چرا
اکثریتیها
امروز سوگوار
سعید
سلطانپور شدهاند!
داریوش
ارجمندی
۳۹
سال از روز ۳۱
خرداد ماه سال
سیاه شصت، روز
اعدام سعید
سلطانپور
شاعر عشق و
آزادی میگذرد.
شاعری که
اشعار و زندگی
پر شورش،
همچنانکه
تراژدی مرگ
نابهنگام و
دردآورش
الهام بخش نسلهاییست
که در چهل سال
گذشته به
انقلاب روی
آوردهاند.
سخنرانی و
شعرخوانی او
در شبهای
گوته، اشعار
زندانش، آنجا
که شکنجه و
مقاومت انسان
انقلابی را به
تصویر میکشد،
داستان
معصومیت او در
دیدارش با
امیر پرویز
پویان،
انقلابی که در
تئاتر و هنر
نمایشنامهنویسی
نمایندگی میکرد،
آنجا که جهانی
نو، جهان
کمونیست را
بشارت میدهد،
وقتی مرگ شب
فرتوت را
فریاد میکند،
هر یک بهنوعی،
همواره الهامبخش
و همیشه
ماندنی
خواهند ماند.
سعید
شاعر انقلاب
است، شاعر
مقاومتی
پایدار و
نمادی از
مبارزهای
بلند که معرف
عمر کوتاه او
بود. سعید
سلطانپور اما
حتی در مرگ
تراژدیک خود
نیز از دیگران
متمایز بود.
او را در
مراسم جشن
ازدواجش
ربودند. سعید
هرگز طعم عشقی
که در انتظارش
رقصید را نچشید
بلکه آخرین
ساعات زندگی
خود را با
شکنجهگران و
جلادان سپری
کرد. نزدیک به
چهار دهه، تصویر
او و همسرش در
حال رقص در آن
جشنی که به
عزا تبدیل شد،
بر حافظه
وجدان جامعه
ایرانی نقش
بسته است.
تصویری که
اینروزها یادآور
ویدئوی نه
دقیقهای مرگ
جانکاه جورج
فلوید
آمریکاییست.
و شاید
دقیقاً به
همین دلیل است
که افراد و جریاناتی
که در زمینهسازی
مرگ سعید نقشآفرین
بودند امروز
چنین در احترام
به او زانو میزنند.
همچنان که در
آمریکا امثال
نانسی پلوسی و
جو بایدن و
بیشماری از
سیاستگذاران
نظام قضائی و
پلیسی
نژادپرست
راهی جز اظهار
همدردی
نمایشی با جرج
فلوید
نداشتند، امثال
فرخ نگهدار
نیز در برابر
مظلمومیت انکارناپذیر
سعید
سلطانپور، به
نمایش بزرگداشت
از او برخاستهاند.
نخست
هفته گذشته
حزب چپ
اکثریت، و
حالا شخص فرخ
نگهدار پس از
گذشت نزدیک به
چهار دهه، به ناگهان
از خویشاوندی
با سعید میگویند،
شاید به این
دلیل که امروز
سکوت در برابر
اعدام
سلطانپور بیش
از هر زمان
دیگری برای فدائیان
نوع اکثریت
پرهزینه است.
در شرایطی که
خیرشهای
انقلابی اخیر
عطش تازهای
برای شناخت و
بزرگداشت
انسانهای
انقلابی
همچون سعید
سلطانپور
ایجاد کرده
است، تنها یدک
کشیدن نام
فدایی در
پرانتز کافی
نیست، باید
نوعی
خویشاوندی
میان فدایی حیثیتباخته
از جنس
اکثریتی آن،
با نوعی که
سعید سلطانپور
نمادش بود
ایجاد کرد.
تیر مفت گنجشگ
مفت، سرمایهگذاری
بر نادانی
تاریخ از آن
هم مفتتر!
فدائی
فدائیست، با
هر پسوندی و
هر کارنامهای!!
نگهدار
با وقاحتی که
حتی برای خود
او نیز کمنظیر
است چنان از
“سعید”، یار
فدایی خود میگوید
که گویا
اصولاً میتوان
سنخیتی میان
فدائی نوع
سلطانپور و
فدائی نوع نگهدار
یافت. او
آنچنان از “ما
فدائیان با هر
پسوندی” میگوید
که گویا این
پسوندها تنها
ناشی از یک
اشتباه چاپی
بودهاند و نه
سیاستهای
دارندگان
پسوند اکثریت
مبنی بر حمایت
و همکاری با
ابداعکنندگان
حکومت نوع
داعشی!
