دفاع
از علنیت برای
پوشاندن
حقیقت
( در
باره
انتقادات
آقای محمد
اعظمی از
کنگره دهم راه
کارگر )
-
قسمت اول -
شهاب
برهان
آقای محمد
اعظمی از
سازمان اتحاد
فدائیان خلق
ایران اخیراً
نقدی بر کنگره
دهم راه کارگر
و مصوبات آن
نوشته است.
ایشان به
موضوعات
متعددی پرداخته
است و من در
باره سه تای
آن ها نکاتی
را - هر یک در نوشته
ای جداگانه -
خواهم گفت.
موضوع اول که
در این بخش به
آن می پردازم،
ممنوعیت
آزادی عقیده و
بیان در راه
کارگر است؛
دومی
انزواجوئی
راه کارگر، و
سومی بی خردی
ی مبارزه برای
آلترناتیو
سوسیالیستی
در برابر
جمهوری
اسلامی.
در مدخل
نوشته خود،
آقای محمد
اعظمی نا
رضائی اش از
گزارش کنگره
دهم را
بهانه بد
و بیراه گوئی
به راه کارگر
قرار داده،
موضوعات بی
ربط و بی
اساسی را به
کنگره های نهم
و دهم نسبت
داده و در
رابطه با فقدان
آزادی نظر و
بیان در راه
کارگر تهمت
هائی با لحن و
غیضی کین
توزانه زده
است که به چرک
و خونابه یک
دُملِ
ترکیده
بر روی کاغذ
شبیه تر است
تا نوشته آدمی
که حرفی برای
گفتن دارد. در
این بخش می
خواهم به این
عقده گشائی ایشان
پرداخته و علت
دهن باز کردن
این دمل در این
زمان بخصوص را
توضیح بدهم.
*
آقای محمد
اعظمی از
گزارش کنگره
راه کارگر - از
جمله از این
که نظر مقابل
و در صد آرا
ذکر نشده – بر
آشفته شده و
گفته است که « نوع
انعکاس کنگره
قبل از آنکه
روش کار یک
سازمان چپ
مدرن را تداعی
کند، بیشتر
شیوه ها و روش های
منسوخ شده احزاب
کمونیستی
سابق
را زنده می
کند که
مصوباتی به
اتفاق آراء
داشتند». وی
همچنین ایراد
گرفته است که
گزارشی از
کنگره نهم
منتشر نشده و
در گزارش
کنگره دهم نیز
در رابطه با "
گزارش
کمیسیون
مشکلات و
معضلات
تشکیلاتی منتخب
کنگره نهم " مشکلات
و معضلات
تشکیلاتی و
حوزه های آن
توضیح داده
نشده است.
به اطلاع
ایشان می
رسانم که در
رابطه با
شفافیت و
علنیت بطور
کلی، راه
کارگر ابداً
بر این اعتقاد
نیست که برای
آن که یک
سازمان چپ
"مدرن" باشد،
ملزم و متعهد
است اسرار و
مسائل
تشکیلاتی اش
را در هر
شرائطی بر سر
بازار پهن
کند. ممکن است
آقای اعظمی
مدرنیسم راه
کارگر را بر حسب
این که تا چه
میزان به او
امکان داده شده
است که از
مسائل درونی
راه کارگر سر
در بیاورد
اندازه
بگیرد، ولی
ملاک مدرنیسم
هیچ سازمان
سیاسی جدی نمی
تواند علنیت
بخاطر علنیت
یا بخاطر ارضإ
کنجکاوی های
این و آن باشد.
این از
لحاظ کلی. اما
تا جائی که به
گزارش کنگره
دهم راه کارگر
مربوط می شود،
نه ادعای "
مصوبات به
اتفاق آراء "
شده و نه وجود
نظرات مخالف
انکار شده
است؛ فقط
برخلاف
گزارشات
کنگره های
پیشین راه
کارگر با
ارائه در صد
آرإ همراه
نبوده است.
