
گزینه دیگری
ندارد.
در
سوریه،
تقریبا
جمعیتی وجود
ندارد که به
واقع شیعه
مذهب باشد. در
دوران
فرمانروایی
پرزیدنت حافظ
الاسد (۲۰۰۰
ــ ۱۹۷۱)، به
منظور استحکام
پیمان میان
دمشق و تهران،
علویها را
رسما «شیعه»
قلمداد میکردند.
رئیس سوریه
بعد از یاسر
عرفات،
نخستین رئیس
کشوری بود که
پس از پیروزی
جمهوری اسلامی
به ایران سفر
کرد تا کشورش
را از انزوا
به در آورد. از
آن پس و در طول
تمام جنگهای
منطقه و مشخصا
جنگ علیه
نیروهای
جهادی این
همپیمانی
ماندگار بوده
است. ایران از
احتمال
پیروزی
جهادیون در
دمشق، و سپس
در بغداد بیمناک
بود، که در
صورت تحقق این
احتمال،
سرزمین فراخی
را در طول
مرزهای کشور
زیر سیطره
مستقیم یا غیر
مستقیم عربستان
سعودی و
امارات نفتی
وا مینهاد.
روابط
ایران با مجمع
الجزایر شیعه
مذهبان بر بستر
رقابتی به
وخامت
گرائیده با
عربستان سعودی
اهمیت یافته
که نگران
بازیابی نفوذ
تهران است.
ایران
ناخواسته از
سیاست مداخله
جویی آمریکا
در منطقه که
به سرنگونی
طالبان
افغانی در سال
۲۰۰۱ و سقوط
صدام حسین در
سال ۲۰۰۳
انجامید، و
سپس از شکستهای
جهادیون بهره
برگرفت. به
چشم
ایرانیان، ریاض
نماد تکبر و
نخوت رژیمهای
پادشاهی است
که از کنار
گذاشتن ایران
از سال ۱۹۷۹
به این سو
بهره جستند تا
یک امپراتوری
اقتصادی،
رسانه ای و
سیاسی برپا
دارند، و به
پشتگرمی بی
قید و شرط
کشورهای غربی
نظرات خود را
به تمام منطقه
تحمیل کنند.
از اینرو ستیز
با عربستان
سعودی و نبرد
علیه تکفیریهای
سازمان خلافت
اسلامی و
القاعده
اجماع فراگیری
را برساخته
است که نه حول
حمایت از رژیم
آقای الاسد،
که وی را
ناتوان میانگارند،
بلکه به نیت
پشتیبانی از
یک قدرت دوست،
مستقل و
باثبات در
دمشق شکل
گرفته است. ایران
میخواهد از
افتادن در
محاصره سعودیها
بپرهیزد.
پیروزی علیه
«خلافت
اسلامی» حتی اگر
به بهای
مصالحه کوتاه
مدتی با این
رژیم اعتبار
باخته [اسد]
باشد، برای
ایران چون
واکنشی به حق
به تهاجمی است
که آنرا میتوان
با حمله عراق
در سال ۱۹۸۰
مقایسه کرد.
بنظر
می رسد که نسل
تازه ای از
پاسداران
انقلاب و
بسیجیان در
حال شکل گیری
است که در
جنگی خود
انگیخته
پیروز شده اند
و نه در واکنش
و مقاومت در
برابر تجاوز.
مجمع الجزایر
شیعی، ابزار
تازه سیاست خارجی
ایران، نه
تنها باعث
نگرانی
کشورهای همسایه،
همچنین
ایرانیان
هوادار سنت
اکید ناسیونالیستی،
و به ویژه
هواداران
گشایش شده است
که از تقویت
رُویه اسلامی
سیستم واهمه
دارند. این
موقعیت،
رزمندگان
پیشین جنگ
ایران و عراق
و انقلابیون
سال ۱۹۷۹ را
هم نگران کرده
که میبینند
رقیبانی از
راه می رسند.
