انقلاب
عرب و مردم
ایران
محمد رضا
شالگونی
برخاستن
انقلاب در
تونس و مصر
همه دنیا و به
ویژه منطقه
خاورمیانه را
تکان داده
است. اما پژواک
انقلاب عرب در
میان
ایرانیان که
خود ، همین
سال گذشته
ماهها پنجه در
پنجه
دیکتاتوری حاکم
افکنده بودند
، معنای دیگری
دارد. هنگامی
که دیکتاتور
تونس از کشور
گریخت ، خیلی
از ایرانیان
از خود
پرسیدند که
"چرا تونس
تونست و ما
نتونستیم؟" و
حتی بعضی ها
با طنز و حسرت
گفتند:
"تونستن از
تونس میآد".
اما در حالی
که انقلاب های
تونس و مصر ،
به حق ،
جوانان
ایرانی را به
باز اندیشی در
علل ضعف جنبش
ضد دیکتاتوری
سال گذشته
خودشان
انداخته است ،
اکثریت قاطع
ناظران بین
المللی ، این
انقلاب ها را
با انقلاب ۱۹۷۹ ایران
مقایسه می
کنند. به نظر
من ، این
تفاوت در
مقایسه ها
نشان دهنده
چشم اندازهای
متفاوتی است
که درنگ در
آنها می تواند
ما را در
مشاهده ابعاد
مختلف توانایی
ها و ناتوانی
هایمان یاری
بدهد.
حقیقت
این است که
هرچند
"انقلاب
جوانان" (یا "ثوره
الشباب") عرب
به لحاظ زمانی
، به جنبش ضد استبدادی
جوانان ما در
سال گذشته
نزدیک تر است
و بی گمان نمی
تواند از آن
تأثیر
نپذیرفته باشد
، اما به لحاظ
خصلت بندی
عمومی ، به
انقلاب ۱۳۵۷ ایران
شباهت بیشتری
دارد.
بنابراین
بهتر است به
شباهت ها و
تفاوت های آن
با هردو جنبش ۱۳۵۷ و ۱۳۸۸ مردم
ایران توجه
داشته باشیم.
انقلاب عرب
و انقلاب ۱۳۵۷
ایران
انقلاب
امروز دنیای
عرب به طور
کلی و انقلاب
تونس و مصر به
طور مشخص ،
مانند انقلاب ۱۳۵۷ ایران
، شورش هایی
هستند علیه
دیکتاتوری
های تحتِ حمایت
امپریالیسم
امریکا و قدرت
های متحد آن. در
این شورش ،
مردم نه تنها
علیه
دیکتاتوری
حاکم می جنگند
، بلکه همچنین
در رویارویی
با امپریالیسم
امریکا و قدرت
های متحد آن
قرار می گیرند
؛ قدرت هایی
که نظام جهانی
سرمایه داری
را نمایندگی
می کنند. به
عبارت دیگر ،
در این نوع
شورش ،
دیکتاتوری
حاکم در پیوند
ارگانیک و
مستقیم با
امپریالیسم
امریکا و نظام
جهانی سرمایه
داری قرار
دارد. و گرچه
انقلاب ، نخست
با شعارهای ضد
دیکتاتوری
آغاز می شود ،
ولی ناگزیر به
رویارویی با
کل نظم سیاسی و
اقتصادی مسلط
در جهان کشیده
می شود.
بنابراین در
کنار شعار
"آزادی" ،
خواه ناخواه و
دیر یا زود ،
شعار
"استقلال"
پیش کشیده می
شود و معمولاً
( بسته به
شرایط ) با دُز
پائین یا
بالایی از شعارهای
ضد سرمایه
داری. بعلاوه
، در کشورهای اسلامی
، معمولاً
نفوذ عریان امپریالیسم
(بسته به
شرایط) بخش
هایی کوچک یا
بزرگ از جریان
های اسلامی را
به همراهی با
جنبش ضد
دیکتاتوری می
کشاند. تصادفی
نیست که هم در تونس
و هم در مصر
اسلام گرایان
نیز همراه با
گشایش انقلاب
فعال تر و
نیرومندتر می
شوند. فراموش
نکنیم که در
ایران نیز ،
اسلام گرایان
فقط در جنبش
انقلابی ۱۳۵۷ نبود
که نیرومند
شدند ، بلکه
در نهضت ملی
شدن نفت نیز
حضور و نفوذ
وسیعی داشتند.
