زنان و
ستم دوگانه
چرا
سرمايهداري
نميتواند
مسالهی ستم بر
زنان را حل
كند؟!
عليرضا
ثقفي
نظام
طبقاتي و
سودمحوري از
آن جا نميتواند مشكل
ستم بر بخشي
از جامعه و به
خصوص زنان و
كودكان را حل
كند كه سيستم
طبقاتي و
استثمار و
بهرهكشي
انسان از
انسان، بنيان
آن را تشكيل
ميدهد. اين
سيستم طبقاتي
و سودمحوري
فشار خود را
بر آن بخشهايي
بيشتر وارد ميآورد
كه چه به طور
سنتي و چه به
صورت روزمره
از امكانات
كمتري
برخوردارند.
آن بخش از
اجتماع كه
داراي مالكيت
و دارايي
كمتري هستند و
براي گذران
خود چيزي به
جز فروش نيروي
كار ندارند
همواره بايد
مطيع و
فرمانبردار
بخشي باشند كه
داراي
امكانات و
مالكيتهاي
بيشتري هستند
و بخش اعظمي
از سرمايه را
در اختيار
دارند.
نظام و
سيستم حاكم بر
يك جامعه، آن
هنگام كه بنيان
اصلي خود را
برميزان
مالكيت قرار
ميدهد و تمام
ارگانها و
ابزار خود را
براي حفظ و
برتري
دارندگان
سرمايه و قدرت
به كار ميگيرد،
سلب قدرتشدگان
و فروشندگان
نيروي كار به
عنوان فرودست
تحت ستم قدرتمداران
و صاحبان
مالكيتهاي
كلان هستند و
اين سيستم يا نظم و
نظام تنها در
آن جا به هم ميريزد
كه اركان حفظ
قدرت و مالكيت
كارايي نداشته
باشند.
ارگانهاي
حفظ قدرت و
مالكيت از
سيستم قضايي
تا نظامي و
انتظامي و
سيستم فرهنگي
حاكم همه در
آن جهت قرار
دارند تا با
تمام توان خود
نظم و نظام موجود
را به صورت
جزيي لايتغير
از طبيعت بشري
درآورند و در
اين تحميل
همگاني، آن
بخش از جامعه
كه داراي قدرت
كمتري است و
به طور مشخص
داراي حق
مالكيت كمتري
است، بيشترين
فشار را تحمل
ميكند. از
همين جهت حق
ارث نابرابر
يكي از مهمترين
قسمتهاي
تحميل فقر و
ستم بر زنان
در آن
كشورهایي است
كه هم چنان
قوانين سنتي
حاكم است. در
آن قوانيني كه
زنان در ارث
به صورت نيمي
از مردان در نظر
گرفته ميشوند،
از يك سيستم
خود تنظيم
براي فرودست
نگه داشتن
زنان
استفاده ميشود.
يعني آنكه در
نسلهاي
آينده هم زنان
بايد به صورت
فرو دست در يك نظام
نابرابر
سرمايهداري
پذيرفته شوند.
از
همين جهت است
كه مالكيت و
داشتن حق
برتري به
زناني
داده ميشود
كه توانستهاند
در نظام
سودمحور و
سرمايهسالار
بخشي از
سرمايه
يا داراييها
را در اختيار
خود بگيرند.
آن بخش از
زنان كه در
مجموعهی
قدرت حاكم
سهمي از
مالكيت و قدرت
جامعه را در
اختيار گرفتهاند،
ستم دوگانهاي
را تحمل نميكنند،
آنها ميتوانند
مردان را با
پول و سرمايهی
خود به خدمت
درآورند و
ضرورتي بر
تحمل ستم ندارند.
