Rahe Kargar
O.R.W.I
Organization of Revolutionary Workers of Iran (Rahe Kargar)
به سايت سازمان کارگران انقلابی ايران (راه کارگر) خوش آمديد.
سه-شنبه ۱ مهر ۱۳۹۳ برابر با  ۲۳ سپتامبر ۲۰۱۴
 
 برای انتشار مطالب در سايت با آدرس  orwi-info@rahekargar.net  و در موارد ديگر برای تماس با سازمان از;  public@rahekargar.net  استفاده کنید!
 
تاریخ انتشار :سه-شنبه ۱ مهر ۱۳۹۳  برابر با ۲۳ سپتامبر ۲۰۱۴
نگاهی به تاریحچه سلفی گری،

 

نگاهی به تاریحچه سلفی گری،

موقعیت آن در کردستان ایران

 و شیوه های مبارزه با آن

 

 فرهاد شعبانی

 

به دنبال کشتار و قتل عام کردهای ایزدی توسط داعش، سلفی های کردستان ایران در حمایت از جنایت و وحشیگری داعش، دست به اجرای چند نمایش و مانور خیابانی با عده بسیار کمی از فریب خورده گانشان زدند. بنطر می رسد که سپاه پاسداران با هدف ترساندن مردم کردستان اجازه برگزاری چنین نمایشاتی را داده باشد. گرچه مردم مبارز شهرهای کردستان ایران با حمایت از مردم کردستان عراق و ارسال کمک های جنسی به آوره گان شنگال و برگزاری چند تظاهرات، پاسخ شایسته ای به سلفی های اندک شمار کردستان ایران دادند، اما جا دارد یکبار دیگر و به این مناسبت نقش جنایتکارانه و ابزاری سلفیت و سلفی گری را مرور کرده و بر متن آن نگاهی به وظائف توده های مردم کردستان و جریان رادیکال سوسیالیست درون جنبش انقلابی مردم کردستان در مبارزه با این جریان واپس گرا داشته باشیم.

سلفی گری اگر از لحاظ فکری و دین باوری بازگشت به قرآن و سنت را تحت عنوان “دعوت و جهاد” تبلیغ و ترویج می کند، اما در قلمرو سیاست و حاکمیت در سودای احیای امپراتوری تجاوزگر و شکست خورده صدراسلام و عصر خلفای راشدین است. ماهیت سلفی گری را تنها با این خصوصیت واپسگرایانه یعنی بازگشت به عصر خلافت نمی توان توضیح داد. سلفی گری معاصر و جریانات متاثر از آن اساسا” زاده و مخلوق دولتهای سرمایه داری امپریالیستی و منطقه ای علیه جنبش های رادیکال اجتماعی و ابزار دست آنها در حل تخاصمات منطقه ای به نفع خود، بویژه در کشورهای اسلامی بوده و هنوز هم چنین جایگاهی را داراست. سلفی گری البته که دارای یک ریشه تاریخی است. در نگاهی مختصر به زمینه های پیدایش این عقیده و نگرش واپس گرایانه متوجه خواهیم شد که در آن دوران هم چه بلحاظ فقهی و چه در قلمرو حاکمیت بازگشت به صدر اسلام منشاء پیدایش آن بوده است. هر دو جنبه سلفی گری ( ریشه های فکری و حضور در حوزه سیاست ) را بررسی می کنیم و به مورد کردستان ایران می پردازیم.