اما در کنار
این شباهت های
مهم ، تفاوت
های چشم گیری
نیز میان
انقلاب های
تونس و مصر و
انقلاب ۱۳۵۷ ایران
دیده می شود.
۱- انقلاب
های تونس و
مصر ۳۲ سال پس
از انقلاب
ایران شروع
شده اند.
فراموش نباید
کرد که زمان
آموزگار
بزرگی است: در
این مدت مردمِ
بسیاری از
کشورهای
خاورمیانه
فرصت داشته
اند جنبش های
اسلام گرایی
را از نزدیک
تجربه کنند و
مخصوصاً از
دولت دینیِ
مبتنی بر شریعت
اسلامی ( که در
ایران حاکم
بوده ) تصور
نسبتاً روشنی
داشته باشند.
در این میان
شورشِ
پرآوازۀ سال
گذشتۀ جوانان
ایران علیه
استبداد دینی
، تجربۀ تازه
و زنده ای است
که بسیاری از
مردم
خاورمیانه
هنوز آن را به
خاطر دارند.
از برکت این
تجربه ، تن
دادن به حکومت
دینی برای
غالب جوانان
تونس و مصر
یکی از "چه
نباید کرد"
هاست.
۲- انقلاب
عرب در شرایطی
آغاز می شود
که نظم بین المللی
حاکم بر جهان
با سال ۱۹۷۹
تفاوت های آشکاری
دارد. در آن
سال انقلاب
ایران در فضای
یک نظم بین
المللی دو
قطبی صورت می
گرفت ، آن هم درست
در کنار
مرزهای جنوبی
اتحاد شوروی.
و اولویت اصلی
امریکا
مقابله با
کمونیسم بود و
در آن مقابله
جهانی ،
بنیادگرایی
های اسلامی را
غالباً متحد خود
می دید. در
حالی که اکنون
ما در دوره
بعد از ۱۱
سپتامبر ۲۰۰۱
قرار داریم و
امریکا به
بهانه شکار
"جهادی های
اسلامی" ، خاک
"خاورمیانه بزرگ"
را شخم می زند.
بنابراین در
فضایی که
انقلاب ایران
رژیم شاه را
غیرفابل دفاع کرد
، امریکا
افتادن قدرت
به دست خمینی
را آن چنان
فاجعه بار نمی
دید که اکنون
قدرت گرفتن اسلامی
ها را ، آن هم
در مصر ، یعنی
کشور کلیدی عرب
، مخصوصاً در
رابطه با
اسرائیل.
گذشته از این
، امریکا نیز
از تجربه
انقلاب ۱۹۷۹
ایران درس
گرفته است.
تصادفی نیست
که دولت اوباما
در مقایسه با
دولت کارتر
بسیار پیچیده
تر عمل می کند:
آنها می کوشند
تا حد ممکن
ارتش را "بی
طرف" نشان
بدهند و دست
نخورده
نگهدارند.
زیرا به تجربه
ایران می
دانند که قرار
دادن ارتش (
یعنی نیروی
مسلحی که بدنه
آن را عمدتاً
سربازان
وظیفه تشکیل
می دهند ) در مقابل
مردم عادی
کشور ، به
سرعت می تواند
آن را متلاشی
سازد.
۳- انقلاب
۱۹۷۹ ایران در
کشوری با
اقتصاد نفتی روی
داد ، در حالی
که انقلاب
تونس و مصر در
کشورهایی
آغاز شده که
توریسم نقش
مهمی در
اقتصاد بازی
می کند. بنابراین
اسلام گرایان
تونس و مصر ،
حتی اگر به
اندازه خمینی
با نفوذ و
فاناتیک
باشند ( که
نیستند) نمی
توانند با
توسل به
"اسلام عزیز"
نان بخش بزرگی
از مردم را
آجر بکنند.
اقتصاد تونس و
مصر در ناف
مدیترانه
منابع درآمدی
دارد که فرار توریست
های عمدتاً
اورپایی می
تواند آن را
بخشکاند.
بعلاوه اگر
بورژوازی
سنتی ( یا بازار
) ایران به طمع
دست یابی به
سهمی ویژه از رانت
نفتی با سیاست
های خمینی
همراهی می کرد
، "بازار" مصر
و تونس با
اقتصاد جهانی
گره خوردگی
محکم تری دارد
و حاضر نمی
شود دست اسلام
گرایان را در
تاراندن
توریست های نامسلمان
آزاد بگذارد.
