آزادی بی قید و شرط بیان، یا اهدای بی قید و شرط  تریبون؟!

 

(در باره انتقادات آقای محمد اعظمی از کنگره دهم راه کارگر)

- قسمت دوم -

                                                                شهاب برهان

 

هنوز مجال نکرده ام نوشتن بخش دوم پاسخ به انتقادات آقای محمد اعظمی را شروع کنم که پاسخ ایشان به بخش اول نوشته من منتشر شده است. من حتا همان بخش اول را هم که مربوط  به عقده گشائی شخصی ایشان بود با بی میلی نوشتم و حالا هم ابدا دلم نمی خواهد در این زمینه بی محتوا وارد بگو مگوئی بشوم که نه کشش و ارزشی برای دیگران دارد و نه خود من ثمری در آن می بینم. ترجیح من این است که وقت تنگ خودم و وقت با ارزش دیگران صرف مسائلی شود که مضمونی سیاسی دارند. اگرچه تمایل و حوصله ای به دهن به دهن شدن در این سطح از خرده حساب ها و بگو مگوهای نازل را ندارم، اما برای آن که این اکراه با بی جوابی عوضی گرفته نشود، خیلی گذرا به چند مورد از نوشته دوم ایشان جواب می دهم وهمین جا اعلام می کنم که از این پس به این سطح از بگو مگوها پاسخ نخواهم داد. این فقط  پرانتزی است قبل از  پرداختن به انتقادات ایشان از مصوبات کنگره دهم.

***

آقای اعظمی نوشته است که انتظار داشته است باب بحثی حول مصوبات کنگره راه کارگر گشوده شود ولی با واکنش تند من مواجه شده است  که در مقاله ای با عنوان " دفاع از علنیت برای پوشاندن حقیقت" از همان آغاز عزم به بستن بحث و کشاندن آن به بی راهه جزم کرده ام! وی نوشته است: « در حرف و برای رفع تکلیف دعوت به گفتگو می کنید اما اولین ندا را چنان با تهمت و افترا و ناسزا در گلو خفه می کنید که هیچ شیر پاک خورده ای جرات وارد شدن به این میدان نکند. کجا دیده اید دعوت به گفتگو کنند اما همین که کسی قلم برداشت و نظر خود نوشت، با چنین واژگانی به استقبال شتافت ...  روشن نیست شما دعوت به جنگ کرده اید و یا برای گفتگو آغوش گشوده اید؟  ».

ایشان مسأله را تحرف می کنند. نوشته من و واکنش من به بحث ایشان ربطی به مصوبات کنگره راه کارگر نداشت . من فقط به اتهامات و بهتان زنی ایشان مبنی بر فقدان آزادی بیان و اندیشه در راه کارگر و بخصوص در شیوه برگزاری کنگره های نهم و دهم پاسخ داده ام. این آقای اعظمی بوده که بحث روی مصوبات کنگره را از همان ابتدا با افترا زنی و دروغ بافی در باره چگونگی برگزاری کنگره به بیراهه کشانده است و نه من.

 واکنش من در تناقض با دعوت ام به گفتگو در باره مصوبات کنگره نبوده بلکه واکنشی کاملاً بجا و لازم به "  تهمت و افترا و ناسزا " های ایشان در رابطه با نحوه برگزاری کنگره های نهم و دهم بوده است. ایشان حق دارد نظرات خودش را بنویسد ولی حق افترا و جعل اطلاعات ندارد. اگر ایشان گمان برده است که دعوت ما برای بحث سیاسی به معنی آغوش گشودن به دروغ و افترا است و انتظار هم دارد  که  در پاسخ به  بهتان زنی های کین توزانه و انتقام جویانه، دسته گل برایش ارسال کنیم، دعوت ما را اشتباه فهمیده است.

آقای اعظمی نوشته است که آنچه که در مطلب " آرمانگرائی و تخیل یا برنامه و سیاست " نوشته است نظر خودش بوده است و گویا من به این نکته توجه نکرده سازمان اتحاد فدائیان خلق ایران را مسئول نوشته او دانسته و نظرات او را با سازمان او درهم آمیخته و در مواردی آنرا مخدوش کرده ام. وی نوشته است : « موضوع اسناد سیاسی کنگره دهم راه کارگر، موضوع گفتگوی ماست. قرار نیست در این گفتگو عملکرد سازمان اتحاد فدائیان یا جریان دیگری  بررسی شود».

