-3انقلاب علیه
دیکتاتوری
های غیر
وابسته
انقلابی
که همه را
غافلگیر کرد
محمد رضا
شالگونی
انقلاب
ها معمولاً
ناگهانی شروع
می شوند ، همان
طور که همه
انقلاب های
عرب که امسال
راه افتادند ،
چنین بودند.
اما انقلاب در
لیبی حادثه ای
بود که ظاهراً
هیچ کس
انتظارش را
نداشت.
دیکتاتوری
قذافی پدیده کاملاً
شناخته شده ای
بود ، اما همه
فکر می کردند
او چنان بر
اوضاع مسلط
است و مخالفان
او چنان
پراکنده و
ضعیف اند که
نشانه ای از
توفان یا حتی
ناآرامی های
قابل توجه
دیده نمی شود.
خودِ قذافی
چنان از
موقعیت حکومت
اش مطمئن بود
که یک روز پس
از فرار بن
علی از تونس ،
در حالی که
غالب
دیکتاتورهای
عرب از ترس
شان کلامی بر
لب نمی آوردند
، در تلویزیون
لیبی قیام مردم
تونس را محکوم
کرد و گفت
سقوط حکومت بن
علی برای وی
دردناک بوده
است و مردم
تونس را ملامت
کرد که
گول افشاگری
های ویکی لیکس
را خورده اند
و بعدها به
خاطر آنچه
"مرتکب شده
اند" افسوس
خواهند خورد.
او حتی از
مردم تونس
خواست که اگر
دنبال
دموکراسی
هستند ، مدل
حکومتی لیبی
را بپذیرند ،
زیرا این مدل
"سرنوشت همه
مردمانی است
که دنبال
دموکراسی
هستند"! این
اعتماد به نفس
تصادفی نبود:
او ۴۲ سال
بدون چالشی
بزرگ از طرف
مردم لیبی ،
بر کشور حکومت
کرده بود ؛
دوره ای که
عربستان سعودی
چهار پادشاه
به خود دیده
بود ، سوریه و
مصر سه رئیس
جمهور و
اتحادیه عرب
پنج دبیر کل.
او با هشت
رئیس جمهور در
امریکا و پنج
رئیس جمهور در
فرانسه سر و
کله زده بود و
گمان نمی کرد
نیرویی
بتواند او را
به زیر بکشد. و
درست به همین
دلیل ، وقتی
یک ماه بعد با
توفان انقلاب
روبرو شد ،
چنان واکنشی
نشان داد که
حتی با
معیارهای آدم
نامتعادلی
مانند او ،
نسنجیده و
جنون آسا بود.
انقلاب
لیبی همان طور
که غافلگیر
کننده بود ، خصلتی
کاملاً انفجاری
هم داشت: تنها
حلقه در
زنجیره
انقلاب های
عرب بود که
بلافاصله
مسلح شد و به
یک جنگ داخلی
تمام عیار
تبدیل گردید.
چرا؟ پاسخ این
سؤال را باید
در ویژگی های
موقعیت
انقلابی در
لیبی جستجو
کرد:
یک - هر چند لیبی
در روی کاغذ
همچنان
"جماهیریه سوسیالیستی"
نامیده می شد
، ولی
نابرابری های
اقتصادی و
اجتماعی از
اوائل دهه سوم
حکومت قذافی
در حال افزایش
بودند. او در
دهه دوم حکومت
اش ( (۱۹۷۸
- ۱۹۸۸
تقریباً همه
شرکت های مهم
خصوصی را ملی
کرد ، زمین
های قابل کشت
را در بعضی
مناطق میان
خانواده های
روستایی
توزیع نمود و
با تعیین سقفی
برای حساب های
بانکی ، سعی
کرد در جهت توزیع
ثروت حرکت
کند. اما او در
اواخر دهه
۱۹۸۰ تحت
عنوان
"انقلاب در
انقلاب" ،
"رفرم" هایی را
آغاز کرد که
در راستای
رهنمودهای
صندوق بین المللی
پول سمت گیری
نئولیبرالی
را تدارک می دیدند.