۴- حدود
۱۰ در صد
جمعیت مصر
مسیحی هستند و
کلیسای
مسیحیان قبطی
یکی از قدیمی
ترین شاخه های
مسیحیت را
نمایندگی می
کند و یکی از
مهم ترین نهادهای
مصر محسوب می
شود. باید
توجه داشته
باشیم که قبطی
ها نیز در
انقلاب مصر
نقش فعالی
دارند. تصادفی
نیست که یکی
از رایج ترین
نمادهای
اتحاد مردم مصر
در راه پیمایی
های دو هفته
اخیر تصویر
گره خوردگی
صلیب و هلال
است. به عبارت
دیگر ، اسلام
گرایان مصر
کشور یک پارچه
ای برای
برپایی حکومت
اسلامی در
اختیار
ندارند.
۵- باید
توجه داشت که
کانون اسلام
گرایان مصر و
تونس ( برخلاف
اسلام گرایان
ایران در دوره
بعد از اصلاحات
ارضی ) در درون
دستگاه
روحانیت این
کشورها نیست.
اخوان
المسلمین مصر
و حزب النهضه
تونس که
نیرومندترین
جریان های
اسلام گرای
این کشورها
محسوب می شوند
، احزاب سیاسی
هستند و نه
بخشی از
روحانیت. و در
دهه های اخیر
تغییرات چشم
گیری را از سر
گذرانده اند.
این تغییرات
مخصوصاً در
حزب انهضه
تونس چشم
گیرتر است.
مثلاً راشد
الغنوشی پس از
بازگشت به
تونس ، در
مصاحبه ای ( با
نازنین مشیری
، خبرنگار تلویزیون
الجزیره
انگلیسی )
اعلام کرد که
تجربه "حزب
عدالت و
توسعه" ترکیه
را مطلوب ترین
الگو می داند
و از رژیم
طالبان در
افغانستان و
جمهوری
اسلامی در
ایران ابراز
تبری کرد.
گذشته از این
، طبق بسیاری
از نظر سنجی
ها ، اخوان
المسلمین مصر
فقط می تواند
رأی ۲۲ در صد مسلمانان
را کسب کند و
نه بیشتر. طبق
یک نظر سنجی
اخیر " پیو
سنتر" (Pew Centre) ۵۹ در صد
مصری ها
خواهان
دموکراسی
پارلمانی هستند
و ۶۰ در صد
مخالف
بنیادگرایی
مذهبی.
با
توجه به شباهت
ها و تفاوت
های یاد شده ،
می توان گفت
که انقلاب های
تونس و مصر نه
ضرورتاً همان
مسیری را
خواهند رفت که
انقلاب ۱۹۷۹ ایران
رفت و به شکل
گیری دولت
دینی انجامید
و نه هنوز
توانسته اند
در حد انقلاب
ایران پیش بروند
و دیکتاتوری
حاکم را به
زیر بکشند.
انقلاب عرب
و جنبش ضد
دیکتاتوری ۱۳۸۸
ایران
اما
انقلاب های
تونس و مصر با
جنبش ضد
استبدادی سال
گذشته ایران
نیز شباهت ها
و تفاوت هایی دارند
که توجه به
آنها مهم است.
نخست نگاهی به
شباهت ها:
۱- انقلاب
های تونس و
مصر نیز مانند
جنبش اعتراضی
سال گذشته در
ایران در وهله
اول جنبش های
ضد دیکتاتوری
هستند و قبل
از همه
ناگزیرند با
رژیم حاکم دست
وپنجه نرم
کنند. و مانند
غالب جنبش های
ضد دیکتاتوری
، در دوره
گشایش ، با
تظاهرات
سیاسی
اعتراضی و با
مشارکت سنگین
جوانان و به
ویژه جوانان تحصیل
کرده ، مشخص
می شوند.
۲- هر
سه مورد در
دوره زمانی
تقریباً
واحدی روی می
دهند و
بنابراین
"روح زمانۀ"
واحدی را به
نمایش می
گذارند: به
جای نظم جهانی
دو قطبی دهه ۱۹۷۰
، با هژمونی
جهانی امریکا
و جهانی شدن
سرمایه مالی
روبرو هستند و
گفتمان
سوسیالیستی
یا (لا اقل ) ضد
سرمایه داری
هنوز
نتوانسته
کاملاً از زیر
آوار شکست های
پیشین بیرون
بیاید و به گفتمان
برتر در میان
مخالفان نظم
سیاسی و اقتصادی
مسلط بر جهان
تبدیل شود.