***

ریشه های فکری سلفی گری به “احمد ابن حنبل شیبانی” بنیان گذار مذهب “حنبلی” آخرین و افراطی ترین مذهب از مذاهب چهارگانه اهل تسنن برمی گردد که، در سال ۱۶۴ هجری ( ۷۸۰ میلادی ) متولد و در سال ۲۴۱ هجری ( ۸۵۵میلادی ) در گذشته است. اما سلفی گری به او ختم نمی شود، بلکه تفکر و اندیشه های او ۴۰۸ سال بعداز مرگش توسط “احمد ابن عبدالحلیم ابن تیمیه حرانی” که در سال ۱۲۶۳ میلادی متولد و در سال ۱۳۲۸ میلادی فوت کرد تعمق و گسترش یافت اما، هرگز به ایجاد یک حکومت خلافتی منجر نشد. ابن تیمیه که در عصر مغول و حمله آنها به عراق و شام می زیسته همراه خانواده اش به دمشق مهاجرت می کند و پدر معنوی سلفی گری و الهام بخش وهابیت نامیده می شود. تاریخ سلفی گری با مرگ “ابن تیمیه” نیز به پایان نرسید. ۳۷۵ سال بعداز مرگ او یعنی در سال ۱۷۰۳ میلادی “محمد ابن عبدالوهاب نجدی” در عیینه از توابع نجد در شبه حزیزه عربستان متولد می شود و با الهام و بازگشت به دیدگاههای ابن تیمیه، سلفی گری را تا وهابیت گسترش می دهد و در اتحاد با “محمد بن سعود” حاکم “درعیه” در شبه جزیره عربستان سعودی این تفکر را تا تشکیل یک حکومت که خروجی آن حکومت وهابی پادشاهان آل سعود است را توسعه داد. سلسله اول و دوم و فرمانروایان و پادشاهان سعودی در هماهنگی با استراتژی امپریالیستی آمریکا و انگلستان تا به امروز هم از حامیان اصلی سلفی گری و گسترش وهابیت در خاورمیانه و جهان بوده و هستند. یکی از مصیبتهای دامنگیر مردم خاورمیانه، شمال آفریقا، کشورهای حوزه خلیج فارس، ایران و آسیای میانه، درگیری و دشمنی سران اندیشه های سلفی و دولت وهابیون حاکم بر عربستان از یک طرف با طرفداران فرقه شیعه و نماینده آن یعنی نظام جمهوری اسلامی در طرفی دیگر است. این دو فرمانروای مذهبی در پی منافع سرمایه دارانه خود دشمنی و نفاق را به میان توده های مردم کشانده و سالهای سال است که مردم این کشورها قربانی دشمنی های فرقه ای که منافع مادی سران این دولتهای مدافع سرمایه داری در پس آن پنهان است، می باشند. با قدرت گیری جریان شیعه در ایران جنگ های میدیای این دو جریان به یک جنگ میدانی و ارتجاعی تبدیل شد و از آن تاریخ به ببعد است که کشورهای لبنان، عراق، سوریه، افغانستان و کشورهای حاشیه خلیج فارس به کشتارگاه مردمی که نفعی در تداوم سلطه و حاکمیت این یا آن نظام ارتجاعی حاکم بر این کشورها ندارند، تبدیل شده است.

