پارادوکس
رژیم شیعه با
جامعه ی رنگین
بهنام
چنگائی
چراغ سبز
و قرمز، پذیرش
و رد ضمنی خامنه
ای به آغاز
رابطه و البته
تحدید پوشیده
بر گستردگی
دامنه ی گِل و
گشاد
دیپلماسی شادمانه
ی روحانی ـ
ظریف با
آمریکا و دول
غرب این روزها
قابل توجه و
تعمق بیشتر
است. به نظر می
آید که یکبار
دیگر دامنه ی بحران
بی برنامگی برای
رفع و دفع
تهدید جنگ و
تورم ها پا
گرفته و تعارضات
درونی قدرت
میان سران مرتجع،
محافظه کار و
باند های وابسته
به سیاست و
اقتصاد
نئولیبرال
جهانی را فعال
نموده و دوباره
جان تازه بخشیده
است. به دید من عناصر
و عوامل این
شرایط استعداد
مزاحمت در امر
بهبود روابط
دیپلماتیک
آتی را دارند و
یا در صورت
عدم پاسخ
مطلوب خود از
غرب احتمالا
می تواند زمینه
ی تحریف، ایستائی
و یا انفجاری
به آن بدهند. اما،
در این مقطع(نه
به بار است و
نه به دار )و ما شاهد
داد و فریاد
توافق ها و مخالفت
ها له و علیه
تصمیم به نرمش
رهبری می
باشیم که ترکیب
مفهومی آن بیانگر
ابعاد کلاه بی
پشم و شکست
سرکردگی سیاسی
ولایت است که
خود را بیش از
پیش به بهترین
وجوه آشکارا
در پیش نگاه داخلی
و جهانی به
تماشا می نهد.
در این
میان و در
فاصله یکهفته
ای تا برگزاری
نشست و
مذاکرات 5+1 پیرامون
چگونگی دیپلماسی
غرب با رژیم و یافتن
راه حل رفع بهانه
ی نگرانی های
غرب از اهداف
برنامه های هسته
ای، پرسش اصلی
از رهبر و
سران مخالف و
موافق او این
است که آیا این
باند های
ائتلافی با
پرچم روحانی ـ
ظریف از یکسو،
بیت خامنه ای و
وابستگانش از
سوی دیگر می خواهند
به خطر
احتمالی حمله
ی نظامی،
شکنجه ی توده
های مزدبگیر و
فرودست توسط
تحریم، تورم گرانی
ها و ویرانی های
اقتصاد فلج
کشور و به بیکاری
و بیکار سازی
ها پایان دهند؟
یا همه ی این
حضرات از
ایجاد فضای
باز آتی که
روحانی وعده
آنرا داده از شکنندگی
نظام چپاولگر
و تمامیتگرای خود
می هراسند و
تن به تحول
سیاسی و
اقتصادی موعود
کشور نخواهند
داد؟ و آیا واکنش
ناگزیر آنها در
این اوضاع
وخیم به
مذاکرات، تنها
به تقیه روی
آورده و به
مردم به جان
آمده و دول
غرب وعده ی
دروغ می
دهند؟!
روند گذار
رو به پیش و
پیگیر دیالکتیک
ستیز بین
بالندگی و
تغییرِ آینده و
ایستائی و
تثبیتِ گذشته ی
شکننده
همچنان بر
فضای سیاسی و
اجتماعی و انفجاری
و پارادوکسی
رژیم شیعه ولایتی
برای تغییر
جبری حکم می
راند و به تبع
این دینامیسم
پویا و تزاع
درونی خواه نا
خواه مدام تشدید
شده، مقاومت کرده
و حفظ بقای دراز
مدت دستگاه در
این نبرد سخت بعید
می آید. به
همین خاطر است
که همه ی قوا
دور و نزدیک
دستگاه خلافت ناچار
است در برابر
جامعه ی رنگبن
و ملتهب با
سماجت تاکنونی
بایستاد و
منسجم و متحدد
در برابر مردم،
با ترفند
گشایش و رفرم با
تمام قد و
توان قرار
بگیرد. مردمی به
جان آمده و
خسته از وعده
ها با نیازهائی
طبیعی و حیاتی
که خواست شان چندان
با مضمون
دعاوی درست و یا
غلط خامنه ای
و روحانی در
این مقطع حساس
سازگاری و
خوانائی
ندارد؛ و پیداست
که روش
اقتدارگرایانه
ی گذشته ی
خامنه ای و
نظام اش برای
آنان نان و آب
و آزادی نداشته
و در صورت
دوام این مشی
و رهبری خودرای
باز هم بی ثمر
می ماند. اما،
آیا خامنه ای
استعداد
کناره گیری از
رأس قدرت
سیاسی را
دارد؟ یا
روحانی ضرورت
حتمی و قطعی
گذر از ولایت
را در برنامه
تدریجی و آرام
خود با
رفسنجانی ها گنجانده
است؟ یا دست
هر دو و همگی در
یک کاسه است و
آنها فعلا
دنبال فرصت
تنفس و ترمیم
خود در پی چاره
مهار فرسودگی
و ریزش پیگیر
بوده و چاره
ای جز دل به دریای
متلاطم زدن دیپلماسی
با غرب و
آمریکا را
نداشته و ندارد.
