"گره دشوار
همگرائی
پلورالیستی
چپ"
«راست
ها با هم کار
می کنند تا
قدرت سیاسی و
اقتصادی خود را
در ایران محفوظ
کنند!»
و
«چپ با هم کار
نمی کند تا نظام راست
پا برجا بماند؟»
بهنام
چنگائی
"نگاه
های متضاد و
متناقض"
نگاه
های متضاد و
متناقض و
البته ایدئولوژیک
در میان
نیروهای چپ حتا
در برابر
مقوله ها ی
«روشن» و
سرراست بسیارند،
چه رسد به
موارد گسترده
ی مواضع نظری کاملن
«ذهنی»آنها که
اندکی پرهیز و
دوری از آنها
برای بخشی خیانت
به مبارزه
طبقاتی می
باشد! و دلیل های
برخورد غیر
اصولی هر یک
از تاکتیک ها و
استراتژی های آنها
نیز با دیگران
بسبب همین
ایدهگرائی
های مفرط و فراوان
است. بهمین
خاطر برداشت
ها و شیوه های
هرکدام نسبت
به هدایت مبارزه
سیاسی ـ
طبقاتی گرچه
با صداقت انقلابی
و باور جدی به
عدالتخواهی برای
ساختن جامعه
ای آزاد با
امکان های
برابر همگانی ست
ولی اغلب می
بینیم که شیوه
ها و روش های چپ
عملن چندان
موجب دلگرمی مورد
انتظار
جوانان نیست و
دنباله گیری کافی
توده ها را
بسادگی جلب نکرده
و در راستای
نبرد سرنوشت
ساز عدالت
اجتماعی جریان
های چپ نگاه
مردمگیری را برنمی
انگیزد.
"استبداد
و سرکوب"
بنابر
آنچه گفته شد
و همزمان با نبود
کمترین فضای باز
تشکل و
سازماندهی
افقی و علنی
مبارزه ی دمکراتیک
و فقدان رابطه
مستقیم و دستگیره
های عینی و
زنده برای همکاری
و همبستگی چپ
با بخش پیشرو
کار و زحمت،
که این خود معضلی
ست و به مسئله
ی اصلی در
خویش ماندنِ جنبش
چپ منجر شده است،
خلائی که: به
دامنه ی بحران
این ایده و
تلفیق عملی آن
در عرصه های
اجتماعی و
بویژه کارگری
تسری یافته است،
بنحوی که چپ با
وجود داشتن
این همه اهداف
و آرمان های
کاملن روشن انسانی،
شریف و همگانی
در مقابل قساوت
و چپاول نظام
سرمایه داری، هنوز
هم حقانیت
دیدگاه های او
توده گیر نمی
شود، یا لااقل
در شرایط فعلی،
رابطه های کل چپ
با توده ها دارای
فاصله ها، بهانه
ها و پراکندگی
های فکری ـ
نظری ست و
ناگزیر گره های
کور و یا درهم
و بسیار
پیچیده ای میانشان
وجود دارد.
"پراکندگی
چپ"
ظاهرن تاریخ
این ستیز ها با
آغاز شکل گیری
اندیشه چپ با
جهان بینی
ماتریالیستی
ـ مارکسیستی در
اتحاد جماهیر
شوروی رسمن آغاز
و با شکست
بلوک شرق، نگاه
های چپ روزبروز
دچار مشکل های
هرچه مبهم تر گشته
که مبارزه سوسیالیستی
بر پایه ی
نگرش های تاکنونی
آن در گستره ی
ایران و گیتی از
گذشته های دور
سخت تر و بویژه
در این وضع تک
قطبی جهان دشوارتر
شده است، و چنین
که ما از این
درگیرهای صِرفن
نظری و نبرد سازش
ناپذیر عقیدهای
چپ، لااقل در
ایران آگاهی
داریم و تاریخ
مدرن ما نیز آنرا
گواهی می دهد،
در درون
خانواده چپ نقطه
های تفاهم و
دریافت نظری قابل
اتکائی وجود
ندارد که
بتواند محرک محور
حرکت و گردش
نیروهای متنوع
بدور آن را
میسر سازد، و بتبع
آن چپ و نیروی های
رنگین اش نتوانسته
است به
همبستگی و
یگانگی ضروری
که لازمه ی
اتحاد عمل مشترک
بر علیه این
عصر سرقت و
شبیخون
سرمایه داری
اسلامی باشد دست
یابد. پس،
پرسش این است:
آیا چپ ما در
پهنه ی شعور سیاسی
تا امروز همچنان
در جا زده است؟
مگر نه این
است که چپ توان
موجود ذاتی اش
در نتیجه این مبارزه
ی دراز «دور و
تسلسلی ایدئولوژیک»
فرسوده شده و تنها
به یاس و
گمراهی، سردر
گمِی و توقف در
خود و به
پراکندگی او از
خانواده و هم
آزاری خود و خویشان
اش منتهی گشته
است؟!