نگهدار
با یادآوری
اینکه او و
سعید هر دو در
زندان شاه
بودهاند
تلاش میکند
که از سابقه
تاریخ
مبارزاتی
فدائیان در دوران
پهلوی، وجه
اشتراک و
توجیهی برای
یکسانسازی
فدائیان با هر
پسوندی ساخته
و از این طریق
وسیلهای
فراهم کند
برای پاک کردن
آنچه پسوند
اکثریت را با
خیانت و جنایت
در دوران
جمهوری
اسلامی مترادف
کرده است.
دیوار
بلند حاشا!
نگهدار
در ادامه، در
مقام برادر
عاقل و بزرگتر
به ملامت و
سرزنش
سلطانپور و
تمام خواهر بردارهای
کوچکی که کلهشان
بوی قرمهسبزی
انقلاب میداد
میپردازد.
همانهایی که
چون عقلشان
نمیرسید، بهجای
تقویت خط امام
و تلاش برای
مسلح کردن
سپاه
پاسداران
انقلاب به
سلاح سنگین،
“مقابله با حکومتیان
در خیابان را
وظیفه
انقلابی میدانستند”.
نگهدار
گویی نشریات
انقلابیها
در دوره سرکوب
را نخوانده،
امری که شاید
به بهانه
اختناق
تاریکی که خط
امامیها در
سالهای ۶۰ و
۶۱ در کشور
حاکم کرده
بودند قابل
توجیه باشد،
اما کار
اکثریت و نامه
مردم چطور؟
مقالاتی که
خود او و
رفقای همپسوندیاش
در دوران قبل
از شصتدو مینوشتند
چطور؟ آنها را
نیز از خاطر
مبارک پاک کرده
است؟!
فرخ
نگهدار در
قسمتی از
نوشته خود با
سخاوتمندی
یادآور میشود
که به اعتقاد
او “...مسئولیت
این فاجعه نه
بر عهده
نیروهای چپ
ایران، اعم از
اقلیت و اکثریت
و تودهایها
و راهکارگریها
و غیره، که بر
عهده گرایش
فاشیستی در
حکومت و در
درجه بعد
برعهده رهبری
سازمان
مجاهدین خلق
است.”
او
اضافه میکند
که “زمان خیلی
زود برخی
اختلاف نظرها
را حل کرد.
اقلیت و راهکارگر
دانستند که
مسعود رجوی چه
ضربه مهلکی به
جنبش
آزادیخواهی
ایران وارد
آورده و چه
خدمت بزرگی به
فرادست کردن
گرایش
فاشیستی در
حکومت کرده
است. اما دریغ
که فاجعه رخ
داده بود و راه
بازگشت به قبل
از ۳۰ خرداد
وجود نداشت.”
چند
ملاحظه در
مورد ادعای
فرخ نگهدار:
اولاً نقش
بقول او چپهای
اکثریتی و
تودهای، با
نقش راهکارگریها،
اقلیت و غیره
در سالهای ۶۰
و ۶۱ تحت هیچ
عنوان و
شرایطی یکی
نبود و با
ردیف کردن
اسامی آنها در
کنار هم،
واقعیات آن
دوره را نمیتوان
تغییر داد.
سازمان
اکثریت و حزب
توده، دو
جریان بودند
که جمهوری اسلامی
را رژیمی
انقلابی
میدانستند و
چپ را موظف به
حمایت از آن .
همین دو
جریان، سایر
جریانات چپ
ازجمله
همانهایی که
نگهدار در
نوشته خود نام
برده را،
کمونیستهای
آمریکایی و
ضدانقلاب مینامیدند
و لو دادن
اعضای این
جریانات،
بویژه رهبران
و کادرهای
آنها، یعنی
امثال سعید
سلطانپور را
وظیفه خود میدانستند.
دوماً
جریانات چپ
انقلابی،
(حداقل آنهایی
که در این
نوشته از آنها
یاد شده)
توهمی نسبت به
نقش مخرب
نظامیگری
مجاهدین در
تسریع پروژه
ازپیش برنامهریزی
شده سرکوب از
جانب رژیم (تمامیت
رژیم و نه
تنها یک گرایش
از آن)
نداشتند و
صراحتاً در
مقالات و
بیانیههای
خود به نقد آن
پرداخته
بودند.
سوماً
آن گرایش
فاشیستی که
نگهدار امروز
از فائق آمدنش
بر دیگر گرایشهای
حکومتی مینالد،
اتفاقاً همان
جناحی بود که
اکثریت و شخص
نگهدار
همواره زیر
عبایش سینه
میزدند.
خندهام
میگیرد از
تزویر
نامردان!
