مرثیهاي
براي
شانزدهمين
سالمرگ احمد
شاملو از سر مزارش
شاملو
سخن نگفت
شيما
بهرهمند
گروه
فرهنگ
«شرق»
:
«...گورستان از
جمعیت موج میزد.
بعضیها از
تیرهای چراغ
برق آویزان
شده بودند یا
روی مخزن بزرگ
آب گورستان
بیتوته کرده
بودند: تشییعی
باشکوه برای
شاعری با حشمت
و بزرگ. تشییع
جنازه نبود،
جشنواره شعر و
شادی و آزادی
بود.» سالیانی
از آن روزها
میگذرد.
شانزدهمين
سالمرگ احمد
شاملو، شاعر
شادي و آزادي
هيچ تفاوتي با
ديگر سالمرگهاي
شاعر ندارد،
ما همچنان
«دوره میکنیم/
شب را و روز را /
هنوز را...». اينك
كه بيش از سه پنج
سال از مرگ
اين شاعرِ
افسانهاي ميگذرد
هنوز
شاملو، تن به
نوشتهشدن
نميدهد.
زندگينامهاي
كامل، بيخلل
و يكدست نميتوان
از او ارائه
داد. حتي نميتوان
او را تنها در
قالب «شعر»
نشاند و از
روزگارِ كار
او بر ادبيات
قديم و
تصحيحات و
پژوهشها و
كاري چون
«كتاب كوچه»،
نوشتن در
مديوم
مطبوعات و نقش
مهم و جريانساز
او در پاگرفتن
نشريات ادبي
گذشت. به هر تقدير
امسال نيز، در
روز دوم
مرداد، جمعي
از اهالي
ادبيات و
فرهنگ بر سر
مزار اين شاعر
در امامزاده
طاهر گرد
آمدند تا به
حد وسع و
امكان خود قدر
شاعر را بهجا
آورند و دستكم
با خاطرهاش،
«جمعي» بسازند.
مراسم ديروز
به شعرخواني و
خواندن
بيانيهاي
گذشت كه كوتاه
بود و در همين
مجال هم جاي
خالي شاعر/
روشنفكري
همچون شاملو
را يادآور ميشد.
سالياني است
كه در غياب
بزرگان ادب كه
يا رفتهاند و
يا كنج خلوت
اختيار كردند
و پراكندند، همهچيز
به همين ديدوبازديدها
آنهم بر سر
مزار و در سوگ
ختم شده است.
اتفاق اما جاي
ديگري است.
درست چند قدم
آنطرفتر
شايد، جايي در
ذهنِ مخاطب و
ناقدان معاصر
شاملو، يا حتي
در دستنوشتهاي
كه از او برجا
مانده است يا
در حرف «چ»،
آخرين حرفي كه
در كتاب كوچه
درآمد و البته
در ميان
يادداشتهاي
روزانه رفيق
قديم، كه
امسال در روز
مرگش منتشر شد
و جزءبهجزء
رفتنِ او را
روايت كرد.
اكبر معصومبيگي،
مترجم و دوست
ساليان
شاملو، امسال
در سالمرگ
شاعر روايتي
از روز مرگ او
را منتشر كرد.
«سال ١٣٧٩، ٣
مرداد، ساعت
یکربع به ٤
صبح تلفن زنگ
زد. از جا
پریدم. منگِ
خواب، حتی نمیدانستم
کجا هستم. زنگ
چهارم که خورد
گوشی را برداشتم.
محمد بهارلو
بود. با هقهق
گریه گفت:
اکبر... شاملو...
شاملو رفت...
شاملو مُرد...
وای چه مصیبتی
... وای ... . گفت که
دکتر پارسا بهاش
خبر داده.
دلداریاش
دادم و گوشی
را گذاشتم. یخ
زدم.» فضاي
ادبي ما نيز
شايد از همان
روزها يخ زد.
روزبهروز
فاصلهها
بيشتر شد،
واگراييها
رفتهرفته
عيان شد و
هرروز در عرصه
فرهنگ بيشتر
ريشه دواند.
اصلاحات يك
دوره ديگر
دوام آورد و
بعد هشت سال
دوران غريب
فرهنگ. غالب
كتابهاي
شاملو جز چند
دفتر شعر،
يكباره از پشت
ويترين
كتابفروشيها
غيب شد. حتي
كتاب كوچه او،
جلد مربوط به
حرف «چ» دوازده
سالِ ناقابل
پشت در بسته
ماند.
