نو حجتیه
ای ها
به
بهانه نوشته
اخیر رفیق
محمدرضا
شالگونی
البرز
دماوندی
رفیق
شالگونی عزیز
در نوشته اخیر
خود " دعوای جریان
های ولایی
رژیم: داده ها
و پرسش ها" به
نکات و موارد
بسیار مهمی
اشاره کرده که
بدون بررسی و
شناخت دقیق آن
ها، درک
جریاناتی که
پیش چشم ما
اتفاق می
افتند ناممکن
خواهد بود.
متاسفانه
یکی از ضعف
های همیشگی
جنبش چپ ایران،
از ابتدای شکل
گیری حزب
کمونیست
ایران در بیش
از یک صد سال
پیش عدم توجه
به ضرورت
شناخت دقیق
جامعه ایران و
روندهایی است
که در سطوح مختلف
اقتصادی،
سیاسی و
فرهنگی جریان
دارد. چپ ها پس
از صدسال هنوز
تکلیف خود را
با بسیاری از
مسائل تاریخ و
جامعه ایران
روشن نکرده
اند و این
جریان کماکان
ادامه دارد.
نوشته
رفیق شالگونی
و طرح سه سوال
مهم در رابطه
با اوضاع
ایران و روابط
بین جریانات و
جناح های
حاکم، در
صورتی که از
طرف کلیه چپ
ها به جد دنبال
شود، شروع
خوبی برای
برون رفت از
این لابیرنس
فرسوده کننده
است.
من در این
نوشته تلاش
کرده ام به
این سوالات بپردازم.
البته این
نوشته مدعی
پاسخ به این
سوالات نیست.
هدف نوشته
تنها فراهم
آوردن ملات هایی
برای بحث است.
به سوال
اول می پردازم:
۱ـ انتظاریون
که تیم احمدی
نژاد آنها را
نمایندگی می
کند ، دقیقاً
چه کسانی
هستند؟ رابطه
آنها با انجمن
حجتیه سابق
چیست؟ و مهم
تر از همه ،
نفوذ آنها در
ساختارهای
قدرت از کجا
برمی خیزد؟
پاسخ به
این پرسش را
با یک نقل قول
نسبتن طولانی
آغاز می کنم:
خاستگاه
قبل از انقلاب
اين گروه
دانشگاه علم و
صنعت است كه
در آن افرادي
مثل ثمره هاشمي
و علي احمدي
حضور داشتهاند و بعد از
پيروزي
انقلاب
اسلامي نيز
اين افراد در
يك حوزه فكري -
فرهنگي و با
ديدگاهي كه شايد
بتوان به آن
عنوان «امام
زماني» داد،
اين همراهي
خود را ادامه
دادهاند.
اولين
حضور اجرايي
اين افراد در
استان
آذربايجان
غربي و
كردستان است
كه اتفاق ميافتد.
آقايان شيخ
عطار، تابش،
مشايي، عليآبادي،
محصولي، حسين
طاهري
استاندار وقت
آذربايجان
غربي و عدهاي
ديگر، ياران
جديد اين جمع
هستند.
در آن
مقطع، محصولي
فرمانده سپاه
منطقه بود، عليآبادي
مسئول اداره
راه قدس،
مشايي هم از
نيروهاي
سپاه به شمار
مي رفت كه فكر
كنم آن زمان
در سپاه
تنكابن بود و
بعد به وزارت
اطلاعات پيوسته
و به حسب
علاقه به
مسائل قومي و
كردها به
منطقه ميرود
و با اين حلقه
لينك پيدا ميكند.
آقاي
احمدينژاد
هم ابتدا
بخشدار ماكو
بود و بعد فرماندار
خوي ميشود.
در همين مقطع،
آقاي محصولي
فرماندار اروميه
است و آقاي
شيخ عطار، در
همان زمان
استاندار ميشود و آقاي
ثمره هاشمي
معاون سياسي
آقاي شيخ عطار
بوده و آقاي
تابش هم
استاندار ميشود.
در دولت
دوم آقاي
هاشمي
رفسنجاني،
اين تيم باز
قدرت ميگيرد.
آقاي مشايي در
اين مقطع
مديركل
اجتماعي
وزارت كشور ميشود و با
آقاي تابش كه
معاون سياسي
وزارت كشور
است بهصورت
مستقيم كار ميكند و آقاي
احمدينژاد
هم استاندار
اردبيل شده و
آقاي محصولي را
در آنجا
به همكاري
دعوت ميكند
و آن حلقه
آذربايجان
غربي، در حلقه
اردبيل متبلور
ميشود.
در اين
حلقه جديد
افرادي مثل
آقاي
محرابيان وزير
صنايع فعلي،
آقاي نيكزاد
وزير مسكن
فعلي، آقاي
عباسزاده
مشكيني
مديركل سياسي
فعلي وزارت
كشور، آقاي
فتحاللهي
كه الان معاون
وزير امور
خارجه است، وارد
ميشوند
و ارتباطات
عناصر اين
حلقه محكمتر
ميشود.
اين وضع
ادامه دارد تا
دوم خرداد كه
باعث حذف اين
مجموعه از
مدار كارهاي
اداري مي شود.
در اين روند،
آقاي احمدينژاد بهدنبال
اخذ مدرك
دكترا ميرود
و آقاي مشايي
به راديو پيام
ميرود.
بهنظر
ميرسد
كه از همان
زمانيكه
ايشان در
وزارت كشور
بود و بعد در
راديو پيام،
اساسا يك مشي
تقريبا ثابتي
را در حوزه
نظر و عمل
داشته است.
ايشان حتي قبل
از حضور در
وزارت كشور از
همكاران
وزارت
اطلاعات بوده كه بهدليل
گرايش به
جريانهاي
خاص «مهدويتگرا» بهصورت
محترمانه از
اين
وزارتخانه
كنار گذاشته
ميشود
ولي نشان ميدهد كه براي
پايبندي به
اعتقاداتش
حاضر است
هزينه بدهد.
در اواسط
دوره دوم دولت
آقاي خاتمي،
شاهد اولين
تحرك جدي اين
گروه براي
بازگشت به
قدرت هستيم و
ميبينيم
كه در
انتخابات
دوره دوم شوراها جرياني
به نام
آبادگران پا
به عرصه ميگذارد.
اينبار
حلقه اروميه و
اردبيل در
شوراي شهر و
شهرداري
تهران گردهم
آمدند و لينكهاي جديدي
هم به آنها
اضافه ميشوند.
از اينجا
به بعد روابط
آقاي احمدينژاد و آقاي
مشايي وارد
فاز جديدي ميشود كه
روابط امروز
ناشي از
پيوندي است كه
از زمان تصدي
شهرداري
تهران به بعد،
بين آقاي احمدينژاد و آقاي
مشايي شكل
گرفت.
به نقل از:
آينده از آن
مشايي است محمدجواد
حقشناس –(
تاکیدات از من
است)
حال
ببینیم این
حلقه ها چه
هستند و
برنامه شان
چیست. روزنامه
اعتماد
وابسته به
کروبی "حلقه ارومیه"
را چنین معرفی
می کند:
....... "«سيدمجتبي
ثمره هاشمي»
مشاور ارشد
محمود احمدي
نژاد استعفاي
خود را تقديم
رئيس جمهور
کرد تا «حلقه
اروميه يي
ها» تمام قواي
خود را براي
تمديد رياست
جمهوري احمدي
نژاد و حفظ
سنگر «پاستور» بسيج
کند. سال ١٣٥٩
هنگامي که
آيت الله
مهدوي کني
وزير کشور وقت
«صادق محصولي»
معتمد اروميه
يي اش را به
دفتر کارش
فراخواند تا
به وي مأموريت
دهد به همراه
«برادران ثمره
هاشمي»
خواهرزاده
هاي محمدرضا
باهنر راهي
زادگاه شوند و
ضمن کنترل
امنيت شمال
غرب کشور حاميان
بني صدر را
مهار کنند،
گمان نمي برد
با اين
مأموريت،
هسته گروهي را
پايه ريزي مي
کند که يک ربع
قرن بعد سطوح
عالي اجرايي
کشور را به
دست خواهند
گرفت.هنوز يک
سال از خدمت «صادق
محصولي»
نگذشته بود که
وي توأمان
فرمانداري
اروميه و
فرماندهي
منطقه 5 سپاه
که استان هاي
آذربايجان
غربي، شرقي و
اردبيل را
شامل مي شد،
به عهده گرفت.
در همان سال
بود که «محمود احمدي
نژاد» به
"فرمانداري
ماکو" رسيد،
«مجتبي ثمره
هاشمي» معاونت
استانداري آذربايجان
را عهده دار
شد، «پرويز
فتاح» حکم قائم
مقامي
فرماندهي
لشگر ويژه
سپاه پاسداران
آذربايجان
غربي را
دريافت کرد و
«اسفنديار رحيم
مشايي» به
عنوان يکي از
اعضاي شوراي
تأمين استان
حلقه يي را
تشکيل دادند
که بعدها به
«حلقه اروميه
يي»ها موسوم
شد و مديريت
اجرايي کشور
را فتح کرد.