اين
جامعهی
سرمايهداري
است كه انسانها
را به دو
جنسيت تقسيم
ميكند و از
وجود نابرابر
زنان در جوامع
گذشته حداكثر
استفاده را ميبرد
تا آنكه
دستمزدها را
پايين نگه
دارد. حفظ
روابط مردسالارانه در
كشورها و
اقوام عقبمانده
براي آن است
كه همچنان
سودهاي
افسانهاي را
با حفظ
دستمزدهاي
پائين براي
سرمايه تضمين
كند. در
كشورهاي مهد
سرمايهداري
از جاذبههاي
جنسي در جهت
سودطلبي و
فروش كالاهاي
خود و جامعهي
مصرفي
استفاده ميكند
تا سلطه خود
را تداوم
بخشد. در
شرايط حاكميت
سرمايه صحبت
از برابري
جنسيتي
يا برابري
حقوق انسانها
به امري صوري
و ظاهري ميماند
كه تنها براي
اصلاح و بزك
كردن نظام
سرمايهداري
بيشتر مفيد
است تا برابري
واقعي افراد انساني.
زيرا كه
سرمايهداري
اساسا نظامي
نابرابر است و
يك نظام نابرابر
نميتواند
برابري را در
بخشي از جامعه
برقرار كند.
نظام سرمايهداري
كه بنيانش بر
نابرابري در
سهم انسانها
از زندگي و
نعم مادي قرار
دارد، اگر
برابري را در
حقوق مساوي
براي زنان و
مردان و از آن
طريق براي
آحاد انساني
بپذيرد، در
حقيقت نفي نابرابري
در مالكيت را
پذيرفته است و
اين آغازي
براي نفي خود
خواهد بود.
با محو
سرمايهسالاري
نگاه جنسيتي
از صورت
سيستمي حاكم و
قدرتمند خارج
شده و پشتوانه
سرمايهسالاري
خود را براي
حفظ سود و
حاكميت
سرمايه از دست
ميدهد، ديگر
پشت نگاه
جنسيتي، قدرت
و حاكميت سرمايه
نهفته نيست و
تفاوتهاي
جنسي به مقولات
فرهنگي و سنتي
كه قدرت
حكومتي
ندارند تبديل
خواهد شد و
برخورد با آن
در چارچوب
فرهنگي و هنري
قابل حل است.
اين ديگر
وظيفه هنر و
ادبيات است كه
پيرايههاي
جامعه كهن را
بزدايد و
برتري مردان
را بر زنان به
سوژههاي
تاريخ بسپارد.
در اين
ميان مساله
جالب توجه آن
است كه گاه از
جانب محافل
سرمايهداري
و يا وابستگان
آنان، فعالان
كارگري و مخالفان
نظام سرمايهداري
به كور جنسيتي
متهم ميشوند
و گفته ميشود
كه آنان
حساسيت لازم
را در برابر
تفاوتهای
جنسيتي و يا
ستم دوگانه
ندارند.
كورجنسيتي
خواندن
مخالفان نظم و
نظام سرمايهداري،
در حقيقت درك
نادرست از
بنيان نگاه به
جنسيت در ميان
مخالفان نظم و
نظام سرمايهداري
است. زيرا كه
مخالفان نظام
سرمايهداري
نه تنها با
نابرابريهاي
جنسيتي كه با
نابرابريهاي
قومي و مليتي
و نابرابري در
اصل استفاده از
نعم مادي توسط
تمامي افراد
انساني مخالفند
و نظام
نابرابر را در
مالكيت ابزار
و وسائل زندگي
بشري، مانع هر
نوع تكاملي در
جامعه انساني
ميدانند.
كورجنسيتي:
يا همه چيز را
جنسيتي ديدن
اين كه
ميگويند
طرفداران
حقوق كارگران
كورجنس هستند چه
معني دارد؟
آيا معنايش آن
است كه آنان
تفاوت جنسيتي
را مشاهده نميكنند؟
من هرچه از
نوشتههاي
اين نظريه
پردازان به
اصطلاح حقوق
زنان خواندم
چيزي مشخص را
نيافتم و
بيشتر به شعار
دادن و يا
مغلطه كردن
بسنده كرده
اند، ميگويند
مبارزين
كارگري،
تفاوت جنسيت را
نميبينند و
يا آن كه به خواستههاي
متفاوت زن و
مرد دقت نميكنند،
و ستمهاي
مردان بر زنان
را مشاهده نميكنند …
براي
روشنتر شدن
مطلب به گزينههاي
مختلف از گفتههاي
آنان كه
برداشتي از
نظراتشان است
ميپردازيم:
اولين
مطلبي كه ممكن
است گفته شود
آن است كه چرا
در حقوق كارگر
زن و مرد
تفاوتها را
نميبينند- و
يا آن كه به
اندازه كافي
بر اين تفاوت
حساسيت نشان
داده نميشود.