گرچه
چندي است كه
در سايه
اعتدال بيشتر
آثار او به
قامت كتاب
نشستهاند. از
دفتر
شعرها،
ترجمهها، سفرنامهها
و اخيرا هم
نامهها و
همين جلد چِ
كتاب كوچه.
اما ما همچنان
دوره ميكنيم
شب را و روز را
و هنوز را.
هنوز در
سالمرگ او گرد
ميآييم چند
تني، و بعد
پراكنده ميشويم
تا سال ديگر.
از سوگواران
حاضرِ ديروز
بر مزار
شاملو، جز خيل
مردمان مشتاق
شعر و «شاعر» ميتوان
چهرههايي
چون محسن
حكيمي، اكبر
معصومبيگي،
فريبرز رييسدانا،
حافظ موسوي،
علي
باباچاهي،
پرويز بابايي
و قاسم روبين
را نام برد.
محسن حكيمي،
مترجم و از
همراهان و همنسلان
احمد شاملو در
گفتوگو با
«شرق» احمد
شاملو را
«مطرحترين
شاعر معاصرِ»
ايران خواند و
گفت: «آنچه شاملو
را به چهرهاي
مطرح بدل كرد،
جنبه آزاديخواهانه
نظرات او بود.
جنبهاي كه در
شعر او نيز
جايگاهي
برجسته دارد.»
حكيمي،
شاملو را
شاعري توأمان
«مدرن و آزاديخواه»
ميداند و
همين دو وجه
را عامل شهرت
شاعر. «دو چيزي كه
جاي آنها در
فرهنگ ما خالي
است و تقاضا و
خواستِ اين هر
دو در ميان
مردم بسيار.»
در نظر او
چهرههايي كه
واجد اين
خصوصيات
باشند، در هر
دوره و زماني
مطرح ميشوند
و صاحب
جايگاهي خاص
در ميان مردماند. «به اينها
اضافه كنيد
زبانِ شاملو
را كه مسلط
بود بر زبان
قديم فارسي
همراه نوآوريهاي
خاصِ خودش.
همه اينها
موجب شد شاملو
يك سروگردن از
تمام شاعران
همنسل خود
بلندتر باشد.
البته فروغ
نيز به دلايلي
جايگاهي
برجسته دارد
كه اينجا
مجالِ گفتن از
آن نيست.»
حكيمي البته
راه را بر
نقدِ شاملو بسته
نميداند و
خود نيز
انتقاداتي به
او روا دارد:
«از همان
دوران
انتقاداتي به
شاملو وارد
بود. من خودم
ديدگاههاي
انتقادي هم به
شاملو دارم.
يكي اينكه او
در زمينههايي
كه چندان صاحبنظر
نبود ورود ميكرد.
مثلا اگر كسي
بخواهد
درباره شعر
حافظ اظهارنظر
كند، بايد
اشرافي بيش از
آنچه شاملو داشت،
داشته باشد.
براي همين
حافظِ شاملو،
منهاي مقدمه
درخشان آن،
چندان جايگاه
برجستهاي در
ميان آثار
ديگر حافظشناسان
ندارد.
اظهارنظرهايش
درباره
شاهنامه نيز
هيچ مبناي
علمي و عيني
نداشت. اما
ويژگيهاي
اصلي شاملو كه
برشمردم، روي
تمام اينها
سايه انداخته
است. شاملو
هنوز حرف
بسيار براي
گفتن دارد.»
دوران شاملو
نميگذرد،
زيرا او در
طرز شعرياش،
تاريخ بدون
گذشتهاي است.
گذشتهاي كه
نميگذرد و او
را همچنان
«در آستانه»
نگاه داشته
است. شاملو «بيگاهان،
به غربت/ به
زماني كه در
نرسيده بود»
از ميان ما
رفت. در دوم
مردادِ
هزاروسيصدوچند...
.
برگرفته
از :«شرق»
شماره
۲۶۳۸ -
يکشنبه ۳
مرداد۱۳۹۵
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ·
درسی
که آنها به
ما دادنند
اوختای
حسینی
از صفحه
فیسبوک
نویسنده
بالاخره
شد آنچه باید
میشد.
شانزدهمین
سالگرد شاملو
با فریاد
نامش, خواندن
شعر و همآوایی
سرود جاودان
خلق «سراومد
زمستون» در
خیابان
برگزار شد.
شعر
از محفلها و
کنجهای دنج
آن طور که
سودای شاعر
کوچه و خیابان
بود در خیابان
خوانده شد.