ایشان باز هم خلاف می فرمایند. من در بخش اول نوشته ام تنها به آن قسمت از نوشته ایشان پرداخته بودم که در آن، بحث ایشان نه در باره خود اسناد سیاسی کنگره راه کارگر بلکه اتهام زنی های ایشان در باره شرائط غیر دموکراتیک برگزاری کنگره های نهم و دهم  راه کارگر و فقدان آزادی نظر و بیان راه کارگری ها بود.

من در توضیح دلائل تهمت و افترا زنی ایشان، هیچ نوع مسئولیتی را متوجه سازمان اتحاد فدائیان نکرده، نظرات ایشان را با مال سازمان شان در هم نریختم و فقط  شخص آقای اعظمی را مسئول نوشته و عقده گشائی دانسته ام.

آنجا هم که من از  سازمان اتحاد فدائیان خلق اسم برده ام، برای طرح این سئوال از آقای اعظمی بوده است که شما که جوالدوز علنیت کنگره ها را به راه کارگر می زنید، چرا سوزنی هم به سازمان خودتان برای علنیت مواضع و سیاست هایش مثلاً در رابطه با سیاست حزب دموکرات کردستان در قبال آمریکا؛ نقض قرارداد اتحاد عمل  سه جریان؛ خروج راه کارگر از این اتحاد عمل؛ و اثرات واچیده شدن این اتحاد عمل روی چشم انداز سیاسی و آلترناتیو حکومتی سازمان تان نمی زنید؟! مرگ خوب است ولی برای همسایه؟!

البته آقای اعظمی هم در نوشته اخیر خود راه فرار از پاسخ به این سئوال ساده و سر راست را در این جعل حقیقت یافته است که گویا من اتحاد فدائیان را مسئول نوشته او دانسته ام و این که گویا بحث بر سر اسناد سیاسی کنگره راه کارگر بوده است! پس « قرار نیست در باره اتحاد فدائی صحبت کنیم»! 

از همه این ها گذشته، جوهر و اساس آن بخش از نوشته آقای اعظمی که من به آن پرداخته بودم، این اتهام بود که گویا کنگره های نهم و دهم راه کارگر در شرائط فقدان آزادی بیان و نظر برای اعضایش برگزار شده اند. تنها و تنها " سندی" هم که برای آ ن ارائه کرده بود قرار ضمیمه مصوب کنگره اول بر اساسنامه بود مبنی بر این که در مباحثات سازمان، زیر سئوال بردن سرنگونی جمهوری اسلامی مجاز نیست .

من پرسیده بودم که اگر این قرار ضمیمه اساسنامه ملاک فقدان آزادی نظر و بیان در راه کارگر است چرا شامل کنگره های پیش از کنگره نهم نشده و  ناگهان در کنگره های 9 و 10 به اجرا در آمده است؟! اگر این قرار ضمیمه ملاک است، چرا آقای اعظمی 14 سال تمام در این باره سکوت کرده بود و حالا به یاد آن مصوبه و دعوت از راه کارگری ها به طغیان علیه این خفقان افتاده است؟! پرسیده بودم اگر در کنگره نهم آزادی نظر و بیان وجود نداشته و اگر آنطور که ایشان از خودش جعل می کند در کنگره نهم سیاست ائتلافی راه کارگر تغییر کرده است، چرا آقای اعظمی یک سال تمام ساکت بوده و حالا بعد از کنگره دهم دارد "افشاگری" می کند؟! پرسیده بودم اگر به زیر سئوال بردن سرنگونی در مباحثات ممنوع است، در کنگره های نهم و دهم که چنین بحثی در دستور نبوده است؛ پس ایشان با استناد به چه دلیلی ادعا می کند که در این دو کنگره خاص آزادی نظر و بیان وجود نداشته است؟!

آقای اعظمی بجای پاسخ به این پرسش ها و در حقیقت برای فرار از پاسخگوئی، موضوع را این طور منحرف کرده است که گوئی بحث حول درستی یا نادرستی آن قرار ضمیمه اساسنامه بوده است! و بجای پاسخ دادن  به پرسش های من شروع کرده است به ردیف کردن این سئوالات که: آن قرار ضمیمه کنگره اول آیا اصولا درست بود؟ آیا برهان از آن دفاع می کند؟ چرا آن را در این 14 سال لغو نکرده اید؟ و غیره.