امروز
همه یکزبان
اند که ورود
زنان به حیات
اجتماعی،
عروج نسلهای
جدید و پیشرفت
آموزش، ایران
را از بن تغییر
داده، که اینک
به شکل
متعارضی یکی
از کشورهای
منطقه است که
بیش از دیگران
سکولار شده
است. گرچه
اسلام
نهادینه،
بسیار نمایان
و سرکوبگر
است، اینک
باید به
خواسته های
مصرانه جامعه
ای پاسخ گوید
که در آن تجدد دیگر
تیول یک اقلیت
غربی مآب نیست
(۶). پس از تجربه
اسلام سیاسی،
و درست هنگامی
که چند همسایه
این کشور،
مشخصا پس از
«بهار های
عربی»، در
روایات دیگر
اسلام سیاسی
چاره ای برای
مسائل خویش میجویند،
ایران میل
دارد که بدون
گذار از بحرانی
عمده از این
آرمان شهر
انقلابی به در
آید.
تازگی
مورد ایران در
وجوٕد طبقه
متوسط مهم و متنوعی
است که جمهوری
اسلامی
ناخواسته
تقویت کرده
است. بخش
بزرگی از
جمعیت، که در
زمان شاه به
حال خود رها
شده بودند، شاهد
بهبود اوضاع
زندگی خود
بوده اند. جنگ
عراق ــ
ایران، با
بسیج میلیونها
تن در شهرهای
کوچک و حومه
شهرها ارتقا
اجتماعی را
شتاب بخشید.
افسران ارتش،
پاسداران انقلاب
و خصوصا
بسیجیان ساده.
همه این
رزمندگان پیشین،
پس از جنگ از
مزایای مالی،
اجتماعی و
سیاسی بهره مند
گردیدند، و
مشخصا به لطف
آموزش عمومی و
دسترسی همگان
به تحصیلات
دانشگاهی به
جرگه طبقه متوسط،
حتی به جمع
نخبگان راه
یافتند. این
طبقه متوسط
جدید برخاسته
از میان مردم
عادی، در عین
حفظ
پیوندهایش با
قدرت اسلامی
که خاستگاه
اوست، به کشف
و پسندیدن
جهان خارج
آغازیده است.
اعتراضات
ژانویه ۲۰۱۸
در شهرهای
کوچک، مردمی
را به صحنه
کشاند که دیری
توجه انحصاری
رسانه های
بزرگ غرب به
بورژوازی
«غربی مآب» و در
اقلیت شهرهای
بزرگ، که در
سال ۲۰۰۹ علیه
تقلب انتخاباتی
بر شوریدند از
چشمها پنهان
میداشت. قیام
۲۰۱۸، اعماق
جامعه ایران
را بسیج کرد.
رزمندگان
پیشین انقلاب
و جنگ عراق ــ
ایران امروز
بیش از ۶۰ سال
دارند. آنها
با گشودن ایران
به سوی خارج
مخالفتی
ندارند، اما
چنانکه علی
خامنه ای رهبر
معظمشان پس
از پذیرش
موافقتنامه
برنامه هسته
ای [برجام]
خواسته است،
مایلند به
مقاومت در
برابر گشایشی
ادامه دهند که
بر نتایج آن
چیره نتوانند
شد، و بیم از
دست دادن قدرت
در آن باشد.
فرزندان آنها
همچنان در
فرهنگ جمهوری
اسلامی مانده
اند و کنترل
اجتماعی رژیم
را بسیار قوی
تر در شهرهای
متوسط و کوچک
تا شهرهای
بزرگ تاب می
آورند. آنها
که به طور
انبوهی آموزش
یافته اند
همچنین
پرشمار ترین
نسل کشور را
تشکیل میدهند،
که در سنین ۲۵
تا ۴۰ سالگی،
دنیای خارج را
بهتر از
والدین خود می
شناسند و جرأت
میکنند
خواستار
عدالت
اجتماعی و
اقتصادی بیشتری
باشند. همینها
هستند که شروع
به مخالفت با
قدرت، روشها
و فساد کسانی
کرده اند که
بر کشور
حاکمند، اما
با آنها پیوند
دارند … مسئله
آنها بلند پروازی
تغییر رژیم
نیست که در
حال حاضر بعلت
نبود راه حلی
بدیل به تصور
در نمیآید،
بلکه نخستین
دغدغه آنها
بهبودی حال و
روز خودشان
است.
ضرورت
مبرم توسعه
سریع تر
اقتصادی به دو
مانع بر میخورد.
نخستین آنها،
که جلوی
هرگونه گشایش
بین المللی را
میگیرد،
فقدان اصلاح
عمیق ساختار
مالی و بانکی و
خصوصا سایه
سنگین دار و
دسته نخبگان
فاسد در حوزه
اقتصاد است.
