انقلاب
۵۷: گزارشهایی
از چهلسال
پیش
سرکوب و
سلطنت
بخش اول
آنچه
در پی میآید،
ترجمه دو
گزارش
منتشرشده چند
سال پیش از پیروزی
انقلاب ۱۳۵۷
در روزنامه
«نیویورکتایمز»
است. مخالفان
شاه همچون
مخالفان
جمهوری
اسلامی
ادعاهایی
علیه او مطرح
میکردهاند
که شاید درباره
تصویر ایران
شاهنشاهی
روشنگری کنند.
مقالهی
احمد فاروقی،
کارگردان و از
خانواده
سلطنتی قاجار
درباره سرکوب
در ایران ما
را به ۱۹۷۵،
چهارسال پیش
از پیروزی
انقلاب باز میگرداند.
نقد او به
شرایط سرکوب
در ایران با
تکیه بر نقد
نظام سلطنتی
به طور کلی
مطرح میشود.
دومین مقاله،
گزارش نشستی
درباره شکنجه و
سرکوب در
ایران است که
در آن رضا
براهنی، شاعر
و منتقد ادبی
مشهور از جمله
در کنار رئیس
انجمن جهانی
قلم و یک وزیر
دادگستری
سابق ایالات
متحده حاضر
است.
بر
اساس این دو
متن،
نمایندگان
سرشناسترین
سازمانهای
حقوق بشری میگویند
کارنامه
سرکوب و نقض
حقوق بشر در
زمان شاهنشاهی
محمدرضا
پهلوی
«بدترین» در
جهان است؛ تا
جایی که از
هنرمندان و
توریستها میخواهند
در همبستگی با
قربانیان
سرکوب، از سفر
به ایران
امتناع کنند.
◼️ سرکوب
در ایران
(احمد
فاروقی، ۱۶
مارس ۱۹۷۵ / ۲۵
اسفند ۱۳۵۳)
در
اکتبر ۱۹۷۲،
شاه ایران
۲۵۰۰ سالگی
سلطنت در ایران
را جشن گرفت.
نظام سلطنت در
ایران علیرغم
بر سر کارآمدن
۲۰ سلسلهی
ملی کماکان
تلاش کرده تا
«مطلق» باقی
بماند.
هدف
این مقاله بحث
بر سر خوبیها
و بدیهای
سیاسی تکسالاری
در مقام وسیلهی
حکومتداری
نیست. اما
آشکارا ایران
هر مزیت
ناچیزی از این
دیکتاتوری
ارثی کسب کرده
باشد، آزادی
بیان قطعاً در
زمرهی آنها
قرار ندارد.
متأسفانه
دیکتاتوری
امروز ایران
پدیدهای
منحصربهفرد
در تاریخ این
کشور نیست.
نظام
امپراتوری ایران
با نگاه تکسالارانه
و سلسلهمراتبی
نسبت به
جامعه، هرگز
هیچ شکلی از
بیان را که از
دل این نگاه
سرچشمه
نگرفته یا
مستقل از آن
متجلی شده
باشد، تحمل
نکرده است.
این
سیاست که
نتیجهی هراس
از دستدادن
اقتدار مطلق
است، خصیصهی
دائمی «سلطنت
در پرشیا» است.
به
علاوه، هر گاه
مرکز سلطنت
توان کنترل
چیزی را نداشته،
برای سرکوب آن
تلاش کرده
است. این
سرکوب شاهانه
به نوبهی
خود به شکلهای
جدیدی از
مبارزه مردمی
میانجامد.
این
دور باطل از
آغاز
امپراتوری
«پرشیا» وجود داشته
و این واقعیت
تأسفبار را
توضیح میدهد
که سرکوب
سیاسی موجود
در ایرانِ
امروز کاملاً
با رویکرد تکسالارانهای
که نظام
امپراتوری
سنتاً نسبت به
آزادی بیان
اتخاذ کرده
است، تطابق
دارد.
اما
نباید این
نکته را از
خاطر برد:
درست است که
شاهان بیوقفه
برای سرکوب
تمام شکلهای
تفکری که
اقتدار آنها
را به پرسش میکشد،
تلاش کردهاند.
اما نبوغ
خلاقانهی
مردم هر گاه امکان
بروز یافته،
در تقابل
مستقیم با
سلطنت قرار
داشته است.
تضاد دائم بین
نظام امپراتوری
و بیان مردمی
یکی از خصیصههای
فرهنگ ایران
است.
در هم
شکستن تلاشهای
برخاسته از
فرهنگ ایرانی
با آغوشگشودن
به روی تنها
بخشی از
پروپاگاندای
غربی (غالباً
آمریکایی) با
ماهیتی خاص
متوازن شده
است:
آثار
منتشرشده در
ایرانِ امروز
تقریباً همگی
ترجمههای
فارسی از
آثاری است که
در ایالات
متحده به لحاظ
فکری «امن» در
نظر گرفته میشوند
(از آثار
داستانی
گرفته تا
پژوهشهای
علمی و
آموزشی)؛
رسانههای
گروهی ایران
به یک ماشین
عظیم ترجمه
بدل شدهاند و
مملوء از
مقالاتی
هستند که از
نشریات
سازشکار
آمریکایی
انتخاب میشوند؛
رادیو و
تلویزیون
ایران را
برنامههای
آمریکایی از
جمله اخبار،
مستند،
داستانی و
آثار بهدقت
گزینششده از
تیاترها
تغذیه میکنند.