آقای
اعظمی بطور
کاملاً
نامربوطی علت
این نوع گزارش
دهی را
ممنوعیت
آزادی عقیده و
بحث و به
زنجیر کشیده
شدن اندیشه در
راه کارگر
دانسته و
نوشته است:
« این
جریان » [
منظور آقای
اعظمی راه
کارگر است!] « که در
حرف از "آزادی
بی قید وشرط
عقیده، بیان،
مطبوعات،
اخبار و اطلاعات،
اجتماعات،
اعتصابات، ... " برای
مردم ایران
حاضر نیست
قدمی پس
بگذارد، برای
اعضای خود که
با هزار شرط و
شروط عضو شده
اند، در حوزه
نظر خط
قرمز می کشد
وآزادی بیان و
عقیده شان را
نمی پذیرد. راه
کارگر که به
درستی چنین
قاطع علیه
آزادی ستیزی
جمهوری
برآشفته
می شود، روشن
نیست چرا بحث و
اندیشه یاران
خود را به
زنجیر می کشد».
آقای محمد
اعظمی دارد
کنگره های نهم
و دهم راه
کارگر را نقد
می کند و در
این رابطه است
که از فقدان
آزادی بیان و
به زنجیر کشیده
شدن بحث و
اندیشه راه
کارگری ها خبر
می دهد.
او چه
شاهدی بر این
ادعای خود
دارد و براساس
کدام مستندات
ادعا می کند
که کنگره های
نهم و دهم راه
کارگر در
شرائط فقدان
آزادی عقیده و
بیان اعضایش
برگزار شده
است؟ او تنها
یک شاهد و یک
سند ارائه می
دهد: قرار
ضمیمه بر
اساسنامه
سازمان که در
کنگره اول (1370- 14
سال پیش) تصویب
شده است: « ...
مقید بودن به
چهارچوب
برنامه و
اساسنامه در مباحثات
نظری در شرایط
کنونی کنار
گذاشته شود و
بجز اعتقاد به
سرنگونی رژیم
جمهوری
اسلامی از
طریق یک
انقلاب
توده ای،
چهارچوبی
برای مباحثات
وجود نداشته
باشد».
اساسنامه
سازمان ما با
این که چند
بار در راستای
گسترش و تعمیق
دموکراسی
تشکیلاتی
اصلاح شده
است، باز هم
از جهاتی نیاز به
تغییراتی
دارد که برایش
کار هم شده
است، اما
اولویت های
سیاسی
فرصت لازم
برای در دستور
گذاشتن
اساسنامه را
نداده است. با
این حال در
جریان زندگی
بسیار جلوتر
رفته ایم. از
جمله سالیان
سال است که
عملا هرگز
چهارچوب برنامه
یا هیچ حد و
مرز دیگری شرط
مباحثات در سازمان
نبوده
و راه کارگری
ها روی هر موضوعی
که میل داشته
اند با آزادی
کامل و بدون این
که اجازه و
تأئید هیچ
ارگانی را
بخواهند نوشته
های خود را
منتشر کرده یا
در گفتارها و مصاحبه
های رادیوئی و
اینترنتی
بیان کرده اند.
این وضع به
طریق اولی در
مباحثات درون
تشکیلاتی و در
بحث های کنگره
ها و از جمله
کنگره های نهم
و دهم حاکم
بوده است.
آقای
اعظمی هم این
را می داند.
اگر حرف او
این می بود که
چرا اساسنامه
از زندگی
واقعی ما عقب
تر مانده است،
می شد به حسن
نیت او باور
داشت؛ اما او
که بهتر از
خیلی ها از
عمق و ابعاد و
جا افتادگی دموکراسی
تشکیلاتی و
آزادی بی قید
و شرط بیان نظرات
در راه کارگر
خبر دارد،
ترجیح می دهد
حقیقت را
وارونه کند و
بگوید:
« مشکل
کنگره راه
کارگر تنها
محدود به شیوه
غیر دموکراتیک
مناسبات
درونی و
بیرونی اش نمی
شود... » ... « هنوزاین
دوستان عزیز
در شرایط
کنونی خط قرمز را
برای سرنگونی
جمهوری
اسلامی از
طریق یک
انقلاب توده
ای
ضروری می بینند.