این مسئله
دیری به چشم
آقای روحانی
رفع ناشدنی
مانده، که
ناچار به این
بسنده کرده
است که تعادلی
میان نیروهای
حاضر در صحنه
بیابد و جریانهای
محافظه کار را
برای حفظ
توافق نامه در
باره برنامه
هسته ای، به
امید بسط
اقتصادی، ره
آورد برداشتن
تحریمها
راضی نگهدارد.
اما اعتراضات
طبقات نو رسیده
متوسط و
مردمی، توازن
نیروها را با
برانگیختن
بحث و
گفتگوهای تند
و تیزی میان
کسانی که
همچنان
خواستار
مقاومت در
برابر
تغییرند و کسانی
برهم زده که
میپندارند
بهتر است برای
حفظ قدرت به
سازش تن در
داد.
مانع
دیگر بر سر
راه گشایش
اقتصادی،
سیاست دولت
امریکاست.
البته آقای
ترامپ رسما از
توافق بر سر
برنامه هسته
ای ایران پا
پس نکشیده؛ و
حتی به تازگی،
در میانه ماه
ژانویه، آنرا
تمدید هم
کرده، گرچه
گفته است که
این آخرین بار
خواهد بود. خصوصا
کنگره تحریمهای
پیشین را حفظ
کرده و تحریمهای
تازه ای را هم
بر آنها
افزوده، که با
پیش کشیدن
وضعیت حقوق
بشر در ایران
و «تروریسم» (در
این مورد
حمایت از حزب
الله) آنها را
توجیه کرده
اند، این
تحریمها را
سازمان ملل و
اتحادیه
اروپا
هیچکدام بازنشناخته
اند. ایالات
متحده با نقض
قوانین بین
الملل، بنگاه
های اروپایی
را که منافعی
در آنسوی
اقیانوس
آتلانتیک
دارند از
سرمایه گذاری
در ایران یا
داد و ستد با
آن کشور منع
کرده است.
ایالات متحده
بدینسان از به
پای برخاستن
روابط تجاری ایران
با غرب
جلوگیری کرده
و آتش
ناشکییبایی مردم
را تیزتر کرده
است. تحریم های
آمریکا که
عمدتا به
بهانه
پشتیبانی
ایران از حزب
الله و خصومت
با اسرائیل
اعمال می شود،
صداهای چندی
را، مشخصا در
میان نسل هایی
به اعتراض
بلند کرده است
که انقلاب و
جنگ را به چشم
ندیده اند، و
میخواهند که
سیاستی که بر
مجمع الجزایر
شیعی تکیه
دارد از جلوی
صحنه به پشت
آن عقب رانده
شود. با
اینهمه هیچ
نیروی تشکیل
یافته یا هیچ
مسئولی نیست
که تعهد اجرای
چنین تغییری
را بر دوش
گیرد.
پویایی
گشایش کشور رو
به خارج
چنانکه
اولویه روا
پیش بینی کرده
بود (۷) سیاست،
اسلام را اندک
اندک به حاشیه
رانده. ایرانیان
به دین و
ایمان خود
پایبند مانده
اند، اما جمهوری
خواه شده اند.
اجماع جدیدی
به نقع گشایش
کشور امروز
اجزای مختلف
طبقه متوسط را
به هم نزدیک
کرده است، از
جمله و بخصوص
کسانی که
میراث
انقلاب،
مقاومت دوران
جنگ و اسلام
ارج میگذارند.
نگریستن
به ایران فقط
از یگانه بُعد
تشیع و مبارزه
جوئی که حزب
الله لبنان
مظهر و تجسم
آن است،
اشتباه خواهد
بود. چنین
نگرشی به
معنای نادیده
گرفتن
تغییرات
اجتماعی و
سیاسی چهل سال
اخیر است.