اين
حلقه در سال
هاي ۶۵ به غرب کشور
مهاجرت کرد.
در اين سال
محمود احمدي
نژاد به سمت
معاون
استانداري
کردستان منصوب
شد. اين در
حالي بود که
پرويز فتاح
ديگر يار
اروميه يي وي
مسئوليتي در
يکي از يگان
هاي ويژه
برون مرزي را
برعهده گرفت.
يگان فوق به
سرپرستي «صادق
محصولي» زير
نظر قرارگاه
رمضان به
فرماندهي
«سردار
ذوالقدر»
مشغول به کار
بود. در همان
زمان
اسفنديار
رحيم مشايي به
عنوان «مسوول
تدوين
استراتژي
نظام جمهوري
اسلامي در
خصوص اکراد
ايراني» به
فعاليت
پرداخت تا
زنجيره دوستي
هاي اين حلقه
گسسته نشود.
اگر چه اين
گروه کوشيد
انسجام خود را
در تمام سال
ها حفظ کند
اما رابطه
محمود احمدي
نژاد ، مجتبي
ثمره هاشمي و
صادق محصولي
که سابقه
آشنايي شان به
دوره
دانشجويي در
دانشگاه علم و
صنعت بازمي
گشت، قوام و
قصه يي ديگر
يافت و به
عنوان هسته
مرکزي اين
گروه ارتباط
خود را هر روز
مستحکم تر از
گذشته ساخت .
با پايان
يافتن جنگ،
«صادق
محصولي»
تجارت پيشه
کرد، «احمدي
نژاد»
استاندار
اردبيل شد و
«فتاح» مديريت
امور
قراردادي
پروژه هاي
عمراني قرارگاه
سازندگي خاتم
الانبيا را بر
عهده گرفت. در
اين اثنا بود
که مجتبي ثمره
هاشمي به
سفارش «صادق
محصولي»
باجناق «علي
اکبر ولايتي»
وزير امور
خارجه وقت به
اين
وزارتخانه راه
يافت و بعد از
مدت کوتاهي به
سمت مديرکلي اداره
گزينش اين
وزارتخانه
منصوب شد. اگر
چه اين حلقه
فراز و فرود
بسياري را
تجربه کرد و
دوستان صميمي
گاه گردهم
آمدند و گاه به
حکم پيشه از
هم جدا
ماندند، اما
دست تقدير «دوستان
30 ساله» را
دوباره به سوي
هم هدايت کرد
و آن وقتي
بود که محمود
احمدي نژاد
توانست در کسوت
شهردار تهران
کليد پايتخت
را به دست
بگيرد و همان
موقع بود که
«حلقه اروميه»
در خيابان
بهشت مستقر
شد؛ انتخابي
که البته با
يک داستان
همراه بود.در
محافل سياسي
نقل شد
هنگامي که
امضاي حکم
احمدي نژاد به
عنوان شهردار
تهران توسط
شوراي شهر دوم
و تعلل موسوي لاري
وزير وقت
کشور به
تعويق افتاد،
صادق محصولي
باجناق خود
علي اکبر
ولايتي را واسطه
کرد تا با
پادرمياني وي
اين حکم به
امضا برسد.
با امضاي اين
حکم، آمد و شد
ياران قديمي ادامه
يافت تا جايي
که اواخر سال 83
شهرداري تهران
به قرارگاه
حاميان
شهرداري بدل
شد که اين بار
نقشه فتح
پاستور را با
هم ترسيم مي
کردند. از
رهگذر اين
جلسات، «صادق
محصولي» که
حالا صاحب
ثروتي
ميلياردي شده
بود، حمايت
مالي فعاليت
هاي
انتخاباتي
احمدي نژاد را
به عهده گرفت
و مجتبي ثمره
هاشمي
دوشادوش وي به
سياست سازي و
کارگرداني
فعاليت هاي وي
پرداخت. با
فتح پاستور،
نوبت به اداي
دين احمدي نژاد
رسيد. وي که
حالا رداي
رياست جمهوري
ايران را بر
دوش خود مي
ديد، ياران
قديم را به نزد
خود
فراخواند.
فتاح وزير
نيرو شد،
اسفنديار
رحيم مشايي به
معاونت احمدي
نژاد و رياست بر
سازمان ميراث
فرهنگي
منصوب و صادق
محصولي براي
تصاحب کرسي
وزارت نفت به
مجلس معرفي شد.
در اين حيص و
بيص بود که
ثمره هاشمي
تنها سمت عالي
ترين مشاور
احمدي نژاد را
پذيرفت و
تصميم گرفت
پشت پرده برخي
تصميم هاي
دولت را
هدايت کند.
"(تاکید از من)
در ویکی
پدیای فارسی،
در معرفی این
چهره تابناک
دولت و آن هم
به نقل از
سایت تابناک
متعلق به محسن
رضایی، می
خوانیم که:
گفته میشود
که بسیاری از
اقدامات
ابتکاری بحث
برانگیز
احمدی نژاد
همچون نامههای
خارجی محمود
احمدینژاد
از جمله نامه
به جرج بوش و
آنگلا مرکل (و
البته
سارکوزی) به
توصیه او
انجام شدهاست.
ثمره
هاشمی
همکلاسی
احمدی نژاد در
دانشگاه علم و
صنعت بوده و
از
وفادارترین
پیروان محمدتقی
مصباح یزدی
است. او پس از
انقلاب
معاونت سیاسی
و سپس سرپرستی
استانداری
آذربایجان
غربی را عهدهدار
شد و احمدی
نژاد را به
فرمانداری
شهرستان ماکو
رساند. روابط
نزدیک او با
بسیج احمدی
نژاد را قادر
کرد تا روابط
خوبی با بسیج
و سپاه پاسداران
برقرار کند.
پستها
ثمره هاشمی
تا پیش از به
قدرت رسیدن
احمدی نژاد در
سال ۱۳۸۴ در
سمتهای
شهردار
سنندج، مشاور
سیاسی
استاندار کردستان،
قائم مقام
دانشگاه آزاد
کردستان، مدیر
عامل آتیساز،
مدیر کل
ارزشیابی
وزارت امور
خارجه، مشاور
حوزه برنامهریزی
صدا و سیما و
معاون آموزشی
و سپس رئیس دانشکده
صدا و سیما
فعالیت کردهاست.[۵]
او در دولت
نهم علاوه بر
پست مشاور
رئیس جمهور
مدتی معاونت
سیاسی وزارت
کشور را نیز بر
عهده داشت و
در انتخابات
مجلس خبرگان
رئیس ستاد
انتخابات
وزارت کشور
بود.
خانواده
وی
خواهرزادهٔ
محمد جواد
باهنر (نخست
وزیر سابق) و
محمدرضا باهنر
(نایب رئیس
مجلس هفتم و
هشتم) و برادر
مهدی هاشمی
ثمره (معاون
بازرسی و
مدیرکل حوزه
وزارتی وزارت
نیرو) و
عبدالحمید
هاشمی ثمره
(معاون وزارت
صنایع) و
برادر شوهر
خانم قند فروش
(مشاور
خانواده وزیر
کشور)است.
اگر
هاشمی ثمره
مرد تصمیمات
پشت پرده و
جنجالی احمدی
نژاد است، اما
گل سرسبد حلقه
اطرافیان او
اسفندیار
رحیم مشایی
است. رحیم
مشایی از نظر
تعدی مشاغل
حتی از
غلامحسین
الهام، یکی
دیگر از اعضای
حلقه، گوی
سبقت را ربوده
است.