این خط قرمز
در اساسنامه
راه کارگر
مورد تاکید
قرار گرفته
است»... « با این
اساسنامه هیچ
راه کارگری حق
ندارد حتی فکر
کند که این
رژیم ممکن است
در شرایطی زیر
فشار مردم به
طرق دیگری
کنار گذاشته
شود. با این
مصوبه نفس
اندیشیدن به
رفراندم و بحث
در این باره
برای اعضای
آن، ضابطه
شکنی است و
تنبیه را در
پی خواهد
داشت... البته
در فاصله هر
دو سال، اعضای
راه کارگر حق
دارند سه ماه،
در دوره تدارک
کنگره، از
آزادی عقیده و
بیان که راه
کارگر به مردم
وعده داده
است،
برخوردار
شوند ولی فقط
هر دو سال سه
ماه نه بیشتر.
اما در این سه
ماه باز بحث
در باره
چگونگی
سرنگونی
حکومت ممنوع
است».
اولاً -
فرض کنیم چنین
باشد. اما نه
در کنگره نهم
و نه در کنگره
دهم تجدید نظر
در سرنگونی
رژیم یا کنار
زدن آن با
رفراندم یا به
شیوه دیگری در
دستور نبوده
است تا مشمول "
خط قرمز " شود
و جلو عقیده و
بیان کسی
گرفته شود.
آقای اعظمی با
اتکا به چه
چیزی غیر دموکراتیک
بودن این دو
کنگره را از « ممنوعیت بحث در
باره چگونگی
سرنگونی
حکومت» نتیجه
می گیرد؟ هیچ؛
فقط بهتان!
او
موظف است که
ادعای خود
مبنی بر فقدان
آزادی بیان در
کنگره های نهم
و دهم راه
کارگر و این
را که راه کارگری
ها بخاطر بحث
خارج از
چهارچوب
برنامه و اساسنامه
" تنبیه می
شوند" بطور
مستند اثبات
کند.
لازم می
دانم در اینجا
توضیح بدهم که
موضوع " خط
قرمز " در
اساس ممنوعیت
بحث در باره
چگونگی
سرنگونی نبود.
این شرط
زمانی ضرورت
پیدا کرد که پیش
از کنگره اول
گرایشی به خط
استحاله رژیم
( یعنی در
برابر خط
سرنگونی ) در
درون سازمان
خودنمائی کرد.
این شرط گذاری
در مباحثات،
در مقابل چنین
گرایشی ضرورت
یافت که لزوم
اعتقاد به
سرنگونی رژیم
را برای عضویت
در راه کارگر
صراحت و قطعیت
بدهد. منظور
غیر قابل بحث
بودن سرنگونی
بود و نه
چگونگی آن.
اما از طرف
دیگر با تصریح
بر « از طریق یک
انقلاب
توده ای » می
خواست مرز خود
را با امثال
سلطنت طلبان و
مجاهدین خلق
ترسیم کرده و
به شیوه
دموکراتیک سرنگونی
تإکید کند و
نه بر ممنوعیت
بحث در باره
اشکال و شیوه
های سرنگونی.
عملاً هم در
طول تمام این
سال ها بر
خلاف ادعای
آقای اعظمی،
بحث در باره
چگونگی سرنگونی
حکومت
اسلامی
و نیز در این
یکی دوسال
اخیر بحث در
باره رفراندم
بمثابه وسیله
ای برای از
میان برداشتن
این حکومت،
بطور آزادانه
و بی هیچ خط قرمزی
جریان داشته
است و ایشان
هم خوب می
داند که راه
کارگری ها در
این بحث ها
چقدر مشارکت
داشته و فعال
بوده اند.