که به نظر من
هر دو مورد
صادق اند.
نقطه
حرکت، تصادم و
توقف احتمالی
مذاکرات
ایران با غرب و
همچنین برای همه
طرف های در
گیر در منطقه و
در درجه یکم
آمپریالیست
ها منافع ملی خود
و کشورها نیست
بلکه در مسیر ایجاد
آرامش در جهت تصرف
و تخلیه هر چه
بیشتر منافع
اقتصادی و
انباشت راحت
تر سرمایه های
ناشی از صدور طلای
سیاه در
خاورمیانه به
سود فرقه های ارتجاعی،
حاکمان مستبد و
وابسته و رانتخواران
لابی داخلی و کارتل
های بزرگ جهانی
آنهاست. این منافع
کلان، در
انحصار گروها
ست و در
عینحال دو
قطبی بودن و
ماندن آنها نیز
برجسته و قطعا
ضروری می
باشد. از
یکطرف فرقه ای
و ایدئولوژیک
است تا به نام
مردم و مذهب
ثروت ملی شان بالا
کشیده شود و از
سوی دیگر وابسنه
در زنجیره ی
ساختار به هم
تنیده با
سرمایه داری
گلوبال و
لیبرال می
باشند تا حیات
آنان از طریق
این
زورمداران
تضمین شود.
این اصل و شیوه
بیشترین تسلط
را بر اوضاع
آشفته سیاسی و
اقتصادی منطقه
ی نفت خیز خاورمیانه
داشته است که بدون
استثنا قوانین
و استراتژی اش
شامل همگی دولت
های فرقه ای و
وابسته به
سرمایه داری مال
و نظامی جهانی
می باشد.
هم
ایران و هم
آمریکا و دول
غرب و هم همه ی
کشورهای مسلمان
شیعه و سنی
مذهب وهابی و
سلفی و علوی و 12
امامی و... در منطقه
دچار
ناآرامی، شورش،
ترس از خیزش انقلاب
توده ای گرسنگان
و در هم
ریختگی اوضاع
آشفته خود می
باشند و
بنابرین همگی مصمم
هستند به خیزش
ها و بحران های
عمیق
اجتماعی،
سیاسی و
اقتصادی در
همبستگی خود
جهت مهار مردم
به پا خواسته همکاری
نزدیک و مشترک
کنند و به
خیال خویش به
این مبارزات پایان
دهند و همزمان
هیچکدام تردید
ندارد که موفقیت
آنها در صورتی
میسر است که همگی
در تلاش باشند
که سیاست های خرد،
کلان و
استرادژیک
جهانی خود را
عمدتا با سرکردگی
آمریکا و حمایت
دول غرب به هم گره
بزنند. امری
که مورد تحمل
توده ها در
اغلب این
کشورها استبدادزده
و ضدآمپریالیست
نمی باشد. در عینحالی
که چنین همبستگی
گسترده ای با
حفظ منافع
فرقه ها و
ثبات حکومت
های شان مایه
ی مسرت و
پشتگرمی
آمریکای و سرخوردگی
او در این کشورهای
عربی و به
ویژه ایران تأمین
شدنی نیست و
تابع پیش فرض
هائی می باشد
که نشست ژنو 2
چگونگی امکان
پاسخ و یا رد
آنرا روشن
خواهد کرد. به
همین دلیل داد
و ستدهای پشت
پرده چگونگی
سیاست
ائتلافی همگی
طرف های ذینفع
را به شکل پوشیده
بررسی کرده و می
کند که نتایج
اش بعدها
آشکار خواهد
شد. با صراحت
باید پذیرفت
که ما دارای
کمترین آگاهی
از برنامه ها،
همکاری ها، هدف
ها و مراوده
های پنهانی
آمریکا، دول
غرب با ایران و
دیگر کشورهای
سهیم در منطقه
ی نا آرام
خاورمیانه
هستیم و
خواهیم بود.