۳- هر
سه شورش هایی
هستند در دوره
انقلاب
اطلاعات و ارتباطات
که ماهواره و
اینترنت
امکانات
سازماندهی و
پیام رسانی را
به نحوی جهشی
و مقایسه ناپذیر
با پیش ، می
گستراند.
اما
شورش سال
گذشته ایران
با انقلاب های
تونس و مصر
تفاوت های
بزرگی دارد که
باید به آنها
توجه کرد:
۱- جنبش ضد
استبدادی سال
گذشته ایران ،
برخلاف انقلاب
های تونس و
مصر ، از شکاف
میان "بالایی
ها" به بیرون
فوَران کرد ؛
در گرماگرم یک
بازی انتخاباتی
که رژیم سعی
می کرد مردم
را به پای صندوق
های رأی
بکشاند و
دلیلی برای
مشروعیت خود درست
کند. وهر چند
جنبش بعد از
رسوایی
انتخابات
توانست از
محدوده جناح
های حکومتی
فراتر برود و
بنیاد های
خودِ نظام را
هدف بگیرد ،
ولی نتوانست
همراه با
رادیکالیزه
شدن شعارهای
اش ، دامنه
خود را گسترده
تر سازد و بنابراین
نتوانست به
شکل گیری یک
موقعیت
انقلابی دامن
بزند. در حالی
که در تونس و
مصر گرانی و بیکاری
بود که فتیله
شورش توده ای
را دامن زد و
با شتابی شگفت
انگیز ، نمونه
هایی کلاسیک
از موقعیت
انقلابی را به
وجود آورد.
۲- جنبش ۸۸
ایران شورشی
بود علیه یک
دیکتاتوری مذهبی
که سرکوب
سیاسی را با
سرکوب مدنی
گسترده و
روزمره توده
مردم تکمیل می
کند. حکومتی
که نمونه ای
نادر از ادغام
کامل دستگاه دولت
و دستگاه
روحانیت مذهب
مسلط را پیش
می برد و با
تحمیل شریعت
اسلامی بر یک
جامعه عمدتاً
شهری و نسبتاً
مدرن ، همیشه
در تنشی توده
ای با بخش
بزرگی از
جامعه ،
مخصوصاً طبقه
میانی جدید و
کارگران ( یدی
و فکری ) ماهر و
برنشستۀ شهری در
صنعت و خدمات
، قرار می
گیرد. در حالی
که شورش مردم
تونس و مصر
علیه دیکتاتوری
هایی است که
علیرغم سرکوب
خشن سیاسی ،
در سرکوب مدنی
گسترده ای
درگیر نیستند.
۳- جنبش ۸۸
ایران شورشی
بود علیه
نظامی که هر
چند با خشونت
تمام و در
مقیاسی توده
ای سرکوب می کند
، ولی به دلیل
نا بهنگامی
فرهنگی و تناقضات
درونی اش ،
هنوز
نتوانسته است
از ساختار
متمرکز و یک
پارچه ای
برخوردار
باشد. و این باعث
می شود که
همیشه بخشی از
اختلافات
جریان های
درونی سیستم
علنی شود و
گاه به گاه ،
منابع و فرصت
های مساعدی برای
برانگیختن اعتراضات
"پائینی ها"
فراهم بیاورد.
در حالی که
انقلاب های
تونس و مصر
شورش هایی
هستند علیه دیکتاتوری
های یک پارچه
ای که به جای
سرکوب های
مدنی روزمره و
تنش های سیاسی
دوره ای پرسر
وصدا ، با
ایجاد فضای
خفقان سیاسی
حکومت می کنند.
