پلدختر
زیر آوار گِل
زهرا
کشوری
خبرنگار
گزارش
خبرنگار
اعزامی
«ایران» از
سیلی که شهر را
به گل نشاند
سیل
همچون لشکری
فاتح در کوچه
پسکوچههای
پلدختر میچرخد
و ویرانی به
جا مانده از
«جنگ طبیعت» را
به رخ میکشد.
در اینجا،
طبیعت یک جنگ
تمام عیار را
برده و به
تماشا
ایستاده است.
پلدختریها
پا در گِل
توسعه
ناپایدار،
مات و مبهوت
ماندهاند!
انگار
گریزی از
روزهای ابری
ندارند. لباسهای
گُلی تعجب
کسی را بر نمیانگیزد.
شهر یک روز و
به ناگاه حالت
فوقالعاده
میگیرد. لباسها
خاکی میشود و
زندگی
خاکستری! از
همه گل و لای
میچکد! به
کفش زندگی همه
چسبیده است.
همین که خودشان
زنده ماندهاند
خدا را شکر.
دعا و صدایی
است که از همه
کوچههای شهر
شنیده میشود.
پلدختر محل
زندگی
خوزستانیهایی
است که از جنگ
و بمباران
تحمیلی
گریخته بودند
و امروز بعد
از چند دهه
اسیر سیل شدهاند.
پل دولت محل
گذر چکمهپوشهایی
است که آمدهاند
به کمک. لباس
خاکی و سبز
ارتشیها و
سپاهیها
شهری را نشان
میدهد. میآیند
و میروند.
پلدختر را میبرند
به روزهای جنگ
تحمیلی و
بمباران
هوایی! اما
کدام جنگ چنین
ویرانی را به
جا میگذارد؟
حجم خسارتها
هنوز مشخص
نیست. تپههای
اطراف شهر
توان ایستادن
در مقابل روانآبها
را ندارند.
خاک سست است و
بیجان.
طبیعت، خاکی
که از او غصب
شده را پس
گرفته!
هیچ کس
با گل و لایی
که بر پایش
چسبیده، کاری
ندارد. اتفاقی
که افتاده
است! مثل دردی
که همه شهر را
زخمی کرده
باشد. زخم
وقتی همه گیر
میشود، قابل
تحملتر است.
نسخه درمانش
هم در همت
جمعی است، اگر
همت جمعی
نباشد، شهر
بیمار میشود.
احوالپرسیها
در شهر حول
محور سیل است!
خاک
خواهی کشکان
رود
«کشکان
رود»حصار
ساحلی خود در
پلدختر را هم
ویران کرده تا
بتواند از هر
سو به شهر
حمله کند. به خاک
خواهی و دفن
خانهها آمده
است! همه خانهها
را خراب نکرده
اما همه را
خانه خراب
کرده است!
13خیابان محله
سازمانیها
از زندگی خالی
است. دو سوم
شهر همین
وضعیت را
دارند. از چمن
زمین فوتبال و
ورزشگاه شهر
نامی مانده و
خاطرهای.
لودرها و
بولدوزرها
آمدهاند
برای پاک کردن
گل و لای باقی
مانده از سیلی
که از پای سیلزدهها
کنده نمیشود.
امتحان
سخت زندگی از
پشت کنکوریها
ناهید
سرپرست
خانوار است.
پنج روز است
که سیل خانهاش
را از او
گرفته و پس
نمیدهد. در
خانهها را
ذرات «ریز رسی»
گل گرفته و
اجازه نمیدهد
صاحبخانهها
به محل زندگیشان
برگردند. بچهاش
پشت کنکوری
است. گاهی با
خبرنگار و
گاهی با خودش
حرف میزند،
بغضش میشکند.