***

بررسی عمیق زمینه های اجتماعی پیدایش مذهب حنبلی و تفکر سلفی گری و بازگشت به “سلف صالح” و تعریف “سلف صالح” “تابیعین” و “تابعین تابع” و تفکرات “ابن تیمیه” و “محمد ابن عبدالوهاب” از توان من و حوصله این مطلب خارج است. بجای آن کافی است که اشاره شود “احمد ابن حنبل شیبانی” در دوره خلافت خلفای عباسی و خلافت مامون عباسی می زیسته است. در خلافت مامون عباسی بعنوان یک حکومت نماینده اشراف زمیندار گرچه مذهب رسمی خلافتش تسنن اعلام شده بود، اما در عین حال دوره آغاز تفسیر و تاویل قرآن و سنت و آغاز فعالیت ادیان و مذاهب دیگر از جمله یهودیت، مسیحیت، زردتشتیان و پیدایش معتزله و ترجمه و گسترش فلسفه یونانی بوده است. بلحاظ حکومتی هم دوره رشد فساد و رشوه خواری، افزایش مالیات از مردم عادی و انحطاط حاکمان و امراء و خلفای عباسی بوده است. پیدایش مذهب حنبلی در این عصر را مقاومت طرفداران سنت و مخالفان تفسیر قرآن و غیر مخلوق بودن آن باید برشمرد و از نقطه نظرحکومتی هم بازگشت به عصر قلع و قمع و تجاوز اولین حکومت اسلامی و عصر خلفای راشدین ارزیابی شده است. ابن تیمیه هم همین مسیر فکری را پیمود، اما عصر محمد ابن عبدالوهاب با دوره آنها متفاوت بود. محمد ابن عبدالوهاب در عصر تضعیف و بی اعتباری تدریجی امپراتوری عثمانی در میان مسلمانان پا به عرصه وجود گذاشت. عصری که پای انگلیسیها به تحولات منطقه بیشتر از گذشته باز شده بود و نقشه کاهش قدرت و حوزه نفوذ امپراتوری عثمانی فرا رسیده بود. در این دوران احیای سلفی گری و تشکیل حکومتی بر مبنای این اندیشه تلاشی بود برای مهار و به بیراهه بردن نارضایتی های مردمی علیه امپراتوری عثمانی و ابزاری مناسب که توسط انگلیسیها و مخالفین امپراتوری عثمانی در راستای تعقیب منافع شان بکار گرفته شد. از آن زمان ببعد تاریخ سلفی گری تاریخ ابزاری بودن و به بازی گرفته شدن این حرکت در راستای مهار جنبش های رادیکال اجتماعی، تجدد خواه و سکولار و کمونیستی در خاورمیانه و دیگر کشورهای اسلامی توسط سران دولتهای امپریالیستی و منطقه ای بوده است.

***

تشکیل اخوان المسلمین در مصر به موازات تشکیل حکومت دوم پادشاهان آل سعود در عربستان سعودی و گسترش دامنه نفوذ آن به کشورهای عربی آفریقایی و خاورمیانه، عراق و حتی کردستان عراق، حمایت و چشم پوشی دولتهای منطقه از فعالیت آن با هدف مقابله و مهار جنبش های رادیکال اجتماعی سرآغاز اسلامگرایی تندرو و سلفی گری بعداز جنگ اول جهانی و سقوط امپراتوری عثمانی در جنگ اول جهانی است.

ورود نیروهای شوروی به افغانستان در سال ۱۹۷۹ میلادی فرصت طلائی دیگری برای سران فاسد کشورهای غربی و عربستان، مصر، الجزایر و لیبی و شمار دیگری از کشورهای عربی فراهم آورد. دولتمردانی که غرق در فساد و رشوه خواری و استثمار بیرحمانه کارگران و مردم زحمتکش و انباشت ثروت این کشورها در دستان خود بودند، برای کاهش فشار جنبش های رادیکال اجتماعی و به بیراهه بردن این جنبش ها به تشکیل و حمایت از جریانات جهادی – سلفی پرداختند و آنها را برای جنگ با نیروهای شوروی روانه افغانستان کردند. تشکیل و نیرومند شدن جریانات جهادی در عربستان سعودی، مصر، الجزایر، سودان و لیبی و دیگر کشورهای عربی محصول این دوره و تلاش سران این کشورها برای فرافکنی و سوق دادن نارضایتی های اجتماعی به سمت جنگ با نیروهای شوروی بود. “جهاد اسلامی” و “جماعت اسلامی” در مصر، “جبهه اسلامی سلام” در الجزایر، “القاعده” و اتحاد مابین “اسامه مه بن لادن” و “ایمن الظواهری” پاکستان را به آموزشگاه جهادگران عرب – افغان تبدیل کرد و افغانستان را به قتلگاه آنها. حمایت مالی عربستان سعودی از جریانات سلفی – جهادی به سوپاپ اطمینان بقاء موقت سران فاسد کشورهای عربی تبدیل شد. با تشکیل حکومت طالبان، افغانستان به یکی از پایگاههای اصلی تربیت عناصر جهادی جهان تبدیل شد. این مجاهدان که اکثریت مطلق آنها را جوانان بیکار و سرخورده و مایوس کشورهای عربی و حاشیه شهرهای بزرگ اروپایی در بر می گرفتند، بعداز آموزش به کشورهای عربی بازگردانده می شدند و بدین ترتیب تروریسم جهانی و راه انداختن حمام خون در بسیاری از کشورها با دست بردن به تاکتیک عملیات انتحاری و کشتن صدها هزار انسان بی دفاع و بی گناه در مراکز و امکان عمومی بخصوص بعداز سقوط امارات اسلامی طالبان و ملاعمر گسترش یافت و نقش ابزاری سلفی گری و وهابیت یکبار دیگر به نمایش گذاشته شد.