اما
همزمان ما شاهد
دو پدیده ی
موازی در اغلب
کشورهای
مسلمان و غربی
می باشیم. یک:
شکست
دیوارهای
ضخیم سنتی ـ
مذهبی و امکان
یابی گذار از
آن به سوی مدرنیته!
دو: عدم انسجام،
تعادل و
گسیختگی در
ساختار سیاسی
و اقتصادی آمریکا
و اغلب دیگر
دول غربی! اثرات
کنونی و آتی
این دو ویژگی سنگین
وزن در اغلب
مناطق مسلمان
نشین روز بروز
رشد کرده و بی
پاسخی به آنها
به ویرانی
واقعی اقتصاد این
کشورها دامن
خواهد زد.
کشور خودمان،
لیبی، عراق،
مصر و دیگر
کشورها نمونه
های بارز این
تضاد و تناقض
ساختاری می
باشند که
حکایت از دست
به عصا شدن
همه ی طرف های
درگیر در فضای
ملتهب جهان و
منطقه دارند.
تمامی توطئه
ها، تلاش ها،
پیشگیری ها و این
پیش فرض های
دیپلماتیک تنها
به سود سرمایه
های مالی منطقه
ای و جهانی ست و
بیرون از
اراده ی ملت
ها و آمال
سیاسی آنها
بوده و
مستقیما ناشی
از خواست و
صیانت نفس بالا
نشین هاست. اما،
آیا توده های
گرسنه، بیکار
و عاصی به
سادگی آرامش
پذیر هستند؟
آیا به خواست
نان و آزادی و حقوق
ملی و تشکل های
صنفی آنها هر
چه زودتر پاسخ
داده خواهد شد؟
ضرورت عاجل و
پاسخ به امری
که در استعداد
اغلب این
کشورهای
مرتجع و مستبد
از رژیم ایران
گرفته تا
عربستان
سعودی هرگز نیست
و تازه نزاع بین
سنی و شیعه
چاشنی انفجار
تاریخی این
نگاه های افراطی
و فرقه ای هنوز
پا بر جا بوده و
مانده است. اما،
برای کشور،
مردم و ملت
های ستمکش ما
شک ندارد که تا
بقای رژیم ارتجاعی
ولائی و
تعلقات مذهبی و
تمامیتگرائی او
باقی ست، روند
گذار به جامعه
رنگینی، مسالمت
جوئی، برابرخواهی
نیز همچنان
دارای موانع
جدی به سوی
تکثرگرائی،
عدالت
اجتماعی،
تمرکززدائی و
ایجاد کشوری
متحد و دواطلبانه
با فضای باز
سیاسی میسر نمی
باشد. پارادوکس
رژیم شیعه با
جامعه ی رنگین
ما در تضاد کامل
بنیادی ست و
به همین خاطر
رفرماسیون
دینی هم حتی
نمی تواند
هویت حکومت
افراطی آنانرا
دچار اصلاحات لازم
و تدریجی کند؛
مگر ابتدائا
با زدودن
ولایت فقیه آن
و سپس تغییر قانون
اساسی و جدائی
دین از دولت و....
چشم
اندازهائی که
می توانند
امکان تغییر
مسالمت آمیز
حکومت دینی را
با اراده ی
کارگری ـ توده
ای و در قوالب
حکومت های
محلی قدری
تسطیح کرده و
تقسیم قدرت
سیاسی و
اقتصادی را به
سود پائینی ها
و مزدبگیران ممکن
و مهیا سازد.
بهنام
چنگائی ـ 18 مهر
1392