Rahe Kargar
O.R.W.I
Organization of Revolutionary Workers of Iran (Rahe Kargar)
به سايت سازمان کارگران انقلابی ايران (راه کارگر) خوش آمديد.
چهارشنبه ۲۴ دی ۱۳۹۳ برابر با  ۱۴ ژانويه ۲۰۱۵
 
 برای انتشار مطالب در سايت با آدرس  orwi-info@rahekargar.net  و در موارد ديگر برای تماس با سازمان از;  public@rahekargar.net  استفاده کنید!
 
تاریخ انتشار :چهارشنبه ۲۴ دی ۱۳۹۳  برابر با ۱۴ ژانويه ۲۰۱۵
صبرایوب زمان صبرمنه، لحظه جبرمنه

 

صبرایوب زمان صبرمنه، لحظه جبرمنه

مصاحبه لیلا رضائی با

جواد یساری

 

زیبا ، صادقانه و قوی!

برای موندن ندارم بونه ای...وقت خداحافظی تو گلوم...

از اینکه با آدمای مشهور عکس بگیرم بدم میاد! این آدم یه لوطی به تمام معنا بود. این دومین باره که با آقای یساری مصاحبه می کنم. از اول تا آخر مصاحبه هزاربار گفت چاکریم، مخلصیم !نوکریم! فقط آقایی نگفت بهم!

بهش گفتم می دونید براتون جوک ساختن که اگه شما کنسرت بدید تهران ترافیک می شه بس که کامیون و خاور میاد تو شهر؟

گفت: خواستن تخریبم کنن ولی افتخارمنه که این قشر از مردم مخاطب من باشن!

از این لوطیا که از اول مصاحبه حتی توی چشماتم نیگا نکنه، کمه! اینو خانومای همکارم می دونن! حالا هی ادای روشنفکرا رو دربیارید و پیف پیف کنید که اینا کی ان؟

واقعا لذت بردم

از صفحه فیسبوک لیلا رضائی

بازخوانی گفت و گو با جواد یساری:

صبرایوب زمان صبرمنه، لحظه جبرمنه

موسیقی فارس- لیلا رضایی: وقتی با او تماس می گیرم اصلا رغبتی به مصاحبه نشان نمی دهد.  اما به گرمی دعوت می کند به مغازه ای که سالهاست در آنجا کار می کند. مغازه ای در محله شاپور تهران ، در یکی از خیابانهای اصلی !

وارد که می شوم نه از کالایی خبری است و نه از خدماتی ! خودش می گوید اینجا محل کسب و کار نیست. اینجا پاتوق من است که از بچگی در آن زندگی کرده ام  و با مردم اینجا خو گرفته ام.

شخصیتش آدم را می گیرد. فکر می کنی چقدر ساده است ، چقدر بی شیله پیله است وسط این همه دورنگی و چقدر عوض نشده است در میان این همه تغییر !

اولین بار 13 سال پیش بود که با جوادیساری مصاحبه کردم . آن روزها خیلی امیدوار بود به اینکه مجوز بگیرد اما این بار خیلی چیزها عوض شده بود که یکی اشان همین امیدی بود که به ناامیدی بدل شده بود. گفت و گوی زیر ماحصل آن چیزی است که بین ما در مغازه کوچک این خواننده مردمی گذشت و بازنشر گفت و گوی «آهنگ جوانی» است:

 

جوادیساری مدتها بود که نمی خواند. امااخیرا چندین قطعه با صدای او در شبکه های ماهواره ای شنیدیم.کارهای جدیدتان چه کارهایی هستند؟از این کارها بگویید و استقبالی که از آنها شده است!

مردم همیشه به من لطف دارند و از کارهایم استقبال می کنند. این آهنگها یکی به نام «وطن» است که ساخته استاد آقا سعید مهناویان است و شعر آن برای خانمی است که خواسته تا اسمش را نگویم. یک قطعه هم هست به نام «سلطان عشق» که آهنگ و شعر آن از ساخته های علی فخاری است .یک آهنگ هم به نام «شاخه نبات» به من داده اند که خوشبختانه خیلی مورد استقبال واقع شد. یکی هم به نام «بی خیال» است که آهنگ و تنظیم آن ازعلی سیف که خیلی از آن استقبال شد. شعر آن هم از علی اسلامی است. این چهارآهنگ را نزدیک به 4 ماه است که بیرون داده ام و همه اش هم با خرج خودم بوده اند.