درست بود یا نبود. برهان از آن دفاع می کند یا نمی کند. آقای اعظمی با استناد به چه دلیل و شاهدی ادعا می کند که بطور مشخص در کنگره های نهم و دهم، آزادی نظر و بیان از اعضای راه کارگر گرفته شده بود؟ سئوال از ایشان این بود که چه مدرک و شاهدی دارید که وجود فی نفسهء چنین قراری در ضمیمه اساسنامه، در کنگره های نهم و دهم منشأ عمل بوده و مصداق عملی یافته است؟

جوابی که در دومین نوشته ایشان به این پرسش داده شده است چنین است:

« شاهد و مدرک اصلی برای ادعای من سند اساسنامه راه کارگر است که پیش از این بدان اشاره داشتم. درست است که 14 سال پیش تصویب شده است اما امروز هم و تا زمانی که کنار گذاشته نشود ناظر بر ساختار و تشکیلات راه کارگر خواهد بود. این سند اگر 30 سال پیش هم تصویب می شد، امروز حاکم بر مناسبات اعضا و ارگانهای سازمانی راه کارگر است. ازاینرو کنگره نهم و دهم را نیز شامل می شود ».

کسی شما را متهم می کند – آن هم در انظار عمومی – که در روز نهم و روز دهم ماه  دو تا درخت را بریده اید ( دو درختی را که  بر سر جایشان هستند!). می گوئید : این تهمت است و تو چه شاهد و مدرکی برای این ادعایت داری؟ می گوید: شاهد و مدرک اصلی من اره نجاری است که تو 14 سال پیش خریده ای. مادام که این اره  را هنوز دور نیانداخته ای، آن اره قابلیت بریدن درخت را دارد. پس تو آن دو درخت را در روزهای نهم و دهم این ماه بریده ای!

با این پاسخ، من جواب سئوالم را از آقای اعظمی گرفته ام. با این پاسخی که او  به پرسش اصلی من داده است معلوم می شود که آیا حق با ایشان بوده که کنگره های نهم و دهم را به برگزاری در شرائط فقدان آزادی نظر و بیان اعضای راه کارگر متهم کرده است؛ یا با من که گفته ام این فقط یک بهتان زنی بی مدرک، غیر سیاسی، غیر مسئولانه و غیر اخلاقی است؛ فقط عقده گشائی و تصفیه خرده حساب با راه کارگر است بخاطر خروج از اتحاد عمل پایدار سیاسی.

***

اما دفاع ایشان از آزادی بیان در نوشته قبلی و در نوشته اخیر موضوعی است که لازم می دانم مختصر مکثی روی آن بکنم.

آقای اعظمی در دومین نوشته خود گفته است:

« شهاب برهان در همین مقاله خود یعنی 14 سال بعد از آن اساسنامه، ازهمان محدودیت به طور ضمنی اما روشن دفاع کرده است. او چون فکر می کند انتقاد من نه به محدودیت در مباحث، بلکه از این زاویه است که راه کارگر برای چگونگی سرنگونی محدودیت ایجاد کرده است، در دفاع از راه کارگر می گوید این شرط گذاری در مباحثات در مقابل خط استحاله رژیم ضرورت یافت. و می افزاید که " منظور غیر قابل بحث بودن سرنگونی بود و نه چگونگی آن " بسیار خوب دوست عزیز! منظور من هم غیر قابل بحث بودن سرنگونی است. درست به همین انتقاد دارم. به محدودیت بحث. حال این محدودیت چه در باره سرنگونی باشد چه چگونگی سرنگونی. این یعنی اندیشه را به زنجیر کشیدن. این یعنی عدول از آزادی بیان وعقیده بدون قید وشرط که وعده آن را به مردم داده اید». 

وی در جای دیگری از همان نوشته، آزدی عقیده و بیان را معنی می کند و مدعی است که من معنی آن را عوضی فهمیده ام:

« ببینید استدلال چقدر محکم است!! می گوید بدین دلیل بحث سرنگونی ممنوع شده است که عده ای سرنگونی را زیر سئوال برده امکان برخورد نظر به وجود آمده است. اساسا ارزش آزادی دراین است که برای نظر مخالف امکان طرح ایجاد می کند. زمانی که همه موافق باشند آزادی چندان اهمیتش لمس نمی شود. رفیق شهاب آزادی عقیده و بیان را عوضی فهمیده است. می گوید زمانی که مخالف ظاهر شد – گرایش به خط استحاله - امکان بحث آزاد ممنوع شده است».

آقای اعظمی می گوید « ارزش آزادی دراین است که برای نظر مخالف امکان طرح ایجاد می کند».

ایشان چیزی به گوشش خورده است ولی فرصت نکرده است در باره آن بیاندیشد.