با گریه میگوید:
حالا بچهها
کجا درس
بخوانند؟
اصلاً کجا
کنکور بدهند؟
«وضعیت بچههای
کنکوری ما چه
میشود؟»
یادش
میآید با سه
بچهاش هنوز
از هلالاحمر
چادر نگرفته
است. همه چیزش
زیر گل رفته
است. به هر
خانواده یک
دفترچه توزیع
اقلام امدادی
آسیبدیدگان
دادهاند تا
امروز همه
بسته غذایی را
گرفتهاند.
قرار است این
بستهها تا یک
ماه جوابگو
باشد. پلدختریها
قرنهاست در
کنار کشکان
طغیانی زیستهاند
اما مثل سایر
ساحلنشینان
کشکان رود،
ذات مرموز سیل
را نمیشناسند.
زن جوان میگوید:
«سیل اول تا سر
کوچه آمد، گول
خوردیم!»
سیل
دوم اما
غافلگیرشان
کرد! ابتدا میگوید:
«چنین سیلی
سابقه نداشت.»
سؤالات
درباره چرایی
وقوع چنین
سیلی، البته
رهایش نمیکند.
اقتصاد شهر
کشاورزی است.
کشاورزان دیم
کارند و گندم
میکارند. میپرسند:
«شهر دیمی چه
نسبتی با این
همه باران دارد؟»
«محمدرضا
کریمی»
سرایدار
مدرسه شهید
بهشتی است. میگوید:
«میز و نیمکتهای
مدرسه زیر
ماسه دفن شده.»
مدرسهها به
اجبار، زنگ
تعطیل را به
صدا درآوردهاند.
آموزش و پرورش
به والدین
گفته است تا 24 فروردین
کلاسهای درس
تعطیل است اما
پدر و مادرها
میگویند:
«بعد از آن هم
معلوم نیست چه
میشود.» حرف
او دل مادران
و پدران زیادی
را در شهر خالی
میکند.
انگاری
اتفاقی تلخ را
در ذهن دوره
کرده باشد میگوید:
«بچهها لوازمالتحریر
و کتاب
ندارند،
تکلیف آنها
چیست؟» کوچهها
زیر تپههای
شن، محو شده
است. زنی دارد
با خودش حرف
میزند. خانهام
کجاست؟ با بیحوصلگی
میگوید: «زیر
تپهها.» سیل
کپه کپه خاک
را به در و
دیوار شهر
چسبانده! خانههای
دو سوم شهر
بلااستفاده
شدهاند و
اجارهخانهها
هم سیل دیگری
را به سوی شهر
گسیل داشته.
بهمن شهسواری
میگوید: «رهن
خانه 10
میلیونی در
شهر 30 میلیون
شده.70 درصد شهر
خراب شده و
خانهای برای
اجاره نیست.»
افزایش
اجارهخانه
بهدنبال سیل
صاحبخانه
«مرید عباسی»
هم شبیخون سیل
را فرصتی
دانسته برای
افزایش کرایهخانه.
عباسی میگوید:
«خانه را به
ماهی 300 هزار
تومان گرفتهام
اما الان
صاحبخانه میگوید
یا برو یا 800
هزار تومان
بده. در حالی
که هنوز مهلت
قراردادم
تمام نشده
است!» او حالا
مانده درآمد
ماهیانه 800
هزار تومانیاش
را به کدام
زخم ناسور این
زندگی سیلزده
بزند؟ کرمعلی
هم راننده
تاکسی بود،
تاکسیاش را آب
برد. حالا یک
نفر به خیل
بیکاران شهر
اضافه شدهاست.
بیشتر
مردم شهر بهدنبال
چکمه هستند.
هلالاحمر چکمه
درست توزیع
نکرده است. یک
مزدا سوار میآید
و به اندازهای
که در توانش
است به مردم
چکمه هدیه میکند.
زنی از
کنارمدرسه
امام علی میگذرد
و میگوید:
«بچهها اینجا
درس میخواندند.»
به پشت دستش
میزند و میگوید:
«لا اله الا
الله.» تا بهتش
و ناباوریایاش
را به رسم
لرها از آنچه
برسرشان
آمده، نشان
بدهند. زندگی
در باتلاق شنها
گیر کرده است.