تقویت و حمایت جمهوری اسلامی از جریان سلفی – اخوانی مفتی زاده و ناصر سبحانی در جریان قیام مردم ایران در سال ۵۷ و آغاز جنبش مقاومت مردم کردستان بعنوان ابزاری برای به شکست کشاندن این جنبش، تشکیل جریانات سلفی “انصار الاسلام” و جریانات مشابه توسط جمهوری اسلامی در کردستان عراق به منظور مبارزه با حکومت سکولار اقلیم کردستان و حمایت مالی جمهوری اسلامی ایران و عربستان سعودی از این جریانات، گشودن کریدوری برای تردد تروریستهای جهادی از کردستان عراق به افغانستان و بالعکس، تشکیل امارات اسلامی در طویله و بیاره در کردستان عراق توسط سلفی های عراقی – کرد- افغانستانی و حمایت جمهوری اسلامی از آنها، تشویق جوانان کرد ایرانی به پیوستن به صفوف “انصارالاسلام” و اعزام آنها به افغانستان و پاکستان برای آموزش نظامی و جهاد و بالاخره سازماندهی آنها در “هسته های جهادی راکد” برای مقابله با جنبش انقلابی مردم کردستان ایران، تشکیل و تقویت “جبهه النصر” و “داعش” در سوریه توسط آمریکا با حمایت عربستان سعودی، قطر و ترکیه با هدف به بیراه بردن جنبش اصیل مردم سوریه علیه دولت جنایتکار بشار اسد و بکار گیری آنها در تحولات سیاسی عراق و مهار زیاده خواهی های نوری مالکی و کشتار هزاران کرد ایزدی با هدف پائین کشاندن فتیله استقلال طلبی مردم کردستان عراق و ببار آوردن این فجایع و تراژدی انسانی در کردستان عراق تلاشهای سه دهه اخیر سران کشورهای سرمایه داری منطقه در هماهنگی با استراتژی امپریالستی آمریکا علیه جنبش های رادیکال اجتماعی در این منطقه می باشد. نقش ارتجاعی جریانات سلفی در تحولات فوق آلت دست بودن اسلامگرایی سلفی را در مقابل قضاوت توده های مردم قرارداد و ظرفیت فکری و عملی سلفی ها برای دست بردن به هر جنایتی را یکبار دیگر به نمایش گذاشت. تاریخ ابراز وجود جریانات سلفی از مصر تا کردستان ایران تاریخ آلت دستی این جریان و سرسپردگی آنها به سرمایه داران و دشمنان طبقه کارگر و تبدیل شدن به ابزارهای افزایش رنج و آزار مردم دردمند خاورمیانه و کشورهای اسلامی بوده است. سلفی ها بجز در عربستان سعودی و مورد آخر دولت اسلامی مستعجل عراق و شام که شهر رقه در سوریه را به داراخلافه آن تبدیل کرده اند هرگز نتوانستند حکومت الگوی خود را تشکیل دهند و بازگشت به اقتدار اسلامی _ عربی ۴۰ ساله خلفای راشدین در هزاره سوم سرابی بیش نیست. در بهترین حالت سلفی ها مزدبگیران و جیره خواران دوره ای سرمایه داران و دولتهایشان علیه جنبش های رادیکال اجتماعی در کشورهای اسلامی آنهم نه برای همیشه بلکه در یک دوره خواهند بود. با پایان هر ماموریت یکبار دیگر همانند القاعده، داعش،حماس، اخوان المسملین و انصار الاسلام و لشکر اسلام با قربانی شدن عده ای از مجاهدان ناآگاه و فریب خورده شان سرکشی هایشان مهار می شود و برای دوره ای دیگر و ماموریتی دیگر به محاق برده می شوند. با این بررسی یکبار دیگر به موقعیت سلفی ها در کردستان ایران و واکنش مردم کردستان در مقابل آنها خواهم پرداخت.