مشایی هم
اکنون
مسئولیتهای
زیر را برعهده
دارد:
۱. رییس دفتر
رئیس جمهور (۳
مرداد ۱۳۸۸)
۲ سرپرست
نهاد ریاست
جمهوری ( ۲۸
شهریور ۱۳۸۸)
۳. نمایندگی
ویژه رئیس
جمهور جهت
تصمیمگیری
در مورد نحوه
اجرای
اختیارات
هیات وزیران
در امور نفت
(۳۰ مهرماه
۱۳۸۸)
۴. ریاست
شورای
هماهنگی
مناطق آزاد و
ویژه اقتصادی
( ۱۰ آبان ۱۳۸۸)
۵ دبیر
کمیسیون
فرهنگی دولت (
۱۹ آذرماه
۱۳۸۸)
۶. ریاست گروه
مشاوران جوان
ریاست جمهوری
( ۶ اسفند ۱۳۸۸)
۷ مسئولیت
انتصاب مدیر
عامل صندوق
مهر امام رضا
۸. مسئولیت
کنترل و نظارت
مرکز امور
حقوقی بینالمللی
ریاست جمهوری
۹. نماینده
تام الاختیار
رئیس جمهور در
ستاد مرکزی
راهیان نور
۱۰. رئیس
کارگروه زیارت
و فرهنگ رضوی
۱۱. عضویت
در شورای
فرهنگی دولت
با حکم رئیس
جمهور
۱۲. رییس
کمیته عالی
در مورد طرح
خط لوله گاز
ایران –
پاکستان - هند
۱۳. نماینده
رییسجمهور
در شورای
نظارت بر صدا
و سیما
۱۴. جانشین
رییس جمهور در
شورای عالی
ایرانیان خارج
از کشور ( ۸
مرداد ۱۳۸۵)
۱۵. رییس
مرکز مطالعات
جهانی شدن ( ۹
دیماه ۱۳۸۶)
۱۶. عضو
کمیسیون
اقتصادی دولت
۱۷. نظارت
برکار
سخنگوهای
دولت و رئیس
شورای اطلاع
رسانی دولت
۱۸. نماينده
ويژه رييس
جمهور در امور
خاور ميانه
هم چنین
از نکات
"درخشان" در
کارنامه او می
توان موارد
زیر را ذکر
کرد:
پیش از
تاسیس وزارت
اطلاعات به
سیستم
اطلاعات-امنیتی
که در کشور
توسط
نهادهایی چون
سپاه راه
اندازی شده
بود، پیوست.
رحیم مشائی در
اطلاعات سپاه
رامسر به
فعالیت
پرداخت. وی
سپس به دلیل
بحرانی که
اوایل انقلاب
علی الخصوص
در سالهای ۵۸
تا ۶۱ گریبان
مناطق
کردنشین را
گرفته بود، به
دعوت سردار
محمدرضا نقدی
به کردستان
رفت تا در
سمت معاون
اطلاعات واحد
کومله
اطلاعات سپاه
مستقر در
قرارگاه حمزه
سیدالشهداء
شروع به
فعالیت کند.
مقارن با
فرمانداری
محمود احمدی
نژاد در خوی،
وی عضو شورای
تامین استان
آذربایجان
غربی بود.
او با نام
مستعار مرتضی
محب الاولیاء
در مناطق
کردنشین به
اقدامات
امنیتی-اطلاعاتی
دست زد. او با نام
اصلی اش یعنی
اسفندیار
رحیم مشائی
عضو شورای
تامین استان
آذربایجان
غربی نیز بود.
پس از تشکیل
وزارت
اطلاعات در
سال ۶۳، رحیم
مشائی «مسئول
تدوین
استراتژی
نظام جمهوری
اسلامی در
خصوص اکراد
ایرانی» بود.
در زمان تصدی
«محمد محمدی
ری شهری» بر
وزارت
اطلاعات، وی
مسئولیت
«مناطق بحرانی
کشور» را عهده
دار بود. او همچنین
از موسسین
«موسسه
مطالعات علمی»
(در سال ۷۶)
وابسته به
وزارت
اطلاعات است
که عمده فعالیت
اش تحقیق و
پژوهش و ارائه
راهکار در
خصوص مسائل
قومیتهای
ایرانی،
شناخت بیشتر
آنان و
همبستگی ملی است.
جنجالهای
مشایی
برخی
سخنان و
اقدامات
جنجالی مشایی
در دوران حضور
دولت نهم
انتقادات
زیادی را
برانگیخت. اظهاراتی
همچون «دوران
اسلامگرایی
به پایان
رسیدهاست.
البته این
دوره تمام
نشده بلکه رو
به پایان
است.»، «در
ایران
استفاده از حجاب
آزاد است و
هیچ فشاری از
طرف حکومت در
استفاده از
حجاب اعمال
نمیشود.»،
«جلوگیری از
برپایی شادی
اهانت به اسلام
و استفاده از
رنگ سیاه
مکروهاست.»،
«آذربایجان
غربی، ایلام و
کرمانشاه متعلق
به کردستان
است و این قوم
از برترین قومهای
ایرانی است.»،
«ملائکه مرتب
در عرصه کشور
در حال پرواز
هستند.»،
«ایران امروز
با مردم امریکا
و اسرائیل
دوست است.» «ما
مردم امریکا
را از برترین
ملتهای دنیا
میدانیم.» و
«نام خلیج
فارس و دریای
پارسی از ۳۰
میلیون سال
پیش به موازات
شکلگیری تمدنهای
انسانی در
منطقه
موجودیت
یافتهاست.» و
اقداماتی
همچون حضور در
مجلس رقصی در
ترکیه، مراسم
حمل قرآن
همراه با نوای
دف، ادغام
سازمان حج و
زیارت با
سازمان میراث
فرهنگی گوشهای
از عملکرد
جنجالی مشایی
است.
معاونت
اولی رئیسجمهور
مشایی در
۲۷ تیر ۱۳۸۸
به عنوان
معاون اول
رئیسجمهور
در دولت دهم
معرفی شد. این
انتخاب با مخالفتهای
فراوانی در
طیف مخالفان و
حتی برخی از
حامیان احمدینژاد
روبرو شد، تا
آنجا که حتی
ناصر مکارم
شیرازی، مرجع
تقلید شیعه،
تصدی او را
نامشروع اعلام
کرد و
محمدحسین
ابوترابیفرد
نایب رئیس اول
مجلس از دستور
سیدعلی خامنهای
برای برکناری
مشایی و
استفاده
نکردن از او در
هیچ پستی خبر
داد.
سید احمد
خاتمی نماینده
مجلس خبرگان و
امام جمعه
تهران برکناری
مشایی را
آزمون
ولایتمداری
احمدینژاد
خواند.
با این حال
احمدینژاد و
مشایی در
روزهای بعد بر
تصمیم خود پافشاری
کردند. علی
مطهری
نماینده
اصولگرای مجلس
گفت برای
سئوال از رئیسجمهور
در مجلس تلاش
میکند. پس از
خودداری
احمدینژاد
از اجرای
دستور رهبر
اعتراضاتی در
جلسه هیئت
دولت نیز
ایجاد شد و پس
از آنکه احمدینژاد
اداره جلسه را
به مشایی
سپرد، وزرا در
اقدامی هماهنگ
جلسه دولت را
ترک کردند.
سرانجام
در روز جمعه ۲
مرداد ۱۳۸۸
دفتر حفظ و نشر
آثار علی
خامنهای،
متن دستور
رهبر ایران
خطاب به احمدینژاد
در مورد لزوم
برکناری رحیم
مشایی از سمت معاونت
اول رئیس
جمهور را
منتشر کرد.
این نامه
تاریخ ۲۷
تیرماه را
دارد و شش روز
پیش از انتشار
به احمدینژاد
ابلاغ شده
بود. این در
حالی است که
احمدینژاد
در ۳۰ تیر،
یعنی سه روز
پس از صدور
دستور خامنهای،
گفته بود که
مشایی در سمت
معاون اول
رئیس جمهور به
خدمات خود
ادامه میدهد.
ساعاتی بعد از
اعلام رسمی
این دستور،
مجتبی ثمره
هاشمی دستیار
ارشد رئیسجمهور
از قول مشایی
گفت که او
مطیع امر رهبر
است و خود را
معاون اول
رئیسجمهور
نمیداند.
واحد مرکزی
خبر، متعلق به
صداوسیمای ایران
جملاتی را که
ثمره هاشمی در
جمع خبرنگاران
از رحیممشایی
نقل کرد، به
همراه «بسمه
تعالی» در
ابتدا و نام
مشایی در
انتهای آن، ابتدا
به عنوان
«اطلاعیه» و
کمی بعد با
انتشار اصلاحیهای
به عنوان «متن
کنارهگیری»
مشایی منتشر
کرد. روز بعد
در نامه احمدینژاد
به خامنهای
استعفای
مشایی بطور
رسمی اعلام
شد. در ۳ مرداد،
مشایی در نامهای
به رئیسجمهور،
رسماً
استعفای خود
را اعلام کرد.
چند روز پس
از برکناری
مشایی از پست
معاونت اولی
ریاست جمهوری
و انتصاب به
ریاست دفتر
ریاست جمهوری،
محمود
احمدنژاد
غلامحسین
محسنی اژهای
وزیر اطلاعات
ایران را که
یکی از
مخالفان مشایی
در دولت بود
را برکنار
کرد. محمد
حسین صفار
هرندی نیز که
از اعتراض
کنندگان به
معاونت اولی
مشایی بود
استعفای خود
را تسلیم دولت
کرد. انتصاب
مشایی به
ریاست دفتر
احمدینژاد
نیز با واکنش
تند برخی
اصولگرایان
روبرو شد
بطوریکه
جامعه اسلامی
مهندسین از
احزاب اصلی
طیف اصولگرا و
حامی احمدینژاد
در نامهای به
رئیسجمهور
نسبت به تکرار
سرنوشت بنیصدر
و مصدق هشدار
داد.