 

مگر هر قطعه برایتان چقدر هزینه برمی دارد ؟

خوب بستگی دارد. در تهران خرج و مخارج ارزانتر است تازه خیلی خرج بر می دارد. نمی شود گفت چقدر می شود. اما اگر چهارجا برویم و کنسرت بدهیم، باید یک چیزی هم بگذاریم رویش تا یک آهنگ بسازیم. خیلی مشکلات هست برای ما. قدیمها اینطوری نبود،استودیویی بود که خودش پول می گذاشت و نوار را می ساخت و یک مبلغی هم به ما می داد. یا اگر هم مبلغی نمی داد اقلا ما دیگر پول نمی دادیم. به هر حال با هر سختی و با لطف دوستانی که دارم این چهار تا کار را هم بیرون داده ام.

 

در میان این دوستانی که نام بردید، آقای سعید مهناویان از همکارانی هستند که از قدیم با شما همکاری می کنند. چطور هنوز با هم کار می کنید؟

من خیلی به ایشان مدیون هستم چون ایشان از هنرمندان بزرگی هستند اما اسمی از اونیست. این همه هنرمندان خوب داریم که هیچ نامی از آنها نیست.  به آقاسعید مهناویان در موسیقی خیلی کم لطفی شده است.

 

موسیقی از کجا برای شما شروع شد و جدیت پیدا کرد؟

موسیقی یا هرهنر دیگری که فکرش را بکنید موفقیت در آن هست، علاقه در آن وجود دارد. یعنی موفقیت ها با علاقه همراه می شوند ، عشق درشان هست. من خیلی عاشق موسیقی بودم. آن زمان هم که کشتی می گرفتم(به بعضی از دوستان هم گفته ام) زیر دوش می خواندم. خیلی عاشق موسیقی بودم. حالا پام شکست و نتوانستم دیگر کشتی بگیرم، از این طرف شروع کردم که مورد محبت مردم عزیز ایران قرار گرفتم که انصافا هم خیلی به من محبت دارند. خنده خنده جدی شد و شدیم خواننده!

 

یعنی شرایط خواننده شدن برایتان فراهم بود؟ چون آن موقع ها خانواده ها خیلی مخالف خوانندگی بچه هایشان بودند.

نه خانواده که اصلا با من موافق نبود. مواردی پیش آمد که من مجبور شدم کشتی را کنار بگذارم. دوست داشتم تیو مردم باشم. همه آهنگهایم مال مردم بود، من عاشق مردم هستم. یعنی موقعی که یک جا می روم می بینم 10 نفر به من لطف دارند، شاد می شوم. ببینید که هنوز محله ام میدان شاپور سابق است، که امروزه شده وحدت اسلامی! هنوز هم همین جا هستم، در همین مغازه! کار نمی کنم ولی به عشق این که چهارتا از رفیقانم بیایند و ببینمشان و باهاشان حال و احوال بکنم.

 

برای همین دلبستگی ها از ایران نرفتید؟

خیلی ها از من پرسیدند و می پرسند که چرا از ایران نرفتی؟ جوابشان را دادم و خدمت شما هم عرض می کنم که خاک ما نظیر ندارد. مملکت ما خیلی خوب است. مشکلات هم اگر هست، برایمان فراهم کرده اند و این همه جای دنیا هست. انشالله ان هم درست می شود. تنها کسی که در ایران مانده از نسل خواننده های قدیمی، من هستم!

 

اولین کاری که خواندید را به خاطر دارید؟

بله، بله! من همه کارهایم را به خاطر دارم. اولین کار مال استاد علی نودوست بود به نام «پول سیاه» که صفحه شد. یک آهنگ هم «راه باز، جاده دراز» بود که ضرب المثل های قدیمی را آهنگ می کردیم. بعداز آن ، استاد به من چندتاآهنگ داد و زحماتی که ایشان برای من کشیدند باعث شد من معروف شوم . ایشان خیلی روی من کار کرد، خیلی زحمت کشید، واقعا جایش خالی است. از همین جا سلام می کنم خدمتشان. انشاالله که بخواند این را و بداند که ما به یادش هستیم.