فرخ
نگهدار در
نوشته خود
دیگران را بهدلیل
قضاوتهای
تلخ و پوچشان
نسبت به
دارندگان
پسوند اکثریت
و بخاطر اینکه
نسبت به صداقت
و رفاقت و
نیات این دسته
از فدائیان
مردد شدند
سرزنش میکند
و از وجود
دیوار بلند جدایی
و بیاعتمادی
شکوه میکند،
بیآنکه لحظهای
بر دلایل
واقعی این
تردیدها و
قضاوتها و
این دیوار
مکثی کند!
با
کلماتی بغضآلود
میپرسد، “اما
آیا کسی بود
در میان ما
فدائیان که از
اعدام سعید
داغدار
نباشد، یا
بدتر، آنرا توجیه
کند؟” و بعد با
گشادهدستی
بر سر “رفقای
اقلیتی” دست
منت میکشد و
میگوید که
“درکشان میکند
اگر آنروزها
درد اکثریتیها
را بدرستی حس
نمیکردند”!
گویی
قربانیان
تراژدی
سازمان
فدائی، اکثریتیها
هستند که
همواره ازسوی
برداران و
خواهران تنگنظر
خود مورد
تبعیض و سرزنشهای
بیجا قرار
گرفتهاند. یا
چپهای نمکنشناس
دیگری که
اگرچه هرگز
عمق درایت و
دوراندیشی
اکثریتیها
را درک
نکردند، با
این حال
همواره از
سخاوت نگاه
فدائیان
اکثریتی و
توانایی بخشش
آنها
برخوردار
خواهند بود.
پس
آهای
نابخردان
گمراه بیایید
و دست از ناشکری
خود برداشته و
حال که “زمان
برخی از
اختلافنظرها
را ازمیان
برده”، بیایید
و از “درسهای
بزرگ و تاریخی
اکثریتیها”
بیاموزید. از
تهمت زدن و
دروغ پرهیز
کنید، “قضاوتهای
زودرس و
براساس
هیجانات لحظهای”
را کنار
بگذارید و دور
اکثریت دیوار
بلند جدایی
نکشید!
براستی
گاه به نظر میرسد
که نگهدار
عامدانه طوری
مینویسد که
با تحریک
مخاطبانش
آنها را به
ناسزاگویی به
خود برانگیزد
تا بتواند بار
دیگر در مقام
بزرگمظلوم
تاریخ چهل
ساله معاصر
ناله سر کند
که «هنوز هم؟!».
و باز
براستی که چه
سخت است پرهیز
از افتادن در
این دام
نگهدار.
خیر
جناب نگهدار
دیوار جدایی
میان ما و
شما،
دیواریست که
با خشت خیانت،
حاشا و تزویر
شما بنا شده
است. این
دیوار تا
زمانی که امثال
شما خشتبیار
معرکه هستید،
نه تنها فرو
نخواهد ریخت،
که بلندتر
خواهد شد.
اول
تیر ۹۹، ۲۱ ژوئن
۲۰۲۰
..........
بعدالتحریر:
یک نکته که
در این نوشته
از قلم افتاد
و باید اضافه
کنم استفاده
نگهدار از
کلمه «غیره» برای
توصیف
سازمانهای چپ
انقلابیست
که مینویسد
راهکارگر و
اقلیت و غیره.
استفاده
از این واژه
در نوشته
نگهدار سهوی و
برای خلاصهنویسی
نیست. او میخواهد
بدین ترتیب نه
تنها فداکاریها
و ازجانگذشتکی
هزاران انسان
مبارز
کمونیست و نقش
این جریانات
در ایستادگی
در برابر
فاشیسم حاکم
را با یک کلمه
محو کند، بلکه
به این شکل
تلاش میکند
از پاسخگویی
پیرامون نقش
اکثریت در
کشتار و سرکوب
این جریانات
در سالهای ۶۰
و ۶۱ شانه
خالی کند. به
عبارت سادهتر
تلاش میکند
با محو نام
این سازمانها
از حافظه
تاریخی،
خیانت اکثریت
و حزب توده را
نیز به زیر
فرش فراموشی
جارو کند.
پشت
واژه «غیره»
تعدادی
سازمان مانند
سازمان
پیکار، سازمان
رزمندگان
کمونیست،
اتحادیه
کمونیستها،
اتحاد
مبارزان
کمونیست،
وحدت
کمونیستی و
همچنین
جریاناتی
مانند آرمان
مستضعفین بود
که هزاران نفر
از اعضای خود
را در همان دو
سالی که
نگهدار و
امثال او برای
حفظ خط امام
صلوات میفرستادند،
وجود دارد.
....ادامه
دارد