سرود
خلق را در
خیابان
خواندن آن طور
که او میخواست
که به لعنتآبادش
به خاک سپارند
اگر بیم تلف
شدن جان مردم
نبود.
و
خیابان تنها
جایی که باید
نام شاعر
آزادی و مردم
را فریاد کرد
که شایسته
زیست او باشد.
تمام
زیست شاعر ما
خلقهای
پاپتی و
خیابانی, تمام
شعر و بیانش
در عاشقانهها
و سوگسرودهها
و حتا در آن
آتشزدهها
به تمامی در
امروزِ
هفدهمین سال
نبودنش متجلی
بود هرچند
بسیار خردتر
از آنچه در
آن مرداد تفته
۱۳۷۹ به یاد
داریم.
آری
ما شکست
خوردیم و به
خانه برگشتیم
و باز به
خیابان آمدیم
و باز به پستو خزیدیم
و امروز
دوباره شد, در
ابتدای راهیم
البته.
بازگردادن
شعر به خیابان
و بیرون
کشیدنش از
پستوی خانه و
شبنشینی و
کافه و شبشعر
و ... و آوردنش به
آن جا که باید باشد,
آن جا که شاعر
به تلاش و
مرارت دههها
رسانده بودش,
به دهان مردم
کوچه و
خیابان.
آری
شعر و شاعر و
سرود خلق به
خیابان آمدند
به آن جا که
باید, اما این
به مدد یک
ترفند سرکوب بود,
به خبطی شاید
در مدیریت و
تنها چیزی که
امروز را به
چیزی بیش از
یک خاطره بدل
خواهد کرد
آموختن و بهکار
بستن درسی است
که امروز آنها
به ما دادند.
درسی که شاعر
داده بود و ما
فراموش کرده
بودیم و اگر
درس امروز را
نیاموزیم آن
بیم عمد در
فراموشی به
یقینی بدل
خواهد شد که
شعر و شاعر را
این بار به
محاقی خواهد
برد صلبتر و
دیرپاتر.
....
و
نمي دانی
هنگامی كه
گور
او را از پوست
خاك و استخوان
آجر انباشتی
و
لبانت به
لبخند آرامش
شكفت
و
گلويت به
انفجار خندهای
تركيد،
و
هنگامی كه
پنداشتی گوشت
زندگی او را
از
استخوانهای
پيكرش جدا
كردهای
چه
گونه او طبل
سرخ زندگيش را
به نوا درآورد
در
نبض زيراب
در
قلب آبادان،
و
حماسه توفانی
شعرش را آغاز
كرد
با
سه دهان صد
دهان هزار
دهان
با
سيصد هزار
دهان
با
قافيه خون
با
كلمه انسان،
با
كلمه انسان
كلمه حركت
كلمه شتاب
با
مارش فردا
كه
راه میرود
میافتد
بر میخيزد
بر
میخيزد بر
میخيزد میافتد
بر
میخيزد بر میخيزد
و به
سرعت انفجار
خون در نبض
گام
بر میدارد
و
راه میرود بر
تاريخ، بر چين
بر
ايران و يونان
انسان
انسان انسان
انسان . . . انسان
...
پ.ن۱
عکس از سهیل
نصرتی
پ.ن۲
شعر از قصیده
انسان ماه
بهمن در بزرگداشت
تقی ارانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
از
صفحه فیسبوک
:«کانون
نویسندگان
ایران»
سخنرانی
در
مراسم گرامیداشت
احمد شاملو که
روز گذشته با
ممانعت نیروی
انتظامی و
لباس شخصیها
نظم پیشبینی
شدهی آن بهم
خورد، قرار
بود علیرضا
عباسی عضو هیئت
دبیران کانون
نویسندگان
ایران
سخنرانی کند،
اما شرایط
مهیا نشد. متن
سخنرانی
ایشان را برای
اطلاع عموم
اینجا درج میکنیم.
(لازم است
تکرار کنیم که
نوشتهها،
مصاحبهها و
سخنرانیهای
افراد که در
این صفحه
منتشر میشود
نظرهای شخصی
ایشان است و
لزوما با
مواضع کانون
نویسندگان
ایران یکسان
نیست).
متن
سخنرانی
علیرضا عباسی:
. . .
قصه
نیستم که
بگویی
نغمه
نیستم که
بخوانی
صدا
نیستم که
بشنوی
یا چیزی
چنان که ببینی
یا چیزی
چنان که
بدانی...
من
درد مشترکم
مرا
فریاد کن
...