مسأله
واقعی آقای
اعظمی در این
مورد خاص
ابداً این
نیست که گویا
در راه کارگر
بحث روی
چگونگی سرنگونی
رژیم ممنوع
است؛ او خودش
می داند که
خلاف حقیقت می
گوید. مسأله
واقعی او موضع
راه کارگر در
این مباحثات
است. مسأله او
این است که راه
کارگر در این
مباحثات بر
سرنگونی پا می
فشارد و مثل
سازمان ایشان
با فرمول های
لیز و دو
پهلوی
باصطلاح "چپ"
های سازمان
فدائیان «
اکثریت» کنار
نیامده است. (
قطعاً ایشان
فراموش نکرده
است که چندی
پیش که قرار
بر توسعه اتحاد
عمل پایدار
سیاسی بود،
هیأت
نمایندگی سازمان
اتحاد
فدائیان خلق
پیشنهاد حذف عبارت
" سرنگونی" از
قرارداد
اتحاد عمل و
جایگزینی آن
با یک عبارت
دو پهلو را به
نشست آورد که
با مخالفت
سرسختانه
هیأت های
نمایندگی راه
کارگر و حزب
دموکرات
کردستان رو
برو و رد
شد).
در رابطه
با بحث روی
رفراندم نیز
مسأله واقعی آقای
اعظمی این است
که راه کارگر
در بحث بر سر
رفراندم، آن
را بمثابه
وسیله ای برای
کنار زدن
جمهوری
اسلامی نا
کارآ دانسته؛
از پروژه غیر
دموکراتیک و
آمریکا پسند «
فراخوان ملی
برای رفراندم
برای قانون
اساسی ... » -
برخلاف
سازمان
مربوطه وی -
حمایت نکرده،
پته آن را روی
آب ریخته و
کماکان بر
سرنگونی
جمهوری
اسلامی از
طریق سازمان
یابی جنبش های
دموکراتیک
توده ای از
پائین تأکید
کرده است.
ثانیاً – در دوره
تدارک و در
جریان کنگره
نهم، مباحثات
کاملا آزاد و
فعالی صورت
گرفته بود و برخلاف
تفسیر
دلبخواهی
آقای اعظمی،
علت عدم انتشار
گزارشی از آن،
محرومیت
اعضای راه
کارگر از
آزادی بیان
نظرات شان
نبود بلکه به
سادگی این بود
که دستور کار
کنگره نهم
اساسا مسائل
درون
تشکیلاتی بود
و سازمان دهی
بحث های علنی
و ارائه گزارش
علنی در باره
آن موضوعیت
نداشت.
آقای
اعظمی حق
ندارد بخاطر
این که از " مشکلات
و معضلات
تشکیلاتی"
راه کارگر
مطلع نشده است
او را به « شیوه
غیر
دموکراتیک در
مناسبات
بیرونی» متهم
کند؛ راه
کارگر حق دارد
تصمیم بگیرد
که مسائل
تشکیلاتی خود
را علنی کند
یا نکند.
ثالثاً –
در دوره تدارک
و در جریان
کنگره دهم راه
کارگر آزادی
نظر و بیان
برای همگان
بطور کامل
وجود داشته
است. اما
آزادی این که
هر کس نخواست
نظرش را
بنویسد یا
نخواست آن را
علنی کند یا
علنی کند و به
چه صورتی علنی
کند، جزو همین
آزادی نظر و
بیان در راه
کارگر بوده
است. اگر از
جلسات پر شمار
بحث های درونی
اینترنتی در
دوره تدارک کنگره
دهم و
از نوشته های
درونی، تنها
چند قطعنامهء
منتج از این
مباحثات منتشر
شد، علت اش
فقط این بود
که شرکت
کنندگان در بحث
ها هر یک به
تشخیص
آزادانه
خودشان چنین
عمل کردند.
افشای اسرار
تشکیلاتی
نیست اگر
بگویم که حتا
کمیته مرکزی
وقت همه
رفقائی را که
در بحث ها نظر
داده یا نوشته
بودند تشویق کرد
که نوشته
هایشان را
برای درج در
ستون مربوطه
به سایت
بفرستند. این
که بیش از
همین قطعنامه
ها چیزی ارسال
نشد،
نه ناشی از
فقدان آزادی
نظر و بیان
بود و نه به
معنی جلوگیری
از انعکاس
علنی نظرات
مقابل.