شنهایی که
بزودی به
سیمانی سخت و
سفت بدل میشوند!
زن و شوهر
فرهنگی هستند.
شوهر یک پایش
معلول است.
میگوید:
«30 سال زندگی را
آب برد. وقتی
سیل درِ مدرسهها
را گل گرفت،
فقط بچهها از
درس جا
نماندند،
سرایدارها هم
بیکار و بیخانمان
شدهاند.
لودرها میآیند
و میروند. در
حال دست و
پنجه نرم کردن
با گلهای
تلنبار شده در
کوچهها
هستند تا
اهالی را از
راهبندان سیل
بگذرانند. از
بیل و زور
مردانه کاری
پیش نمیرود.
روفتن گل و
لایها به
کوچهها و
خیابانها
محدود است،
خانهها اما
به حال خود
رها شدهاند.
گل و لای در
خانهها در
حال سفت شدن و
سخت شدن است،
خانهها هم در
حال خفه شدن!
سیلزدهها
شب را به خانه
اقوام میروند.
البته
اگر چادر
امدادی باشد،
سیاهی شب را
به داخل آن میبرند،
روزها اما
برمیگردند
به خانههایی
که پنجرههایشان
با ماسه کور
شده، بینور و
بیروشنایی!
زن از نماینده
شهر گلهمند
است. میگوید:
«وقتی اسحاق
جهانگیری به
استان آمد،
نماینده همه
شهرهای استان
با او جلسه
داشتند غیر از
نماینده شهر
ما!» زن میپرسد:
«نماینده ما
تعطیلات
نوروزی کجا
بود؟» روزِ
سیل خودش و
بچه خانه
اقوام میروند
اما شوهرش در
خانه میماند.
سیل در را از
جا میکند و
خانه را به
تصرف در میآورد.
«ایرج صدر» به
طبقه دوم میرود.
سیل از پلههای
طبقه دوم هم
بالا میکشد.
مرد خود را به
پشت بام میبرد.
سیل به
لب بام سرک میکشد،
بعد در خانه
لم میدهد تا
هر چه را میتواند
بکوباند و خرد
کند! مرد از 8
صبح تا فردا ساعت
4 روی پشت بام
میماند. او
تنها نیست.
پشت بامهای
دیگر هم جانپناه
افراد دیگری
میشوند.آب تا
لب سقف طبقه
دوم خانهها
میآید و برمیگردد!
کسانی که آژیر
قرمزی که از
خطری قریب
الوقوع خبر میداد
را جدی
نگرفتند. در
نهایت هم مردم
شهر آنها را
نجات میدهند.
سیل
اما کارِ خانه
را میسازد.
هم کف
آشپزخانه را
فرو میبرد و
هم اتاق خواب
را فرو مینشاند!
سیل و رانش هر
دو با هم کار
خانه را میسازند.
همسر
صدر میگوید:
«هیچ کس از ما
سراغی نمیگیرد.
سه تا بچه
دارم. نمیدانیم
کجا برویم. نه
چادری میدهند
و نه پتویی.
صاحبخانهها
باید زودتر گل
و لای را از
خانه بروبند!
گل دارد مثل
سیمان سخت میشود.
برای پاکسازی
رد پای سمج و
سخت سیل در
پلدختر همین
امروز هم دیر
است اما مردم
میگویند:
«منتظریم تا
خسارتها
کارشناسی
شود.» برخی از
خانهها در
حال فرونشستاند
اما ساکنان دل
از خانه نمیکنند،
این دلبستگی
میتواند
فاجعه
بیافریند. مبلها
توی کوچه رها
شدهاند.
دخترکهای
شهر سراغی از
عروسکهایشان
در میان گلها
نمیگیرند.
قرار
است در منطقه
سازمانیهای
شهر درمانگاه
دایر شود. این
خبر را زنی در هنگام
عبور به
همسایهها میدهد.