در پاسخ به آن
مطلب ميتوان
گفت هرچند
ممكن است كه
در پافشاري بر
حقو ق كارگران
و اقشار مختلف
كارگري و هم
چنين دفاع از
حق تشكل
كارگري،
بيشتر تاكيد
فعالان كارگري
بر لفظ كارگر
اعم از زن و
مرد است. اما
اين مسئله به
هيچ و جه به
معني ناديده
گرفتن زنان
نيست. زيرا كه
در ديد فعالان
كارگري
همواره زنان
با مردان مساوي
فرض شدهاند و
حقوق برابر
آنان مسلم
دانسته شده
است. و اين
امري تاريخي
است كه همواره
در فرهنگ فعالان
كارگري از
ابتداي ظهور
طبقه كارگر با
تاكيد بسيار
مطرح شده است. و
بهترين دليل
آن هم از همان
ابتداي ظهور
جنبشهاي
كارگري در
سراسر دنيا
است و دليل
بزرگ آن هم
پايهگذاري
روز زن توسط
فعالان
كارگري
شناخته شده،
كلارا زتكين و
رزا
لوكزامبورك
است كه تمام فعالان
كارگري سراسر
جهان آنان را
استاد و معلم
خود ميدانند
و تنها نظام
سرمايهداري
است كه از نام
آنان هم وحشت
دارد. حتي سازمان
جهاني كار كه
تنها باز
ماندهاي از
فعاليتهاي
كارگري قرن
گذشته فعالان
كارگري و در
حقيقت تغيير
شكل يافته
خواستههاي
فعالان
كارگري قرن
گذشته در شكل
رسمي و بورژوائي
آن است، يكي
از مقاولهنامههاي
مهمش مقاوله
نامه 111 است كه
همواره
درباره آن در
كشورهاي مختلف
بحث كرده است.
در اين مقاوله
نامه كه در حقيقت
كاريكاتوري
باقيمانده از
مبارزات برابري
زنان و مردان
و اقليتها در
قرن گذشته
است، تساوي در
دستمزد كه
همان تساوي در
استثمار است
به رسميت
شناخته شده و در
حقيقت همين
تساوي در
استثمار
بازمانده
مبارزات
تصاحب شده
فعالان
گارگري گذشته
توسط نهادهاي
سرمايهداري
است. و در سالهاي
اخير نيز با
استناد به
همين مقاوله
نامه حكومت ايران
مورد باز
خواست قرار
گرفته است كه
هر چند صوري و
بسيار
ابتدائي است
اما ظاهرا
مقامات ايران
قول دادهاند
كه اين مقاولهنامه
را اجراء كرده
و غيره……. پس عقب
ماندهترين
بخش فعالان
كارگري كه
همان بخشهاي
سازمان جهاني
كار و به
اصطلاح بخشهاي
رسمي كارگري
هستند و سه
جانبهگرا و
در حقيقت حافظ
نظام سرمايهدارياند
و در حقيقت
نهادهاي
دوران سرمايهداري
براي كارگران
هستند، ديگر
مساله تفاوت
جنسيتي را به
اجبار
پذيرفتهاند
و درباره آن
مقاولهنامه
و قرارهاي صادره و
تحميلي از جانب
فعالان
كارگري را قبول
كرده اند.- به طور
قطع بخش پيشرو
كارگري ديگر
كاملا آن را
درك ميكنند و
ميفهمند و
بخش پيشرو
كارگري امروز
از كساني كه صد
سال پيش از
حقوق كارگر
دفاع ميكردهاند
نميتوانند
عقب تر باشند.