در رابطه
با مسائل مورد
بحث، دو نظر
خود را بصورت
قطعنامه هائی
فرموله کردند
که همه در
ستون علنی
سایت راه کارگر
درج شدند و
آقای اعظمی هم
آن ها را دیده است.
سبب این هم که
در گزارش
کنگره نظر
مقابل با
اسناد مصوب
منعکس نشده،
این است که
صاحب تنها سند
مقابل ( که در
سایت هم درج
شده بود ) نظر
خود را در سند
اوضاع سیاسی و
وظائف (مصوب)
تأمین شده
اعلام کرد و
قطعنامه اش را
در کنگره پس
گرفت و به رأی
گیری نگذاشت.
به این ترتیب
در کنگره سندی در
مقابل اسناد
مصوب برای رأی
گیری وجود
نداشت تا در
گزارش، بعنوان
سند نظر مقابل
و با در صد آرأ
مربوطه ذکر شود.
البته این به
معنای تصویب
اسناد به اتفاق
آرأ نیست و به
نظر شخصی من
بهتر بود درصد
آرأ اعلام می
شد که جلو این
افسانه
پردازی گرفته
شود.
رابعاً -
آقای اعظمی
نوشته است :
« راه
کارگر در
کنگره نهم ،
سیاست های
متناقض خود را
به سود سیاست
های خیال
پردازانه
دگرگون نمود و
جریان کاملا
وحدت گریز آن،
میدان دار شد.
پس از این
کنگره بود که
راه کارگر سیاست
های ائتلافی
خود را تغییر
داده و از
حرکات مشترک
برای آزادی و
دموکراسی،
کنار کشید و
انزوا
برگزید».
مگر
شِکوِهء اقای
اعظمی از این
نیست که از
کنگره نهم خبر
و گزارشی
منتشر نشده
است؟ پس او این
اطلاعات را از
کجا آورده
است؟! از جائی
نیاورده است؛
از خودش در آورده
است!
در کنگره
نهم هیچ نوع
سیاست گذاری
صورت نگرفت و
تا جائی که به
سیاست های
ائتلافی که
مورد نظر
ایشان است
مربوط می شود،
سیاست مصوب
کنگره های
هفتم و هشتم (
تاکتیک فوروم
دموکراتیک)
بلا تغییر
ماند. کنگره
دهم بود که
این سیاست را
تغییر داد و
سند تازه ای
در باره سیاست
های ائتلافی
تصویب کرد. در
واقع این خود
آقای اعظمی
است که در
باره کنگره
نهم " خیال
پردازی " و جعل
خبر می کند.
**
بعد از
این توضیحات،
ببینیم مشکل
واقعی و انگیزه
آقای محمد
اعظمی چیست؟
آیا حقیقتاً
درد فقدان
دموکراسی و
آزادی بیان در
راه کارگر است
که او را چنین
به فغان آورده
است؟ آیا مشکل
اصلی اش این
است که
کنجکاوی هایش
در مورد آنچه
در راه کارگر
می گذرد ارضأ
نشده است؟ اگر
اساسنامه راه
کارگر و قرار
ضمیمه آن مانع
از آزادی عقیده
و بیان در راه
کارگر بوده
است، پس چرا ایشان
در این چهارده
سال به یاد این
قرار ضمیمه
اساسنامه
نیافتاده
بود؟! چرا به
خفقان ادعائی
اش اعتراض نمی
کرد؟ اگر قضیه
همان است که
او ادعا می
کند، پس سال
گذشته هم همین
وضع بوده است.
چرا سال گذشته
او به این وضع
اعتراض نکرد؟
چرا یک سال
بعد از
برگزاری کنگره
نهم به فکرش
رسیده است که
باید از عدم
انتشار گزارش
آن انتقاد
کند؟ راستی در
این فاصله چه
اتفاقی
افتاده است؟!
اتفاقی که
در این فاصله
افتاده خروج
راه کارگر از
"اتحاد عمل
پایدار
سیاسی" است.