یه موقع هست که شما آینده ای داری در یک کاری! کار موسیقی ما بازارندارد. دوست ندارند موسیقی را. اما خوب چه کنم که علاقه مندم دیگر! من ،جوانها، مردم و ... همه علاقه مند هستند به موسیقی! یا زیرزمینی می خوانند و یا می روند آن طرف!

 

اکر شما بخواهید برای سبک و سیاق خودتان یک نام انتخاب کنید، چه نامی برازنده آن است؟باتوجه به اینکه آن زمان از آنها به عنوان آهنگهای کوچه بازاری یاد می کردند و آن چیزی که مردم می پسندند.

بله امروزه اسمش را پاپ گذاشته اند، موسیقی مردمی! این همان است. دلیلش هم این بود که بیشتر آهنگهای ما رو همه می خواندند. به همین دلیل به آنها مردمی و کوچه بازاری می گفتند. اصلا دیگر اسمی از ما نمی برند. خدا بیامرزدش، خانم مهستی زنگ نزدحتی به من بگویدمی خواهم آهنگ سپیده دم تو را بخوانم. یعنی این قدر به ما کم لطفی می کردند. اما دستش درد نکند، خیلی قشنگ در آورد کار من را! همین طورشهرام صولتی! اما اسمی از من نبردند. جالب است که بعضی از اینها حتی می گویند کار را ما ساختیم، این قدر دیگر شیر توشیر شده است.

 

از میان کارهایی که آن مواقع گرفت، کدامیک بود که مردم بیشتر زمزمه می کردند و با آن خاطره دارند و ...فکر می کنید شما را با کدام آهنگتان می شناسند؟

من از روزی که با استاد آقای مهناویان کار کردم، همه آهنگهایم ورد زبان شد. آهنگهایی که آن زمان زمزمه می شد، مادر بود، بچه ها بود، مناجات بود، راه خطا بود، سپیده دم بود،قصه مرد منتظر بود و ... اینها همه توی زبانها هست. یکی دوتا نبوده و هر جا که برویم اینها را می شنویم.

 

اگر قرار بر مقایسه باشد، آهنگهایی که آن زمان ساخته می شد با آهنگهایی که الان به عنوان موسیقی به خورد مردم داده می شود، چه تفاوتهایی می بینیم؟ این تغییرات در ترانه است، در آهنگسازی است یا تنظیم و ...؟

آن کسانی که امروزه این آهنگهای پاپ را می خوانند، اگر مردم نخواهند که نمی خوانند. مردم می خواهند این چیزها را! نتیجه اش را هم که تا الان دیده ایم دیگر هر چه که  بوده است. من نمی دانم چه دلیلی داشته است که بعداز چهل سال، در یک جایی که می خوانم دودفعه می خواهند که بخوانم و آهنگم را دوبار تکرار کنم. اینجا دیگر جواب نمی دهد. چه حکمتی هست کسی نمی داند! یا کار آنها مورد پسند نیست یا... اگر مورد پسند نیست پس چرا از آنها استقبال می شود؟ اگر ما مورد پسند نیستیم چرا همه کارهای ما قدیمی ها را می خواهند؟ چنین چیزهایی هست دیگر ، بالاخره اینجا ایران است! یک فرمی شده، یک جورهایی شده که نمی پسندند موسیقی را!

 

باتوجه به شناختی که از شما دارم،موسیقی شما مسایل غیراخلاقی درش نبوده است! یا عاشقانه اس، یا اجتماعی و یا پند و اندرز و .... فکر می کنید پس چرا نمی توانید کار کنید؟

من هم از همان کسانی که دست اندرکار موسیقی هستند سوال کردم بارها! جواب قانع کننده ای به من نداند که چرا؟ فقط به من بگویند چرا؟ به چه دلیل؟ بالاخره یک دلیلی باید باشد. من آن موقع که شروع کردم، جواز موسیقی گرفتم. یعنی سالم بودم. جواز موسیقی دادند و گفتند حالا برو بخوان!