باید
صراحتاً به
این نکته
اشاره کرد که
ورود فرهنگ غربی
به ایران با
سانسوری دقیق
همراه است.
تنها آن دست
کوششهای
فرهنگی مجاز
به ورود به
ایران هستند
که ایدئولوژی
امپریالیستی
و
کاپیتالیستی
را ترویج کنند.
نظام
آموزشی ایران
نیز از این
غربزدگی بر
کنار نبود و
مدرسهها و
دانشگاهها
هر چه بیشتر و
بیشتر با
الگوهای
محافظهکار
آموزشی در
آمریکا تطبیق
مییابند. فنسالاران
حاکم بر
اقتصاد ایران
را نیز فارغالتحصیلان
دانشگاههای
آمریکایی شکل
دادهاند.
این
جهتگیری
فرهنگی جدید
را اقتصادهای
غالب تحمیل و نظام
امپراتوری
اجرا میکند.
جهتگیریای
که همین حالا
به طور جدی
زندگی ایرانی
را به خطر
انداخته است.
ارزشهای
فرهنگی ایران
ارزشهای عقبافتاده
توصیف میشوند
و ضدارزشهای
غربی پیشرو.
تعادل روانشناختی
ملت به همین
خاطر مختل شده
است.
در
نتیجه، عنصر
سومی به
دینامیک
باستانی «ستم
و سرکوب» که
ذاتی نظام
امپراتوری
است، افزوده شده:
باز زایی .
ترکیب
این سه عنصر
دو اثر فوری
برجای گذاشته
است: نخست،
ایرانیهایی
که از امکان
داشتن آزادی
بیان و هویت
فرهنگی محروم
شدهاند،
گزینهی
دیگری به جز
رفتن به سراغ
مبارزهی
مسلحانه در
برابر خود نمیبینند
و همین موضوع
خشونت
تراژیکی را که
امروز ایران
گرفتار آن
است، توضیح میدهد.
تنها
در دو سال
گذشته، بیش از
۲۰۰ مخالف
سیاسی اعدام
شدهاند و
دادگاههای
نظامی حکمهای
سنگین زندان
برای صدها تن
دیگر صادر
کردهاند و
هزاران تن
همینحالا
پشت میلههای
زندان هستند.
سرکوب
رژیم چنان
وحشیانه و بیرحمانه
است که مارتین
انالز،
دبیرکل عفو
بینالملل میگوید:
«کارنامه حقوق
بشری هیچ
کشوری در جهان
به بدی
کارنامه
ایران نیست.»
اپوزیسیون
روشنفکری
ایران در
مواجهه با
چنین سرکوبی
از داخل کشور
به سرزمینهای
خارجی تغییر
مکان داده
است. به همین
خاطر، درست
همچون گذشته
در یکی از
تاریکترین
دورههای
تاریخ معاصر
ایران، بار
دیگر روزنامههای
اپوزیسیون
ایران در خارج
این کشور آغاز
به کار کردهاند.
مبارزه
برای آزادی
بیان در ایران
را باید
مبارزهای
برای حفظ
موجودیت
فرهنگی این
ملت فهمید و نتیجهی
آن حاکمیت ملی
و اقتصاد
سیاسی کشور را
رقم خواهد زد.
️ ایران
در نشستی در
نیویورک به
شکنجه و سرکوب
متهم شد
(۲۹ فوریه
۱۹۷۶ / ۱۰
اسفند ۱۳۵۴)
مخالفان
شاه ایران
هفته گذشته در
دانشگاه
کلمبیا گرد هم
آمدند تا
درباره شکنجه
و سرکوبی که
به گفته آنها
در ایران
دائما اعمال میشود،
حرف بزنند.
بر
اساس آمار عفو
بینالملل،
روزنامه
لوموند و دیگر
روزنامههای
اروپایی و
فدراسیون بینالمللی
حقوق بشر، در
سه سال گذشته
۱۰۰ هزار زندانی
سیاسی و ۳۰۰
اعدام در
ایران وجود
داشته.
رضا
براهنی*، یک
شاعر و منتقد
ادبی ایرانی
که در سال
۱۹۷۳ به عنوان
زندانی سیاسی
۱۰۲ روز را در
زندانهای
ایران سپری
کرد، از شکنجههایی
گفت که بر
خودش اعمال
شده یا
شاهدشان بوده.
او به ۳۰۰
شرکتکننده
حاضر در نشست
پنجشنبه شب
گفت: «شما
آمریکاییها
باید بدانید
که حمایتتان
از رژیم شاه
اکثریت
روشنفکران در
ایران را
آزردهخاطر
میکند.»