مردی معلم میگوید:
«خانهها دیگر
قابل سکونت
نیست. این
منطقه به سیل
عادت دارد،
دولت خانهها
را بخرد و
منطقه را به
فضای سبز
تبدیل کند. ما
حساب کردیم،
هزینه خرید
خانههای 13
خیابان این
منطقه 5
میلیارد هم
نمیشود.»
البته سیل فقط
این سیزده
خیابان را
نشانه نرفته،
البته دو سوم
شهر را وارد
بحران کرده!
برخی از خانهها
نشست کرده،
دیوار برخی از
خانه ها سست
شده و هر آن
ممکن است روی
سر کسی خراب
شود! باید کاری
کرد.
ماشینها
و امدادگران
توی کوچه میآیند
و میروند.
رفت و آمدها
آرام نمیشود.
شهر شلوغ است.
گروههای
مردمی غذاهای
طبخ شده را
میان سیلزدگان
توزیع میکنند.
هر لحظه بطریهای
خالی آب
معدنی
بیشتری در شهر
رها میشوند.
ابراهیم
ابراهیمزاده
میگوید: «دو
تا پراید را
پارسال
خریدیم. یکی
را برج یک و
یکی را برج سه
سال 97.» هر دو را
قسطی خریدهاند.
یکی خودش را،
یکی را هم
دامادشان.
وقتی سیل پا
میکشد، هر دو
پراید در میان
گلها زنجیر
میشوند.
ابراهیم میگوید:
«ده مرد
نتوانستیم
ماشین را تکان
بدهیم.» او و
خانوادهاش
هم سیل را جدی
نمیگیرند، 14
ساعت روی پشت
بام میمانند
تا همسایهها
به دادشان میرسند.
ابراهیم میگوید:
«تمام جهیزیه
خانمم توی
کارتن بود و
همه زیر گل
ماند.» فامیلهایشان
از خرمآباد و
درهشهر به
سمت پلدختر در
حرکتند تا
بیایند کمک، شاید
توانستند گلی
که خانه را
صاحب شده،
بیرون بیندازند!
برخی
خانهها تا
سقف در گل
ماندهاند.
انگار دهههاست
که خانه رها
شده و اهالیاش
رفته باشند.
این ویرانی
اما کار چند
ساعت سیلاب
کشکان است.
سؤالهای
مردم درباره
چرایی میزان و
شدت سیل از
این خانه به
آن خانه میرود
و بیجواب به
کوچه برمیگردد.
در نهایت هم
بهمنی میشود
و توی خیابان
میریزد. کسی
باید جواب این
همه سؤال را
درست و کارشناسی
شده بدهد!
پلدختریها
سیلاب را
نتیجه سدی میدانند
که شکسته و
رسوبگیری
نشده!...
از
سیل گریزان در
پناه کوه
سه روز
است که خود و
پسرش، بیل بیل
گل از خانه بیرون
میآورند اما
گل تمام نمیشود.
زن میگوید:
«انگاری هیچ
کاری نکردهایم.»
یک
موتورسیکلت
گیر کرده در
گل را نشان میدهد
و میگوید:
«موتور شوهرم
است. قند دارد.
به خرمآباد
فرستادمش تا
هر لحظه این
شرایط را
نبیند و سکته
بزند.»
بعضی
از پلدختریها
گوششان
بدهکار هشدارها
نبود. تیم
هشدار مجبور
میشود روز
حادثه درها را
بکوبد و مردم
را به زور بیرون
بیاورد. مادر
بزرگ میگوید:
«در را محکم
زدند و گفتند
فرار کنید.»
مردم سوار
ماشین میشوند
و به کوه پناه
میبرند.
خوشحال
است که
شناسنامه و
مدارک
شناساییاش
را با خود
برده.گوشه
پیراهن بلندش
را تکان میدهد
و میگوید:
حتی لباس
ندارم تا این
پیراهن گلی را
عوض کنم!