 

یعنی آن موقع ها هم تست می گرفتند؟

تست که نه! باید سالم بودی، اهل هیچی نبودی، موسیقی سرت می شد. من هنوز هم جواز موسیقی دستم هست. نمی دانم چرا نمی شود الان خواند؟ همین چراهاست که خودمن را اذیت می کند . در اصل می دانم که در اسلام موسیقی زیاد مورد پسند نیست. باور بفرمایید من یک آهنگ 37-3 سال پیش خوانده بودم به نام «راه خطا» که از کلمات قرآن بود. اینها را معنی کرده بودیم و می خواندم و بعد درد دلها شروع می شود که خواننده می خواند. یا آهنگ «مناجات» که هنوز که هنوز است در شبکه های ماهواره ای و در روزهای ضربت خوردن پخش می کنند. خودم مانده ام که چرا نمی شود بخوانم؟ چیزی بگویند که مثلا کارهایت خوب نبوده و اقلا راضی ام کنند با این کلام. اما تاحالا جوابی به من نداده اند و نمی دانم جوابشان چیست؟

 

خوب از ایران بروید و بخوانید؟

اول اینکه من خیلی کشورم را دوست دارم، خاکم را دوست دارم. اگر حرفی بزنم ممکن است کسانی که آن طرف هستند از من ناراحت شوند. اما به نظر من که بچه تهران هستم، کسی خانه اش را ول نمی کند برود. این خصلت من است و به کسی توهین نمی کنم.

 

فکر می کنید چرا مردم کارهای شما را هنوز زمزمه می کنند؟

در هر کاری علاقه شرط اول است. من واقعا به موسیقی علاقه داشتم و با عشق کار می کردم. دلیلش این است که دوست داشتم توی مردم باشم. توی کشتی که نشد ، گفتم حالا این طوری و از این طریق بروم. گفتم که خنده خنده این هم جدی شد. تا الان هم با مردم بوده ام و راحت هستم. حالا اجازه کارم ندادند و دیگر گذشت. اگر قرار بود اجازه کار به من بدهند باید خیلی زودتر از اینها می دادند. اما این اتفاق نیفتاد و من از این بایت خیلی متاسفم که پیر شدم و دیگر فایده ای ندارد.

 

چه کسی استعدادتان را در خوانندگی کشف کرد؟خودتان رفتید دنبال آهنگساز یا کسی صدایتان را شنید و گفت صدایت خوب است ، بیا و بخوان؟

والله دوستی داشتم به نام علی نودوست که دست خوبی برای من بود. او خیلی کمک کرد و یک دوره کلاس هم در امیریه ثبت نام کردم و رفتم.چون علاقه داشتم، رفتم و ادامه دادم. موسیقی چیزی است که آدم اگر صحیحش را انجام بدهد کم پیر می شود، دیر پیر می شود. اصل موسیقی اگر کسی بتواند انجام بدهد که الان هم بچه های قدیمی هستند و انجامش می دهند، با همان موسیقی باور بفرمایید با خدا صحبت می کنند. من آن موسیقی را دوست داشتم نه موسیقی الان را. شما اگر توجه کرده باشید به کارهای من می بینید که طی 45 سال اصلا دست به آنها نزده ام و همان کار قدیمی را دارم انجام می دهم. به چیزی دست نزده ام که مثلا بخواهم موسیقی ام را مدرن یا پاپ کنم. هنوز هم روی همان فرم های قدیمی است. من به آن نوع موسیقی علاقه مند هستم.

 

اینکه الان بحثی باب شده این است که برای کمتر شدن هزینه ها از سمپل و افکت و موسیقی الکترونیک استفاده می کنند. در صورتی که در گذشته همه سازها زنده بود و ...

دیگر الان طوری شده است که یک نوار یا سی دی شما بیرون می آید همه از روی آن کپی می کنند. اصلا جو طوری شده که یک نوار دست هر کسی می رسد یکباره می بینید که تهران پر شده است. چون الان ماهواره ها هستند، اینترنت هست و ...قدیم اصلا اینطوری نبود. قدیم کسی اجازه نداشت آهنگ کسی را بخواند. اجازه نداشت بدون اجازه کپی کند، جریمه داشت. الان نه اصلا این طور نیست. الان همه مجبورند با این سازهای غیرزنده بخوانند .شاعرها هم دستشان بسته است. شاعرانی هستند که شعرهایی دارند که درددل و این چیزها باشه و عاشقانه باشند و ... اما شرایط کنونی این را نمی خواهد بلکه بیشتر قضیه تحمیل مطرح است و می گویند اینی که می می خواهیم را باید بخوانی.