جمهوری
اسلامی
بازیگر نقش
اولی در خاور
میانه گردیده
و نظم منطقه
را زیر و رو
کرده است. اما
مگر نه آنست
که قدرت کنونی
کشور بیشتر به
دلیل جذابیت
نظام جمهوری،
فعال شدن زنان
در اجتماع،
قابلیت
بالقوه توسعه
اقتصادی، و یا
نفوذ و تأثیر
هنرمندان و
سینماگران
بستگی دارد؟
به یقین دولت
ایران همچنان
خودکامه و مستبد
باقی خواهد
ماند، و
پیکارهای
سیاسی داخلی
دور از آنند
که به همین
زودیها
پایان گیرند،
اما چنین مینماید
که معضلات
نبرد علیه
جهادیون
ناگزیر سازد
که بر واقعیتها
و پویاییها
بیش از افسانه
ها تکیه کنیم.
صدور
انقلاب
اسلامی، که
همراه با بلند
پرواریهای
استقلال،
آزادی و
جمهوریت نیز
بود، در چارچوب
رویکردهای
آغاز دهه ۱۹۸۰
جای می گیرد.
اما پویایی
کنونی گشایشی
بین المللی در
این مجموعه
«جمهوریها»،
از کابل تا
بیروت، که در
مرکز آن
ایران، بدون
بازگشت به
دوران
عباسیان، همواره
از نفوذی
برخوردار
بوده، روح
تازه ای به این
شعارها میدمد.
از عُمان تا
اردن، برعکس،
نظامهای
سلطنتی
حاکمند که
ایران به
راستی هرگز امکان
اعمال نفوذی
بر آنها
نداشته است.
پس از مقاومت
برای تصریح
هویت اسلامی و
ملی، سپس با
سازمان دهی
شبکه منطقه ای
نفوذ خود، کشور،
یا دقیقتر
گفته شود مردم
آن، در پی
تاکید بر
ویژگی خویش
بمثابه یک
قدرت
اقتصادی،
صنعتی، و
فرهنگی اند.
ریشه
رقابت میان
ایران و
عربستان
سعودی را بیش
از مخالفت
میان عربها و
فارسها یا
میان سنیها و
شیعیان، در شیوه
تنظیم مقررات
حیات سیاسی و
اجتماعی، باید
جست. برای
پرهیز از بالا
گرفتن امکان
برخورد
نظامی، در
پاریس، بیش از
پیش مشخصا از
جستجوی میثاق
عدم تجاوزی
مشابه
عهدنامه های
هلسینکی در
سال ۱۹۷۵ میان
غربیها و
اتحاد شوروی
سخن می گویند.
زیرا این دو
قدرت نوخاسته
که همه چیزشان
در مخالفت با
یکدیگر است،
یگانه کشورهایی
هستند که نه
فقط برای
تضمین صادرات
نفت و گاز
خلیج فارس،
بلکه همچنین
برای پاسخ دادن
به آرزوهای
جوامع خود
قادرند حداقل
امنیت را در
منطقه برقرار
سازند.
..............
پی
نوشت
۱ـ
نگاه کنید به: Xavier de Planhol,
Les Nations du Prophète.
Manuel géographique de politique
musulmane, Fayard, Paris,
1993
۲ـ
مقاله
نگارنده در « Nationalism and the
Islamic Republic of Iran »,
dans Meir Litvak (sous la dir. de), Constructing Nationalism in Iran : From the Qajars
to the Islamic Republic, Routledge, Abingdon, 2017.
۳ـ
مقاله Philippe Descamps و Cécile Marin، با عنوان
«یک نظام
پادشاهی
مشروطه» را،
در شماره ماه
مه ۲۰۱۶
لوموند
دیپلوماتیک
ببینید.
۴ـ
Houchang Chehabi et Hassan Mneimneh
(sous la dir. de), Distant Relations : Iran and Lebanon in the Last 500 Years, I. B. Tauris, Londres, 2006.
۵ـ
Laurence Louër, Sunnites et chiites. Histoire politique d’une discorde, Seuil, Paris, 2017.
۶ـ
Amélie Myriam Chelly, Iran, autopsie
du chiisme politique, Cerf, Paris, 2017.
۷ـ
Olivier Roy, L’Échec de l’islam politique, Seuil, 2015 (1re éd. 1992).
-----------------------------------------------
نويسنده
Bernard HOURCADE
رئيس
گروه پژوهشي
جهان ايراني ( CNRS, PARIS III, INALCO, EPHE )
آخرين
مقالات اين
نويسنده:
بيداري
ايران
......................................
برگرفته
از : «لوموند
دیپلماتیک»
http://ir.mondediplo.com/article2921.html