مبارزين
قديمي اين
مقاوله نامهها
را با مبارزه
بر سرمايهداري
تحميل كرده
اند، اما چرا
آن را در بوق و
كرنا نميكنند
و هر لحظه از
آن دم نميزنند؟
و بيشتر بر
حقوق كارگران
به صورت كلي
ميپردازند؟ ….
یک ـ در برخي از
زبانها
مانند
انگليسي و
فرانسه و
آلماني و عربي
انسانها و
اشياء به دو
دسته مذكر و
مونث تقسيم ميشوند
و در برخي
زبانهاي
ديگر مانند
فارسي اين
تقسيمبندي
به خصوص در
مورد انسانها
كمتر وجود
دارد. صرف نظر
از جنبههاي
تاريخي مساله
كه بيانگر
مشاركت زنان
در امور زندگي
و توليد
اجتماعي از هر
نوعش در طول
تاريخ است،
اين مساله
نمايانگر امر
مهم ديگري است
كه مبارزات
اجتماعي در تاريخ
ما را از
برجستگي خاصي
بر خوردار ميكند.
برجستگياي
كه در سنتهاي
اجتماعي ما
مشاركت زنان
را در تمام
سطوح اقتصادي
و اجتماعي
نشان ميدهد.
مبارزات زنان
عليه ستمگري
نظام سر مايه
داري و به
خصوص عقبماندهترين
بخشهاي آن در
چند دهه گذشته
نشانگر
پيشرفت قابل ملاحظه
وچشمگيري در
بدست آوردن
حقوق برابر زنان
با مردان در
عرصههاي
اجتماعي
زندگي است. هر
چند نيروهاي
ارتجاعي با
تمام و جود در
برابر اين
برابريطلبي
ايستادگي
ومقاومت كردهاند
اما روز به
روز مجبور به
اعتراف به
ناكامي خود
هستند. از
عرصهی
مبارزات رو
دررو با
نيروهاي
واپسگرا و
ميدان نبرد و
شكنجهگاهها
كه بگذريم، كه
خود داستانهاي
مفصل و صحنههاي
قهرمانانه
فراوان دارد،
در عرصههاي
خود زندگي
اجتماعي
امروزه،
برابري ميان
توانائيها و
حقوق زنان و
مردان تا حدود
زيادي بر كساني
كه ميخواهند
مانع راه
تكامل جوامع
انساني شوند،
قبولانده شده
و با برداشتن
آخرين گامها
در جهت
دگرگوني نظام
سودمحور اين
تلاشها كامل
خواهد شد.
دو
ـ در آخرين
مرحله از برگزاري
كنكور رشتههاي
فوق ليسانس و
يا همان
كارشناسي
ارشد، در تمام
رشتهها شركتكنندگان
زن بيشتر از
مردان بودهاند
و در برخي
رشتهها اين
نسبت به بيش
از 80 درصد براي
زنان و كمتر از
بيست در صد
براي مردان
بود. اين امر
بيانگر مبارزه
مداومي است كه
زنان و دختران
براي دستيابي
به حقوق از
دست رفته خود
به رغم فشارها
و تهديدها و
سركوبهايي
كه به وسيله
نيروهاي
ارتجاعي شده
اند، ادامه
يافته است.
در اين
راه زنان چه
سختيها و رنجها
و مرارتها كه
نكشيدند از
تقاضاهاي
غيرمشروع
اساتيد به
اصطلاح
دانشگاههاي
عقبمانده
حكومتي تا قتلها
و تحقيرها و
رنج و شكنجه
روزانه از طرف
جنس مذكر.
اسيد پاشيهاي
مكرر از جانب
جنس مذكر عقبمانده
در دانشگاهها
بر روي دختران
و چاقوكشيها
و نقص عضو
كردنها و سوء
استفادهها،
همچنان به
مبارزاتشان
ادامه دادهاند.
سرمايهداري
همان بلايي را
بر سر زنان
كارگر ميآورد
كه بر سر
مردان، و اين
ناآگاهي و عدم
درك طبقاتي
مردان است كه
گمان ميكنند
بدبختيهايشان
از زنان است و
فشار منتقل
شده از نظام سرمايهداري
و استثمار را
به زنان و در
انتها به كودكان
منتقل ميكنند.