از دید
آقای اعظمی که
در نوشته خود،
از سازمان ما
با عنوان « این
جریان » یاد
کرده است،
لابد خروج از
اتحاد عمل
پایدار سیاسی
است که سردوشی
های راه کارگر
را کنده و آن
را به «این
جریان » تنزل
داده است! اما
قابل تأمل
بسیار است که
واچیده شدن
این اتحاد
عمل، گوئی
برای خود
اتحاد فدائیان
خلق هیچ اهمیت
و مابه ازائی
نداشته و حتا
در خور اعلام
خبری هم نبوده
است! گوئی
اصلاً چنین چیزی وجود
نداشته است!
سازمان اتحاد
فدائیان خلق
با وجود گذشت
چندین ماه،
تاکنون مطلقاً
هیچ واکنشی
نسبت به خروج
راه کارگر و
دلائل آن و
نسبت به
واچیده شدن
اتحاد عمل
پایدار سیاسی
از خود نشان
نداده و سکوت
مطلق پیشه کرده
است؛ در حالی
که همه می
دانند - و آقای
اعظمی بهتر از
همه - که این
اتحاد عمل اگر
برای راه کارگر
فقط یک اتحاد
عمل بود، برای
سازمان اتحاد
فدائیان خلق
جایگاه و
اهمیت
استراتژیک
داشت زیرا چشم
انداز جبهه
دموکراتیک و
آلترناتیو حکومتی
– یعنی آینده
سیاسی خود – را
در آن می دید.
در
پسِ آن واقعه
و در متن این
سکوت است که
معنی این عقده
گشائی آقای
اعظمی را باید
فهمید. این
برخورد آقای
اعظمی در واقع
اولین واکنش
از میان
فعالین اتحاد
فدائی در
رابطه با خروج
ما از اتحاد
عمل است؛
واکنشی که هم
زهر دلخوری را
بریزد، و هم
به سکوت در
باره علل این
خروج ادامه
دهد.
آقای
اعظمی شهامت
آن را در خود
نمی یابد که
مسأله اتحاد
عمل پایدار
سیاسی
را مستقیماً
مطرح کند. پس
به شکل
غیر مستقیم از
« کنار کشیدن
راه کارگر از
حرکات مشترک
برای آزادی و
دموکراسی»
شکایت می کند
و از خودش
داستان می
سازد که: « راه
کارگر در
کنگره نهم ،
سیاست های
متناقض خود را
به سود سیاست
های خیال
پردازانه
دگرگون نمود و
جریان کاملا
وحدت گریز آن،
میدان دار شد.
پس از این
کنگره بود که
راه کارگر
سیاست های ائتلافی
خود را تغییر
داده و از
حرکات مشترک
برای آزادی و
دموکراسی،
کنار کشید و انزوا
برگزید».
او دارد
چنین القأ می
کند که گویا
خروج راه کارگر
از اتحاد عمل
پایدار سیاسی
بخاطر کنار کشیدن
اش از حرکات
مشترک برای
آزادی و
دموکراسی بوده
است؛ و سبب و
مقصر آن هم "
میداندار شدن
جریان کاملاً
وحدت گریز"
در کنگره نهم
راه کارگر
است! به این
ترتیب واچیده
شدن این اتحاد
عمل نه ناشی
از نقض قرارداد
آن توسط رهبری
جدید حزب
دموکرات
کردستان در قبال
دولت تجاوزگر
بوش و
ماستمالی آن
توسط سازمان
اتحاد
فدائیان خلق،
بلکه از انزوا
جوئی راه
کارگر بوده
است!
آقای
اعظمی به خیال
خود با
پوشاندن کینه
خود با ماسک
طرفداری از آزادی
بیان و علنیت
و مدرنیسم، "
زرنگی " می کند،
ولی " زرنگی"
ناشیانه او رسوا
کننده چیزی
است که در پی
پوشاندن آن
است.