 

اینکه کارهای شما را چه با اجازه و چه بی اجازه بر می دارند و می خوانند، به نظر به نفع شما تمام می شود. چون به هر حال کارهایتان شنیده می شوند. موسیقی شما با این کار زنده می شود.

یک آقایی سپیده دم من را خوانده بود ، به سبک جازموزیک و پاپ و اینها! بعد در کلیپش نوشته بود با تشکر از دایی عزیزم! من بی آنکه بدانم دایی کسی شده بودم که او را نمی شناختم. من زنگ زدم و گفتم پسرجان تو کی من هستی؟ گفت نه دایی من از شما خوشش می آمده! گفتم چرا از آب گل آلود ماهی می گیرید؟ نکنید این کارها را! حالا خواندی، باشد، آهنگساز هم کار را داده و توخواندی! دیگر دایی این وسط چه می گوید؟ قانونی ندارد این کار. هر کس هر کاری که می خواهد می کند. این آهنگ آن را می خواند، آن یکی آهنگ این را می خواند و .... در حالی که خواننده زحمت کشیده این همه هزینه کرده و حالا یک جوان می آید و با یک ارگ آهنگ طرف را خراب می کند. کسی هم نیست جلویش را بگیرد.

 

ولی کارهای قدیمی را که گوش می کنیم ، می بینیم که خواننده های آن زمان مثل شما، آقای مقامی، عباس قادری و ... هر یک موسیقی خاص خودتان را داشته اید.

باریک الله! ببین الان آقای قادری هم همان سبک خودش را داشته است و کارش را عوض نکرده است. این قدیمی ها دست به کارهایشان نزده اند و همان سبک قدیم ادامه داده اند. حالا مورد پسند و استقبال اگر شده صدبرابر قدیم است. شما نمی دانید مردم چه محبت هایی دارند! هنوز آن کارها را می خواهند، حتی جوانها هم دوست دارند و می خوانند. آنها هم گروههای دارند که می خوانند و دوست دارند پاپ را. دوست دارند درشعرهایشان حرفهای رکیک و زشت بزنند که نمی دانم اسمش را که رپ است از کجا پیدا کرده اند. در شان ما ایرانیها نیست این کارها.

 

یعنی می گویید موسیقی جای فحاشی نیست؟

اصلا موسیقی یعنی لطیف ترین کار، ظریف ترین کار!هر کسی هر مشکلی که داشت با یک نوار که می گذاشت یا یک صفحه، خستگی اش را در می آورد و خلوت می کرد. الان اصلا اینطوری نیست و من خیلی متاسفم که اینطور نیست. یک عده هم دوست دارند این کارها را و نمی شود کاری کرد. اگر دوست نداشتند این خواننده ها هم ان ها را نمی خواندند.

 

فکر می کنید مردم الان هم کارهای شما را گوش می دهند؟

والله تا الان که دستشان درد نکند، گوش داده اند.

 

شما که در این محله زندگی می کنید برخورد مردم با شما چگونه است؟ مردم می دانند شما جوادیساری خواننده قدیمی ایران هستید؟

بله من زندگی ام محله ام است. می آیند و حال و احوال می کنند و حالی به من می دهند و سلام و علیکی می کنند و می روند. این روزها دربراه همه چیز می شود صحبت کرد جز درباره موسیقی! چون اصلا موسیقی ای دیگر وجود ندارد. دلمان به همین مردم و همین محله و همین مغازه خوش است.

من نمی دانم چرا این طوری شده است.

 

الان چه جوری موسیقی خود را حفظ کرده اید؟

یک سری از دوستانم هستند که کمکم می کنند. از من می خواهند که بخوانم و حتی بعضی وقتها کمکم هم می کنند. ممکن است عده ای ما را نپسندند اما من به این فکر می کنم که علاقه مردم به خواننده های قدیمی اشان صدبرابر شده است و برای همین تلاش می کنم برایشان بمانم. نه من بلکه همه خواننده های قدیمی مثل آقای قادری و مرحوم آغاسی!تا روز آخر من دوستشان داشتم این مرحوم را و مردم هم دوستش داشتند. این یعنی برای مردم بودن! من اول فکر می کردم موسیقی خیلی راحت است و همین که بخوانی یعنی خواننده شدهای و ولی بعد دیدم نه اصلا این طور نیست. بلکه فقط بخش کوچکی از آن خواندن است، بقیه اش همه اخلاق است، رفتار، چشم پاک، دست پاک است، برخورد خوب است . خیلی کار سختی است و هر کسی نمی تواند انجام بدهد. حالا من هم نتوانستم خوب انجام بدهم و تا جایی که توانستم خودم را حفظ کرده ام.