محدودیت بر
صادرات و
واردات برداشته
شد و بخش
بازرگانی در
شهرهای مختلف
گسترش پیدا
کرد. گرچه
تحریم های
سازمان ملل در
سال ۱۹۹۲ سمت
گیری
نئولیبرالی
را کند کرد ،
ولی با آغاز
تنش زدایی با
غرب ، "رفرم"
ها با شتاب
بیشتری از سر
گرفته شدند.
درهای اقتصاد
به روی سرمایه
های خارجی ( به
ویژه در صنایع
نفت و گاز )
گشوده شد ؛
چندین منطقه
تجاری آزاد با
مشارکت شرکت
های خارجی به
وجود آمدند و
بسیاری از
شرکت های
دولتی خصوصی
شدند. مجموعه
این حرکت ها
باعث شد که
منابع
اقتصادی با
شتابی فزاینده
در دست اقلیتی
محدود که
خاندان قذافی در
رأس آن قرار
داشت ، متمرکز
شود و نابرابری
و فساد گسترده
تر گردد.
فرزندان قذافی
در دامن زدن
به این فساد
نقش چشم گیری
داشتند و هر
یک از آنها
زیر پوشش های
مختلف از در
آمد نفت و گاز
سهمیه ای
دریافت می
کردند و از
سرمایه
گذاران خارجی
کمیسیون می
گرفتند. در
حالی که حدود
۳۵ در صد
جمعیت لیبی
زیر خط فقر
زندگی می
کردند ؛
تقریباً ۳۰ در
جمعیت آن از
بیکاری رنج می
بردند و جمعیت
کشور با آهنگی
بسیار بالا در
حال افزایش
بود ( اکنون
تقریباً نیمی
از جمعیت کشور
را زیر ۱۵
ساله ها تشکیل
می دهند ) ، بخش
اعظم در آمد
نفتی کشور ، تحت
پوشش های
مختلف در خارج
از لیبی ( و
غالباً در
اورپا )
سرمایه گذاری
می شدند. اکنون
دارایی های
خارجی لیبی
دست کم ۱۵٠
میلیارد دلار
ارزیابی می
شود. "بنیاد
سرمایه گذاری
لیبی" (Libyan
Investment Authority)
که شرکت های
زیادی را
کنترل می کند
، بیش از ۷٠ میلیارد
دلار در مناطق
مختلف جهان
سرمایه گذاری
کرده است.
اقتصاد لیبی
مانند همه
اقتصادهای انگلی
نفتی ، اقتصاد
بسیار
ناکارآمدی
بود که افق
های پیشرفت را
به روی اکثریت
جوانان کشور می
بست. چند سال
پیش شکری غانم
( نخست وزیر
وقت لیبی ) در
مصاحبه با یک
خبرنگار
امریکایی ،
اعتراف کرد که
"ما اقتصاد
متناقضی داریم
که در آن
بسیاری از
لیبیایی ها
بیکارند ، در حالی
که دو میلیون
کارگر خارجی
در این کشور
کار می کنند".
در پس پشتِ
انفجار
نارضایی مردم
لیبی این
ناکارآمدی
اقتصادی نقش
بسیار مهمی داشت.
دو – لیبی هنوز یک
جامعه قبیله
ای است. هر چند
مبارزه علیه
قبیله گرایی
یکی از شعارهای
اصلی رژیم
قذافی بود ،
ولی او در عمل برای
حفظ موقعیت
خودش سعی می
کرد شکاف های
قبیله ای را
حفظ کند و
مخصوصاً
جایگاه قبیله
خودش (قذاذفه)
و متحدان آن
را در ساختار
قدرت محکم تر
سازد. در لیبی
حدود ۱۴٠
قبیله کوچک و
بزرگ وجود
دارد و بعضی
از آنها مانند
قبیله ورفله
(با بیش از یک
میلیون جمعیت)
از نفوذ زیادی
برخوردارند.