هر انسانی باید از آزادی عقیده برخوردار باشد. اما این آزادی فایده اش چیست اگر از آزادی بیان آن عقیده محروم باشد؟ پس هر انسانی باید از آزادی بیان عقیده اش هم برخوردار باشد. اما بیان آزادانه عقیده چه فایده ای دارد اگر افراد هم عقیده از حق تشکل حول عقاید مشترک شان محروم باشند و نتوانند به نیروئی در راستای عقیده شان تبدیل شوند؟ از اینجاست که دفاع از آزادی عقیده و بیان به دفاع از حق تشکل تداوم می یابد. اما این انتهای خط نیست. دفاع از آزادی عقیده و بیان نه فقط به دفاع از حق تشکل، بلکه حتما باید به دفاع از تعدد تشکل ها هم منتهی شود؛ چرا که در غیر این صورت، یا تشکل واحدی خواهیم داشت که همه باید در آن یک جور بیاندیشند و آزادی عقیده در آن معنی نداشته باشد؛ و یا تشکل واحدی خواهیم داشت مرکب از همه عقاید ضد و نقیض و ناهمساز، که موضوعیت تعدد تشکل یعنی تشکل بر مبنای اشتراک عقاید را از بین خواهد برد. به این دلیل، دفاع از آزادی بی قید و شرط عقیده و بیان، در سطح جامعه به دفاع از تعدد تشکل ها منجر می شود.

اما پذیرش تعدد تشکل ها یعنی چه؟ یعنی این که می پذیریم که هر تشکلی بر مبنای یک یا یک رشته اشتراکات اعضایش موضوعیت و معنا می یابد. این اشتراکات، فصل مشترک اعضای آن تشکل با تشکل های دیگر می شود. یعنی مبانی و اصولی که اعضای آن تشکل را به هم پیوند می دهد و از تشکل های دیگر متمایز و جدا می کند. بر این اساس است که هر تشکلی هویتی مستقل برای خود می یابد. پذیرش تعدد تشکل ها هم به معنای به رسمیت شناختن این هویت های مختلف است – صر فنظر از این که همدیگر را دوست یا دشمن بدانند.

آزادی عقیده، آزادی بیان و آزادی تشکل برای هر فرد انسانی باید محفوظ باشد. اما درست به همین خاطر، هر تشکلی نمی تواند صاحب هر عقیده و بیانی را در خود جای دهد. آدمی که مخالف برابری زن با مرد؛ مخالف سقط جنین؛ مخالف آزادی پوشش زنان است، نمی تواند عضو یک تشکیلات فمینیست باشد؛ و از یک سازمان فمینیست نمی توان توقع داشت که به بهانه احترام به آزادی بی قید و شرط عقیده و بیان، او را بعنوان عضوتحمل کند و به او تریبون بدهد. این سازمان فمینیست حق آزادی عقیده و بیان آن آدم را باید در بیرون از تشکیلات فمینیستی، بعنوان یک شهروند عضو جامعه و نه عضو تشکیلات خودش رعایت کند و به او حق بدهد که او هم برود با همفکران خودش تشکیلاتی در برابر فمینیست ها درست کند. رعایت آزادی بی قید و شرط عقیده و بیان در سطح جامعه نه از طریق از میان برداشتن و بی معنی کردن پرنسیپ ها و چهارچوب هویتی تشکل ها، بلکه از طریق به رسمیت شناختن تعدد تشکل ها و آزادی هر فرد برای عضویت در تشکل متناسب با اهداف و اصول خودش امکان پذیر می شود. آزادی بی قید و شرط عقیده و بیان در مقیاس کل جامعه معنی دارد و نه در در ون هر تشکل بخصوص سیاسی؛ و این چیزیست که آقای اعظمی آن را عوضی فهمیده است.

آزادی عقیده و بیان در هر حزب سیاسی با اصول و چهارچوب هویتی آن حزب مقید می شود. این در هر حزب اولترا لیبرال هم صادق است. حتا در کانون نویسندگان ایران هم که از آزادی بی حد و حصر و استثنأ در جامعه دفاع می کند، کسی که با این آزادی مخالف باشد نمی تواند عضو باشد و مشمول آزادی ابراز مخالفت با آن و بعنوان عضو کانون.