"با
گذشته و اکنون
چه باید کرد؟"
کارها
و تعهدهای
سرراستی در
برابر ماست،
که می تواند
گذشته را
بخاطر آینده
نرمش پذیر کند.
ما نیروهای چپ
و کمونیست باید
در این روزگار
حساس مشی
مبارزه ی
مشترک علیه استبداد
دینی را که با
هستی مردم و
کشور در حال قمار
قطعن باخت با خت
با غرب امپریالیست
است، کشف
کنیم، با
تفاهم و همگی برایش
چاره ای هرچه
زودتر دست و
پا کرده و برای
ورود بمیدان
عمل و همکاری
های گسترده راهی
بیابیم و
آماده شویم،
وگرنه ایران
با این همه
دشمن و دزدان آشکار
و پنهان ویران
خواهد شد. من
بر خلاف بعضی ها
معتقدم که
دعوی چپ داشتن
بخودی خود یک
باور انقلابی
و انسانی ست و
طبعن این ادعا
تاوان
اخلاقی، پاسخ
عملی و کارشاق
بی مزد دارد و تازه
نفس هم میبرد.
این تنها
آرمان و
دیدگاهی ست که
تمایل هرشخصی
را به آسانی ترغیب
نمی کند، جیره
و مواجب پُرچله
و چربی ندارد،
نه آنگونه که
در طیف های
راست مرسوم و بقیمت
نابودی
دارائی های
توده ها همه
جا ریخت و پاش کرده
و ابزار
تبلیغی شان در
همه جا غوغا
بپا می کند، چپ
جز تحکیم
برابری و عشق
انسانگرائی
هیچ ندارد؟!
در این عصر
خودخواهی، تنها
چپ ها و
کمونیست ها
هستند که با دستان
خالی، اما با چنگ
و دندان در
سمت خاکگیر توده
های فقیر سنگر
می کنند و باقی
مانده و علم
آنان را بردوش
با آنان بدوش می
کشند.
"هرکس
خود می داند
چرا چپ است"
چپ بودن تقبل
وظیفه دینی و
انجام تکلیف شرعی
و الهی نیست
که به امید
رسیدن به
پاداش بهشت و
تصاحب تحقیر
برانگیز
حوران اخروی و
یا جاه و مکنت
دنیوی مانند تمول
روحانیان و
طیف دارا را
نصیب کسی کند! چپ
اوج شعور و
شناخت تاریخ
تکامل اندیشه
ورزی انسانی
ست که از
خودخواهی غریزی
اش عبور کرده
و به همه
خواهی انسانی
رسیده و گل
زیبای همدردی
با همنوعان و
همدردان
جهانی را در زندگی
خود می
شکوفاند و
برابری خواهی
واقعی را چاشنی
غذای روح و
جسم خویش می
کند و ایجاد
فرصت برابر را
برای نوع بشر یکسان
می ستاید و در
این راهکار و
راهداری نیز نیاز
به پاداش و تماشاچی
و ترس از آتش
جهنم برای انجام
وظایف کوچک انسانی
نه از خدا و نه هیچ
کس ترس و منت ندارد.
یک انسان
برابری خواه ناچار
انسان تر است!
و من در همین
جا بایسته و
شایسته می
دانم در مقابل
نگاه تند و
سرکوفت زن جریانی
بایستم که هیچ
کس را غیر از
خود چپ و
کمونیست نمی
دانند، من این
پرخاش ساده
لوحانه را
توسط هر کسی
از خانواده ی
چپ که باشد،
سزاوار این
مرام مردمی
نمی دانم.