اما
سومین فرد
جنجالی حلقه
صادق محصولی
است که با زور
و کلک در سال
آخر دوره اول
ریاست جمهوری
احمدی نژاد به
عنوان وزیر
کشور از مجلس
رای اعتماد
گرفت تا
انتخابات
دوره دهم را
"مهندسی" کند.
همزمان
با پایان جنگ،
صادق محصولي
از سپاه جدا
شد و در بخش خصوصی
مشغول شد و
سپس در
انتخابات سال
84 پشتیبانی
مالی تیم
احمدی نژاد را
برعهده گرفت.
به گفته خود
صادق محصولی
دارایی اش [در
سال ۸۴] ۱۶۰ میلیارد
تومان است، که
این میزان
سرمایه را طی ۱۰
سال در بخش
ساخت و ساز
مسکن و بعد از
خروج از سپاه
به دست آورده
و آن را قرار
است در زمان
ظهور در
اختیار امام
زمان قرار دهد!
اما ثروت
بادآورده در
راه کسب رای
اعتماد مجلس
هفتمی ها (
وزارت نفت)
برای وی دردسر
ساز شد.
دردسرهایی
همچون انتشار
تصاویری از
منازل مجلل
مسكونی اش
درمناطق
شمالی تهران
با قیمتهای
چند
میلیاردی،
اخباری از
پرونده ی قرارداد
۵.۶ میلیون
دلاری مربوط
به معاملات
غیرشفاف نفتی
با
تاجیكستان،
زمین خواری در
شمال تهران.
محصولی
در زمان
استانداری
احمدی نژاد در
اردبیل در یک
مناقصه نفتی ۶
میلیون دلاری
موسوم به نفت
تاجیکستان
برنده می شود.
در این پرونده
شائبه های
فراوانی وجود
دارد که به
همین علت در
کمیسیون اصل
نود مجلس از
زمان مجلس
پنجم در حال
بررسی است. در
سال ۱۳۷۸ صادق
محصولی باغی
به وسعت ۱۰
هزار متر را
در نیاوران
تهران
خریداری می
کند. پس از
تفکیک حدود
هفت هزار متر
از این باغ به
علت تغییر
کاربری [از
زمین زراعی به
زمین مسکونی]،
به شهرداری
تعلق میگیرد،
اما محصولی
ضمن تبانی با
شهرداری منطقه
در آن به برجسازی
می پردازد.
لازم به
یادآوری است
که این رویداد
همزمان با
ریاست محمود
احمدینژاد
بر شهرداری
تهران روی
داده است.
بعد از
ریاست جمهوری
احمدینژاد
نیز، صادق
محصولی وامی
بالغ بر ۴۰۰۰ میلیارد
ریال از دولت
گرفته و نام
او در لیست ۲۰۰ نفره
وزارت اقتصاد
و دارایی در
شمار وام
گیرندگان
کلان دولت
قرار دارد.
سرانجام،
بیستم آبان
ماه سال ۸۷
اسم محصولی
دوباره در
تیتر خبرها
قرار گرفت. محصولی
پس از استیضاح
کردان وزیر
سابق کشور، برای
تصدی وزارت
کشور به مجلس
معرفی شد و
توانست رای
اعتماد مجلسی
ها را چند ماه
پیش از
انتخابات کسب
کند و آن افتضاح
را رقم بزند.
وی که خود
وزارت کشور را
عهده دار بود،
یکسال پیش از
انتخابات،
ستاد انتخاباتی
احمدی نژاد را
فعال کرد و
تمام زمان
انتخابات سال ۸۸
آنچنان که خود
گفته رقمی بالغ
بر ۱۰ میلیارد
تومان در
حمایت از
احمدی نژاد
هزینه کرد.
تا این جا
سه تن از شاخص
ترین مهره های
حلقه ارومیه،
به غیر از خود
احمدی نژاد،
را مختصرن معرفی
کردم. اما
برویم سر اصل
مطلب. برنامه
و هدف این
حلقه چیست؟
آیا این ها
ادامه همان
جریان معروف
حجتیه در لباس
"تجدد"
هستند؟
در ادامه
به بررسی
مواضع و
دیدگاه های
این جریان و
ارتباط آن با
انجمن حجتیه
می پردازم.
ابتدا مختصری
از تاریخ
انجمن حجتیه
در حدی که به بحث
ما در این جا
مربوط می شود:
انجمن
حجتیه
تشکیلاتی که
هدف اصلی آن،
دفاع از اسلام
در مقابل
بهائیت و تلاش
برای «فراهم
کردن زمینه
ظهور امام
عصر» است. این
انجمن در سال
۱۳۳۲ به وسیله
یک روحانی
شیعه به نام
شیخ محمود
حلبی تأسیس شد.
طاهر
احمد زاده در
گفت و گو با
نشریه چشم
انداز در باره
تاسیس انجمن
حجتیه چنین می
گوید:
حاج شیخ
محمودحلبی
یكی از وعاظ
سرشناس مشهد بود
كه بعد از
شهریور ۱۳۲۰ سخنرانی
هایش در مجامع
مذهبی مشهد
اصطلاحا خیلی
گل كرده بود و
در واقع واعظ
درجه اول شناخته
می شد. در
ابتدای نهضت
ملی در سال 28 و
جریان جبهه
ملی و
انتخابات
دوره شانزدهم
و روی كارآمدن
جبهه ملی و
جریان ملی شدن
نفت، از حاج
شیخ محمودحلبی
خبری نبود.
ولی اوایل سال
۱۳۳۰ ناگهان
آقای حلبی در
مسجد گوهرشاد
به منبر رفت و
در آنجا از
نهضت ملی و
شخص آیت الله
كاشانی حمایت
كرد!
به شب دوم
نكشید كه من
شخصا به مسجد
گوهرشاد رفتم
و دیدم كه در
مسجد جای سوزن
انداختن
نیست، در حالی
كه
سخنرانیهای
قبلی شیخ حلبی
را دیده بودم.
در یك گوشهای،
جمعیت محدودی
پای منبر
ایشان جمع می
شدند كه
حداكثر به ۱۰۰
یا ۱۵۰ نفر میرسیدند.
به هر حال
ایشان بدون
سابقه قبلی به
یكباره از سال۱۳۳۰ در جریان
نهضت ملی فعال
شد. این موضوع
برای ما بسیار
عجیب بود.
در
آستانه الحاق
ایران به
پیمان بغداد
كه در واقع
پیمانی علیه
انقلاب مصر به
رهبری جمال عبدالناصر
بود، یكمرتبه
آقای فلسفی در
مسجدشاه سابق
به منبر رفت و
موضع شدیدی را
برعلیه بهائیت
اعلام كرد. به
دنبال آن مرجع
تقلید آن زمان
«مرحوم آیت
الله بروجردی»
طی مكتوبی كه
آقای فلسفی آن
را بر سر منبر
خواند و از
رادیو نیز پخش
گردید، جو
مبارزه با
بهائیت را
تشدید كرد. به
یاد دارم كه
آقای فلسفی در
یك سخنرانی كه
از رادیو هم
پخش می شد گفت:
اعلیحضرتا!
آیا می دانید
كه پزشك مخصوص
شما بهایی
است؟ ما نگران
این هستیم كه
جان اعلیحضرت
به خطر بیفتد
و اگر جان شما
در خطر بیفتد،
استقلال
مملكت و به
تبع آن اسلام
و تشیع و همه
چیز به خطر می
افتد! در این
اوضاع و احوال
یكدفعه دیده شد
كه تیمسار
باتمانقلیچ
رییس ستاد
ارتش كلنگی را
بر روی شانه
اش گذاشته و
به سوی مركز
بهائیت در
تهران حركت
كرد. آنجا را
تصرف كردند و
مركز بهائیت
را تخریب
نمودند. عكس تیمسار
باتمانقلیچ
را در روزنامه
های آن زمان
انداختند.
همزمان
با این مبارزه
داغ علیه
بهائیت، پیمان
بغداد به
تصویب رسید و
ایران نیز به
این پیمان
ملحق شد و در
آن مقطع حساس،
مردم به مساله
مبارزه با
بهائیت سرگرم
شدند. بعد از
امضا شدن پیمان
بغداد در سال ۱۳۳۴ یكمرتبه تب
مبارزه با
بهائیت فروكش
كرد، گویی كه دیگر
در ایران اثری
از بهائیت
وجود ندارد.
بعد از
قضایای سال ۱۳۳۴ حاج شیخ
محمود حلبی به
تشكیلات خود
رسمیت داد و
نهایتا در سال
۱۳۳۶ آن را با نام
انجمن حجتیه
مطرح كرد. كه
در واقع تداوم
تشكیلات
ضدبهائیت بود
كه در مشهد
فعالیت داشت.