موقعیت سلفی ها در کردستان ایران

کردستان ایران با ویژگیهای منحصر به فردش از جمله، نفوذ عمیق ایده های سوسیالیستی و آزادیخواهانه در ذهنیت و رفتار توده های کارگر و زحمتکش و زنان ساکن در آن، جزیره ای سرخ در اقیانوس ارتجاع اسلامی حاکم و در اپوزسیون منطقه است. جمهوری اسلامی برای جا انداختن فرهنگ ارتجاعی اسلامی و تغییر ذهنیت و الگوی رفتاری مردم کردستان علاوه بر سرکوب بیرحمانه و تشکیل هزاران شورای “امر به معروف و نهی از منکر” میلیاردها تومان نیز هزینه کرده است. ساختن هزاران مسجد و تکایا، برگزاری مراسم های مذهبی، راه اندازی تورهای گردشگری مذهبی، بازیافت و ترمیم مقبره امام زاده ها و راه اندازی کاروانها و کارنوالهای مذهبی تنها گوشه ای از این تلاش هاست. اما پس از ۳۵ سال تلاش و توطئه از جلب توجه توده های مردم کردستان به سمت خود و باورهای پوسیده اش درمانده و عاجز است. الگوی مسلمان بودن این مردم در بهترین حالت اسلام ماموستا شیخ عزالدین حسینی است که آزادمنش زیست و سربلند و همانند یک کاریزمای مورد اعتماد مردم سر به سینه خاک کشید. سلفی گری و اسلام گرایی افراطی هم نه یک گرایش فکری در میان مردم کردستان است و نه بر هیچ خواست و مطالبه مردم کردستان متکی است. سلفی گری در کردستان ایران اساسا” یکی از توطئه های جمهوری اسلامی علیه مردم کردستان و ساخته دست دستگاههای اطلاعاتی و سپاه پاسداران جمهوری اسلامی و کالایی وارداتی و محصول مشترک سپاه پاسداران و اسلام گرایان افراطی کردستان عراق از جمله “انصار الاسلام” است. در جریان توطئه مشترک انصار الاسلام و جمهوری اسلامی علیه جنبش انقلابی مردم کردستان و فعال کردن چند ملای همکار وزارت اطلاعات رژیم برای شستشوی مغزی جوانان، شماری از جوانان سرخورده کردستان راهی افغانستان و پاکستان شدند و در بازگشت بصورت چند هسته مسلح سلفی – جهادی در گوشه و کنار برخی از شهرها سازماندهی و تحت عنوان “هسته های راکد جهادی” مستقر شده اند. علاوه بر این، در یکی دو سال اخیر و تحت تاثیر تحولات منطقه ایی در مساجد برخی از محلات حاشیه ایی برخی از شهرهای کردستان و چند روستا تحرکات سلفی ها دیده شده و این جریان به مناسبتهای گوناگون با اجرای مانورهای کنترل شده و هماهنگ با دستگاههای اطلاعاتی جمهوری اسلامی حضوری علنی پیدا کرده است. چشم پوشی رژیم از فعالیت سلفی ها در حالی صورت می گیرد که فعالین جنبش کارگری، زنان و جنبش های مدنی در کردستان ۶ ماه از سال را در زندان بسر می برند و ۶ ماه دیگر را پایی در ستاد خبری اطلاعات و پای در منزل دارند. تمام سایتهای وابسته به سلفی های کردستان ایران را زیر رو بکنید یک خط و خبر علیه جنایتهای جمهوری اسلامی در کردستان یافت نمی شود. همین هفته گذشته در یک نمایش ظاهری مهندسی شده توسط وزارت اطلاعات و سپاه پاسداران “ملا هادی صالحی” با اتهام بیعیت با داعش دستگیر شد و شماری از جوانان شهر سقز و بانه را تحت عنوان وابستگی به سلفی ها را لو داد که دستگیر و زندانی شدند. حتی خبر دستگیری این افراد را در سایتهای “بنیان جهاد علیه سکولاریسم” وابسته به سلفی های کردستان نمی توان یافت، در حالیکه اخبار مربوط به کشتار مردم کردستان سوریه و عراق و قتل عام مردم شنگال و بریدن سر پیشمرگ کُرد توسط داعش و حمله به کوبانی در این سایتها به وفور دیده می شود. همه اینها نشانه های هماهنگی و ارتباط این جریان با دستگاههای اطلاعاتی جمهوری اسلامی است. مضاف بر این، آنجائیکه برخی از سلفی ها تحت تاثیر رویداهای منطقه ایی از خطوط قرمز جمهوری اسلامی عبور می کنند و زیاد روی هایشان توسط جمهوری اسلامی سرکوب و مهار می شود ما شاهد واکنشی از جانب آنها نیستیم. سکوت و هماهنگی سلفی های کردستان ایران با جمهوری اسلامی نقش ابزاری بودن سلفی گری در کردستان ایران علیه جنبش انقلابی مردم کردستان و تحولات پیش رو را یکبار دیگر به اثبات می رساند و نشان می دهد که گُمان مردم کردستان نسبت به همکاری پنهانی جمهوری اسلامی و سلفی های کردستان واقعیت دارد.