 آقای اعظمی که دفاع اش از آزادی بی قیدو شرط عقیده و بیان در درون یک حزب سیاسی چیزی جز دفاع از بدترین نوع بی پرنسیپی سیاسی نیست، نمی تواند درک کند که هیچ تناقضی میان این که راه کارگر به قول ایشان در دفاع از آزادی بی قید و شرط عقیده و بیان و تشکل در جامعه ذره ای کوتاه نمی آید؛ و این که در درون سازمان اش جائی برای مخالفت با سرنگونی جمهوری اسلامی نمی گذارد، وجود ندارد. او به خیال خودش مچ راه کارگر را گرفته و فریاد می زند که ببینید این ها که در حرف دم از آزادی بی قید و شرط سیاسی در جامعه می زنند ولی در درون خودشان به مخالف سرنگونی جمهوری اسلامی آزادی بی قید و شرط بیان نمی دهند، فردا که به قدرت برسند با مردم چه خواهند کرد!

 

آقای اعظمی دارد آزادی عقیده و بیان را بصورت آزادی بیان نظر مخالف به ما گوشزد می کند. آزادی بیان نظر مخالف – مخالف با هر چه – در سطح جامعه چیزی است که ما از آن قویا دفاع می کنیم و به این دلیل هم به آن می گوئیم آزادی بی قید و شرط. ما به آزادی بیان مخالفان سرنگونی جمهوری اسلامی در سطح جامعه ، و حتا به آزادی بیان طرفداران اش هم اعتقاد داریم و این حرف نیست و بارها آن را ثابت کرده ایم. اما شما فکر می کنید که ما زمانی پایبندی مان به آزادی بی قید و شرط عقیده و بیان را ثابت خواهیم کرد که  در درون سازمان مان هم به آزادی بی قید و شرط عقیده و بیان پایبند باشیم؛ یعنی به صاحبان هر نظری بی قید و شرط آزادی بدهیم: برای مخالفان سرنگونی رژیم؛ مخالفان دموکراسی؛ مخالفان سوسیالیسم؛ برای  فاشیست ها؛ برای حزب اللهی ها و نظایرشان!

آقای اعظمی خواهد گفت من اغراق می کنم و منظور او این نظرات نیست. اما چنین اعتراضی نشانه تناقض خود وی خواهد بود چرا که او با هرگونه شرط و محدودیت در بحث درون تشکیلاتی مخالفت کرده و بخصوص از آزادی مخالفان سرنگونی رژیم صراحتا دفاع کرده است.

نه! راه کارگر حمام عمومی نیست که هر رهگذری بتواند در خزینه اش گر و گال بشوید. مبارزه برای سرنگونی جمهوری اسلامی یکی از ارکان و اصول سیاسی، یکی از شرائط پایه ای عضویت اعضأ، و به این دلیل، موضوعی غیر قابل بحث در راه کارگر است. ما در باره اشکال و چگونگی سرنگونی می توانیم بحث کنیم و می کنیم. اما اگر کسی پیدا شود که بگوید من مخالف سرنگونی هستم، درست این خواهد بود که برود در جای دیگری و از تریبون دیگری نظرات اش را بیان کند. ما از حق او برای داشتن تریبون دفاع می کنیم، اما تریبون طرفداران سرنگونی رژیم را به او  نمی دهیم.

 آقای اعظمی آزادی بیان را عوضی فهمیده است. او دفاع از آزادی بیان را با این که هر کسی که آزادی بیان را به رسمیت می شناسد گویا باید به هرنظر مخالفی تریبون هم بدهد عوضی گرفته است!

از آزادی عقیده به آزادی بیان؛ و این یکی به آزادی تشکل؛ و از آنجا به ضرورت تعدد تشکل ها می رسیم. حق هر شهروند است که هر عقیده ای داشته، آن را بیان کند و حول آن با هم نظران اش متشکل شود. اما تعدد تشکل ها در عین حال به معنای تعدد تریبون هاست. شرط به رسمیت شناختن آزادی بی قید و شرط بیان هر شهروند ، البته به رسمیت شناختن حق تریبون برای او است ولی نه بهیچوجه اهدای بی قید و شرط  تریبون به صاحب هر عقیده ای!

آقای اعظمی چیزی از آزادی بیان به گوشش خورده است، ولی از فلسفه تعدد تشکل ها و احزاب چیزی نفهمیده است. راه کارگر طرفدار سرسخت آزادی بی قید و شرط سیاسی در جامعه است، اما آن را به معنی آزادی بی قید و شرط هر خط سیاسی و از جمله مخالفان سرنگونی جمهوری اسلامی در درون سازمان خودش نمی فهمد. آقای اعظمی بقدری " مدرن " شده است که فرق یک تشکیلات انقلابی بر انداز و یک تشکیلات فرصت طلب رفرمیست را از یاد برده است!