ولی از سال ۱۳۳۶ به بعد، به
نام انجمن
حجتیه توسعه
پیدا كرد و شعبی
در همه مراكز
استانها
تاسیس نمود.
گاه گاهی
افراد را
تهدید میكردند
كه آنها را به
ساواك معرفی
می كنند. من
یادم هست كه
در جلسات آنها
گاهی تیمسار
بهرامی رییس
ساواك مشهد
شركت می كرد و
برخی از جلسات
آنها كه در
محافل اعیان و
اشراف مشهد
برگزار می شد،
با تشریفات
فوقالعادهای
همراه بود
در میان
نزدیکان
خمینی تنها
کسی که از
همان ابتدا
نظرتا حدودی
مساعدی نسبت
به حجتیه
داشت، خامنه
ای بود. او یک
بار در زمان
ریاست جمهوری
خود، در همان
موقعی که تب
حمله به حجتیه
داغ بود، می
گوید:
انجمن
حجتيه به آن
عدهاي گفته
ميشود كه در
طول بيست و
چند سال همت
خود را مصروف ميكردند
براي
پاسخگويي و
مقابله با
شبهات بهائيها
در ايران.
البته ميدانيم
كه بهائيها
بيشتر يك باند
سياسي بودند
تا يك گروه
مذهبي و فكري،
اما اين سؤال
كه اينها
چگونه هستند...
به نظر من اين
سؤال يك سؤال
طبيعي و درستي
نيست. من بدون اينكه
شما را در طرح
اين سؤال متهم
بكنم، نفس وجود
اين مسأله را
و عمده كردن
مسأله انجمن
حجتيه را در
جامعه متهم ميكنم
و كساني را كه
براي اولين
بار اين شايعه
و اين بحران
مصنوعي را سعي
كردند كه به
وجود بياورند
ناخالص ميدانم.
به نظر من در
ميان افرادي
كه در انجمن
حجتيه هستند،
عناصري
انقلابي،
مؤمن، صادق،
دلسوز براي
انقلاب، مؤمن
و به امام و
ولايت فقيه و
در خدمت كشور
و جمهوري
اسلامي پيدا
ميشوند.
همچنانكه
افرادي منفي،
بدبين، كجفهم،
بياعتقاد و
در حال نق زدن
و اعتراض هم
پيدا ميشود.
پس انجمن از
نقطهنظر
تفكر سياسي و
حركت انقلابي
يك طيف وسيعي
است و يك
دايره محدود
نميباشد.
بنابراين ما
نميتوانيم
بگوييم كه
انجمن نوع اول
است يا نوع
دوم. زيرا در
انجمن هم از
نوع اول و هم
از نوع دوم
كساني هستند و
شايد هم از هر
دو نوع كسان
زيادي وجود
دارند و من
وقتي كه نگاه
ميكنم يك
چنين حقيقتي
را ميبينم و
از طرف ديگر
كه نگاه ميكنم
ميبينم كه
سؤال از حال
انجمن و اصرار
بر رد يا قبول
انجمن امروز
از سوي گروههايي
در جامعه ما
دارد اوج ميگيرد.
احساس ميكنم
كه اين يك
حركت طبيعي
نيست و حركتي
است كه امروز
دارند به وجود
ميآورند... من
معتقدم كه
تضادهاي اصلي
ما در جامعه
اينها نيست.
تضاد اصلي ما
تضاد انقلاب
يا ضدانقلابهاي
جهاني و آنگاه
ضدانقلابهاي
داخلي است.
۱۱ماهنامه
سوره – دوره
جديد شماره ۳ –
مصاحبه با سيد
عباس نبوي
محتشمی
پور هم در
باره سابقه
انجمن حجتیه
چنین می گوید:
یکی از
مراکز عمده
برای شناسایی
و جذب نیروهای
انجمنی،
مدرسه علوی
بود که زیر
نظر شیخ علیاصغر
کرباسچیان،
معروف به علامه
اداره میشد.
خود وی
تمایلاتی
نزدیک به
انجمن داشت.
البته عناصر
انجمنی،
انتساب او را
به حجتیه منکر
شده و تنها
وجود علایق
مشترک در عین
داشتن مشی
مستقل را دلیل
اصلی نزدیکی
علامه
کرباسچیان با
انجمن میدانستند.
مدرسه
علوی به سال ۱۳۳۵ (ه.ش) تأسیس
شد. به خاطر
مدیریت خاص
شیخ علی اصغر
علامه و جو
مذهبی مدرسه،
عمده خانوادههای
سنتی و منتسب
به اقشار دینی
تهران، سعی میکردند
تا فرزندان
خود را برای
تحصیل به این
مرکز آموزشی
بفرستند. به
همین دلیل است
که در فهرست
فارغالتحصیلان
مدرسه مذکور، ما
نامهای
بسیاری را میبینیم
که در طول دو
دهه پس از
پیروزی
انقلاب، جزو چهرههای
مطرح به شمار
میآمدند. از
جمله کمال
خرازی، محمود
قندی،
عبدالکریم
سروش، محمد
نهاوندیان،
غلامعلی حداد
عادل،
نژادحسینیان،
محمدتقی
بانکی، کلاهدوز،
جواد وهاجی،
مهدی ابریشمچی،
محمد حیاتی،
جلال گنجهای،
ناصر صادق،
محمد صادق،
علیرضا تشید،
خاموشی، آلادپورش.
(خاطرات علیاکبر
محتشمیپور،
دفتر ادبیات
انقلاب
اسلامی، اول،
۱۳۷۶، ص ۷۷ تا ۷۹)
باقی در
کتاب خود تحت
در شناخت
عنوان قاعدین
زمان اعضای
شاخص حجتیه را
چنین معرفی می
کند:
در طول ۶۰
سال فعالیت
انجمن حجتیه،
افراد زیر جزو
چهرههای
شاخص آن
بودند. البته
برخی از آنان
در دورههای
بعد، از عضویت
در انجمن
کنارهگیری
کردند:
شیخ
محمود حلبی،
سیدحسن
افتخارزاده،
محمد صالحی
آذری، دکتر
تاجری، دکتر
قندی، مهندس
مصطفی چمران،
مهدی طیب،
مهندس جواد
مادرشاهی، دکتر
گلزاری،
سیدعلیاکبر
پرورش،
سرلشکر
سلیمی، دکتر
محمد
نهاوندیان، طاهره
لباف، دکتر
احمد توانا و... .
در شناخت
حزب قاعدین
زمان، ص ۵ و ۶
دیدگاه
های انجمن
حجتیه:
اختلاف
اصلی اعتقادی
انجمن حجتیه
با دیدگاه حاکم
در جمهوریاسلامی
ایران، آنست
که آنها معتقد
به تلاش برای
تشکیل حکومتی
اسلامی تا پیش
از ظهور مهدی
نیستند.
این گروه
ابتدا به نام
انجمن ضد
بهائیت و پس از
انقلاب به
انجمن حجتیه
معروف شد.
-انجمن
حجتیه به شدت
مخالف تشکیل
حکومت اسلامی
و دخالت
عالمان دینی
در سیاست بود.
-این سازمان
در دوران غیبت
امام عصر،
قایل به تقیه
بوده، معتقد
بودند كه
"مبارزه"ی
نابخردانه و
ماجراجویانه،
هدر دادن
نيروهاست.
آنان در عصر
غيبت یکی از
مسئوليتها و
وظايف يك
انسان مسلمان
را "انتظار"
می دانند و
البته در کنار
انتظار، سایر
وظایف یک مسلمان
شیعه، همچون
برقراری
نماز، روزه،
پرداخت خمس و
زکات و اقامه
امر به معروف
و نهی از منکر
را برقرار می
دانند.
-آنها معتقد
بودند هر گونه
مبارزه با
استعمار و
استبداد نه
تنها سودي
ندارد بلكه
مايه نيرومندي
و پيشرفت
دشمنان خواهد
شدو پيوسته
اين انديشه را
پراكنده ميساختند
كه مبارزه با
زورمندان و
قدرتهاي جهاني
ويژه مهدي است
و قرآن با
صداي رسا
اعلام ميدارد
كه خود را به
دست خويش هلاك
نكنيد.
-آنها خود را
پیرو علما و
فقهای اسلام
شناس، آگاه،
عالم و دلسوز
براي اسلام ميدانستند
و معتقد
بودند، رهبر و
ولي و حاكم
جامعه فقط
بايد معصوم
باشد، و عدالت
تنها برای مرجعیت
دینی كافي
است، و برای
تشکیل حکومت اسلامی
به عصمت و علم
الهی نیز
احتیاج است.
سه اصل اساسی
آنها در زمان
شاه چنین بود: 1.