یاد شاعر
بزرگ آزادی،
احمد شاملو
جاودان و گرامی
باد
شاعر
متعهد،
روشنفکری
علیرضا
عباسی
در
این مجال فرصت
آن نیست که به
تفصیل درباره
ی عنوان این
مقاله صحبت
کنم. مطالبی
که در پی
خواهد آمد در
واقع چکیده ای
از مقاله ی
مفصلی است ذیل
همین عنوان که
در مجموعه
مقالاتی
منتشر خواهد
شد.
ابتدا
به ساکن توجه
شما را جلب می
کنم به تمرکز
روی عنوان
"شاعر متعهد"
که عامدانه آن
را جایگزین
"شعر متعهد"
کرده ام، به
دلایلی که در
پی خواهم
آورد. طی سال
های اخیر و
سالیان متمادی
هرگاه عنوان
"شعر متعهد"
به کار گرفته
شده، شائبه و
شبهاتی هم در
پی آمده است.
از این قرار
که چشم انداز
شعر متعهد حتی
از منظر برخی
صاحبنظران،
محدود به یک
چارچوب معین و
خلاصه در
تفسیر موقعیت
ها، انگاشته
شده. انگاره
ای که گویی
مقصودش بستن
دست و پای
شاعر و محدود
کردن گستره ی
نگاه اوست.
اما چنین
برداشتی با
اصل و واقعیت
ماجرا تفاوت
بنیادی دارد و
دادن چنین
تعاریفی سبب
شده گاهی
برداشت ها و
تصوراتی خلاف
واقع از
هنرمتعهد، یا
بهتر است
بگویم کار
خلاقه ی
هنرمند
متعهد، در اذهان
شکل گیرد.
شاید
وقت آن رسیده
باشد که این
مساله را با
دادن
استدلالی
روشن و دقیق و
ابتدا به ساکن
با تغییر
عنوان مساله
از شعر متعهد
به شاعر متعهد
و اساسا هنر
متعهد به
هنرمند
متعهد، شفاف
کنیم. در همین
راستا اشاره ی
کوتاهی می کنم
به پاسخ ژاک
رانسیر در
رابطه با
سوالی در خصوص
مفهوم تعهد و
شما را ارجاع
می دهم به
مطالعه ی کامل
آن در کتاب
"سیاست زیباشناسی"(ژاک
رانسیر- ترجمه
ی امیرهوشنگ
افتخاری راد و
بابک داور
پناه- نشر
زاوش 1392) « تعهد،
مفهومی
بینابینی است
که هم به منزله
ی مفهوم
زیباشناختی و
هم مفهوم
سیاسی تهی است.
می توان گفت
هنرمند به
عنوان شخص
متعهد است و
او از طریق
نوشته هایش،
نقاشی ها،
فیلم هایش، که
به نوع خاصی
از پیکار
سیاسی کمک می
کند، متعهد
است. هنرمند
می تواند
متعهد باشد
اما اینکه
بگوییم هنرش
متعهد است،
یعنی چه؟
تعهد، یک
مقوله از هنر
نیست. این به
بدین معنا نیست
که هنر غیر
سیاسی است.
بدین معناست
که زیباشناسی
واجد سیاست
متعلق به خودش
است...»
در
واقع منظور من
از اشاره به
پاسخ رانسیر و
مسائلی که به
آنها اشاره
کردم تاکید بر
این اصل اساسی
و مهم است که
هنرمند متعهد
و شاعر متعهد
با در اختیار
داشتن نگاهی
متکثر و نافذ
به موضوعات،
مفاهیم و
مسائل جز و
کلان ِ جهان
پیرامون،
آنها را در
ساحت هنر
بازآفرینی می
کند. بی آنکه
امر سیاسی را
در هنرش
قربانی زیبایی
شناسی کرده
باشد. وقتی در
دنیای معاصر
همه چیز گره
خورده با
سیاست و عجین
با امر سیاسی
ست، حتی روابط
فردی و
مناسبات
روزمره،
تقلیل دادن
امر سیاسی و
استحاله ی آن
به بهانه ی
حضور مولفه
های
زیباشناخت،
کاری عبث و در
سمت و سوی بی
مایه کردن هنر
و شعرمعاصر
است. در واقع،
این هنرمند
متعهد و شاعر
متعهد است که
با همان نگاه
دقیق و
موشکافانه،
هنرش را از
مفهوم تعهد به
انسان، رنج،
آزادی و آزادگی،
عشق، زندگی،
امید و
آرزوهای
انسان دوستانه
غنی می کند.