او
چنین ادامه
داد:
«در اتاق
شکنجه در طبقهی
سوم زندان
کمیته ساواک،
کف پاهایم را
با سیم ۷۵
ضربه شلاق
زدند. آدمها
را وارونه
آویزان میکنند،
بر جمجمههایشان
فشار وارد میشود،
ستون فقراتشان
از درد میسوزد،
ناخنهایشان
را بیرون میکشند.
جلوی شوهرها
یا پدرها، به
زنان تجاوز میکنند
و به کودکان
سیلی میزنند.»
آقای
براهنی تعریف
کرد که به او
گفتهاند به
خاطر کتابهایی
که نوشته،
شکنجهاش میکنند.
کتابهایی
درباره ستم در
ایران. او پس
از فشارهای فراوان
«عفو بینالملل»،
«انجمن جهانی
قلم» و «کمیتهی
آزادی هنری و
روشنفکری در
ایران» آزاد
شد. گروه آخر میزبان
نشست پنجشنبهشب
بود.
آقای
براهنی گفت که
در ۱۹ سال
گذشته، بیش از
۲۷۰ هزار
زندانی سیاسی
در ایران وجود
داشته. به گفته
او، سال گذشته
۹۵ درصد
مطبوعات
تعطیل شد و ایران
به یک نظام تکحزبی
بدل شد.
آقای
براهنی در
دانشگاه
تگزاس تدریس
کرده و در
سرتاسر ایالات
متحده
سخنرانی
داشته است. در
نشست پنجشنبه
علاوه بر او
رمزی کلارک،
دادستان کل
پیشین ایالات
متحده، اریک
بنتلی، منتقد
ادبی و هنری،
ایوان موریس،
مدیر بخش
آمریکای
عفوبینالملل،
و موریل
روکیسر، شاعر
فمینیست و
رئیس مرکز
انجمن قلم در
آمریکا حضور
داشتند.
درخواست
امتناع از
فعالیت
فرهنگی در
ایران
آقای
بنتلی از
هنرمندان،
بازیگران و
نوازندگان موسیقی
خواست تا از
سفر به ایران
برای اجرای کار
هنری امتناع
کنند. آقای
موریس این
توصیه را به
توریستها هم
کرد و گفت:
«ایران بدترین
کارنامهی
سرکوب سیاسی
در جهان را
داراست».
آقای
کلارک به
پرونده مردی
اشاره کرد که
۱۱ سال به
خاطر اجرای یک
نمایشنامه
ماکسیم گورکی
به زندان
افتاد؛ و ویدا
حاجبی
تبریزی، زن
جامعهشناس
مشهوری که از
۱۹۷۲ به خاطر
پژوهش درباره شرایط
زندگی دهقانها
در ایران
زندانی است.
او را چنان
شکنجه کردهاند
که دستان و پاهایش
کاملاً کرخت و
بیحس شدهاند
و به مننژیت
مبتلا شده است.
آقای
کلارک ادامه
داد: «ما قسمِ
دموکراسی و
آزادی را میخوریم،
اما از
استبداد در
خارج
پشتیبانی میکنیم.
همهی آن شکوه
و طمطراق و
ثروت و نفت
نباید برای ما
معنایی بیش از
کرامت انسانی
داشته باشد.
باید سیاستگذاری
بر اساس حقوق
بشر را پی
بگیریم.»
یادداشت:
*رضا
براهنی ۱۹۷۷
کتابی با نام
«آدمخواران
تاجدار» را
با زیرعنوان
«نوشتههایی
درباره سرکوب
در ایران» در
انتشارات وینتیج
منتشر کرد. ئی.
ال. دکتروف، رماننویس
مشهور
آمریکایی در
مقدمه این
کتاب مینویسد:
«ترانهسرای
قربانیان
دولت. این
کتاب سرود
رژیمهایی
چنان سرکوبگر
را سر میدهد
که میتوان
آنها را شبیه
به تصویر کژ
تمدن در آینههای
محدب و مقعر
دید. روایتی
از سالها
زندان
انفرادی، از
انبرهای ناخنکشی،
از جریانهای برق
که به اندامهای
جنسی وصل میکنند.
این کتاب سلولهای
زندانی را
توصیف میکند
که شخص در آن
نه میتواند
بایستد، نه میتواند
دراز بکشد.
بله، سوژه
کتاب ضرورتاً
طیف وسیعی را
در بر نمیگیرد.
برای امکانات
استعاره هم حد
و مرزی وجود
دارد. معنای
پنهانش را
باید در درجات
مرگ در زندگی
جست. اما درون
این محدودیتها،
شاعر حق دارد
که با صدای
خودش ترانه سر
دهد.» با این
حال، برخی از
ادعاهای رضا
براهنی غلوآمیز
توصیف شدهاند.
.......................
برگرفته
از:«وبسایت
زمانه»
۱۱
بهمن
۱۳۹۷
https://www.radiozamaneh.com/430543