مبارزهٔ منطقی
و علمی با
گروه های
منحرف که
اعتقادات شیعیان
را هدف قرار
گرفته بودند
به منظور نجات
شیعیان از
انحرافات
اعتقادی و
هدایت منحرفان؛
2. خودداري از
دخالت در
سیاست به منظور
حفظ کیان خود
وجلوگیری از
زد و خورد بی مورد
با دولت مستقر
در کشور؛3.
پیروی از
مرجعیت دینی.
از
ابتدای دهه
۱۳۳۰ تا
ابتدای ۱۳۵۰
بسیاری از نخبگان
آینده انقلاب
اسلامی از
آموزشهای
حجتیه بهرهمند
شدند. انجمن
حجتیه در کنار
مدرسه علوی
نشانگر تلاش
اسلام شیعی سنتی
برای خوگیری
با دنیای مدرن
پیرامون بودند
و با بهرهگیری
از منابعشان
برای ترویج
جهان بینی خود
میکوشیدند.
انقلاب
اسلامی حجتیه
را غافلگیر
کرد. واکنش آغازین
رهبری نسبت به
انقلاب با
بدگمانی و بدبینی
همراه بود.
این موضوع
باعث ریزش
بسیاری از
نیروهای
سازمان شد. با
پیروزی
انقلاب حجتیه
به رهبری حلبی
درصدد آشتیجویی
با رهبری
انقلاب برآمد
اما مورد
استقبال قرار
نگرفت.
پس
از آن جنبشی
برای تصفیه
وابستگان به
حجتیه از
نهادهای
آموزشی،
دانشگاهی و
سیاستگذاری
در سراسر
ایران ایجاد
شد.
انجمن
حجتیه ایجاد
حکومت اسلامی
را تنها با
حضور مهدی،
امام دوازدهم
شیعیان، میسر میدانست
و همچنین
نظریه ولایت
مطلقه فقیه را
مردود میدانست
و بیان میکرد
که ولایت
مطلقه فقط به
امام معصوم
تعلق دارد
البته
انجمن به
ولایت فقیه
اعتقاد داشت و
از مراجع
تقلید تبعیت
میکرد و تنها
بحثش، در حدود
اختیارات
فقیه بود و نه
اصل آن.
انجمن
حجتیه از
حمایت مالی و
امنیتی ساواک
برخوردار بود
و شاه به آن به
عنوان نمونه
اسلام مطلوب و
الگوی دین
داری غیر
سیاسی توجه
نشان می داد.
چهره های
وابسته به
انجمن حجتیه
در ناکام گذاشتن
برخی طرحهای
انقلابی از
جمله محدود
کردن سرمایه و
بازار توسط
مجلس اول و
دوم نقش
داشتند و با
جناح مکتبی خط
امام و برخی
چهرههای
روحانی
انقلاب مانند
آیت الله
منتظری مخالفت
می کردند.
انجمن
حجتیه از
مخالفان جدی
برگزیده شدن
آیت الله
منتظری به
قائم مقامی
رهبری بود و
در برکناری
آیتالله
منتظری نیز
نقش ایفا نمود.
حزب توده
که از همان
ابتدا تمام
تلاشش در جهت "افشا
و طرد" عناصر
حجتیه ای از
"نظام
انقلابی جمهوری
اسلامی" بود،
کماکان به
گونه ای دیگر این
تلاش را ادامه
می دهد. در یکی
از نوشته های اخیر
در راه توده
می خوانیم:
علی اکبر
پرورش از
کادرهای مهم
انجمن حجتیه است
که وقتی
انقلاب شد در
رهبری این
انجمن قرار
نداشت و
سوابقش نیز
زیاد معلوم
نبود. به همین
دلیل عضو
کابینه موسوی
و دراین
کابینه وزیر
آموزش و پرورش
شد. برخی
دستکاری ها در
کتاب های درسی
با نگرش حجتیه
– نظیر نگرش
هائی که امروز
احمدی نژاد و
مصباح یزدی
دارند- آغازگر
اختلاف با او
شد. همانطور
که خودش دراین
مصاحبه گفته،
در کابینه یک
فراکسیون دست
راستی توانست
درست کند علیه
نظرات
اقتصادی دولت
موسوی که در
آن امثال
عسگراولادی
وزیر
بازرگانی نیز حضور
داشتند. این
فراکسیون
مرکب از 7 وزیر
بود. کارشکنی
های پرورش در
امور جنگ و
پشت جبهه بالا
گرفت و آشکار
شد که این
کارشکنی ها که
روزنامه
رسالت بعدها
به سرپرستی
مرتضی نبوی و
زعامت آیت
الله آذری قمی
پرچمدار آن
شد، باعث شد
که بالاخره
آقای خمینی
فرمان اخراج
وابستگان
درجه اول
حجتیه از
کابینه و حتی
پست های مهم
حکومتی را
صادر کند.
همان پست هائی
که امروز همه
آنها را اشغال
کرده اند. علی
اکبر پرورش از
کابینه رفت
اما از حکومت
نرفت. وارد
مجلس شد و سپس
برای مدتی
قائم مقام
موتلفه اسلامی
شد و کشاکش
ادامه یافت.
وی سپس در
اصفهان مستقر
شد و تقریبا
تمام حوادثی
که در اصفهان
علیه
اصلاحات،
علیه آیت الله
طاهری و رشد
شبکه های
مافیائی
حجتیه در این
شهر شاهد بوده
ایم، یک سر آن
به پرورش وصل
بوده است. حتی ردپا
ها و نشانه ها
حاکی از آنست
که پرورش اکنون
در بالاترین
مقام در لژ
حجتیه قرار
دارد و همین
قدرت و موقعیت
است که به وی
امکان میدهد زانو
به زانوی علی
خامنه ای
نشسته و
محرمانه ترین
سخنان را با
هم رد و بدل
کنند.
راه توده 197
13.10.2008
خود
پرورش در
مصاحبه با
خبرگزاری
فارس چنین تعریف
می کند:
در آن
زمان دو
دیدگاه در
دولت وجود
داشت كه ما در
این باره نامه
ای خدمت حضرت
امام(ره)
نوشتیم و هفت
نفر از وزرا
هم امضا
كردند. تفكر اقتصادی
این عده این
بود كه نظام
جمهوری اسلامی
می خواهد دولت
را مردمی كند.
اما در مقابل
یك گروهی در
دولت می گفتند
كه ما معتقدیم
مردم باید
دولتی شوند كه
شخصیت های
شاخصشان
میرحسین
موسوی و بهزاد
نبوی بودند.
این مجموعه میگفتند
كه مردم باید
دولتی بشوند و
بیایند به سمت
دولت. آنها
كوپنیزم را
تبلیغ می
كردند. اعضای
مخالف كابینه
در مقابل میگفتند
نه دولت باید
مردمی بشود و
لذا هفت نفر نامه
ای با همین
مضمون
انتقادی خدمت
امام ارسال
كردند.
آقای
ولایتی بود،
آقای توكلی
بود، آقای
رفیق دوست،
آقای عسگر
اولادی، آقای
ناطق نوری و
آقای مرتضی
نبوی. هفت- هشت
نفری بودیم كه
این دیدگاه را
داشتیم. لذا
نامه نوشتیم
خدمت حضرت امام
و تقاضا هم
كردیم كه اگر
شما میدانید
كه این اختلاف
نظر ممكن است
به مخاصمه و
درگیری بیشتر
بكشد ما آماده
ایم كه كنار
برویم. و بعد
هم نوشتیم كه
نظرتان هر چه
هست بفرمایید
ما آماده ایم
كه خدای
ناكرده برای
این كه مشكلی
سر راه دولت
ایجاد نشود،
یا اگر این تفكر
ما را غلط میدانید
ما حاضریم
بدون سروصدا و
مشكل كنار برویم.
امام به این
نامه جواب
ندادند. اما
امام با آن
ظرافت و بینش
خودشان توجه
داشتند كه نه
این ها را میشود
كوبید و
محكومشان كرد
و نه آنها را
میشود محكوم
كرد. این بود
كه جواب
ندادند و امام
از كنار قضیه
رد شدند و ما
هم تصمیم
گرفتیم از دولت
كنار برویم و
دست دولت را
باز بگذاریم
متن کامل
اساسنامه
انجمن حجتیه
به شرح زير است :
مقدمه: به
منظور فعاليتهاي
علمي و آموزشي
و خدمات مفيد
اجتماعي، با
الهام از
تعاليم عاليه
اسلام و مذهب
شيعه جعفري
براي پرورش
استعداد و
تربيت انسانهاي
لايق و كاردان
و مقيد به
تقوي و ايمان
و اصلاح جهات
مادي و معنوي
جامعه، مؤسسهاي
به نام (انجمن
خيريه حجتيه
مهدويه) به
قصد صد در صد
غيرانتفاعي
به شرح زير
تأسيس ميشود.