"دامن
پاک در اندشه
زنده چپ بی
معنی ست!"
ما برابری
جویان، چپ ها
و کمونیست های
ایران هرگز
مستقیمن و یا
غیر مستقیم
فرصت تاثیر در
قدرت سیاسی را
نداشته و بدلیل
ساده ی بی
تجربگی در عمل،
امکان اصلاح
دیدگاه های
خود را در متن
زندگی جاری در
نیافته ایم و لااقل
در همین دوره 34
ساله جهنم
دینی، بدون
استثنا همگی
بنوعی دچار
اشتباه شده، آسیب
زده و یا توسط
عضوی از خویش صدمه
خورده ایم و
بهتر است گفته
شود که مواضع
سیاسی و نقطه
های ضعیف هویتی
مان به دلیل
های زیاد تاکنون
بیشتر تشدید و
تقویت شده
اند. البته که دامن
پاک در تفکر
زنده چپ مارکسیست
بی معنی ست! با
این وجود اما: بخشی
از ما در همان
آغاز با درک
ضد
امپریالیستی
بودن ارتجاع، آنها
همگام جنایت و
در دام
پاسداران
حماقت اسیر شدند!
گروهی با
تندروی
ماجراجویانه
منشأ ناتوانی
جنبش نوپای چپ
گشتند! چند
گروه خود محور
چپ در نزاع با
هم فاجعه ی گاپیلون
ها را رقم
زدند! جنگ
طولانی حزب
دمکرات با
کومله که گاو
پیشانی سفید
تمامیت خواهی حزب
های کرد شد، و
بمرگ بسیاری
از فرزندان
انقلابی ایران
انجامید،
دیگر جریان ها
هم اگر چه
بجان هم در
نیفتادند اما
بمرور آنقدر
تجزیه و دچار
ریزش شدند که
در راستای
تضعیف جنبش چپ
به گونه ای
دیگر نقش منفی
خود را ایفا
کرده اند. بد
نیست که قدری
بخود آئیم و
نقدپذیر شویم!؟
در سیاست
ائتلافی و
انقلابی چپ
برای رسیدن
مردمِ کار و
زحمت بقدرت،
ما هیچگاه اجازه
و حق نداریم و
نمی توانیم
بخشی از چپ را
بخاطر گذشته
اش به جانب
دشمنان هُل
دهیم، این اگر
هالو منشانه
نباشد چیزی
شبیه آن است!
رفرمیست های دینی،
طیف راست و
لیبرال و
ناسیونالیست
های رنگین
برای کسب
اعتبار خود در
میان توده ی
کارگران منتظرچنین
فرصت هائی عالی
«چپ دزدی»هستند
ما باید با هم
کار کنیم و این
تنها سرنوشت موفق
همه ی ماست و الاآخر...
"کار
مشترک آری!
اما چگونه؟
مبانی
و دست آویزهای
برجسته ی موجود
در میان چپ را
می توان در سه
محور خلاصه کرد:1
ـ برابری
اجتماعی،
بعنوان محور
خواست مشترک
همه ی نیروهای
مدعی چپ! 2 ـ دمکراسی
اجتماعی، که
بیشترین نیرو
را می تواند
پیرامون مواضع
خود گردآورد! 3
ـ پلورالیزم سیاسی
که مشوق آزادی
بیان و تکثرگرائی
اندیشه ی
طبقاتی
باشد،
البته اگر
این گسیختگی
غیر ضروری به
این شکل گل و
گشادش هنوز هم
بین بخشی
بعنوان خواست
موجود باشد!
چرا نه، با
حفظ هویت های سازمانی
هرکدام باشد!
من در
بخش دوم و
پایانی مقاله
ام بطور خلاصه
سعی خواهم
کرد، باین
محور ها و
مضمون های
عمومی ـ نظری
چپ بعنوان بهترین
ابزار آغاز
همگرائی
مشترک و
مسالمت آمیز
جهت حل معضل
همکاری ها در
راستای
مبارزه طبقاتی
پیشاروی ما
باشد، به
ابراز نگر
خودم خواهم
پرداخت!
بهنام
چنگائی ـ۳۰
آبان ۱۳۹۱