اشاره میکند
به آن سوی
کشکان و میگوید:
«آن طرف خانه
داشتم، توی
بمبارانها
تخریب شد،
آمدم این سو،
سیل هم این
خانه را خراب
کرد.» آن روز هم
همه چیز بر
باد رفت و
ماند پیراهن
تنش! از خانهاش،
ساختمانی بیحصار
مانده با
پنجرههایی
که نیمه در گل
شدهاند! شبها
را توی چادر
اهدایی میخوابد.
چادر هیچ
وسیله گرمایی
ندارد. روز میآید
توی خانه نیمه
ویرانش.
میگوید:
«یک چادر
بدهند روی پشت
بام خانهام
بمانم.» سیلزدهها
از رفتن به
خانه فامیل
خجالت میکشند.
میگویند:
«موضوع یکی دو
روز که نیست.
یک کمپ بزنند
تا اسکان پیدا
کنیم.» گرانی
هم آنها را
شرمگین میکند.
علی میگوید:
«مردم توی این
گرانی، توی
خرج خودشان هم
ماندهاند،
چقدر میهمانداری
کنند.» البته
فامیلی هم
نمانده که
بخواهند در
خانهاش
مستقر شوند،
سیل همه خانههای
فامیل را خراب
کرده است! بحث
مردم در کوچههای
مسدود شهر به
سوی وام و کمکهای
دولتی میرود؛
12 میلیون کمک
بلاعوض و 50
میلیون تومان
وام. یکی میگوید:
«با 12 میلیون
تومان نمیتوان
یک یخچال
خرید.» آن یکی
میگوید: «50
میلیون قیمت
در خانهام هم
نمیشود.»
مردجوانی هم
از راه میرسد
و میگوید:
«مگر تهیه چند
سرویس
بهداشتی سیار
چقدر زمان و
هزینه میبرد.»
از 13 فروردین
تا به امروز
حمام نرفته
است. ماشینهای
سنگین میآیند
و میروند.
برخی
از جوانان شهر
میگویند:
«ادوات سنگین
اینجا به چشم
میآید، اما
استفاده نمیشود.»
شهر ادوات
سنگین میخواهد
پلدختریها
انتظار دارند
شهرداران
کلانشهرهایی
چون تهران،
مشهد، تبریز
و... با ادوات
سنگین بیایند
وبه شهر کمک
کنند. پلدختر
دو هفته دیگر
گرم میشود و
داغ. مردم از
آن روز که
بیماریها
همهگیر
شوند، میترسند.
میگویند:«نه
از چادر خبری
است نه از پتو.»
یکی از اعضای
هلالاحمر
شهر هم شاکی
است.
میگوید:«الان
باید اورژانس
اجتماعی توی
شهر باشد اما
نیست. ما کفکش
میخواهیم
اما نداریم.»
هر کس میخواهد
برای خودش کار
کند. سؤال
دیگری هم دارد
میپرسد: «چرا
تانکر آب را
بردهاند آن
سوی کشکان!»
پای برادرش توی
سیل صدمه دیده
است، با
آمبولانس
هلالاحمر او
را به
بیمارستان
امام خمینی
شهر میبرند.
او میگوید:
«توی این
شرایط نباید
از مصدوم پول
بگیرند، ولی
از ما پول میخواهند!
همه چیز ما
دفن شده، پولی
نداریم.»
عصر بهاری
پلدختر غمگین
است.
امدادگران به
محل اسکانشان
میروند. شهر
از ماشینهای
سنگین و رفت و
آمدها خالی میشود.
میماند
مردمی که توی
کوچهها زل
زدهاند به
خانههای
مدفون در گِل
به امید
گشایشی که
آنها را برهاند.
http://www.iran-newspaper.com/?nid=7029&pid=20&type=0
...........................................................................................