 

از هم دوره ای های شما چه کسانی بودند در قدیم که می خواندید؟

من وقتی کارم را شروع کردم به طور حرفه ای در سال 52 بود و فکر می کنم آخرین خواننده ای بودم که آمدم. خیلی زحمت کشیدند شاعر و آهنگسازم . من هم  تا جایی که توانستم فعالیت کردم .

 

یعنی شما فقط 4 سال خواندید؟

نه 5 سال. یعنی آخرین کار من سپیده دم بود که در سال 56 اجرا شد و 57 که انقلاب شد.

 

آن زمان که این همه رسانه های جمعی نبود ، مردم چطور متوجه می شدند شما آهنگ دادید؟

آن موقع در هر محلی نوارفروشی وجود داشت و نوارهای جدید را برای فروش می آوردند و صدا را بیرون می دادند و مردم حال می کردند. مصل الان نبود.

 

از خریدی که از نوارها می شد، زندگی شما تامین می شد و امرار معاش می کردید؟

تامین نمی شد در آن حد اما بالاخره مقداری خود شرکت به ما کمک می کرد. مثلا آهنگ سپیده دم را که من خواندم 300 تومان به من دادند. هر آهنگی که می خواندم 300 تا تک تومانی به من می دادند. بالاخره من از قدیم مغازه داشته ام و الان هم هست. اما آن برای من یک عشق بود و عشق را آدم نباید با کار قاطی کند. همیشه کسی که می خواهد موسیقی را شروع کند باید در کنارش کار دیگری هم داشته باشد و تکیه نکند به موسیقی!

 

ولی الان اینطور نیست. الان بیشتر جوانها می آیند که منبع درآمدشان موسیقی باشد. می آیند که از موسیقی تجارت کنند.

بله. زحمتهاوسختی ها همه مال ما قدیمی ها بود و ماشالله جوانها آمدند و ارشاد بهشان مجوز می دهد و خیلی راحت می روند روی سن و می خوانند. کنسرت هم شلوغ می شود و استقبال خوبی هم می شود و پول خوبی هم به دست می آورند.

 

شنیده اید که گفته اند اگر یک روز آقای یساری و قادری کنسرت بگذارند، تهران شلوغ می شود بس که راننده کامیون و تریلی و خاور به کنسرت می آید؟ نظرتان در این باره چیست؟

من هم شنیدم این را نوشته بودندو این می خواهد بگوید که هنوز این را راننده های مینی بوس و اتوبوس و خاور و مسافربرها و .... دوست دارند. به حساب خودشان می گویند که آدم های کلاس بالا این موسیقی را دوست ندارند. اما من به همین ها افتخار می کنم. همین ها بودند که تا الان من را نگه داشته اند. می توانستند بگویند همه کس به این کنسرت می آیند چرا اسم اینها را بردند؟ باز خواستند شیطنت کنند اما اشکالی ندارد. ما هم قبول داریم و افتخار می کنیم که کوچه بازاری هستیم .افتخار می کنیم که اینها هوادار ما هستند ئ در اتوبوس و خاور و تریلی آهنگهای ما را گوش می دهند. اقلا سرشان گرم است که مسیر را به خوبی بروند و جاده ها را طی کنند. آن آقایی که این را زده شاید هم می خواسته محبت کند اما بلد نبوده ، این محبت نیست. یعنی مثلا موسیقی ما را فلان کس فقط گوش می کند و کلاس ما پایین است. همین اتوبوس ها هستند که تو را می برند و می رسانند. همین مینی بوسها هستند که بچه های شما را به مدرسه می برند. افتخار من است.

 

البته ناگفته نماند که خیلی ها موسیقی شما را دوست دارند که به گفته شما آدمهای با کلاسی هستند. خیلی ها بر این باورند که شما در سبک کوچه بازاری در بین بهترین ها جا دارید. شما را با این سبک می شناسند.