مبارزه با اسلام گرایی در کردستان ایران

مردم کردستان ایران طی ۳۵ سال گذشته و بر متن تحولات منطقه ای از جمله استقرار یک رژیم اسلامی در ایران، تشکیل جریانات اسلامگرای افراطی در کردستان عراق، جنگ جهادی در افغانستان و کمکهای میلیارد دلاری جمهوری اسلامی و دولتهای عربی منطقه از جمله پادشاهان آل سعود به رشد اسلام گرایی سلفی و وهابیت و تروریسم منطقه ایی، در مقابل نفوذ هرگونه اسلامگرایی در کردستان مبارزه و مقاومت کرده اند. مردم کردستان نه اسلامگرایی شیعه و نه اسلامگرایی سلفی را در معده خود هضم نکرده اند. اما در این دوره که استبداد یک حکومت شیعه و تشدید ستم ملی – مذهبی بر مردم کردستان زمینه را برای سر برآوردن نوع دیگری از اسلامگرایی فراهم آورده است، هم درجه بیشتری از هوشیاری لازم است و هم مبارزه سازمانیافته تری علیه سلفی گری به موازات مبارزه علیه دولت مذهبی حاکم ضروری است. آلترناتیو جمهوری اسلامی سلفی گری و داعش نیست. سلفی گری بنا به ماهیت اش که نمونه های آن را در عملکرد داعش در یکی دو سال اخیر در کردستان سوریه و عراق مشاهده کردیم هر انسانی را که همانند آنها فکر نکند مرتد، مشرک و منافق می داند و قتل و کشتار آنها را بر خود واجب می دانند. سلفی های داعشی سرزمین کردستان را ناپاک و مردم این سرزمین را بدتر از کفار می دانند و کشتن و قتل عام آنها را مطابق آیه های قرآن حتی در صورت توبه مجاز شمرده اند. مصیبت بارتر از آن سرنوشت زنان است که در حاکمیت نوع داعشی سرنوشتی رنج آور تر از حاکمیت ۳۵ ساله جمهوری اسلامی پیدا خواهند کرد. سلفی های جهادی سند تجاوز به زنان را همانند سلاحهایشان برگردن آویزان کرده اند تا در صورت پیروزی زن اسیر را به تصرف در آورند. اینها برای رسیدن به اهداف شوم خود تاکیتک ترور و وحشت را بکار می گیرند. وظیفه همه انسانهای شریف و آزاده است که از همین الان به مقابله با آنها بپردازد. افشای ماهیت سلفی ها، شناسایی آنها و گزارش عملکرد آنها در میدیای اجتماعی، مطبوعات و رسانه های عمومی آزاد و شبکه های تلویزیونی و مهمتر از آنها جرئت و جسارت در مقابله با خشونت آنها است. مقاومت امروز مردم ضامن آزادی فرداست. اینها ویروس اند. ویروسی که راه مبارزه با آن پیشگیری است. این ویروس در صورتیکه گسترش پیدا کند، درمان آن مشکل خواهد بود، این را تجربه مبارزه با جریانات اسلامی بیناد گرای شیعه و سنی در سوریه، عراق، الجزایر، مصر و پاکستان و لیبی به ما آموخته است. سلفی ها پیام آور مرگ و نابودی اند. تاریخشان را مرور کنید. عباس مدنی از رهبران ” جبهه اسلامی سلام” الجزایر در سال ۹۰ گفته بود: “هیچ مانعی ندارد که دو سوم از مردم قربانی شوند تا یک سوم باقی بتوانند در یک نظام اسلامی زندگی کنند.” از آن تاریخ به بعد صدها هزار نفر از شهروندان الجزایری توسط مجاهدانی که در پادگانهای “سپاه محمد” سپاه پاسداران در مشهد آموزش دیده اند، لت و پار شده اند.