۴- جنبش ۸۸
ایران شورشی
بود علیه یک
دیکتاتوری رانت
خوار نفتی که
در آن مواضع کلیدی
اقتصاد زیر
کنترل مستقیم
و غیر مستقیم دستگاه
های مختلف
دولتی و شبه
دولتی قرار
دارند و رژیم
با استفاده از
اهرم های
اقتصادی خود
می کوشد از
همزمانی و
همگرایی
نارضایی های
سیاسی و
نارضایی های
اقتصادی مردم
جلوگیری کند. در
حالی که
انقلاب های
تونس و مصر
علیه دیکتاتوری
هایی برخاسته
اند که از
قدرت مانوور
دولت های نفتی
برخوردار
نیستند. مثلاً
کافی است توجه
داشته باشیم
که حالا غالب
تحلیل های
سیاسی مربوط
به مصر ، بر
اهمیت کمک های
۵/۱ میلیارد
دلاری سالانه
امریکا به مصر
تأکید می کنند
، در حالی که
در ایران ،
دیوان محاسبات
مجلس از گم
وگور شدن
میلیاردها
دلار در حساب
دخل و خرج
دولت صحبت می
کند. وجود
دولت نفتی به
معنای فقر و
نابرابری
طبقاتی کمتر
در ایران نیست
، بلکه به
معنای قدرت
مانوور
اقتصادی بیشتر
رژیم است. در
حقیقت ، شاخص
نابرابری
طبقاتی ( یا
شاخص جینی ) در
ایران از همه
کشورهای
خاورمیانه و
شمال افریقا
بیشتر است.
۵- جنبش ۸۸
ایران شورشی
بود علیه
رژیمی که
علیرغم سرکوب
گری و تاریک
اندیشی فلج
کننده ، رژیمی
مستقل و درگیر
با
امپریالیسم
امریکا و قدرت
های متحد آن
است. و این
باعث می شود
که اولاً امپریالیسم
امریکا و
بسیاری از قدرت
های متحد آن ،
در پی سرنگونی
یا (دست کم ) تضعیف
جمهوری
اسلامی باشند
و بنابراین
بخشی از مخالفان
جمهوری
اسلامی را
متحد خود
بدانند و تقویت
کنند ؛ ثانیاً
بخش بزرگی از
مخالفان رژیم
، هر نوع
مخالفت با طرح
های زور
گویانه امپریالیسم
امریکا در
قبال ایران و
منطقه را کنار
بگذارند ؛ و
ثالثاً بخشی (
هر چند محدود )
از مردم ، در
دام توهمات
ناسیونالیستی
بغلتند و
سرنگونی رژیم
را خطری برای
استقلال و موجودیتِ
کشور بدانند.
به عبارت دیگر
، در حالی که
در تونس و مصر
مبارزه علیه
دیکتاتوری و
مبارزه علیه
امپریالیسم
امریکا در
همسویی باهم
قرار دارند ،
در ایران ،
این همسویی ( دست
کم برای بخش
قابل توجهی از
مخالفان رژیم
) بی معنا می
گردد.
تأملی در
شباهت ها و
تفاوت های یاد
شده میان جنبش
ضد استبدادی
سال گذشته
ایران و
انقلاب های
تونس و مصر ،
نشان می دهد
که اسلام
گرایان در ایران
بیش از هر جای
دیگر بی
اعتبار شده
اند و جنبش ۸۸ ایران
نخستین خیزش
توده ای بزرگ
مردم علیه اسلام
گرایان بود.
به عبارت دیگر
، کشوری که
پیش از
کشورهای دیگر
، جنبش اسلام
گرایی را در
قدرت نشانده
بود ، اکنون
پیش از همه
کشورهای اسلامی
می خواهد آن
را به زیر
بکشد و جدایی
دین از دولت
را از طریق یک
جنبش توده ای
دموکراتیک به
دست بیاورد.
اما تناقضات
جنبش ضد
استبدادی سال
گذشته نشان می
دهد که این
جنبش نمی
توانست همه
نیروهای لازم
برای یک
انقلاب توده
ای معطوف به
آزادی ، برابری و
همبستگی
انسانی را به
میدان بکشاند.
در عین حال
فراموش نباید
کرد که انقلاب
های تونس و
مصر نیز در
آغاز راهند و
هنوز معلوم
نیست توانسته
باشند آنچه را
که ما
نتوانستیم
انجام بدهند.
در چشم اندازهای
ما و آنها
هنوز نقطه های
کور زیادی
وجود دارد.
اما باکی نیست
؛ توده های
ستمدیده به پا
خاسته می
توانند از
همدیگر
بیآموزند.
محمد
رضا شالگونی – ۲۰ بهمن ۱۳۸۹
( ۹
فوریه ۲٠۱۱ )