همین کوچه بازاری ها ماندند .من نمی خواهم اصلا بگویند موسیقی مردمی، بگذار بگویند کوچه بازاری! اگر کلاس به کوچه بازاری بودن است و نیست بگذارید ما کوچه بازاری باشیم. افتخار هم می کنیم به این سبک و سیاقمان!

 

شما نباید ناراحت شوید از این موضوع. چون این موسیقی خودش یک سبک و روش است.

بله درست است. اما خیلی از حرف ها زده می شود و خیلی ها چوی لای چرخ می گذارند که اینها شعرشان مفهوم ندارد و مبتذل است. هر چه دلشان می خواهد، می گویند اما می بینیم که همین موسیقی که می گویند مبتذل است تا بیرون می آید همه گوش می دهند.

 

و شما هیچ وقت مبتذل نخواندید.

من که سعی کرده ام این طور نباشد. این حرفهایی هم که می زنم بیشتر درددل است.همه آهنگهای من، حتی آن آهنگی که خیلی شاد است شعرش را گوش کنید ببینید دارم با چه کسی حرف می زنم. من یک آهنگ خوانده ام با این مضمون: تو مثل معبدای قدیم چینی، منم اون عابد پیری که به عشق تو اسیرم، مثل اهرام ثلاثه توی مصری، که وجودم شدهذ افسون!بیا نذار بمیرم!

شما حساب کنید بهترین کلمات دنیا را در شعر آورده است، بگذارید همه بگویند کوچه بازاری است.

 

خوب ترانه های امروزی که خیلی سخیف و بی ارزش هستند چه؟ گاهی آدم اصلا رویش نمی شود آنها را گوش کند.

من الان این آهنگ «وطن» را که خواندم برای احترام به مملکت بود. یک نفر که الان حرفهای من را گوش می کند لطفا این آهنگ را بگیرد و گوش کند. ببیند اصلا من دارم چه می گویم و اینها چه هستند که دارم نشان می دهم. پهلوان درش هست،کسی مثل علی ابن موسی الرضا هست،رستم هست و ... من برای مملکتم دارم می خوانم، حالا نخرند هم هیچ اتفاقی نمی افتد.آن کسی که باید بخرد، الحمدالله رب العالیمن تا الان که دیده ام، خریده است. این را از تلفنهایی که می شود می فهمم که می گویند این قدر فروخته و این قدر شنیده شده که من خیلی به این بحث ماهوراه و اینها وارد نیستم.

 

ما کی منتظر باشیم کارهای جدید شما در قالب آلبوم منتشر شوند.

چهار آهنگ فعلا خوانده ام . الان پول نمی دهندو من مجبور شدم به آن کسی که آهنگ من را پخش می کند هزینه بپردازم. اینها آهنگهای را می دهند به ماهواره ها.این چهار آهنگ از من پخش شده اند که یکی از آنها به نام «شاخه نبات» است که می گوید همه چی به نام عشقه! این آهنگ چندروز پیش رفت روی آنتن و همه می توانند گوش کنند. جوانها بهتر می دانند از کجا بگیرند و گوش کنند. نه هزینه ای می کنند و نه چیزی!

 

خوب اینطوری شما متضرر نمی شوید؟ این همه هزینه می کنید و آهنگ می سازید و بعد رایگان در اختیار مردم قرار می دهید؟

خوب من این کار را دوست دارم و دوست دارم با مردم ارتباط داشته باشم .

 

بازخوب است که این فرصت به وجود آمده است.

بله فرصت خوبی است برای من که در خدمت مردم باشم. من معتقدم که ما مردم خوبی داریم. من تقریبا تمام کشورهای دنیا را رفته ام. اما هیچ جا معرفت مردم ایران را ندیده ام. ایران ما خیلی قشنگ است و هیچ جا نظیرش نیست.

 

دلیل این همه تحمل شما برای انتشار آلبوم چیست؟

ببینید ارشاد مساله ای است که از قدیم به قول تهرانی ها صلح مملکت خویش خسروان دانند. خوب شاید مسولان صلاح نمی دانند من بخوانم. من دردم را گفته ام، اگر تا امروز به سراغم نیامده اند یعنی هیچی نگو! یعنی نمی خواهیم تو بخوانی! حالا یا صلاح نیست یا .... به هر حال ارشاد هم وظایف مشکلی دارد. شایدصلاح نمی داند من بخوانم، آقای عباس قادری بخواند، مرحوم آغاسی بود که فوت کرد و بعداز فوتش اجازه خواندن به او دادند و گفتند می تواند بخواند. ما سه نفر بودیم و الان آقای قادری هم مثل من نمی تواند بخواند.