گزارش«
ایران» از
شرایط بحرانی
سدهای دز و
کرخه
خوزستان
در وضعیت قرمز
مجتبی
گهستونی
خبرنگار
سیل که
آمد، دریچههای
اضطراری سدها
باز شدند و
دستور تخلیه
دهها روستا و
شش شهر
خوزستان صادر
شد. حالا در
کنار همه
شهرها و
روستاهایی که
تخلیه شدند،
شماری از
روستاییان
دستور تخلیه
گرفتند تا
خوزستان یک
بار دیگر در
آماده باش
قرار بگیرد. این
روزها سیل
بندها دورتا
دور روستاها
یا در حاشیه
جادههای
دسترسی
روستایی و
شهری قد علم
کردهاند تا
حافظ جان و
مال مردم شود. اما
سیل بیامان
میآید و
بسیاری از
مزارع را با
خود غرق کرده،
خانههایی را
محاصره کرده و
دسترسی به
بخشی از مناطق
شهری و
روستایی را با
مشکل روبهرو
کرده است. این
سیل خشمگین
آمال و
آرزوهای
بسیاری را به
سراب تبدیل
کرده و مردم
را به یاد
نخستین روزهای
جنگ تحمیلی
عراق علیه
ایران
انداخته است.
مردم
میگویند،
هیچ کس باور
نمیکرد که در
این سیلاب
مساله مهم
باشد
اما پس از
چند روز همه
باورشان شد که
موضوع جدی است
و باید تخلیه
خانههای
روستایی را
جدی بگیریم. اما
همین مردم
مجدداً میگویند
کجا بریم. کی
حاضره خونه و
زندگی خودشو
به ما بده. حالا
که زمین هامان
به همراه
محصول زراعی
به زیر آب
رفته از کجا
درآمد کسب
کنیم. حیوان
هایمان را به
چراگاه کی
ببریم؟
سه مرد جلوی
خانه شان، رخ
در رخ رودخانه
کارون، زمین را
آب و جارو
کرده و نشستهاند.
ظاهرشان عادی
است اما درونشان
غوغاست. تسبیح
میچرخانند و
از اینکه گاهی
بخت یارشان
نیست سخن میگویند.
از اینکه برخی
خانهها
مجبور هستند
تنها بمانند و
صاحب خانه
هایشان آواره
شوند میگفتند.
بگذریم که
خیلیها حتی
حاضر نیستند
به دستور
تخلیه خانههای
خود که هیچ
بلکه دور شدن
از روستا توجه
کنند. اما
برخی از خانهها
به یک باره به
چاردیواری
بدل شدند چون
بدون ساکنانش
هیچ هستند. شاید
از اینکه در
بلاهای آسمان
و زمین نتوانستهاند
نگهدار اهل خانه
باشند شرمسار
باشند.
در آن
سوتر، اهل
خانهای گریه
میکنند. از
اینکه
ناخواسته
خانهای بر آب
ساخته بودند
نالان بودند. میگویند
فقط موفق شدیم
مدارک و برخی
اسباب و اثاثیه
را با خود
برداریم. میگویند
واقعاً بعداً
چه کسانی به
داد ما میرسند؟
خانهمان را
که با هزار
قرض درست
کردیم کجا و
با چه زوری
مرمت کنیم؟
اصلاً این آب
کی فروکش میکند؟
با هر
کدام از
خانوادهها
که صحبت میکنیم
میگویند
عیال وار
هستیم و آواره
شدهایم. یکی
از خانوادههای
شوشی میگوید
ما پانزده
نفریم و در یک
خانه زندگی میکردیم
اما خانهمان
را سیل برد و
آواره شدیم. مادر
اهل این خانه
که محل زندگیشان
روستاهای
اطراف شوش است
میگوید ما ۴
خانواده
هستیم که در
یک خانه زندگی
میکردیم،
سیل آمد و به
یکباره تمام
زندگی ما را نابود
کرد. همه
آواره شدیم،
عروسهایم به
خانههای
پدری رفتند،
شوهر و
فرزندانم در
خانه ماندند
اما چه فایده
که هم وسایل
خانه زیر آب
رفتند و هم
دزدها در کمین
هستند، من هم
به اردوگاه
فرستاده شدم،
ما آواره شدیم.