مردي با خشونت
با زنش رفتار
ميكند و آن
زن همان خشونت
را به صورت
مضاعف به
كودكش منتقل
ميكند. ستم
مرد بر زن
چيزي جز ستم
منتقل شده
سرمايه از مرد
به زن نيست، و
پايمال شدن
حقوق كودك در
اين زمينه
چيزي جز
بازتاب همان
ستم بر كودكان
به عنوان ضعيفترين
حلقه نظام
طبقاتي نيست.
نگاهي كه ميخواهد
ستم مردان بر
زنان را در
چارچوب روابط
جنسيتي حل كند
هيچ گاه نميتواند
با اصل مساله
برخورد كند.
هر چند به همان
گونه كه بررسي
شد عوامل
فرهنگي و سنتي
در نگاه
مردسالارانه
همچنان ادامه
دارد و نيازي
مبرم به تداوم
كار فرهنگي و
هنري دارد.
سه
ـ فعالان
كارگري و
مدافعان حقوق
كارگر براي
رهايي زن
كارگر از دست
مردش مبارزه
نميكنند
زيرا كه اين
امر را مساله
اي ميدانند
كه با پشتوانه
قوي در نظام
مردسالار به نتيجهاي
نميرسد و آن
را امر
روبنایي در
مسير تحقق
حقوق كارگران
ميدانند. بلكه
براي رهايي
كارگر مبارزه ميكنند
و حقوق زنان
را مساوي مردان
ميدانند و
اين سرمايهداري
است كه حقوق
اين دو را از
هم جدا ميكند
تا
آنان را
استثمار كند و…
از آن
زمان تا كنون
از
نوشتن
كتاب”خانه اي
از آن خود
ويرجينياولف”
كه براي
بسياري از
زنان و فعالان
حقوق زنان آغازي
براي استقلال
زنان محسوب ميشود
تا امروز
فاصلهاي است
كه مبارزات
روزمره زندگي
آن را پر كرده
است. اين امر
كه نظر بر آن
دارد تا
استقلال مالي
زنان را به
صورت يك مسالهاي
در زندگي آنان
مطرح كند كه
در چارچوب حق
استقلال
زندگي زنان در
جامعه موجود
است و تعرضي به
ساختار اين
جامعه ندارد.
هر چند كه
استقلال
اقتصادي
بنياني براي
استقلال
اجتماعي است،
اما استقلال
اقتصادي بدون
دگرگوني نظام
طبقاتي نميتواند
آزادي انسانها
را تامين كند.
امروزه
استقلال مالي
و زندگي
مستقلانه
براي بسياري
از زنان كارگر
و زحمت كش به
اجبار
پذيرفته شده
است. امروزه
براي كارگران
و زحمتكشان
ديگر ماندن زن
در خانه چندان
حفظ شرف نيست،
بلكه بسياري
از تودههاي
كارگري به
اجبار خواهان
آنند كه زنان
نيز داراي كار
باشند تا
معيشت
خانواده
تامين شود. زيرا
كه همگان ميدانند
با فروش نيروي
كار يك نفر
امكان تامين هزينه
خانواده وجود
ندارد و هزينه
زندگي يك خانواده
بيش از آن است
كه با كاركردن
يك نفر تامين
شود. تنها
هنوز بخشي از
طبقه متوسط و
يا سنتي است
كه برايشان
كاركردن زنان
و يا در خانه
ماندن آْنان
به امري
اختلاف
برانگيز
تبديل ميشود
وگرنه براي
آنان كه چيزي
جز فروش نيروي
كار ندارند،
اين امر به
مسالهاي حل
شده تبديل شده
است. تنها
امري كه مانده
است امنيت
محيط كار و
امنيت شغلي
است كه در
جامعهاي
سرمايه سالار
و از آن جهت
مرد سالار، هم
چنان امنيت
مراكز كار را
براي تمام
زنان به امري
مهم تبديل
كرده است.