از
همین رهیافت
می توان شعر
شاملو را که
متمرکز بر
چرایی تقلیل
جایگاه انسان
و کاوش در علل از
دست رفتن
آرمان ها و
سعادت و نیک
بختی اوست به
عنوان نمونه ی
شعری گویا و
درخشان از
شاعری متعهد و
پایبند به آزادی
و آزادی خواهی
برای انسان ِ
گرفتار در عمق
فجایع و حیران
شده در جهان ِ
بلاخیز،
معرفی کرد.
شعری که می
توان با
استدلال دقیق
و مبتنی بر
مبانی نظری
درباره ی
برخورداری اش
از ظرفیت های
زیباشناسانه
و در عین حال
نسبتش با
تاریخ و انسان
و آزادی خواهی
گفتگو کرد.
درباره
این مساله تا
همین جا بسنده
می کنم تا کوتاه
درباره ی بخش
دوم عنوان این
مقاله سخنی بگویم.
سخنم
را در رابطه
با روشنفکری
که بخش دوم
عنوان است با
طرح یک سوال
اساسی ادامه
می دهم. آیا ورود
به عرصه ی
هنر، در اینجا
اشاره ام به
هنر نوشتاری
است، به طور
همزمان و
خودکار متضمن
شان روشنفکری
برای هنرمند
است؟ ساده تر
اینکه آیا می
توان کسی را
که می نویسد،
حتی در این
زمینه متخصص
است و فنی و
خوب می نویسد
را بواسطه ی
هنرش روشنفکر
قلمداد کرد؟
واقعیت
این است که
پاسخ صریح و
قطعی به این
سوال منفی
است. یعنی
خیر، چراکه
روشنفکر بی
هیچ چشم پوشی
و تعاملی باید
واجد نشانه ها
و اصولی معین
باشد که در
تعاریف
روشنفکری و کار
فکری در حوزه
های اجتماعی،
معین و قابل
ردیابی هستند.
تعریف و تفسیر
روشنفکری در
آرای متفکران
بزرگ و کتاب
های متعددی
آورده شده که
از اشاره به
آنها چشم پوشی
می کنم و فقط
برای روشن شدن
منظورم به یک
تعریف روشن و
منطقی و چکیده
از روشنفکر که
در کتاب "کار
روشنفکری"(بابک
احمدی) به آن
پرداخته شده،
اشاره ی مختصری
می کنم. به این
دلیل که در آن
کتاب به درستی
این سوال طرح
شده که "کجا
کار فکری
تبدیل به کار
روشنفکرانه
می شود؟" ( از
همان کتاب)
دلیل تاکیدم
بر درستی چنین
سوالی این است
که ورود به
عرصه ی هنر و
هنرنوشتاری،
می تواند ورود
به حوزه ی
خردورزی و
کارفکری تلقی
شود اما مساله
ی اساسی این
است که این
کار فکری را کجا
می توان در
نسبت با کار
روشنفکری
تدقیق نمود.
خلاصه
ی تعریفی که
آنجا داده شده
و می توانم در
این مجال
بصورت خلاصه
بیاورم، چنین
است : کوشش
مستمر در
جریان یک
فعالیت فکری
برای گسترش افق
گفتمانی خاص و
روشن کردن
ارتباط
گفتمان با
زندگی
اجتماعی، ساز
و کار قدرت،
صورت بندی دانایی،
سامان حقیقت
و... و تلاش برای
مستحکم کردن
حلقه های
ارتباط گفتمان
خاص با دیگر
گفتمان ها که
منجر به
پیدایش حلقه
هایی تازه
شود. آنچه
تاکید من است
و از این
تعریف برمی
آید در واقع
نشان دادن و
بولد کردن
کردار فکری در
حوزه های
اجتماعی ست که
در نسبت با
سایر حلقه های
رایج فکری منجر
به تولید حلقه
های تازه ی
فکرگردد.
و
اما سخن
پایانی این که
شعر شاملو، از
منظر چنین
تعریفی، واجد
امکاناتی است
نظیر تمرکز بر
مسائل انسان و
رنج های بی
شمار او،
تبیین مواضع و
کنشگری در
برابر قدرت و
سامان حقیقت و
موارد روشن
دیگری از همین
دست که همه ی
اینها منجر به
تولید فکر در
اجتماع می
شوند و همه ی
اینها در کنار
سایر فعالیت
های گسترده ی
فکری شاملو در
حوزه های
اجتماعی، او
را به عنوان
روشنفکر و در
جایگاه
روشنفکری
تثبیت کرده
است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