Rahe Kargar
O.R.W.I
Organization of Revolutionary Workers of Iran (Rahe Kargar)
به سايت سازمان کارگران انقلابی ايران (راه کارگر) خوش آمديد.
شنبه ۷ خرداد ۱۳۹۰ برابر با  ۲۸ می ۲۰۱۱
 
 برای انتشار مطالب در سايت با آدرس  orwi-info@rahekargar.net  و در موارد ديگر برای تماس با سازمان از;  public@rahekargar.net  استفاده کنید!
 
تاریخ انتشار :شنبه ۷ خرداد ۱۳۹۰  برابر با ۲۸ می ۲۰۱۱
جنبش سبز و مساله کارگران

دیدگاه

جنبش سبز و مساله کارگران

به نقل از وبلاگ «مقاومت»

 

خبر تکراری بود اما پر سر و صدا: تعدادی از کارمندان و کارگران پالایشگاه آبادان در هنگام افتتاح پرژوه ای توسط محمود احمدی نژاد در اثر انفجار پالایشگاه جان باختند. در ایران جان باختن کارگران در حوادث کاری مساله جدیدی نیست. چیزی که اینبار مساله را پر سر و صدا کرد نه جان باختن کارگران بلکه همزمانی این جان باختن و حضور محمود احمدی نژاد در صحنه بود. همین حضور احمدی نژاد بود که همصدایی بی سابقه ای میان بدنه اصلی نظام که این روزها به احمدی نژاد پشت نموده اند و نمایندگان جنبش سبز ایجاد نمود. همصدایی ای که به گونه ای تصادفی کمی بعدتر از پیشنهاد آشتی ملی محمد خاتمی ایجاد شد. انگشت اتهام همه احمدی نژاد را نشانه رفت. در یک سو اصلاح طلبانی که سعی در تطهیر اخلاقی نظام از طریق بازنمایی تمام شر موجود در شخص احمدی نژاد به عنوان مسبب مطلق حادثه دارند. اصلاح طلبانی که از این طریق به دنبال ارائه چهره ای اخلاقی تر و قابل مصالحه از نظام برای پروژه آشتی ملی خود هستند. در سوی دیگر بدنه اصلی نظام که به دنبال پوشاندن شکاف پدیدار شده در جمهوری اسلامی از طریق حذف احمدی نژاد می باشد. چیزی که در این میان فراموش می شود کارگرانی ست که در این میان جان باخته اند و در آینده نیز همچنان خواهند باخت. این غیبت موقعیت “کارگری” در روایت حکومتی از ماجرا عجیب و دور از انتظار نیست. اما غیبت “کارگر” در روایت جنبش سبز مساله ای متناقض است. جنبشی که بر اساس “مردم” شکل گرفته است و “مردم” بایستی شامل تمام گروه های محذوف از نظم کنونی باشد.  مشکل از کجاست، “راوی” و یا “روایت”؟ پیشتر گفتیم که جنبش سبز به دلیل ساخت پاپیولار مردمی اش شامل همه طبقات و هویت های مختلف محذوف از جمله کارگران می باشد. بی شک بخش قابل توجهی از میلیون ها نفری که بیست پنج خرداد هشتاد و هشت خیابان های تهران را به تصرف خود در آورده بودند کارگران بودند. ریشه این غیبت را نه در روایت که باید در راوی یا ایدئولوژی ای که سعی در نمایندگی جنبش سبز و “مردم” دارد یعنی اصلاح طلبی ایرانی جستجو کرد. اصلاح طلبی ایرانی از جایی که خود را ادامه پروژه سازندگی هاشمی و نه انقطاعی با آن تعریف می کند ناتوان از جای دادن موقعیت “کارگری” در روایت خود می شود. سرآغاز این حذف به سال های اول پس از دوم خرداد هفتاد و شش باز می گردد. سال هایی که در آن اصلاح طلبی ایرانی پس از چند سال کشمکش های اولیه بر سر انقطاع و یا عدم انقطاع از هاشمی و حاشیه نشین شدن گرایشات منتقد، پیوندی دوباره با هاشمی و دوران “سازندگی” برقرار نمود. در بعد سیاسی نیز این حذف از طریق پوشاندن وجه دمکرات رخداد دوم خرداد صورت گرفت. اینجا وقتی از دمکراسی صحبت می کنیم تنها منظورمان امکان حضور روشنفکران و سیاسیون احزاب مختلف در عرصه عمومی نیست بلکه فراهم آوردن امکان شرکت گروه های مردمی اعم از کارگران، طبقه متوسط و … به صورت جمعی در ساختار قدرت است. اصلاح طلبی ایرانی هرچند چند سالی در بخش اول از طریق انتشار بی سابقه مطبوعات و کتب موفق بود اما در مورد دوم کوچکترین توفیقی نداشت.  در عمل نیز همزمان با به حاشیه رانده شدن منتقدان اصلاح طلبی ایرانی، با ادامه برنامه های اقتصادی نولیبرال هاشمی، افزایش فقر کارگران، تشدید اختلاف طبقاتی، تغییر قانون کار به زیان کارگران و … اصلاح طلبان نه تنها خود را نابینا به موقعیت “کارگری” نشان دادند که بر علیه آن وارد کارزار گردیدند.

