سیمین،
چلچراغِ فروغ
در دلِ شب
برای
گرامیداشت قامت
قلمِ بلند،
پرتو شب ستیز،
دلِ بزرگِ
مهربان و نگاهِ
نوعدوستانه ی بانو
سیمین
بهبهانی، که او
نیز همچون دردمندان
بسیاری شکسته
تن و بیمار،
در عصر
پاسدارانِ
زور و حماقت، سرآخر
و ناگزیر ما
را با دلی
رنجور و روانی
سخت زخمی "
تنها گذاشت، و
همراه مرگ" رفت؛
اینک آشکارا جولانگاه
نبردِ شریف
عاطفه مندی بر
علیه " آدمخواری
" دریغ و دردا
که دوباره
یک سپردار
بزرگ مردمی را
از دست داد.
سیمین،
چلچراغِ فروغ
در دلِ شب
+
سیمین،
مادرِ مهرجو
ای
رازِ
نوعدوستی!
دردا،
که تو خاموش
گشتی
آری
و تلخ
اما،
ترانه
ی می سازمت
وطنِ تو،
دارد
آجر به آجرِ
واژگان اش
بر قلبِ
دشت و بامِ ستم
اندک
اندک فردای مهرورزی
را می سازد.
+
بلند
قامتِ قلم،
ای مهر
استوار ـ
نبضِ
و نورِ شعرِ
زندگی تو
سیال
و گرم
بی
تو نیز،
آری
با اندوه
اما،
بی گمان
در
دلِ امیدوارِ مادرانِ
خاوران،
پر
طنین و سخت
جان
همچنان
سرخ و
سوزان
می
تپد
بر دشت
و دمن
وکوهساران.
+
بانوی
خورشیدِ فردا،
تو
ای بارگاهِ
غرور
ای سرشارِ
شوق،
دلداده
برِ اسیران!
تو
در میانه یِ
زمهریر زمان
به
سانِ بارانِ
بهاران
بودی
و روانه
شدی
بر کویر
خشک و سوزانِ
ایران
و مانده
ای، در اعماق
پُر
شرار و خروشان
و
پیوستی
با
راه آزادی و
نان
به همراه
زنجیریان و گرسنگان.
+
تو
بانو، بانویِ
با وجدانِ ما،
بدان
ای، با
آزادیِ فردا
هم
پیمان
بدان
که:
گره عشق
تو به مظلومان
بیرون
از
فصل
ها و واماندگی
هاست
تو:
تا
بودی، خاموشی
گریز ماندی
و
داسِ
مرگ، بر بلندایِ
غرورِ تو و شعر
ات
هرگز،
دست نیارست کرد.
و تو
در هسته
ی تولد فردا،
ماندگار
گشته ای
ای
عزیز ایران.
بهنام
چنگائی
28 مرداد 1393