فصل يكم:
اسم، موضوع،
هدف، مركز و
مدت و دارايي
ماده اول:
اسم مؤسسه
(انجمن خيريه
حجتيه مهدويه
) است كه اين
اساسنامه به
اختصار انجمن
ناميده ميشود.
ماده دوم:
موضوع و هدف:
منظور از
تشكيل انجمن، اجراي
اموري است كه
ذيلا شرح داده
ميشود:
تبليغ
دين اسلام و
مذهب جعفري و
دفاع علمي از
آن با رعايت
مقتضيات زمان
به روشهاي
مختلف زير:
۱ـ تشكيل
كنفرانسها و
سمينارهاي
علمي و ديني
در نقاط مختلف
كشور با رعايت
مقررات عمومي
۲ـ چاپ و پخش
جزوات و نشريههاي
علمي و ديني
با رعايت
قوانين
مطبوعاتي كشور
۳ـ تأسيس كلاسهاي
تعليم و تدريس
اخلاقي و
معارف اسلامي
با رعايت
مقررات عمومي
۴ـ ايجاد
كتابخانه و
قرائتخانه و
اماكن ورزشي
با رعايت
قوانين
مربوطه
۵ـ انجام
امور خيريه
عمومي و
مساعدت
فرهنگي مؤسسات
اسلامي و اخذ
تماس با مجامع
مشابه بينالمللي
با نظر مقامات
ذيصلاحيت
۶ـ تدارك
جلسات آموزشي
به منظور
تربيت افراد براي
مناظرات و
مباحثات
علمي، ادبي و
مذهبي در محافل
اسلامي با
رعايت مقررات
۷ـ تأسيس هر
نوع مؤسسه
فرهنگي نظير
دبستان، دبيرستان،
مدارس عاليه و
پرورشگاه با
رعايت قوانين
۸ـ ايجاد هر
نوع مراكز
درماني نظير
بيمارستان و درمانگاه
با رعايت
مقررات وزارت
بهداري
۹ـ تبصره
تبصره ۱ـ
موضوع و هدف
انجمن، ثابت و
تا زمان ظهور
حضرت بقيهالله
امام زمان
«ارواحنا
فداه» لايتغير
خواهد بود اما
برنامههاي
آن با توجه به
شرايط زمان و
نياز جامعه، ميتواند
بر اساس حفظ
هدف ملي و
رعايت مقررات
اين اساسنامه
تغيير و يا
تعميم شود.
تبصره ۲ـ
انجمن به هيچوجه
در امور سياسي
مداخله
نخواهد داشت و
نيز مسؤوليت
هرنوع دخالتي
را كه در
زمينههاي
سياسي از طرف
افراد منتسب
به انجمن صورت
گيرد، بر عهده
نخواهد داشت.
ماده ۳ـ
مراكز انجمن
در تهران است
و صندوق پستي
شماره… براي
مكاتبات آن در
اختيار ميباشد.
در صورت اقتضا
هيأت مؤسس ميتواند
با نظر مقامات
ذيصلاحيت،
نماينده گروه
يا شعب انجمن
را در تهران
يا ديگر نقاط،
اعم از داخل
يا خارج كشور
داير نمايد و
افراد
نيكوكار را به
نمايندگي انجمن
براي اجراي
اهداف
اساسنامه به
خدمت دعوت كند.
اکنون که
تاحدودی با
انجمن حجتیه،
دست اندرکاران
و دیدگاه هایش
آشنا شدیم، می
پردازیم به دارو
دسته احمدی
نژاد که چپ و
راست از طرف
اصلاح طلبان
به طور عمومی
و بعضی بخش
های دیگر اپوزیسیون
(مانند بنی
صدر) به عنوان
فرزندان مشروع
و نامشروع
انجمن حجتیه
معرفی می شوند.
در سال
۱۳۸۴، اندکی
پس از نهمین
انتخابات ریاستجمهوری
ایران و صعود
احمدینژاد،
کتابی عجیب در
شهر مشهد
منتشر شد: «دهه
هشتاد [۱۳۸۰]
دهه ظهور
انشاءالله.»
نوشته دکتر سید
حسین سجادی،
مشهد:
انتشارات
هاتف، چاپ اوّل،
۱۳۸۴.
نویسنده
در این کتاب
تلاش می کند
با استناد به
روایات و ...
ثابت کند که
احمدی نژاد
همان "شعیب بن
صالح" است. در
روایات شیعه
این شخص سردار
امام زمان
است. او رهبر
سربازان مهدی
است که قدس را
آزاد می کند.
ابتدا او ظهور
می کند و
زمینه را برای
ظهور امام
زمان آماده می
سازد. از زمان
خروج او تا
زمان ظهور
مهدی موعود 6
تا 8 سال طول می
کشد. یکی دیگر از
نزدیکان مهدی
طبق روایات
شخصی به نام
سید خراسانی
است که ظاهرن
قرار است نقش
او را خامنه
ای بازی کند.
او با مهدی در
ارتباط است و
دستورات او را
به شعیب می
رساند. این
دکتر سجادی
(یا بهتر دکتر
شیادی) را
همین جا داشته
باشید تا یک
نکته مهم دیگر
را بگویم:
در همین
ایامی که آقای
دکتر سجادی
کتابشان را منتشر
می کردند یک
کتاب دیگر هم
به زبان عربی در
لبنان به چاپ
رسید به نام
"احمدی نژاد و
انقلاب جهانی
پیش رو" نوشته
شادی فقیه، 2006،
انتشارات
دارالعلم. طرح
جلد کتاب عکسی
از احمدی نژاد
و پس زمینهای
از سربازان
آمریکایی است
و دو جمله که
یکی را به نقل
از برخی
"رهبران
انقلاب"
آورده: احمدینژاد
رهبر سربازان
مهدی است که
قدس را آزاد
میکند و
دیگری را خطاب
به احمدینژاد
و این بار از
قول برخی علما
به او آورده که
به او توصیه
کردهاند چون
انرژی هستهای
با ظهور امام
زمان مرتبط
است، کوتاه
نیا.
نويسنده
كتاب اعتقاد
دارد كه احمدي
نژاد همان
سردار وعده
داده شده ظهور
يعني شعيب بن
صالح است و در
متن كتاب به
انطباق نشانه
هاي شعيب بن
صالح با احمدي
نژاد مي
پردازد. قابل
توجه است كه
اين كتاب در
لبنان با
اقبال شگفت
انگيز مردم
روبرو شده و
به سرعت صدها
هزار نسخه از
آن به فروش
رسيد.
بنی صدر
در سایت خود
مطلبی را
منتشر کرده
دایر بر این
که این
دکترسید حسین
سجادی همان
مهندس سجادی
است که در سال
های دهه ۴۰در
مشهد یکی از
گردانندگان
اصلی حجتیه
بود. در
زندگینامه شیخ
محمود حلبی،
بنیانگذار و
رهبر انجمن،
در «ویکیپدیای
فارسی»
نویسنده
زندگینامه
فوق (اوّل خرداد
۱۳۸۹/ ۲۲ مه
۲۰۱۰) مهمترین
شاگردان شیخ
محمود حلبی را
اینگونه
معرفی کرده
است: «از
شاگردان وی میتوان
به سید حسین
سجادی و سید
حسن
افتخارزاده سبزواری
و اصغر صادقی و
جواد
مادرشاهی
اشاره کرد.»
سجادی در
سال ۱۳۸۴ در کتاب خود
می نویسد:
«دهه ۵۰ اگر
دهه انقلاب
بود و دهه ۶۰
دهه جنگ و دهه
۷۰ دهه
بازسازی و
سازندگی و
تجدید قوا و
نفس، دهه ۸۰
انشاءالله
دهه ظهور است
و نهضت و قیام
و انقلاب
منطقهای و
جهانی امام
زمان (عج).» (صص
۱۳۶- ۱۳۷)
جواد
مادرشاهی، که
در مقاله
«ویکیپدیا»
از او نام
برده شده،
همان مهندس
مادرشاهی
مشاور امنیتی
رئیسجمهور
ایران در سالهای
۱۳۶۰ است که
خاطرات وی
توسط مرکز
اسناد انقلاب
اسلامی، به
ریاست روحالله
حسینیان،
منتشر شده یا
در دست انتشار
است. در
خاطرات سعید
حجاریان
درباره
مادرشاهی و
نقش او در
تکوین ساختار
اطلاعاتی
جمهوری
اسلامی ایران
مطالبی بیان
شده است.
مهندس
مادرشاهی در
سالهای
اوّلیه پس از
انقلاب
مسئولیت مرکز
اسناد ساواک
را به دست
گرفت.
عزت
شاهی، از
زندانیان
سرشناس دوران
متأخر پهلوی و
از
گردانندگان
کمیتههای
انقلاب
اسلامی، مینویسد:
اسناد و
مدارک ساواک
«در جایی بهنام
مرکز اسناد
نگه داشته میشد
و فردی بهنام
جواد
مادرشاهی را
به مسئولیت
آنجا گماشته
بودند.