امروزه
كارگران و
زحمتكشان بيش
از آنكه نگران
كاركردن زنان
باشند نگران
محيط نا امن
كار زنان
هستند. آنها
خواهان كار
كردن زنان در
محيطي هستند
كه امنيت فردي
و اجتماعي
آنان حفظ شود
و اين خواستي
معقول و پيش
رونده است.
چهارـ
سرمايهداري
زن را كالايي
ميكند اين
كالايي كردن
در تمام زمينهها
ادامه دارد
امروزه به
اصطلاح
متخصصان سرمايهداري
تلاش ميكنند
تا آن كه امر
تن فروشي را
رسمي كنند.
آنان به تن
فروشي لقب كار
جنسي ميدهند
و به تن
فروشان
كارگران جنسي
ميگويند.
تا آن
كه آن را
همانند
كارهاي عادي و
به اصطلاح
فروش نيروي
كار جلوه
دهند. نظام
سرمايهداري
كه از هر چيز
به عنوان كالا
استفاده ميكند،
اين امر را
نيز در مورد
زنان به وقيحترين
شكلي به نمايش
ميگذارد. به
اين آگهي در
نيازمنديها
توجه كنيد كه
بسيار
آشناست، “به
يك خانم مجرد
با ظاهري
آراسته براي …..
نيازمنديم”
اين چنين آگهيهايي
در تمام
روزنامههاي
سراسر دنيا
امري آشناست و
يك وسيله
شناخته شده
براي سودآوري
سرمايه است.
مدلهاي
مانكن را
وادار ميكنند
تا براي حفظ
اندام مناسب
خود به خوردن
دستمال
كاغذيو يا
انواع و اقسام
رژيمها عادت
كنند تا آن كه
سرمايهداري
به سودهاي
بادآورده
برسد. بازار
فروش جنسيت
يكي از
سودآورترين
بازارها براي
نظام سرمايهداري
است در حالي
كه تمام
سرمايهداري
از اين بازار
سود ميبرد،
تلاش ميكنند
تا آن را به
عنوان زيباي
تجارت سكس
مطرح كنند و
از اين طريق
بر فساد و
تباهي، نظام
سرمايهداري
پرده افكنند و
آن را هم رديف
ساير تجارتها
قرار دهند و
از آن طريق با
ايجاد
اتحاديه با
نام كارگران
جنسي، آدم
فروشي و تن
فروشي را امري
عادي جلوه
دهند. امري كه
در تمام تاريخ
تمدن بشر همواره
زشت و ناپسند
بوده است. اما
نظام سودمحور
فروش انسانها
و تن و بدن
آنان را وسيلهاي
براي درآمد
قرار دادن به
امري عادي
تبديل ميكند
تا آن كه
سودهاي خود را
تامين كنند.
نتيجه:
نظام
سرمايهداري
بايد دگرگون
شود و رهايي
زن جز با محو
استثمار از
مردان و زنان
امكانپذير
نخواهد بود.
اين امري است
كه فعالان
كارگري تلاش
خود را برآن
گذاردهاند.
رهايي زن جدا
از رهايي كل
نظام توليد و
زندگي
اجتماعي از
سلطه اندكي
سرمايهدار
كه جهان را
كنترل كرده و
قدرتهاي
غيرمشروع را
بر مردم مسلط
ميكنند،
امكان پذير
نخواهد بود.
آنها با
سرمايههاي
كلان خود ارتشهاي
بزرگ را مجهز
ميكنند سلاحهاي
كشتار جمعي را
ميسازند،
جنگها به راه
مياندازند و
در اين جنگها
كساني كه
بيشترين
لطمات را ميخورند،
همانا زنان و
كودكان هستند.
زنان و
كودكاني كه
تحت نظام سلطه
سرمايهداري
يا قربانيان
تجاوز و جنگاند
و يا نيروي
كار ارزاني كه
براي سودآوري
بيشتر به كار
گرفته ميشوند.(1)
زیرنویس
1-
http://afaghezohoor.blogfa.com/post-47.aspx
بر
اساس آمارهاي
سازمان ملل
متحد سومين
تجارت پر سود
جهان تجارت
انسان است
برگرفته
از «کانون
مدافعان حقوق
کارگر»
http://www.kanoonm.com/1225