دستور
تخلیه جدی است
اما
دستیار ویژه
مدیرعامل
سازمان آب و
برق خوزستان
تأکید میکند
که اهالی
مناطق در معرض
سیل خوزستان
هشدار تخلیه
را جدی بگیرند،
چون پرداختن
به سیل بندها
در مناطقی که هشدار
تخلیه داده
شده بیفایده
است و ساکنان
باید هر چه
سریعتر
منازل خود را
تخلیه کنند.
حمیدرضا
خدابخشی
یادآور شد: محاسبات
کارشناسان
آب، افزایش
ارتفاع آب را در
مناطق در معرض
سیل نشان میدهد.
بههمین دلیل
پخش سیلاب بهصورت
محلی قابل پیشبینی
نیست،
بنابراین
راهی جز تخلیه
این شهرها و
روستاها وجود
ندارد زیرا
ممکن است سیل
از مسیر سیل
بند وارد روستا
نشود و کسانی
که در روستا
باقی میمانند،
ناگهان خود را
به طریقی دیگر
در محاصره سیل
یا جادهها را
مسدود ببینند.
مخزن
دریاچههای
سدها پر آب
شده، دریچههای
اصلی و
اضطراری باز
شدهاند. خروجی
آب پشت تاج
سدها بتدریج
افزایش مییابد
تا به پایین
دست خسارت
کمتری وارد
شود و برای
ساکنین
مناطقی که
هشدار تخلیه
صادر شده فرصتی
برای ترک
منطقه وجود
داشته باشد.
یک
مقام مسئول در
سازمان آب و
برق حجم ذخیره
سد کرخه را 6
میلیارد
مترمکعب
عنوان کرد و
گفت: ورودی به
این سد 2 هزار و 482
و خروجی 2 هزار
و 505 مترمکعب
برثانیه است
که 71 مترمکعب
برثانیه از آن
از طریق دشت
عباس و رودخانه
دویرج در
ایلام به
هورالعظیم و
یکی از کانونهای
ریزگرد تخلیه
میشود. همچنین
تراز سد کرخه
در حال حاضر 224.6
متر است که تا
تراز نهایی که
1.4 متر است
فاصله دارد،
که در صورت
رسیدن به تراز
نهایی ورودی و
خروجی سد
برابر خواهد
شد. با توجه به
اینکه کاهش
ورودی به این
سد به کندی
اتفاق افتاده
و بارندگی در
پیش است، به
همین دلیل
مدیریت بهرهبرداری
از سد با ریسک
بالا و رعایت
ایمنی و در
محدوده ایمنی
در حال انجام
است.
بارندگی
در پیش است
با
وجود اینکه
گفته شده است
که 400 هزار نفر
در خوزستان در
معرض خطر سیل
هستند و بخشی
از مخزن سدهای
خوزستان در
حال تخلیه است
تا برای کنترل
بارندگی که در
هفته آینده رخ
میدهد،
آماده شوند
اما مردم و
گروههای
جهادی با
امیدواری
تمام گونی به
دست در حال
ساخت سیل بند
هستند تا با
ایجاد پشتههای
خاک سیلاب را
مهار کنند ولی
برخی کارشناسان
میگویند
اهالی این
مناطق باید
همچنان از
روستا و شهر
خود دور
بمانند زیرا
وضعیت تثبیت
نشده و ذوب
برف و بارندگیهای
دیگری در پیش
است.
تاکنون
اخطار تخلیه
برای شهرهای
سوسنگرد، بستان،
کوت سیدنعیم و
بستان از
توابع
شهرستان دشت
آزادگان، رفیع
از توابع
هویزه، بخش
غربی الهایی
از توابع
اهواز و
حمیدیه مرکز
شهرستان
حمیدیه صادر شده
است و همچنین 110
روستا نیز در
حوضههای
کرخه، دز و
کارون دستور
تخلیه گرفتهاند.