مادرشاهی از
اعضای انجمن
حجتیه بود... وجود
مادرشاهی این
فرصت را به آنها
داد تا مدارک
مربوط به
خودشان را از
میان پروندهها
بیرون بکشند.»
(خاطرات عزت
شاهی، بهکوشش
محسن کاظمی،
تهران:
انتشارات
سوره مهر، چاپ
ششم، ۱۳۸۶، ص
۴۸۸)
«انجمن
حجتیه در سالهای
پیش از
انقلاب، بدون
ممانعت از سوی
ساواک یا رکن
۲ (سازمان
اطلاعات و ضد
اطلاعات
ارتش)، در
میان ارتشیان
فعال بود و
کسانی مانند
سرهنگ محمد
سلیمی (سرلشکر
بعدی) از مبلغین
سرشناس انجمن
بودند. بهعلاوه،
انجمن حجتیه
دارای یک
سازمان
اطلاعاتی-
جاسوسی مخفی
بود که «کمیته
تحقیق و
پژوهش» نام
داشت. [مهندس]
جواد
مادرشاهی
رئیس و [دکتر]
گلزاری (با
نام مستعار
محمودی) و علی
اصغر نهاوندیان
(سفیر ایران
در جمهوری
آذربایجان در
زمان حکومت
حیدر علی اوف)
و برخی دیگر
از فعالین و
گردانندگان
این سازمان
بودند. پس از
انقلاب، مدتی مرکز
اسناد ساواک
در اختیار
اعضای انجمن
حجتیه بود. بهگفته
مطلعین، در
این دوران
برخی اسناد
مهم مفقود شد.
بعدها، برخی
اعضای بلندپایه
انجمن حجتیه
در مناصب عالی
نظامی و امنیتی
جای گرفتند.
در سال ۱۳۶۱،
جواد
مادرشاهی در
مقام مشاور
امنیتی رئیسجمهور،
به همراه حبیبالله
عسکراولادی،
به پاکستان
رفت و اسناد
منسوب به
ولادیمیر
کوزیچکین،
مأمور سازمان
اطلاعاتی
شوروی در
ایران را، که
در ۱۲ خرداد
۱۳۶۱ به
بریتانیا
پناهنده شده
بود، از نمایندگان
سرویس
اطلاعاتی
بریتانیا (ام.
آی. ۶) دریافت
کرد.»
به هر حال
طبق نظر دکتر
(یا مهندس)
سجادی مهدی موعود
(احتمالن قرعه
فال به نام
مشائی زده می
شود) تا سال 1390
یعنی یک سال و
نیم دیگر ظهور
خواهد کرد. تا
آن زمان شعیب
(احمدی نژاد)
باید کارهای
اولیه را
انجام دهد.
چندتا بمب
اتمی آماده
کند. لشکری از
هواداران
مهدی را
"بسیج" کند.
منطقه را به
شرایط جنگی
نزدیک کند تا
مهدی بتواند
حمام خون خود
را از کفار به
راه اندازد. و
البته در تمام
این مدت ریش
خود را کوتاه
نگهدارد چرا
که یکی از مهم
ترین شناسه
های شعیب در
روایات شیعه
داشتن ریش کم
پشت است. (سایت
"ظهور بسیار
نزدیک است")
جالب
این جاست که
زمانی حدود 20
سال پیش این
جریان شعیب را
در رفسنجانی
پیدا کرده بود
و حتی در همان
موقع تلاش
هایی هم برای
معرفی
رفسنجانی به
عنوان شعیب به
کار برد اما
عالیجناب
خاکستری
مکارتر از آن
بود که با
طناب این ها
ته چاه برود.
در زمانی
که موسوی لاری
وزیر کشور
خاتمی بود، عده
ای از طلاب قم
در نامه ای به
او چنین نوشتند:
این
حجتیه که از
آنها به عنوان
خطر نام برده
میشود، همین
کسانی که
بسیار فعالند
و در حمله به حسینیه
ها و ایجاد
بحرانهای
اجتماعی در
شهرهای کرج و
بروجرد و قم و
دزفول و ملایر
و نقاط دیگر
دست داشته و
دارند؛ با
گروه حجتیه
سنتی که طرفداران
کافی خطیب
بودند و
پیروان ملایی
به نام حلبی
محسوب میشدند
و در اول
انقلاب بعضی پستها
و مناصب
حکومتی را
اشغال کرده
بودند – مثل
پرورش
اصفهانی-
تفاوت دارند
این گروه
"نوحجتیه" که
بازوی
عملیاتی آنها
با امضای
"منصورون
دوم" اطلاعیه
میدهد و پشت سر
بسیاری از
بمبگذاری و
انفجارهای
مرموز است که
اخیراً در
گوشه و کنار
ایران اتفاق
افتاده،
جمعیتی هستند
که اسم خود را
"حجتیه نوین"
یا "اشراقیه"
یا "مهدویه
گمنامیه"
گذاشته
اند.اینها
دارای یک
وبلاگ مرکزی
هستند با آدرس
زیر
http://sahebazaman.blogfa.com/
صوفی
ستیزی هدفشان
نیست، بهانه
شان برای مخفی
کاری است
یکی از
این افراد
ساکن قم طلبه
ای است به نام
ملاجواد
محرابی که در
سیستم
اطلاعات و
امنیت کشور تا
حد معاونت
شاخه تحقیق
درباره فرقه
های صوفیه –
مچموعه
گنابادی ها-
نفوذ کرده و
از پیروان
مسلک "مهدویه
اشراقیه
گمنامیه"
یعنی "حجتیه
ای های نوین"
است.
چه وجوه
تشابهی بین
حجتیه سنتی و
نوحجیته وجود
دارد؟
۱ـ هر دو آن ها
قطب عالم را
مهدی موعود می
دانند و بنابراین
اعتقادی به
ولایت فقیه به
معنایی که مورد
نظر جناح
خامنه ای است
ندارند.
۲ـ هر دو در
تلاش برای
زمینه سازی
ظهور مهدی
موعود هستند و
این را وظیفه
اصلی خود می
دانند و هر چیز
دیگری خارج از
آن را فرعی می
شمارند.
۳ـ انجمن
حجتیه بر این
باور است که
روحانیت نباید
در سیاست
دخالت کند. به
نظر می رسد که
جناح احمدی
نژاد هم بر
همین اعتقاد
است. آنان
روحانیت را
برای گرفتن
تاییدیه می
خواهند نه
برای دخالت در
سیاست. اخیرن
مطلبی در بخش
نظرات در سایت
هواداران
مشایی آمده
بود که کیهان
هم جاروجنجال
زیادی بر سر
آن برپا نمود.
نویسنده نظر
گفته بود که
تنها مشایی می
تواند ایران
را از دست
آخوندها نجات
دهد. شاید عدم
تایید سران
روحانی از
احمدی نژاد پس
از انتخابات
ریاست جمهوری
هم به همین
دلیل بوده
است. تلاش رفسنجانی
برای جمع و
جور کردن
روحانیون
طراز اول و
تشکیل جبهه ای
در برابر
احمدی نژاد را
هم می توان در
این راستا
تعبیر کرد. در
واقع رفسنجانی
به خوبی با
درک شرایط و
خطری که روحانیت
را تهدید می
کند قدم به
میدان نهاد و
تا حدود زیادی
هم در کار خود
موفق شد.
اخطارهای پیاپی
شریعتمداری
در کیهان مبنی
بر این که
جریانی قصد
دارد روحانیت
را از صحنه
خارج کند
بیهوده نیست.
۴ـ انجمن
حجتیه از سوی
تجار و زمین
داران بزرگ تامین
مالی می شد (به
نقل از طاهر
احمدزاده).
عروج احمدی
نژاد به دست
باندهایی
صورت گرفت که
در تجارت،
انواع دلالی
از زمین و نفت
گرفته تا ارز
و انسان، و
قاچاق از مواد
غذایی و پوشاک
گرفته تا نفت،
اسلحه و مواد
مخدر دست
داشتند.
۵ـ اگر حجتیه
در پی فراهم
آوردن زمینه
های نظری ظهور
مهدی موعود
بود، نوحجتیه
اکنون که بر
اریکه قدرت
تکیه زده است،
به دنبال
فراهم آوردن زمینه
های عینی ظهور
است.
به هرحال
به نظر من
باید بیش از
این ها این
موارد را
کاوید. نباید
این موارد را
تنها جنگ
زرگری دانست و
از شناخت و
توضیح آن ها
روی گرداند.
ابزار تحلیل
باید در شناخت
این جریانات
هم صیقل و هم
محک بخورد.
البرز
دماوندی –
سپتامبر 2010