 

با هم در ارتباط هستید؟

بله بالاخره کمابیش همدیگر را می بینیم.

 

اینکه شما می گویید توی مغازه کار می کنید و ... من هر چه می بینم متوجه نمی شوم در این مغازه چه کار می کنید؟

کار من تلویزیون و یخچال فروشی است. من قسطی جنس می فروختم آن قدیمها و بدهی بالا آوردم. رفتم سراغ خوانندگی و توانستم بدهی ها را بپردازم. نزدیک به 50 سال است که من در این مغازه کار می کنم. الان هم کار نمی کنم برای اینکه من نیستم که کار کنم. دیگر کشش خریدن و فروختن را ندارم. به هر کسی هم که مغازه را می دهم بعضی ها می آیند چک های نامحل می کشند و واقعیتش درد سر درست می کنند. برای این است که می آیم اینجا و دوساعت در روز می نشینم و اینجا را برای خودم پاتوقی کرده ام و مردم را می بینم و می روم. به کسی هم اطمینان ندارم که مغازه را به آنها بسپارم. یکی دوبار دست کسی سپرده ام و سواستفاده شده است. خودم هم که نمی توانم کار کنم. دست کسی بسپرم آن یک ذره حرمت من را هم از بین می برد.

 

طی این سالها تاکنون در ایران کنسرت نداشته اید؟

والله چرا سه کنسرت داشتیم که یک حاج آقایی برگزار کرد در برج میلاد . فقط به صورت تلفنی دعوت شده بودند و خیلی هم شلوغ شده بود و بعد متوجه شدیم طرف کلاهبردار است و ...ما رو خواستند و به ما گفتیند که ایشان کلاهبردار است. پول ما رو هم ندادند و چیزی هم ضرر کردیم. از آب گل آلود ماهی خیلی از ما گرفتند.

 

استقبال چطور بود؟

تا این پله هایی که مردم می رفتند بالا جمعیت نشسته بود.

 

اگر به شما مجوز بدهند بازهم روی سن می روید؟

دیگر مجوز به من نمی دهند از من دیگر گذشت و پیر شدم.

 

چرا این قدر ناامید شدید؟

ناامید نمی شوم از زندگی ام من!

 

به هر حال شما بخشی از فرهنگ ایران هستید؟

ببینید کار موسیقی ما جوری است که ما باید راحت باشیم. اگر می رویم روی سن علی درویشی یامددی کار می کنیم. ما بلد نیستیم  تجملاتی کار کنیم. می ترسم یک کلمه حرف بزنم باب میل خیلیها نباشد . هم از گندم ری شم و هم ... بغداد. باز حالا می روم این ور و آن ور دمشان گرم که با من کاری ندارند. من به این هم راضی هستم.

 

ما فکر می کردیم از شما آلبوم بشنویم اما با این حرفها ما هم ناامید شدیم.

واقعیتی است . نمی شود واقعیت را کتمان کرد.

 

با این حال همچنان تصمیم ندارید از ایران بروید؟

از ایران؟اصلا و ابدا! نه محال است! آن موقع که همه می رفتند و مد بود من نرفتم. می روم دبی، آلمان و این کشورها 10-15 روز و یک برنامه می گذارم و می آیم . هر چه هم در بیاورم می آورم در همین خاک و خرج می کنم. هر وقت تمام شد یک جای دیگر دعوتم کنند، می روم و دوباره کار می کنم و می آیم.

 

حرف دیگری ندارید؟

نه ممنونم که آمدید . انشالله حرفهایم طوری نباشد که کسی از دست من دلگیر شود.

 

 

منبع : موسیقی فارس

http://www.farsmusic.com/content/1352

مطلب فوق را میتوانید مستقیم به یکی از شبکه های جتماعی زیر که عضوآنها هستید ارسال کنید:  

تمامی حقوق برای سازمان کارگران انقلابی ايران (راه کارگر) محفوظ است. 2024 ©