در
روستای «قلعه
مزید» در جنوب
اهواز و از
حوالی منطقه
کوت عبدالله،
چشمم به
ابراهیم و اسماعیل
دو نوجوانی
افتاد که کم
سن و سال
بودند و خستگیناپذیر
و در مقابل
بزرگترها در
ساخت سیل
بندها برای
کنترل سیلابها
کمک میکردند.
هاشم فرد
دیگری که ما
را همراهی میکرد
از اینکه آب
بیامان میآید
و تصوری از
آینده ندارد
ابراز نگرانی
میکرد و میگفت:
خسته شدیم. دو
هفته است درست
استراحت
نکردیم. مدام
در حال
جلوگیری از
این همه حجم
آب هستیم تا
کاشانهمان
ویران نشود.
کریم
از اهالی
روستای «علوه» در
شهرستان
کارون میگوید:
همه بسیج شدهاند.
سیل مرد و زن
نمیشناسد و
بیامان پیش
میرود. بخشی
از زمینها
غرق شد. حداقل
اجازه نمیدهیم
که خانهمان
ویران شود. هنوز
از آوارگی
دوران جنگ
خستهایم. الان
مبارزه میکنیم
و نمیخواهیم
بیخیال خانهمان
را ترک کنیم. تقدیرالهی
هرچه باشد را
میپذیریم.
بهزادی
از ساکنان «بامدژ»
که روستایی در
شمال اهواز و
در مسیر راهآهن
جنوب به شمال
است میگوید،
چشممان را که
باز کردیم در
محاصره آب
بودیم. وسایل
ابتدایی و
ضروری خود را
که برداشتیم
به سراغ
همسایهها
رفتیم. یکی دو
تا نبودیم. اکثر
اهالی به کمک
هم آمدند. هرچه
سریعتر به روی
ریل قطار که
سطحش بلندتر
بود رفتیم تا
آب دیگر زیر
پایمان نباشد.
سوار بر
قطارهای
همیشه متوقف
در گوشه و
کنار ایستگاه
شدیم تا چارهای
برای خروجمان
از منطقه
اندیشیده شود.
در پی
طغیان
رودخانههای
کرخه و دز،
روستاهای بخش
مرکزی اهواز،
روستاهای بخش
شعیبیه و شهر
گوریه شوشتر،
بخش شاوور شوش
که تاکنون
زیرآب رفتهاند
و سیلاب به
سمت پایین دست
در شهرستانهای
دشت آزادگان و
هویزه در
حاشیه کرخه و
کارون و باوی
در حاشیه
رودخانه
کارون رسیده است،
تلاشهای
مردمی و
پایگاههای
بسیج و
روحانیون را
میتوان
مشاهده کرد. از
سویی گروههای
اجتماعی و
فرهنگی هم به
انواع مختلف
میکوشند تا
از خسارتهای
احتمالی کم
کنند.
مردم
چه انتظاری
دارند؟
باور
اینکه
خوزستان در
بحران جدی به
سر میبرد
تبدیل به
دغدغهای
عمومی شده است.
بخشی از مردم
که توان کمک
دارند میکوبند
که به سمت
امدادگران
دیگر بروند. اما
بخشی از مردم
از اینکه هنوز
پایگاههایی
شکل نگرفته تا
بسیج مردمی
عمومیتر شود
گلایه دارند. در
اصل از اینکه
نمیدانند چه
کمکی و چگونه
باید همکاری
کنند نگران
هستند. از
طرفی نمیخواهند
در میان دست و
پا باشند. اما
در روستاها و
شهرهایی که
درگیر سیلاب
های بیامان
شدهاند،
مردم محلی که
مقاومت زیادی
برای رفتن میکنند
میگویند از
اینکه نمیدانیم
تا کی چنین
وضعیتی ادامه
دارد دچار
سردرگمی
هستیم. اطلاعرسانی
دقیق و بموقع
برای خروج از
سردرگمی و برای
جلوگیری از
شایعات به هر
روستا خواسته
قلبی ما در
روستاها است.
http://www.iran-newspaper.com/?nid=7029&pid=21&type=0
.........................................................................................