افسران ارتش
لیبی همه از
میان قبایل
دست چین شده
بودند و قذافی
با سیاستِ "تفرقه
بینداز و
حکومت کن" سعی
می کرد رقابت
میان آنها را
فعال سازد.
بنابراین
ارتش ، برخلاف
تونس و مصر
نیروی تعیین
کننده ای محسوب
نمی شد و
قذافی می
کوشید در
مقابل آن ، نیروهای
شبه نظامی را
که غالباً
مزدور بودند و
زیر کنترل
فرزندان و
اقوام نزدیک
خود او اداره
می شدند ،
نیرومند و
مجهز نگهدارد.
بعلاوه ، مشاغل
حساس در
اقتصاد و
دستگاه های اطلاعاتی
لیبی نیز
غالباً به
افرادی
واگذار می
شدند که از دو
قبیله قذاذفه
و مقراحه
باشند که
کاملاً مورد
اعتماد قذافی
بودند. همین
قبیله گرایی
بود که اولاً
رژیم قذافی و
به ویژه ارتش
آن را با آغاز
اعتراضات
توده ای با
سرعت شگفت
آوری از هم
پاشاند و
ثانیاً باعث
شد که با از هم
پاشی ارتش ،
مخالفان
قذافی بلافاصله
مسلح شوند.
سه – لیبی کشوری
است که در آن
منطقه گرایی
هنوز نیرومند
است. فراموش
نباید کرد که
این کشور هنگام
استقلال در
سال ۱۹۵۱ با
عنوان
"پادشاهی متحد
لیبی" از
اتحاد سه
منطقه
جداگانه
تشکیل شد که
عبارت بودند
از "بَرقه" (Cyrenaica)
در شرق که مهم
ترین شهر آن
بنغازی است ؛
"فزّان" (Fezzan) در
جنوب و
"طرابلس" (Tripolitania)
در غرب که شهر
طرابلس ،
پایتخت کنونی
کشور مهم ترین
شهر آن است. به
لحاظ تاریخی ،
برقه پیشرفته
ترین منطقه
کشور محسوب می
شد و خاندان
سلطنتی لیبی (
یعنی خاندان
ملک ادریس
سنوسی ) نیز از
این منطقه بود.
همچنین
پایگاه اصلی
جنبش اسلامی
سنوسی که در
نیمه اول قرن
نوزدهم توسط
سید محمد بن
علی السنوسی
(پدر بزرگ ملک
ادریس سنوسی)
شکل گرفت و در
مبارزه با
استعمار
فرانسه و
ایتالیا نقش
مهمی داشت ،
در همین منطقه
بود. جنبش
سنوسی که می
کوشید اسلام
را با تصوف
بیامیزد ،
جنبشی بود که
از آموزش های
سلفی های قرن
نوزدهم تأثیر
پذیرفته بود و
می خواست با
مقابله با
قدرت های
استعماری غرب
، مسلمانان را
به دوران عظمت
اولیه اسلام
برگرداند. بنا
به بعضی ارزیابی
ها ، هنوز هم
حدود یک سوم
مردم لیبی به
اسلام سنوسی
پای بندی نشان
می دهند. علاوه
بر همه اینها
بخش اعظم ( و
بنا به بعضی
ارزیابی ها ،
حدود ۸۵ در صد )
ذخایر نفتی
شناخته شده
لیبی در همین
منطقه برقه
قرار دارد.
اما قذافی که
نگران نفوذ
فرقه سنوسی در
منطقه برقه بود
، در تمام
دوران حکومت
خود کوشید
نفوذ فرهنگ
این منطقه را
در لیبی تضعیف
کند و در این
راه فقط به
سرکوب اسلام
سنوسی و شاخه های
صوفی و اسلام
گرای برخاسته
از این منطقه
بسنده نکرد ،
بلکه در زمینه
توسعه
اقتصادی نیز تبعیض
های زیادی را
علیه مردم این
منطقه به وجود
آورد. و همین
تبعیض ها در
دامن زدن به
نارضایی توده
ای و در نهایت
، درشکل گیری
زمینه های
شورش توده ای
در شرق کشور
نقش تعیین
کننده ای
داشتند.