خواننده
اندک هشیار
نوشته آقای
اعظمی می تواند
از او بپرسد :
شما که این
همه دم از
دموکراسی و
بحث آزاد و
بدون خط قرمز
می زنید و
شفافیت و علنیت
را شرط چپ
مدرن بودن می
دانید، چرا
کمیته مرکزی
تان نامه ای
را که در
رابطه با پیام
دبیرکل حزب
دموکرات
کردستان به
جورج بوش به حزب
نوشته بود
هرگز علنی
نکرد و حتا از
راه کارگر هم
پنهان اش
کرد؟
چرا از
هرگونه اظهار
نظر و موضع
گیری در قبال
تغییر سیاست
رهبری جدید
حزب دموکرات طفره
رفت؟ چرا از
اعتراض نسبت
به نقض ماده 8
قرارداد
اتحاد عمل توسط
حزب دموکرات
خودداری کرد و
از اعلام نظر
در باره نقض
شدن یا نشدن
آن – حتا در
مناسبات
درونی سه
جانبه - فرار
کرد؟ چرا در
قبال بیانیه
رسمی
راه کارگر
مبنی بر کناره
گیری از این
اتحاد عمل و
دلائلی که
برای این کار
ارائه کرده
بود، سکوت
کرد؟ چرا اصلا
در باره واچیده
شدن اتحاد عمل
پایدار سیاسی –
که اصلی ترین
سکوی سیاسی
برای خود
اتحاد فدائی
بود- یک کلام
حرف نزد؟ آیا
هیچ اتفاقی
نیافتاده
بود؟!
آقای محمد
اعظمی که حق
خود می داند
گرایشات داخلی
راه کارگر را
بشناسد و در
صد آرأ پشت هر
مصوبه را
بداند، چرا
سازمان
مربوطه خودش
اعلام نمی کند
که در در درون
این سازمان چه
نظرات و ارزیابی
هائی در قبال
پیام دبیر کل
حزب دموکرات به
جورج بوش؛ در
قبال نقض
قرارداد
اتحاد عمل؛ در
قبال چگونگی
واکنش به
تغییر سیاست حزب
دموکرات؛ در
قبال مواضع
راه کارگر در
این زمینه؛ در
قبال سرنوشت
اتحاد عمل
پایدار سیاسی
؛ در قبال
لزوم موضع
گیری صریح و
علنی سازمان
اتحاد
فدائیان خلق
در قبال سیاست
حزب دموکرات
وجود داشته
است؟ پس از
کدام بحث های
آزاد اعضأ و با
پشتیبانی چند
درصد آرأ آنان
تصمیم به
مماشات و سکوت
مطلق در قبال
سیاست غیر
قابل دفاع
رهبری جدید
حزب دموکرات
کردستان و ماستمالی
مسأله ای تا
به این درجه
با اهمیت برای
استقلال و
دموکراسی
برای ایران
گرفته شده است؟
**********************************
با این که
آقای محمد
اعظمی
سال هاست که دلچرکینی
اش از راه
کارگر بخاطر
کنار کشیدن از
مذاکرات وحدت
حزبی دو
سازمان را در
هر فرصتی به
رخ می کشد،
اما من دلیل
اینهمه تهمت
های بی سند و
مدرک، جعل خبر
و اطلاعات در
باره کنگره های
نهم و دهم،
برخورد خصمانه
و کین توزانه
در نوشته اخیر
او و حیرانی
اش از این را
که راه کارگری
ها چرا علیه
ممنوعیت آزادی
نظر و بیان در
تشکیلات شان "
طغیان نمی
کنند "، جز در
رابطه با کنار
کشیدن راه
کارگر از اتحاد
عمل پایدار
سیاسی نمی
بینم و از این
رو، این بخش
از نوشته آقای
محمد اعظمی را
هیچ چیزی بجز
یک عقده گشائی
غیر سیاسی و
غیر مسئولانه
تلقی نمی کنم
و بیش از این
هم به
آن بها نمی
دهم. ای کاش او
اندکی با
شهامت، اندکی
با اخلاق،
اندکی سیاسی و
اندکی " مدرن " برخورد
می کرد!
در رابطه
با انتقادات
مضمونی وی بر
اسناد مصوب
کنگره دهم حرف
هائی دارم که
می گذارم به
فرصت های
دیگر.
ادامه
دارد