 

اصلاح طلبی ایرانی هنگامی که بر مسند نمایندگی جنبش سبز قرار گرفت محدودیت ها و نابینایی های خود را به جنبشی مردمی انتقال داد. این امر مخصوصا بعد حصر میرحسین موسوی بیشتر به چشم می آید. همه ما این سوال را از خود کرده ایم که چرا کارگران در محیط کارشان در هماهنگی با خیزش مردمی ای که خود در آن سهیم بودند اعتصابات را شکل ندادند؟ یا چرا در روز کارگر اکسیون خاصی اتفاق نیفتاد؟ یک بخش از پاسخ به این سوال را باید در فقدان (بهتر بگوییم عدم امکان) ارتباط ارگانیک کارگران در موقعیت “کارگری” شان و نه در میان خیل تظاهر کنندگان فاقد هویت قابل تشخیص، با نمایندگان اصلاح طلب جنبش سبز جستجو کرد. وقتی که ما کارگران را به واسطه موقعیت “کارگری” به رسمیت نمی شناسیم و حتی موضعی خصمانه در برابر این موقعیت می گیریم طبیعتا برای استفاده از نیروی اعتراضی عظیم این موقعیت (اعتصابات گسترده) برنامه ای نخواهیم داشت (1). درنتیجه تمام تعامل مان با مساله کارگران فرصت طلبانه خواهد بود. فرصت طلبی ای که تصادفا این بار “ما” و “دشمنان مان” را همصدا نموده است!

 

جنبش سبز برای برقراری ارتباط مفقود با بدنه کارگری خود دو راه پیش رو دارد. راه اول رها کردن هسته رهایی بخش جنبش سبز و غلطیدن به دامان پوپولیسم است که خوشبختانه رقیب (احمدی نژاد) با رتوریک پر از دروغ و دغل و وعده های فراوان اش از ما در آن بسیار جلوتر خواهد بود! راه دوم نزدیکی ارگانیک به کارگران است نه تنها به صورت مطابه محورانه و نمایندگی مطلبات کارگری بلکه از طریق تلاش برای سازماندهی و قدرتمند سازی کارگران و گروه های کارگری. کارگران بسیار بیشتر از طبقات دیگر جامعه ناراضی اند. حذف یارانه ها به طور مستقیم کیفیت زندگی شان را هدف گرفته و رکود اقتصادی و بیکاری فشارها را مضاعف نموده و هفته ای نیست که خبری از اعتراض کارگری جایی نشنویم. این اعتراضات تا امروز همچنان در سطح معیشتی و درخواست از این یا آن مقام دولتی باقی مانده و ناتوان از اتحاد و سیاسی شدن بوده اند. جنبش سبز فضایی است که این اعتراضات معیشتی می توانند در قالب آن به سطح سیاسی ارتقا یابند و متحد گردند. ادغام موقعیت “کارگری” در جنبش با مسلح نموندن آخری به ابزار قدرتمند اعتصاب موثرترین راه برون رفت از وضعیت حاضر و ادامه مبارزه است و این ادغام تنها از طریق ایستادن در برابر دعوت آقای شکوری راد برای بازگشت به هاشمی و بریدن کامل از دوران سازندگی و تمامی وجوه اقتصادی/سیاسی ضدکارگری آن قابل حصول خواهد بود.

 

(1) این نابینایی به موقعیت کارگری را در مصاحبه رجبعلی مزروعی می توان به وضوح دید. پاسخ محمد مالجو به مزروعی را بخواهید

 

(2) یادداشت میخک درباره حادثه آبادان

مطلب فوق را میتوانید مستقیم به یکی از شبکه های جتماعی زیر که عضوآنها هستید ارسال کنید:  

تمامی حقوق برای سازمان کارگران انقلابی ايران (راه کارگر) محفوظ است. 2024 ©