نباید قدرت گیری داعش در عراق این دسته جات باندسیاهی در کردستان ایران را وسوسه و امید سر برآوردن و جرئت دست بردن به جنایت را در آنها زنده کند. جنبش های رادیکال و قدرتمند اجتماعی در کردستان ایران از جمله، جنبش کارگری و جریانات چپ و کمونیستی با تکیه بر نفوذ اجتماعی و تقویت بازوی مسلح جنبش انقلابی مردم کردستان باید بتوانند از هم اکنون زوزه سلفی گری در کردستان را در نطفه خفه کنند. نباید عدم حضور فیزیکی جریانات چپ و سوسیالیستی فضایی را ایجاد کند که این دسته جات باند سیاهی بتوانند خود را در آن جای دهند و سربریده مردم آزادیخواه و مقاوم را به نمایش بگذارند و اندازه خط ابروی زنان را تعیین کنند. این دسته جات اگر چه از پشتیبانی دولتهای مرتجع منطقه ایی و سپاه پاسداران هم برخودار باشند و تحولات منطقه ای و سر برآوردن تروریستهای جهادی در عراق و افغانستان و سوریه را در معادلات و محاسبات خود نقطه قوت به حساب بیاورند، اما در مقابل اراده مردم کردستان و نیروی چپ و کمونیست این جنبش تاب مقاومت نخواهند داشت. رسانه های مترقی و میدیای رادیکال و سوسیالیست نقش برجسته ایی در افشای این دسته جات باند سیاهی دارند و کومه له رسالت هدایت این مبارزه را وظیفه خود می داند. کنگره ۱۶ کومه له که در مرداد ماه امسال برگزار شد، در کنار خطرات دیگری که جنبش انقلابی مردم کردستان را تهدید می کند، خطر رشد اسلام گرایی افراطی و سلفی گری را نیز در حد خود مورد توجه قرار داد و با روشن بینی تمام جهت گیری مبارزه علیه آن را مورد تاکید قرار داد.

 

 

مطلب فوق را میتوانید مستقیم به یکی از شبکه های جتماعی زیر که عضوآنها هستید ارسال کنید:  

تمامی حقوق برای سازمان کارگران انقلابی ايران (راه کارگر) محفوظ است. 2024 ©