تصادفی نبود
که "شورای ملی انتقالی"
که رهبری شورش
را در دست
داشت ، بلا فاصله
بعد از قیام
بنغازی ، پرچم
دوران پادشاهی
را دوباره به
عنوان پرچم
انقلاب و پرچم
رسمی لیبی
تعیین کرد.
این پرچم که
در واقع بر
مرکزیت فرهنگ
اسلامی برقه
تأکید می کند
، نوار سیاه
رنگ را با
هلال و ستاره
سفید اسلام در
مرکز نشانده و
نوار های
باریک تر قرمز
و سبز را به
علامت منطقه
های "فزان" و
"طرابلس" در حاشیه
آن قرار داده
است. فراموش
نباید کرد که شورش
علیه رژیم
قذافی نه تنها
از شرق شروع
شد ، بلکه
پیوستن
ائتلاف قبایل
شرق به شورش و
از هم پاشیده
شدن ارتش در
این منطقه بود
که مسلح شدن
توده ای مردم
در این منطقه
را به صورتی
برق آسا امکان
پذیر ساخت.
چهار - تنش زدایی با
غرب در دهه
اخیر فقط به
تقویت سیاست
های معطوف به
نئولیبرالیسم
( که معمر قذافی
آن را "سرمایه
داری مردمی"
می نامید! ) منتهی
نشد ، بلکه
دسترسی مردم
به ماهواره و
اینترنت را هم
آسان تر ساخت.
در نتیجه ،
مردم لیبی از
طریق
تلویزیون های
عربی و به
ویژه کانال
الجزیره ( که
قذافی در سخن
رانی جنون
آسای خود آن را
"سگ" لقب داد )
دریافتند که وضع
شان در مقایسه
با کشورهای
نفتی حاشیه
خلیج فارس
بدتر است و
کشورشان
آشکارا عقب
مانده تر ؛ و
این نمی
توانست در
اشتعال جنبش
توده ای علیه
دیکتاتوری
قذافی بی
تأثیر باشد.
پنج - اشتعال
انقلاب عرب و
سقوط برق آسای
دیکتاتورهای
قلدری مانند
بن علی و
مبارک در
همسایگی
مستقیم لیبی ،
چنان جرأت و
جسارتی به
مردم به جان
آمده از
دیکتاتوری
قذافی داد که
دست یابی به
آن در شرایط
دیگر کار
آسانی نبود.
اگر لیبی آغاز
کننده انقلاب
عرب بود ، به
احتمال زیاد ،
جنبش انقلابی
آن ناگزیر می
شد مسیرهای
دیگری را طی
کند.
شش - و بالاخره
واکنش بسیار
وحشیانه و
تهدیدهای
جنون آسای
قذافی ، مردم
لیبی را
متقاعد کرد که
بدون
ایستادگی
مسلحانه در
مقابل قذافی
نمی توانند از
دست او خلاص
شوند. در
حقیقت ، واکنش
قذافی در
مقابل قیام بنغازی
چنان خشن بود
که راه هر نوع
مبارزه مسالمت
آمیز را بسته
بود و مردم جز
جنگ داخلی
راهی در پیش
رو نداشتند.
برآیندِ
مجموعه عوامل
یاد شده این
بود که هر چهار
ستون قدرت
قذافی در در
همان روزهای
نخستین
رویارویی با
مردم شکاف
برداشت : هر
چند او هنوز
می توانست به
نیروهای
نظامی و
امنیتی ویژه خود
تکیه کند ،
اما دیگر نه
فقط انحصار
سلاح را در
دست نداشت ،
بلکه قبایل و
بازوی
دیپلماتیک
رژیم خود را
هم از دست
داده بود و
علاوه بر همه
اینها ، با
اختلالی
خطرناک و مهلک
در شریان خون
رژیم خود ،
یعنی در
استخراج و
صادرات نفت
کشور روبرو
شده بود.
محمد رضا
شالگونی - ۲۸
مهر ۱۳۹۰ ( ۲۰
اکتبر ۲۰۱۱ )